Menu

رساله حفظ الصحه

نویسنده: حوریه سعیدی

نسخه PDF نوشته:
| رساله حفظ الصحه |

نسخه‌هاي خطي بعنوان منابع اصلي دريافت ما از ادب، فرهنگ و تمدن گذشتگان، جايگاه ويژه‌اي را بخود اختصاص داده‌اند.

موضوعات ومطالب نسخ مورد اشاره، بسيارمتنوع و مختلف هستند و تقريباً تمامي حوزه‌هاي مباحث فكري وفرهنگي را شامل مي‌شوند.

يكي از اصلي‌ترين شاخه‌هاي موضوعات مورد بحث، نسخه‌هاي خطي مربوط به تاريخ ايران و جهان است. اين كتابها در فرايند بيان وقايع و تحليل تاريخ، بنا به نظر وذوق نويسنده آن، قالب‌هاي متنوع و متفاوتي يافته‌اند. سفرنامه‌ها ـ خاطرات ـ اخبار (روزنامه) وقايع، يا بنوعي، سالنامه­ها .. از مستقيم­ترين و اصلي­ترين نوع تاريخ­نگاري­ها هستند. و عمدتاً بكار درك اوضاع اجتماعي و آداب ورسوم ونيز نوع زندگي و روابط اجتماعي در گذشته مي‌آيند.

 احصاييه‌ها ـ صورت‌هاي دخل­وخرج ـ دربحث تاريخ اقتصاد راهگشا و مؤثرند.

فتح نامه­ها ـ جنگ نامه‌ها و در سال‌هاي نزديكتر رساله‌هاي نظامي، به بازگويي تاريخ نظامي كمك مي‌كنند.

حفظ الصحه­نويسي به گوشه‌هايي از تاريخ بهداشت و با تعبيري روشنتر جامعه مدني و روابط شهري نظر دارد.

خلسه نامه‌ها و خوابنامه‌ها هم كه براي بيان بعضي نظرات و ايرادات بصورت غير مستقيم نوشته مي‌شدند،ازديگر منابع براي فهم برهه‌اي از تاريخ محسوب مي‌شوند.

از ديگر منابعي كه بطور غير مستقيم به بيان گوشه‌هايي از تاريخ مي­پردازند رسالاتي هستند كه در قالب يك مكالمه دو نفره، يكي در مقام سؤال كننده وديگري جواب دهنده، يكي در مقام خام وديگري پخته، يكي مقيم وديگري مسافر، ...نقطه نظرات، ايرادات و انتقاداتي را مطرح مي‌كنند. اين قالب برگزيده به آنها نوعي جسارت در بيان صريح انتقادات، بهمراه مصونيت داده است.

همانطوركه نشان داده شد اين شكل ازوقايع نويسي و طرح انتقادات كه بشكل غير مستقيم بيان مي­شدند قالب‌هاي متنوعي دارند كه برخي نيز بسيار جذاب هستند. يكي از انواع اينگونه تاريخ نگاريها، كه نوع بسيار جالبي هم هست و بحث نگارنده اين سطور، معرفي يك نمونه از آنها است، رسالاتي از زبان حيوانات مي‌باشند. نويسندگان اين نوع رسالات از زبان حيوانات به بيان نظرات و بيشتر، انتقادات خود مي‌پرداختند (شكلي جديد از داستانهاي كهن و نمونه بسيار معروف آن، كليله و دمنه).

با همان شيوه قديمي، حيواناتي انتخاب مي­شدند، براساس صفتي كه به آن شهره بودند و درجايگاه ونقشي قرار مي­گرفتند وبه ايراد نظر يا جوابگويي و يا نقش آفريني مي‌پرداختند.

اين مدل از رسالات انتقادي بيشتر در دوره مشروطه استفاده مي‌شده است.

نمونه‌اي كه براي معرفي انتخاب شده است، رساله‌اي است درباره حفظ الصحهو مشكلاتي كه در مورد نظافت و نظامت شهر، در دارالخلافه ديده مي‌شود.

اين رساله از زبان يك (يا چند) سگ است كه در سطح شهر به نظافت و پاكيزگي آن كمك مي‌كنند. خواننده متن با مطالعه سطور اوليه، بهيچوجه متوجه اين موضوع نمي‌شود (كه سگي نويسنده شده يا نويسنده‌اي سگ شده) ولي بتدريج و با صريح‌تر شدن لحن نويسنده، آنجايي كه در مقام گله از بي ارج گذاشتن زحمات وي و هم مسلكانش، مقامات بلديه در صدد نابودي آنها از سطح معابرهستند، به بازگويي خدمات خود به شهر و حفظ سلامت مردم مي‌پردازد. در اين هنگام هويت خود را براحتي بيان كرده و ضمن انتقاد از بي توجهي مسؤلان ـ البته مسؤلان گذشته ـ به نظافت ونظامت شهر، نقش خود را در اين مقوله بسيار اصلي واساسي معرفي مي‌كنند.

رساله، با خطي خوش نگاشته شده، تاريخ تحرير يا كتابت ندارد.تقديميه به شخص ندارد ولي در ابتدا آن با ذكر «عريضه به خاكپاي معدلت اقتضاي اولياي دولت جاويد آيت عليه» روشن مي‌كند كه به هرحال مخاطب خاص دارد.

استفاده از زبان يك سگ براي بيان برخي اشكالات، متن كتاب را طنزگونه مي‌نمايد بطوريكه از تلخي انتفادات آن، كه گاه بسيار تند هم بيان مي‌شوند، مي‌كاهد. مثلاً آنجا كه مي‌گويد:

... و هيچوقت از شب وروز در كار خود دقيقه وآني غفلت نداريم و با اين تفصيل هرگز استدعاي مواجب ورسوم و جيره و.........و القاب بزرگ مثل فلان و فلان و امتيازات و مناصب عاليه امير توماني و سرتيپي و.......نخواسته‌ايم و از احدي به اسم جريمه و جزاي نقديه و رسوم ...... چيزي نگرفته‌ايم....

نويسنده درضمن مطالب خود به برخي از كاستيهاي شهر، نظير نبود آبريزگاههاي عمومي هم اشاره كرده وخاطرنشان ساخته كه اين مشكل به همراه زباله‌هايي كه در سطح شهر ريخته مي‌شوند، معضل عدم نظافت شهر ودر نتيجه شيوع امراض مختلف را باعث خواهند شد.

در هرحال اين اثر كه بنظر مي‌آيد در دوره ناصرالدين شاه نگاشته شده، اثري سياسي، اجتماعي ـ انتقادي است كه در قالب يك رساله حفظ الصحه نوشته شده است و براي شناخت گوشه‌اي از تاريخ بلديه و بلديه نشيني در ايران، بسيار مفيد مي‌باشد.

 

عريضه اجزاي تنظيمات و تنظيفات طبيعيه شهر دارالخلافه الباهره است

عريضه به خاكپاي معدلت اقتضاي اولياي دولت جاويد آيت عليه

بر خاطر معدلت ذخاير اولياي ابد آيت، پوشيده نيست كه با وجود آن كه، مسئله تنظيفات و تنظيمات يعني ازاله كثافات و نجاسات و منع واجتناب از منهيات و منكرات، موافق قوانين اسلاميه، از مسايل واجبه شرعيه و بر هر فردي از افراد مسلمين، لازم و واجب است كه كمال مراقبت و اهتمام را در اين باب به عمل آورده و مصارف و مخارج آن را هم، حتي الامكان از عين مال خود متحمل شوند. همه ساله از جانب دولت ابد آيت، تفضلاًو ترحماً چه مبالغ خطير، براي مصارف تنظيفات بلديه، مرحمت مي‌شود و چه اوامر اكيده، همه روزه در اين باب، شرف صدور مي‌يابد، وچه اهتمامات وافيه به عمل مي‌آيد. و با وجود اين، بواسطه تغافل و تكاهل ماْموران اين كار، يكي از هزار مقصود بعمل نيامده و وجوهات مرحمتي، همه صرف عيش و نوش و سوروسرور و ابنيه و قصور و باده و ساده شده است. لهذا اين كمترينان خاكسار و ذره گان بي مقدار، محض امتثال اوامر خاتم نبيين و رعايت احكام دين مبين، كه بر هر يك از افراد موجودات، بقدر مقام خود لازم است و كمال غيرت وطن پرستي، دامن همت به كمر استوار كرده و اين خدمت رادرعهده گرفته، خواب و آرام بر خود حرام نموده، تمام حواس و اوقات خود را صرف انجام خدمت نموده‌ايم و شبهاي زمستان در ميان برف و باران، در كمال زيركي و هشياري و بدون مستي و عربدگي، تا صبح در كوچه‌ها و بازارها و پشت بام‌ها، دوندگي و پاسباني مي‌كنيم و در كمال غيرت و دلسوزي، حفظ جان و مال و ناموس مردم را مي‌نماييم و روزها در كوچه‌ها و پس كوچه‌ها و اخراب1 و خندق‌ها، كثافات و مردارها را بدون تأخير برمي­داريم و هيچوقت از شب و روز، در كار خود دقيقه وآني غفلت نداريم و با اين تفصيل، هرگز استدعاي مواجب و مرسوم و جيره و عليق و مدد معاش نكرده‌ايم و برات قيمت اسب و اسلحه و ملبوس زمستاني و تابستاني و ساير تداركات و مصارف تعميرات و مخارج برداشتن كثافات و غيره و غيره و غيره صادر نكرده‌ايم و القاب بزرگ مثل فلان و فلان و فلان و امتيازات و مناصب عاليه امير توماني و سرتيپي و سرهنگي و مستشاري و كلانتري و نيابت و كدخدايي و غيره و غيره و غيره نخواسته‌ايم وبه اكل ميته2، قناعت كرده، خيانت و طمع در مال دولت و ابناي ملت ننموده‌ايم و از احدي به اسم جريمه و جزاي نقديه و رسوم و انعام و تعارف و پيشكش و خدمتانه و انعام وغيره و غيره وغيره چيزي نگرفته‌ايم و هرگز شريك دزد و رفيق قافله نبوده­ايم.

با اين حالت، همكاران ما فقط محض حسد و غرض و رقابتي كه طبيعي و ذاتي همقطاران و همكاران است، كينه و عداوت ما را در دل گرفته، ما را از مراحم عام دولت ابد آيت محروم داشته، سهل است هروقت موقعي پيدا كرده، گفتگوي نفي و اعدام ما را به ميان آورده‌اند. چنانچه وقتي در ذيل روزنامه اطلاع هم شرحي مبسوط و وحشيانه به امضاي [درمتن جاي خالي ] كه بيچاره از عالم تربيت و مدنيت اصلاً خبر ندارد ودر روزنامه  نوشته، قتل و اعدام ما خدمتگزاران3 را واجب دانسته بودند و حال آن كه، بر همه كس واضح است كه در تمام ممالك خارجه و دول متمدنه، نوع ما را در كمال احترام پذيرايي و نگاهداري مي‌كنند و خانم‌هاي محترمه، بلكه پرنسس‌هاي بزرگ، ما را در بغل و دامان خود مي‌پرورانند و به قيمت‌هاي گزاف مي‌خرند و براي حفظ و پرستاري مرضاي ما، مريضخانه‌هاي مخصوص دارند.

خلاصه همكاران ما، هروقتي بوسيله[اي]، اظهار غرض و عداوت و كينـﮥ ذاتي خود را نموده‌اند و بالعكس، ما خاكساران، بواسطه كمال بي غرضي و سلامت نفس و حسن فطرت طبيعي و ذاتي خود، هرگز كينه و عداوت احدي را در دل نگرفته و از اين مقوله هر چه بشنويم، حمل بر جهالت و ناداني و بي تربيتي آنها نموده، اصلاً زبان به بد گويي آنها نمي‌گشاييم و بد احدي را نمي‌خواهيم. ولي از قراري كه مذكور مي‌شود اين روزها باز به اسم تنظيفات بلديه، بر ضد ما گفتگوئي دارند و حرف نفي و اعدام ما را به ميان انداخته‌اند.

اين خاكساران با اين حالت بد كه داريم و زندگاني سگ، كه ضرب المثل است، از دنيا رسته و از قيد حيات و ممات گسسته ايم. انديشه از نفي واعدام نداريم. همينقدر محض خير خواهي عمومي و بر حسب تكليف عقلي وشرعي، به خاكپاي اولياي دولت ابد آيت عرض مي‌كنيم كه همه وقت، جزء لازم در امر تنظيفات بلديه، وجود اين كمترينان بوده و هست و حكيم علي الاطلاق، وجود ما را بي فايده خلق نفرموده، هرگاه وجود ما نباشد، بكلي عمل تنظيفات و تنظيمات مختل و مغشوش خواهد شد. بطوري كه خداي نكرده، اسباب ندامت كلي براي اولياي دولت عليه مي‌شود. چنان كه از اجداد خود شنيده‌ايم كه وقتي در مازندران، علماي آن سامان به ملاحظه رطوبت هوا و گل وباران، وجود اجداد ما را، غير لازم و اسباب نجاست كوچه‌ها و محل احتياط دانسته و ملاحظه عاقبت كار و فايده وجود آنها را ننموده، حكم به نفي و تبعيد آنها كرده بودند و آن بيچارگان را به جنگل‌هاي دور از شهر برده، بعد از چند روز، درندگان صحرايي و شغالان مازندراني، خبر شده از اطراف آمده، شبها به خانه‌هاي مردم رفته، گوسفندها و مرغ‌ها، حتي بچه‌هاي مردم را مي‌بردند و چاره آنها بهيچوجه ممكن نشد.

 پس دانستند كه:

شغال بيشه مازندران را                         نگيرد جز سگ مازندراني

و كمال ندامت و پشيماني از براي ايشان حاصل شده، بالاخره جمعي را فرستاده، از اجداد ما معذرت خواسته و استمالت نموده با كمال احترام، مجدداً آنها را به شهر معاودت دادند.

خلاصه همكاران ما، از بابت غرض شخصي و كمال غفلت و غروري كه دارند، اصلأ ملتفت معايب كارها نيستند و ملاحظه نمي‌كنند كه با وضع حاليه شهر دارالخلافه، كه در خيابان‌ها و كوچه‌ها و بازارها، بلكه در اغلب كاروانسراها هم، محل تخليه مخصوصي نيست و عموم غربا و سربازها و عملجات و كسبه و مترددين كه اقل عده آنها كمتر از يكصدهزار نمي‌تواند بود، ناچار و لابد شبها و روزها، در معابر و كوچه‌ها و خرابه‌ها تخليه مي‌كنند و قصابها وگاوكش‌ها و بره­كش‌ها و مرغ كش‌ها و كله پزها و ساير اصناف، خون و شكنبه و روده و تمام كثافات خودشان را، در خيابان‌ها و بازارها و كوچه‌ها مي‌ريزند و مردارها را در ميان كوچه‌ها و خرابه‌ها مي‌اندازند. آيا اگر ما خدمتگزاران نباشيم، اين همه كثافات را همه روزه كه بر خواهد داشت؟ و اگر برداشته نشود، عفونت هواي شهر در عرض چند روز به چه درجه خواهد رسيد؟

بالجمله از قراري كه مسموع مي‌شود، براي دفع ما خاكساران، مجلس‌ها ترتيب داده و به آواي سخيفه خودشان مشورتها كرده و گويا بعضي اطباي بي علم و اطلاع راهم با خود همدست كرده، علاج كار و چاره دفع ما را به سه قسم خيال نموده‌اند.

قسم اول آن كه: تمام اين خاكساران را اناثاً و ذكوراً و صغاراً و كباراً كه كمتر از سي هزار نيستيم، يك مرتبه بكشند و تلف كنند!!!

ولي اين فقره را گويا جمعي از قدما و ريش سفيدان ميمون ندانسته منع كرده‌اند.

قسم دوم آن كه: نرهاي ما را از كوچك و بزرگ بالتمام، اخته نمايند كه ديگراز توالد و تناسل متعذر شده متدرجأ نسل ما قطع گردد!!!

اين فقره را هم جمعي خلاف انصاف و مروت شمرده و بعضي از مقدسين هم، خالي از كراهت ندانسته، موافقت نكرده‌اند.

قسم سيم آن كه: براي نرها و ماده‌هاي ما هريك محلي جداگانه ترتيب داده و نرها را از ماده‌ها بكلي جدا ساخته، نگذارند توالد و تناسل كنند و مستحفظين بر آن‌ها بگمارند و از روده‌ها و كثافات قصابخانه‌ها و غيره غذايي به آن‌ها برسانند تا متدرجاً تلف و منقرض شوند!!!!

از خاكپاي اولياي دولت جاويد آيت، استدعا داريم به نظر انصاف و دقت ملاحظه فرمايند كه اين همقطاران و همكاران ما، تا چه حد از جاده مستقيمه دور افتاده و راه چاره را گم كرده‌اند !!!

اين خاكساران، واقعأ خود را اشرف مخلوقات نمي‌دانيم، بلكه وجود خود را هم چندان لازم نمي‌شماريم و حقيقتأ مي‌دانيم كه در صورتي كه، عمل تنظيمات و تنظيفات بلديه كاملأ منتظم شود، يعني عموم مردم شبها از شر دزد و غيره محفوظ بمانند و خيابان‌ها و كوچه‌هاي شهر بطوري كه بايد از كثافات معروضه پاك و منظف باشد، اصلأ وجود ما لازم نيست. ولي چاره كار و تدبير دفع ما، نه اين است كه همكاران ما تصوركرده‌اند. آيا در كدام يك از دول سايره، اين اقدامات را نموده و به اين وسايل دست زده‌اند !!!

اين خاكساران، چاره دفع خودمان را عرض مي‌كنيم تا همكاران خود را از اين غرقاب حيرت و جهالت رهايي داده، راه چاره كار را به آنها بنماييم و بياموزيم و آن اين است كه: همكاران ما، موضوع مسئله را سهو كرده، چنان دانسته‌اند كه وجود ما اسباب كثافت شهر است و حال آن كه اينطور نيست، بلكه بالعكس، اين كثافات شهر، اسباب وجود و بقاي ما شده است و وجود ما بسته به اين كثافات است كه غذاي ما منحصر به آنها است. هرگاه اين كثافات را بطوري كه بايد موقوف دارند و چاره آنها را بطوري كه لازم است بكنند، بديهي است كه ديگر بهيچوجه غذايي و مايه حياتي براي ما پيدا نخواهد شد و احدي هم كفالت خرج ما را نخواهد نمود. در اين صورت خود بدون هيچيك از تدابير مسطوره تلف خواهيم شد و احدي از ما زنده نخواهد ماند.

اين كه در ممالك خارجه و درشهرهاي بزرگ مثل پاريس و لندن وغيره، امثال ماها در كوچه‌ها ديده نمي‌شود، نه از اين جهت است كه آنها را كشته و تلف كرده باشند، بلكه از بابت آن است كه در كوچه‌ها و خيابان‌ها و غيره، قوتي و غذايي براي آنها پيدا نمي‌شود كه زنده بمانند، سهل است اگر از جاهاي ديگرهم، فرضاً سگي را به آنجاها بياورند و در كوچه‌ها رها كنند، از بابت نداشتن قوت و غذايي، در يك روز، تلف خواهد شد. اين است كه در كوچه‌هاي لندن و پاريس و غيره، امثال ماها ديده نمي‌شود و وجود سگ در آنجاها منحصر به سگ‌هاي تربيت شده است كه در خانه‌ها هستند و صاحب دارند و صاحبان آنها، از آنها كفالت مي‌كنند. غير از آنها ممكن نيست سگي در كوچه‌ها بتواند زيست و زندگي كند.

پس دانسته شد كه چاره دفع ما، رفع كثافات و تنظيف كوچه‌ها است، نه كشتن و اخته كردن و امثال آنها، كه اسباب بدنامي شود و در روزنامه‌هاي خارجه مضمون‌ها بنويسند.

ولي حالا كه راه و چاره كار دانسته شد، بر فرض محال، هر گاه همكاران ما، در رفع كثافات و تنظيف شهر، بطوري كه بايد اقدامات لازمه بعمل آورند و ما بيچارگان بالضروره به راه عدم رفتيم، همكاران خود را كه اخلاف ما خواهند بود وصيت مي‌كنيم و از آنها التماس مي‌نماييم كه اين خدمتي را كه ما خاكساران، سالهاي دراز بر عهده گرفته بوديم و در كمال خوبي مراقبت مي­نموديم، اقلاً تا يك چندي، كاملاً مراقبت نمايند كه اين تنظيفات و تنظيمات حاليه بكلي مختل نشود و زحمات چندين ساله ما بيچارگان، يك جا بهدر نرود، زيرا كه سالها در اين كار خون‌ها خورده و استخوانها شكسته‌ايم تا به اين درجه رسانيده ايم.

و اين فقره را هم، توضيحاً جسارت مينمائيم، كه مقصود اين خاكساران را از همكاران و همقطاران، نه اجزاي تنظيفات و تنظيمات حاليه است، بلكه حكايت از وضع كار چندين ساله اسلاف ايشان است و الحق اجزاي اداره حاليه، هيچ نسبتي به سابق ندارند و در اين قليل مدت، اقدامات و اهتمامات كامله فوق العاده بعمل آورده و مي‌آورند كه موجب كمال اميدواري است.

خاكساران بيمقدار اجزاي تنظيفات و تنظيمات طبيعيه يعني كلاب دارالخلافه باهره صانها اله تعالي عن الحدثان.

 

پی­نوشت­ها

1. خرابه‌ها

2. مردارخواري

3. در اصل خدمتگذاران

مزدک نامه 1 | موضوع : رسائل

نوشته قبلی : کیفیت غزوه احزاب و مجملی از شهادت علی اکبر | نوشته بعدی : سنگ گور هامر پورگشتال

مشاهده : 1112 بار | print نسخه چاپی | لینک نوشته |

دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
دی ان ان