Menu

سفرنامه از شهرستانک تا کلاردشت

نویسنده: جمشید قائمی

سفرنامه ياد شده اثري است از غلامحسين افضل الملك پسر مهدي زندي شيرازي كه در سفر ناصرالدّين شاه به كلاردشت در سال 1297ﻫ.ق، از همراهان او بوده است.درفهرستي كه خود افضل الملك در ابتداي جلد اوّل كرّاسة المعي داده، اين  سفرنامه را اين طور معرّفي كرده است:«كتابچه بعضي اطّلاعات جغرافيائي از شهرستانك تا كلاردشت از خطّ معبر و طرفين در سفرِ ييلاق سنه 1297 اردوي همايوني» كه بين صفحات 307 تا 316 جلد اوّل قرار دارد.لازم به ذكر است در مجموعه كرّاسة المعي افضل الملك، سفرنامه‌ها، گزارشات و آنچه مربوط به اعتماد السّلطنه بود، در همان فهرست و در جلوي نام مقاله و گزارش و...نام اعتماد السّلطنه آمده است.در حالي كه در فهرست و روبروي سفرنامه حاضر اين اسم نيامده است،جاي تأمّل است كه در پايان  قسمت نخست اين سفرنامه، محررّ ياد آور شد، آن را به دستور اعتمادالسْلطنه نوشته است.

در بالاي صفحه اوّل سفرنامه، جمله‌اي به چشم می‌خورد كه افضل الملك نوشته: خطّ اعتمادالسّلطنه است.جمله مزبور اين است :«بعضي اطّلاعات ژغرافيائي است كه در سنهء 1297 اودئيل سرطان هنگام حركت پادشاه ايران بطرف كلاردشت[...]1» و در پائين‌تر، افضل‌الملك نوشته: «بطرف كلاردشت جزو تنكابن مازندران. غلامحسين [افضل الملك] و در يك خطّ پائين‌تر از آن، اين جمله به چشم می‌خورد: «سطر فوق خطّ آقاي اعتمادالسّلطنه است. غلامحسين. [افضل الملك]

 

اين سفرنامه دو قسمتي راملّا محمّد حسن فرزند جعفرخان قمي تحرير كرده است.او در پايان گزارش نخست می‌آورد آن را به دستور«صنيع الدّوله» نوشته كه منظور او همان محمّد حسن اعتمادالسّلطنه است كه صاحب تأليفات بسياري است. در اين سفرنامه، روستاهاي منطقه كلاردشت و كلارستاق معرّفي شده‌اند.نويسنده سعي كرده از تعداد خانوار هر يك از روستاها آماري تهيّه كند و علاوه بر شمار جمعيّت روستاها تلاش داشته از امكانات بهداشتي مثل حمّام و امكانات مذهبي مانند مسجد هم اسم ببرد.روستاهايي كه امام زاده دارد و يا اين كه چه تعداد سرباز به دولت می‌دهد. اگر در هر آبادي طوايف بومي سكنا داشته‌اند، نويسنده سعي كرده آن را بشناساند و حتّی اين كه چه مقدار طايفه بومي در محلّ مورد نظر وجود دارد و چه تعداد آن مردمان مهاجر هستند و هم نام مالكين برخي دهات، از جمله مواردي است كه مورد توجّه قرار گرفته،از وجود طوايف لك و همچنين خواجه‌وندها سخن رفته است. نويسنده نوشته است كه اين گروه اخير (خواجه‌وند) را آقامحمّد خان قاجار به منطقه كلاردشت آورده، دكتر ستوده هم در كتابش  می‌نويسد:«  خواجه وندها اصلا از خاك لرستان هستند. آقا محمّد خان ايشان را از اردلان و گروس به مازندران غربي آورد تا به كمك عبدالملكي‌ها، تهران را از شورش و اغتشاش شمال محفوظ نگاه دارد.»2 در جاي ديگر كتاب،نوشته : ظاهرأ در زمان نادرشاه و كريم‌خان بدين صفحات (كلاردشت) كوچانده شده‌اند.» كه البتّه شامل: يزداني، دلفان آذري، مشعشعي، لك، قراياق زندي و خواجه وند می‌باشند.3 نويسنده از وضع راهها و مسير راه كلاردشت به طالقان،  رودخانه و كوه و گردنه و اوضاع طبيعي ديگر هم بي‌تفاوت نمي‌گذرد و آنها را مورد مداقّه قرار مي‌دهد. قشلاقات و ييلاقات منطقه، آبهاي معدني و زراعتشان كه اغلب، جو و گندم و ارزن است و درختان گردو و ميوه و ماهيهاي آزاد و  قزل آلاي معمولي و قزل‌آلاي سياهِ بعضي رودخانه‌ها و پرندگاني مانند: كبك دري، كبك گُزَل، مرغ آبي، درّاج، كبك معمولي، بلدرچين، قرقاول و فاخته و پستانداراني مانند:خرس، مرال، خوك، شوكا، پلنگ، ببر، گرگ و شغال هم از ديد نويسنده پنهان نمانده است.

[متن سفرنامه]

از شهرستانك4 به سرك كه از خاك لورا5 يعني ميان دو آب است، محلّي كه آب كچه‌سر و آب شهرستانك به هم وصل می‌شود. ميدانك هفت خانوار است. قلعه خرابي دارد. امام زاده‌ای دارد مخروبه و معلوم نيست كه اولاد كي است. از َميدانك به گرم آب می‌آيد. وجه تسميه آن به جهت آن است كه آبش گرم است،بوي گوگرد می‌دهد،ولي آب بد مزه‌ای دارد. تخميناً ده سير6 آب از آن جاري است كه داخل رودخانه می‌شود.شش خانوار دارد. از گرم آب به سرخ درْ می‌آيد. شش خانوار دارد. از سرخدرْ به حسنك درْ می‌آيد. بيست و ‌‌پنج خانوار است.امام زاده‌ای دارد7 معروف به امام زاده حسن از اولاد سيّد. از كوه سردي سرْ رودخانـﮥ كوچكي از حوالي حسنك درْ گذشته به رودخانـﮥ كچه‌سر داخل می‌شود. از آن جا به مَلِك والي می‌رود كه هفده خانوار است. از آن جا به نسا. نسا بيست خانوار دارد. نسا مركّب از دو قريه است؛ خود نسا و سرنسا. سرنسا، بالاي كوه واقع شده است و يك چشمه از سرنسا جاري است كه داخل تابستان خشك می‌شود و اين رودخانه از نساء پائين گذشته به رودخانه كچه‌سر داخل می‌شود. نسا از طرف راستِ كچه‌سر واقع شده است. از نسا به كوشكك می‌آيد. بالاي سر كوشكك موضعي است به [نام] شاه‌نشين و چشمـﮥ آبي هم دارد. از كوشكك می‌آيد به كچه سر. كچه سر، ده خانوار دارد و دو باب حمّام دارد. كچه‌سر عبارت از محلّي كه واقع در تنگه‌ای كه محدود است از طرف شمال به آسمان وَرَكِ و از طرف جنوب به خوش آبَك و از طرف مشرق به كَبودچال و از طرف مغرب به جاله كُلي. وجه تسميه كچه‌سر به اين موضع به اين جهت است كه در كوه كچه سر، ميدان گچ است. چشمـﮥ آب گرم گوگردي از سمت جنوب درّه كه تخميناً پنج سير می‌شود، داخل يكي از چاههاي كچه‌سر شده، فاضلش به رودخانه می‌رود.رودخانـﮥ كچه‌سر شعبـﮥ عمده‌اش كه در وسط بالاي كچه‌سر می‌گذرد از سونَك و شاهزاده كوه می‌آيد كه جريانش ابتدا در شمال به جنوب است. در حوالي آبادي مابين مشرق و جنوب است. شعبـﮥ ديگرش از زير گردنـﮥ8 كندَوان جاري است كه در حوالي قريه، داخل شعبـﮥ بزرگ می‌شود. شعبـﮥ ديگرش از آزادبر كه [از] زير آبادي كچه‌سر، داخل آبادي بزرگ كچه‌سر می‌شود. طغيان اين آب در اوايل تابستان زياد است. علي الخصوص در اين سنـﮥ 1297[ق] به شدّت طغيان دارد كه مدّتها به اين طغيان ديده نشده بود. رودخانه كچه‌سر ماهي قزل آلا دارد. درّه‌ای كه رودخانـﮥ آزادبر از آن می‌گذرد غاري دارد خيلي عميق و عريض كه معدن يخ است. در زمستان گرم است و در تابستان آبي از اطراف غار و سقف جاري است، يخ می‌بندد. از آبادي كچه‌سر تا معدن يخ ِمذكور تخميناً نيم فرسخ است. اهالي كچه‌سر زمستانِِ بارندگي، نمي روند و راه عبورشان به طهران و مازندران از اوّل قوس (=آذر ماه) تا چهل روز بعد از عيد نوروز بالمرّه9 مسدود است. ماليات كچه‌سر صدو هشت تومان و يك قران است.

بلوك لَوْرا، سي سرباز می‌دهد.صنعت و تجارت اهل كچه‌سر آوردن زغال است از مازندران به طهران. اشجاري كه در كچه‌سر است: بيد و گردو، و اشجار ديگر به جهت سرما عمل نمی‌آيد. ارزن و جو و باقلا عمل می‌آيد.كندوان، كتلي است فاصلـﮥ بين طبرستان و عراق.كُتَل لار سخت و مرتفع[است]،ده سال قبل از اين به حكم نادرشاهي ناصرالدّين شاه، راه اين كُتَل كه صعب المسلك بود يك مهندس نمساوي10 ساخت كه سي و يك پيچ از دامن كُتَل و قُلّه است و از قُلّه به دامن ديگر كه طرف طبرستان است، در ريشه از طرف عراق، چشمـﮥ آبي معدني است كه داخل به رودخانه می‌شود كه اين رودخانه جريانش از جنوب به شمال است كه بالاخره به چالوس ريخته، داخل دريا می‌شود.سه كاروانسراي سنگي براي چاروادار از قديم الايّام ساخته شده است؛ يكي در قُلّه و دوي ديگر در ريشـﮥ كندوان. صاحب تاريخ طبرستان و[رويان و] مازندران11، كندوان را كَنْدُسان نوشته است. در فصل تابستان غالباً در اين درّه، طرف شمال كندوان مِه غليظ ديده می‌شود.

سياه بيشه نيز جزء بلوك كلارستاق است. موضعي است مابين دُونا12 و مُكارود . از كندوان كه سرازير می‌شود مسافر، بعد از طيّ يك فرسخ راه، از ميان درّه‌ای نه چندان عريض به كُتَل عُدْقَي می‌رسد كه تقريباً ارتفاعش نصف كندوان است. در بالاي كُتَل اوّل، مِلكِ سياه بيشه است تا به عِنَنْ كه حالا به ولي آباد مشهور است.بالاي سياه بيشه به مَلامُلْ مشهور است و تخميناً پنجاه خانوار دارد و شانزده سرباز بده دارد. در مَلامُلْ، امام زاده اسمعيل مدفون است و سرباز اين جا جزء فوجِ تُنكابن است. سياه بيشه نقطه‌ای [دارد] كه محلّ اردو و موسوم به درياوَك است. و اين وجه تسميه بدان جهت است كه درياچـﮥ كوچكي كه تقريباً دويست ذرع محاط او است در اين محلّ واقع افتاده است[و] محدود است بدين نقطه. از سمت جنوبي به كوه دَهْ لاكَمر كه از پائين تا به قلّه جنگل است و كوهش جاي سخت و سنگي است و از سمت شمال به درّهء و رودخانه‌ای از كندوان به واسطـﮥ چند پيچ به طرف چالوس می‌رود و از طرف مشرق محدود به قَلاگردن كه كوهي است سخت و سنگي و از پائين تا به حوالي قُلّه كه بالنسبه خاك دارد، پوشيده از جنگل است.اصل قُلّه سنگ است و چكل13 ندارد و اين كه موسوم به قلاگردن است به اين واسطه است كه قُلّـﮥ اين كوه از سنگ است، چنان كه ذكر شد.طوري كم دامنه است و به خطّ عمودي است كه مشابه به ديوار قلعه است. از طرف مغرب محدود به كوه كَمْچيل‌خير، از رودخانه‌ای كه از كُتَل خان جاري است و در سياه بيشه جريانش از ميان جنوب و مشرق است و رودخانـﮥ ديگر كه از طرف هريجان جاري است به واسطهء شمال شرقي داخل اين رودخانـﮥ بزرگ شده، تماماً رو به مغرب جاري شده، از زير پلِ معروف به شُورَه وال گذشته به چالوس می‌ريزد. اين رودخانه فاصلـﮥ مابين مِلكِ سياه بيشه و عنَن است. سمت شمال ملك عِنَن و سمت جنوب ملك سياه بيشه. در اين جنگلهاي اطراف،اقسام وحوش و سَبُع موجود است، من جمله:خرس،مرال، خوك، شوكا.در اين اطرافِ قَلّه كوههائي از سنگ است.پلنگ پيدا می‌شود و كبك دري و كبك گُزَل و مرغ آبي پيدا می‌شود. از حوالي بالاي سياه بيشه از سمت جنوب به شمال رودخانه‌ای كه آب بسيار صاف گوارائي دارد جريان نموده به رودخانه‌ای كه چشمه‌ای است در كندوان كه كم كم عظمت پيدا كرده، داخل می‌شود. اسم اين رودخانه يعني رودخانه‌ای كه از پهلوي قلل سياه بيشه موسوم به عَلامُل است می‌گذرد، به رود چشمه مشهور است.

عَنَن كه محال موسوم به ولي آباد است يكي از قراي بلوك كلارستاق است. مشتمل بر پنجاه خانوار است و نُه سرباز بده دارد و اين آبادي محدود است از طرف جنوب به رودخانـﮥ كندوان و از طرف شمال به خشكه درّه، مشرق و مغربش معاينـﮥ مشرق و مغرب سياه بيشه است. اين ده به واسطـﮥ يك چشمه‌ای كه جريانش از شمال به جنوب است، مشروب می‌شود. ده، بر سر راه كلاردشت و هزارچم واقع شده است.

مُكارود، مكارو 14 مزرعه‌ای است در زير هزارچم واقع در كلارستاقِ سفلي، مشهور به بييرون بَشمْ 15، مشتمل بر هشت خانوار با ملحقاتش يازده سرباز بده دارد. زراعتش، جو و ارزن و گندم ديمي، از هر تخمي ده تخم عمل كرد دارد. رودخانه‌ای كه سرچشمه‌اش يكي كندوان بود و غيره در مكارو اصل [‍رود] چالوس می‌شود. جريان رودخانه در مكارو از جنوب به شمال است. آزاد ماهي فصل پائيز در مكارو پيدا می‌شود. اهل مكارو ييلاقشان در هريجان است. امتداد گردنـﮥ درّه از زير گردنـﮥ هزارچم به سمت دريا كه بلوك بيرون بش و كلارستاق را با پنج رستاق كجور از هم جدا می‌كند.في الواقع حدّ سنور16 ديلمان قديم و رويان قديم است.

آبهاي عمده‌ای كه تا مرزن آباد داخل چالوس می‌شود در سمت مغرب آب فَشْكور17 است. شهر قديم[كه] پنجاه خانوار [جمعيّت]دارد و امام زاده‌ای موسوم به امام زاده فقيه الفصيح 18 آن جا مدفون است و از سمت مشرقِمُجْلار و آشور درّه كه جزء پنج رستاق كجور است ايضاً از طرف مغرب رودخانـﮥ مرزن آباد است.

 

شهر قدیم19

يكي از بلوك مازندران،كلارستاق است كه حدّ شمال او (=آن)به رويان و حدّ جنوب به گردنـﮥ اَلْْقَرْ و حدّ غربي به خاك تنكابن و طالقان و حدّ شرقي،كجور است. منبع و مصبِّ رود چالوس كه بر درياست و تمامْ در خاك كلارستاق است كه از سمت شرقي اين بلوك می‌گذرد،بدون اين كه چندان فايده‌ای بدهد.

 كِلارستاق مشتمل بر چهار قسمت است: ييلاقي، بيرون بَشمْ، كلاردشت و قشلاقي كه اسامي قراء و مزارع هر بلوكي با خانوار نگاشته می‌شود. چون توقّف‌گاه مركب هميون[= ناصرالدّين شاه] در كلاردشت بود و مقصود، ييلاميشي20 و تفرّج اين قسمت كلارستاق بود، بدواً شروع به كلاردشت می‌كنم.

كلاردشت جلگه‌اي است مدوّر، محدود است از سمت جنوب به كوه عثمان سرا كه كوهي است كج و از دامنه الي قلّه، پوشيده از جنگل است. و از طرف شمال به كوه شاه نشين كه كوهي است با دامنـﮥ ممتد كه اصلاً پوشيده از جنگل بوده است. به واسطـﮥ زراعت دو ثلث جنگل را تراشيده و مزروع ساخته‌اند و باز يك ثلثش تا قلّه پوشيده از جنگل است. از طرف مشرق به گردنـﮥ بَشمْكه، اونيز بالطّبعه پوشيده از جنگل بوده است ولي به واسطـﮥ زراعت تمام جنگل اورا بريده و مزروع نموده‌اند. از طرف مغرب به كوه كُرُما كه او نيز ثلث سفلي مزروع و دو ثلث عليا پوشيده از جنگل است.

طرف جنوب شرقي به كوه چهاركُت كه به واسطـﮥ يك درّه كم عمقي از كوه عثمان‌سرا منفصل است و رودخانه‌ای مختصري موسوم به دَگيُروُ از عمق اين درّه جاري و داخل جلگه كلاردشت می‌شود. ليكن در بهار هنگام زيادي آب و باريدن باران، سيل از درّه جاري است.طرف جنوب غربي، درّه‌ای است عريض و ممتد كه دو فرسخ [و] نيم الي سه فرسخ امتداد درّه[است] و منتهي [به] كوههاي بلند سنگي بدون جنگل پوشيده از برف دائمي موسوم به كوه حَصار چال است كه پشت اين كوه، طالقان است و از همين درّه راهي به پراجانِ طالقان دارد و اين راه موسوم به هزارچم است. و سرچشمـﮥ رودخانـﮥ معظم كلاردشت كه موسوم به سردابه‌رود 21 است از دامنه همين كوه بلند برفي است. امتداد اين كوه برفي از مشرق به مغرب است. و به عقيدة نگارنده بايد كه يكي از شعب كوه مازبُُن كه مورّخين و هيئيتيان قديم از عرب و عجم امتداد او را از جاجرم الي اسْترا تصوّر كرده‌اند و از اين كوه است سرچشمـﮥ عمدة چالوس و سرچشمـﮥ رود مرزن آباد.

طرف شمال غربي كلاردشت، ولي درّه است كه راه پياده به طرف تنكابن دارد. طرف شمال شرقي، كوه بلندِچاير كه به لَوْ هم معروف است كه بالنسبه از ساير كوههائي كه محاط كلاردشت است بلندتر است. اگرچه بيشتر اين كوه را تا حوالي قلّه، زراعت می‌كنند و خالي از جنگل است و نمی‌بايستي هم كه از قديم جنگل انبوهي داشته باشند زيرا كه كوهش سنگلاخ است.جريان رودخانـﮥ كلاردشت بعد از خروج از درّه تا رودبارك و بالابلوك در جنوب به طرف مغرب و يك مرتبه منحرف شده به طرف شمال رفته و از درّة ناعميق پير كاكِلي  در جلگـﮥ كلاردشت خارج شده، بعد از طيّ چهار فرسخ به درياي مازندران از حوالي بُوريَسرْ22 كه از قشلاقات كلارستاق است، مي‌شود.

راه عبور و مرور اهالي كلاردشت به قشلاق به حمل برنج و ساير مأكولات قشلاقي به كلاردشت از اين تنگه است. در دهنـﮥ اين رودخانه، ماهي آزاد دارد كه اهالي صيد می‌كنند و بالنسبه به ماهي‌هاي ساير دهنه جنساً بهتر است و در خود رودخانه يك نوع ماهي قزل آلاي سياهي صيد می‌شود كه اَلْطَف23 و اَلَذّ24 از ساير ماهي‌ها می‌باشد. رودخانـﮥ كلاردشت چنان چه مذكور شد از طرف مغرب و شمال اين جلگه جريان دارد. وضع جريانش از دامنـﮥ كوههاي مغربي و شمال است و بيشتر جلگه را به واسطـﮥنهرهائي كه از درّة رودبارك سوا كرده‌اند و به طرف مشرق آب را جريان داده‌اند، مشروب می‌سازند. در سوابق نام نهر عظيمي كه به ملك جبّا[ر] مشهور است و به عقيدة اهل بلد در سلطنت ملك شاه[سلجوقي]25 بنا شده ولي بايد در [زمان]والي گري يكي از وُلات كلارستاق حفر اين نهر شده باشد كه آنها را ملك نيز می‌گفتند. اين نهر را به طرف مشرق از دامنـﮥ كوه عثمان كلا جريان داده، از گردنـﮥبَشمْ به آن طرف برده، مرزن آبادِ ميان دشت را مشروب می‌ساخته[است.]

طول جلگـﮥ كلاردشت از مشرق به مغرب است يك فرسخ زيادتر است و عرضش از جنوب به شمال يك فرسخ كمتر است. در وسط جلگه، تپّه‌ای مصنوعي است. بنا بر عقيدهء اهل بلد در قديم الاّيام قلعه و قصر سلطنتي آن جا بوده است موسوم بهكلار و وجه تسميهء اين جلگه به كلاردشت به واسطهء همين قلعهء كلار بوده و آثار عمارت آن تا پنجاه سال قبل از اين بوده است.چنان كه در بعضي بيوتات قريهلاهُو مصالح كه در اين قلعه به كار رفته است از قبيل : در و پنجره و آجر، هنوز موجود است و نيز به عقيدة اهل بلد، اشخاص نامي علي الخصوص حاكم، هرگاه بالاي اين تپّه بوده، سال را به آخر نمی‌رساند و اين شهرت بيهوده و عقيدة باطل را از اين جهت داده‌اند، [كه]وقتي طايفه خواجوند مقرّر شد كه بيايند در كلاردشت و كلارستاق سكنا بگيرند، اهالي كلاردشت به ملاحظه اين كه مبادا يك جمعي از اين طايفه در اين موقع كه سابقاً قلعـﮥ كلار بوده است و بالنسبه به اطراف، مكان مستعدّ و محلّي قابل است، زماني كه اختراع تفنگهاي دورانداز مثل حالا نشده بود، سقناق26 معتبري هم می‌توانست27 شد از ترس اين كه مبادا طايفـﮥ خواجه‌وند آن جا سكنا نمايند و يك نوع تحكّمي به اهالي بومي رسانند، اين شهرت بي معني لاطايل28 را دادند. هيئة[...]29 است. طولش از مشرق به مغرب است.پايـﮥ آجر و آهك و خرابه زار بالاي تپّه ديده می‌شود.محاط تپّه علي التّحقيق نهصد و شصت زرع است. ارتفاع تپّه به خطّ عمودي از شش الي هفت زرع می‌شود. سمت شمال تپّه با يك قسمت در مشرق كه جلگـﮥ كلاردشت است چمن زار خوبي است و از زير دامنـﮥ شمال اين تپّه چشمه‌هاي آب صاف خوشگوار جاري است. ايلات30 مختلف از سمت گيلان و مازندران به واسطـﮥ اين چمن زار می‌آيند. مرتع اغنام و حَشَم آنهاست. در كلاردشت در زمستان برف زياد می‌آيد تا يك ماه بعد از عيد بلكه متجاوز در زمين باقي می‌ماند.

 اسامي دهاتي كه در جلگـﮥ كلاردشت واقع شده است، از اين قرار است:

 طرف جنوبي كلاردشت؛ لاهُو كه بزرگتر اين دهات كلاردشت است.معارف سكنـﮥ لاهو از ايل حاجي نصرالله و از [طايفه] گيل، امام قلي سلطان و ميرزا بزرگ، حمّام خوبي دارد. ميو[ه]جات از هر نوع به عمل می‌آيد.كسب آنها كرباس بافي است.31 يكصد و هشتاد خانوارند.سي خانوار خواجه‌وند، يكصد و پنجاه خانوار بومي می‌باشند. توضيح اين كه مقصود از ايل، ِخواجه‌وند است كه از سراوندِ سيلاخور، مرحوم آقامحمّدخان قاجار آنها را كوچانيده و به كلاردشت آورده و عقيدة خواجه‌وندها اين است كه از نسل خواجه عزيز خزاعي هستند. و گيل عبارت از سكنـﮥ خود كلاردشت و كلارستاق است، بود.

گرك پس ده خانوار است. جمعاً خواجه‌وند بود.

اُوجابلُت32 شصت خانوارند، تماماً خواجه‌وند. چشمه‌ای دارد مشهور به نوچشمه.

طرف جنوب غربي؛ قريـﮥ حَسَنْكيْف33. امامزاده‌ای دارد موسوم به امام زاده «هادي مشهور به حقّاني34، مشتمل بر يكصد خانوار است.ثلث خواجه‌وند، مابقي بومي هستند. رودخانـﮥ كلاردشت از وسطش می‌گذرد. اشجار گردو[ي] بسيار دارد.از معارف، محمّد قلي خان سركرده سكنا دارد.

طرف مغرب؛ تُوَيْد درّه، هشتاد خانوارند.از طايفه ء دِلفان كه جزو خواجه‌وند است. بعد، كردمحلّه، سي خانوار است از طايفـﮥ دلفان.بعد، تِلُوچال پنج خانوارند؛ دو خانه خواجه‌وند و سه خانه گيل .

طرف شمال؛ اُويْجدان، سي خانوار است؛نصف لكْ و نصف گيلْ.محلّ بسيار خوبي و خوش آب و هوا است. واحي بيست خانوار است. چشمـﮥ بسيار خوبي دارد و در توي چشمه دو سنگي است كه در پهلوي آن آب مثل ديگ شير می‌جوشد، ولي آبش مخلوط به زاج و گوگرد است.محتمل است كه سمّ الفار35 هم داشته باشد. چون اسباب تجزيه حاضر نبود لاعلي التعليل باقي مانده.ماهي قزل آلا در اين چشمه پيدا می‌شود. سكنـﮥ اين جا لكْ هستند، الاّّ دو خانوار كه بومي‌اند.بعد، مُكارود، سي خانوارند از طايفـﮥ دِلفان. مگسِِ عسل دارند.كسب اهالي قالي بافي است. بعد قالي آباد، بيست خانوار، همه از طايفـﮥ دلفان. اين قريه مشهور به ولي آباد مُكارود است. بعد تائيب كلا، بيست خانوار است، همه خواجه‌وند. كسب اهالي قالي36‌بافي است. مگسِ عسل هم دارند. بعد، بازارسر، سي‌ خانوارند. جمعاً خواجه‌وند. بعد، پليش عَهْبُور، نود خانواراست؛ نصف خواجه‌وند، نصف بومي.صنعتشان الآن ابريشم كاري و قالي37بافي است. معارف، ميرزاولي پسر ميرزا عبدالله مشرف فوج تنكابن در اين جا سكنا دارد. بعد دَرّاكَش، پانزده خانوار است؛ نصف خواجه‌وند، نصف بومي.

طرف شمال شرقي؛ والِِت 38 چهل خانوارند؛ ثلث بومي، ما بقي خواجه‌وند. امام‌زاده‌ای دارد معروف به سه تن. كُرديچال39 يكصد و سيزده خانوار است؛دوثلث بومي، يك ثلث طايفـﮥ قراياغ به انضمام دو خانـﮥ خواجه‌وند. كسب اهالي ابريشم كاري و قالي40بافي است. شكركوه چهل خانواراند. جميعاً بومي. مگسِِ عسل زيادي هم دارند و حمّامي هم دارند. امام‌زاده‌ای مشهور به امام‌زاده زكريا41 در اين جا مدفون است. كَپَر، بيست و پنج خانوار است، جمعاً بومي. كسب اهالي چوخابافي است. كُلُمِه سي خانوار است، تماماً اهل ولايت.

 طرف شرق؛ دَرْزَه ده پانزده خانوار است؛ دوثلث لك و يك ثلث خواجه وند. رودخانـﮥ دَگيرو وقتي آمده سيل از پهلويش می‌گذرد و دهاتهاي ديگر آب كمي دارد. اين قريه در اصل[در] جلگه واقع است. تِلوچال42 بيست خانوارند. تماماً از طايفـﮥ لك. عثمان كلا سي خانوارند، [تماماً] خواجه‌وند.

 طرف جنوب شرقي؛ دهاتي كه در درّة دَگيرو واقع است؛ پُي قُلعه شصت خانوار است؛ نصف بومي و نصف خواجه وند. بعد، قريه‌اي است به هم متّصل؛ آهنگرده جزو  پُي قلعه و از مزارع  پُي قلعه است. سي خانوارند، جميعاً [از طوايف]گيل. اشجارِِگردوي فراوان هم دارد. تَوَرَّسُو43 دو قريه است متّصل به هم. سي و پنج خانوار‌اند؛ نصف گيل و نصف لكْ و خواجه وند. امام‌زاده‌ای دارد سيّد رستم44 نام. چشمـﮥ خوشگواري دارد.

دهاتي كه در درّة رودبارك و بالابلوك كه رودخانـﮥ كلاردشت از آن جاري است.

 وَلُوال پنجاه خانوار‌اند؛ نصف بومي و نصف خواجه وند. اشجار گردوي زيادي هم دارد. مُكا سي خانوارند؛ نصف بومي و نصف لك. رودخانـﮥ كلاردشت از آن می‌گذرد. رودبارك، سي خانوارند؛ ثلث بومي، مابقي خواجه‌وند. رودخانـﮥ كلاردشت از آن می‌گذرد. مِچِل چهل خانوار است؛ ثلث بومي، مابقي خواجه‌وند. اشجار گردوي زيادي هم دارد.آخر، آبادي رودبارك است كه از آن به بعد از كوه بلند پر برف موسوم به حصارچال كه سرچشمـﮥ [رودخانه] كلاردشت است از اين كوه جاري است.حصارچال موضعي است كه در اصل قلّـﮥ اين كوهِ پربرف واقع است كه حدّ و سُنور كلاردشت است و كان و مرتع گوسفندهاي حَسَنْ كيفي است و ييلاقش به حدّي است كه در قلب الاسد در شب،آب منجمد می‌شود و يك ماه بيشتر در وسط تابستان اغنام و احشام نمی‌تواند زيست نمود.

طوايفي كه غير از اهل بلد از مهاجرين در جلگه ء كلاردشت مسكن دارند:

 عمدةآنها خواجه‌وند است. دوّم لك، سيّم دِلفان است كه ايل مركّب از اين سه طايفه‌اند. دولت از ايل سوار می‌گيرد و از گیلْ، سرباز كه جزو فوج تنكابن است. در اين وقت كه سنه هزار[و]دويست[و] نود و هفت است طايفه[و] ايل و سوارشان سپرده به جناب امين السّلطان است و گيل و سرباز سپردة مقرّب الخاقان [حبيب الله خان ]ساعدالدّوله سرتيپ اوّل است.

زراعتِ جلگه كلاردشت:جو و گندم و ارزن است.آن چه زراعتِ جلگه است از رودخانه مشروب می‌شود و آن چه در دامنه است، ديمي است. اهالي كلاردشت قريب پنج هزار گوسفند و يك هزار گاو دارند كه در مراتع ييلاقي و قشلاقي آنها چرا می‌كنند.

عقيده نگارنده اين است كه به واسطـﮥ بعضي از ادلّـﮥ حسّي،جريان رود سردابه رود كلاردشت به طرف مشرق بوده است و از طرف گردنـﮥ بَشمْ  تمام اين رودخانه وارد چالوس شده به دريا ريخته می‌شود.مويّد اين قول،عقيده اهل بلد است كه نهري از بالاي رودبارك سوا كرده به طرف گردنه بَشمْ می‌بردند، بعد به مرور ايّام رودخانه سردابه رود چون سراشيب و تند و بيشتر به سيلاب شبيه، تا به رودخانه است، تغيير بستر داده از طرف شمال غربي به درّه‌ای كه موسوم به وَل درّه است از جلگه كلاردشت خارج شده به دريا می‌ريخته است، باز تغيير مسير داده از نقطه شمال از درّة تنگ تيركاكلي كه الآن بستر طبيعي او شده است به دريا می‌ريزد و نيز عقيدة ديگرِ نگارند[ه] اين است كه جلگه كلاردشت بدواً درياچه بوده است كه آب درّه ها[ي] رودبارك به اين درياچه می‌ريخته است و از كوه بَشمْ خارج شده به چالوس می‌ريخته، شايد به واسطـﮥ زلزله سختي كه در اين نواحي زياد است علي الخصوص در فصل تابستان اين درّة تيركاكلي را شكافته و آب درياچه را به دريا می‌ريخته است.

جريان باد غالباً در كلاردشت از شمال به جنوب است. وقتي كه مِه از دريا بلند می‌شود،هواي كلاردشت بسيار سرد می‌شود و احداث اين باد شمالي را می‌كُند و هر وقت كه مِِه از طرف دريا بلند نيست، نسيم و بادي هم نيست و هوا در روز گرم است.رودخانه سردابه رودِ كلاردشت كه مذكور شد ماهي قزل آلا دارد و در كوههاي او؛ خرس، خوك، ببر، مرال، شوكا، درّاج، كبك دري[و]كبك معمولي پيدا می‌شود. و در جلگه، بلدرچين[و] در كوهها[ي] برفي،پازن هم ديده می‌شود.

از چيزهائي كه به نظر غريب می‌آمد در اين فصل كه اواسط سرطان است، گنجشك معمول كه در عراق و ساير جاهاي ديگر هستند، در كلاردشت هيچ ديده نمی‌شود مگر معدودي در حوالي دهاتي كه باز جنساً با گنجشك عراق خيلي تفاوت دارد.

اهل بومي كلاردشت چند طايفه هستند از اين قبيل: مَيارْ و اَكِجْ، اَمْرِجْ، سوادكوهي [و] لَمَسو كه از نور آمده‌اند. طالقاني، اِنْكريج، رُودگرْ، مُتَكّا، فخي .

عدد خانوار دهات كلاردشت علي التخمين و قريب به تحقيق يكهزار و سيصد و چهل و يك خانوار است. از قرار خانه‌ای پنج نفر، يازده هزار و هفتصد نفر است.در نقاط اربعه كلاردشت در قلل و جبال،چهار قلعه از قديم ساخته شده بود كه آثار آنها هنوز باقي است. طرف شمال، بالاي كوهِ چَنارتِر كه به لُوْ هم معروف است، قلعه‌اي است كه دهنـﮥ طرف دريا را حفظ می‌كند. قلعـﮥ ديگر در جنوب شرقي است بالاي قريـﮥ پي قلعه كه اين، الآن به جهت همين به پي قلعه معروف است كه گردنـﮥ بَشمْ را محارست می‌كرد. قلعـﮥ ديگر در كوهِ معروف به سنگ سَرَك است كه در جنوب غربي واقع شده است كه راه طالقان را به كلاردشت حفظ می‌كرده است.قلعـﮥ ديگر در شمال غربي است موسوم به شاه نشين كه در كوه شاه نشين واقع شده است. سمت تنكابن و وَله درّه را حفظ می‌كرده است.

تواريخ متعلّق به كلار از اين قبيل است: بنا بر عقيده اهل بلد، كلار، اسم شخصي بوده است از اهل هندوستان كه به اين نقطه آمده، قلعه‌ای به جهت سكناي خود در اين جا بنا كرده موسوم به قلعـﮥ كلار45. و اين دشت به اين قلعه موسوم شده است. و در كلاردشت و كلارستاق حكومت و سلطنت داشته. اين عقيده سخيف است اجماً.در تواريخ صحيحه ضبط است از جمله تاريخ [مازندران و]رويان [و]طبرستانِ ظهيرالدِين46 است در سنـﮥ دويست و پنجاه،سه شنبه 25 رمضان المبارك داعي كبير حسن بن زيد كه در سعيدآباد كلارستاق اظهار دعوت می‌نمود. روساي قلعه در آن روز به او بيعت كردند. وُلات كلار را اسپهبُد لقب می‌دادند.

يكي از وُلات قلعـﮥ كلار، اُستنْدار شهريار بن پادوسبان گاوباره بود كه رويان را نيز تصرّف داشت. در خلافت مهدي عبّاسي با ساير وُلات مازندران شريك شده، جميع عساكر و نوّاب خليفه را قتل عام نمود.در سنـﮥ هشتصد و شش هجري امير تيمور گوركاني به كلاردشت آمده و تفصيل اين اجمال آن كه در اين سال به حكم امير تيمور گوركاني امير زاده رستم و امير سليمان شاه مأمور بند[كردن] مير اسكندر شيخي كه حاكم طبرستان و رويان بود و دم از خودسري و ياغي گري می‌زد، شدند.قلعه نور را محاصره كردند، اسكندر شيخي فرار نمود و قلعه نور به تصرّف اميرزاده رستم نيامد.تفصيل را به عرض امير تيمور رساندند. امير تيمور متغيّر شد. قشون خراسان را به سرداري امير مضراب به طرف مازندران احضار كرد و خود به سمت فيروزكوه و طبرستان راند. در هفتم ذي قعدةالحرام آن جا رسيد و آن قلعه را مسخّر كردند وهم همان ماه بود. بعد از فتح قلعه ء فيروزكوه، خواتين و آغروق سنگين را به سمرقند فرستاد و خود امير تيمور به سمت مازندران حركت نمود. امير تيمور از كلاردشت به سمت مازندران نرفت، معجلاً به سمت سمرقند حركت كرد. جمعه بيستم اين ماه[=ذي القعده] به چلاو رسيد تا در كنار دريا در ميان جنگل، اميرزاده سلطان حسين با اسكندر شيخي جنگ سختي كرده تمام همراهان او را كشته و خود او مفقود گرديد. بعضي راويان را اعتقاد اين است كه كشته شد و جسد او پيدا نشد. بعضي را عقيده اين است كه لباس فقر پوشيد، سر به بيابان نهاد. خلاصه امير تيمور بعد از شنيدن اين مقدّمه از چلاو به نور و از نور در قصد گيلانات داشت، به كلاردشت آمد و چند روزي در آن جا توقّف نمود.امير غياث الدّين پسر سيّد كمال الدّين را در كلاردشت به حكومت آمل و رستمدار مأمور ساخت. ياقوت حموي شرح كلار را به اين تفصيل می‌نويسد:

كلار، شهري است در كوههاي طبرستان، سه منزلي آمل در دو منزلي ري در سر حدّ ممالك كفّار واقع شده است. از معارف آن جا، محمّد بن حمزه محدّث كلاري است.

بعد از تاريخ هجرت الي كنون دو پادشاه بزرگ الشأن كه دو صاحب قران هستند، به كلاردشت آمدند؛ يكي امير تيمورگوركاني است كه ذكر شد.صاحب قران ديگر السلطان ناصرالدّين شاه پادشاه ايران خَلَدّاللهُ مُلْكه وَ دولَته47 است كه چهار مرتبه به كلاردشت به ييلاميشي تشريف آورده و اين [ بار در]شعبان هزار [و] دو يست و نود[و]هفت، چهارم مرتبه است كه به اين سرزمين بهشت آيين نزول اجلال می‌فرمايد.از زمان ورود امير تيمور گوركاني به كلاردشت تا به اين سنه كه سفر رابع صاحب قران ايران خَلّداللهُ مُلكُه48 است، 491 سال گذشته است.

 سابقاً مذكور شد كلارستاق، چهار بلوك است؛ ييلاقي، بيرون بَشمْ،كلاردشت و قشلاقي.

 چون مقصود ما بلوك كلاردشت بود با قراء و مزارع به طور جغرافيائي از خانوار و غيره مفصّلا نگارش يافت.حال اسامي سه بلوك ديگر از قراء و مزارع به طور اجمال بدون تعيين هيئة و جغرافيائي می‌نگارم.

ييلاق، از قرار تفصيل است: اَلامُل49 پنجاه خانوارند. هَريجان50 هفتاد خانوار. ولي آباد هشتاد خانوار است. عَسلُلُو بيست خانوارند. مزروعشان جو و گندم و ارزن است.كسب اهالي پشم ريسي. فیشكُور هفتاد خانوارند. ناطر بيست خانوار است. دِليْر51 پنجاه خانوار است. اِلِت52 پنج خانواراند. پولادكوه بيست خانوار است. امام‌زاده‌ای دارد موسوم به همين اسم. مُكارود دوازده خانواراند.درخت ميوه هم [در آن جا] پيدا می‌شود. كُتِرْ53 شش خانوار است. تُويْرْ هفتاد خانوار است. امام‌زاده‌ای هم دار[د]، مَلِك تُويْرْ مدفون است. مرادچال ده خانوار است. ميچكارْ هفتاد خانوار است.جميع اين قراءِ مزبوره بومي‌اند.

بيرون بَشمْ، ايضاً مشتمل است بر چند قريه از قرار تفصيل: مَرزَن آباد بيست خانواراند. جميعاً بومي كه خاندان ايشان ارمني الاصلند. پالُودِه هفت خانوار است. ايضاً بومي. صيد آباد هشت خانوار‌اند، جميعاً بومي. امام‌زادة دارد موسوم به امام زاده خليل. پردلكان بيست خانوار‌اند، جميعاً بومي. كلا الي پنجاه خانوار است؛ نصف بومي و نصف خواجه وند. كَرماوكَ پانزده خانوار است، تماماً بومي.
 هَريس شصت خانواراند، بومي. شهرستان سي خانوار است، بومي. بَرادُ صد خانوار‌اند، جميعاً بومي. داربُنْ سي خانوار‌اند، بومي. به كله چهل خانوار است، جمعاً لك. سَيْركاه پنجاه خانوار است، لك. كَركلا سي خانوار است، بومي. خشك درّه بيست خانوار است، بومي. كُوی تَرْ صد خانوار است. امام زاده دارد، جميعاً لك.خربوزه و هندوانه به عمل می‌آيد. شهري بيست خانوار است؛ ثلث لك و مابقي بومي. لَوُسَرَك ده خانوار است؛ ثلث خواجه‌وند، مابقي لك. سنگ سَرشك چهل خانوار است، جميعاً بومي. بنفشه ده پائين ده خانوار است، جميعاً لَكْ. بنفشه ده بالا پنجاه خانوار است، جميعاً لك. گِلنُو پائين شصت خانوار است، تماماً خواجه‌وند. گَلنُو بالا هفتاد خانوار است، جمعاً خواجه وند. لَوْكان پانزده خانوار است؛ ثلث خواجه‌وند، مابقي بومي. چَلاجُورْ چهل خانوار است، خواجه‌وند، درياچه و امام‌زاده‌ای هم دا[رد] و چشمـﮥ خوشگواري هم دارد. سَرْكا ده خانوار‌اند، جميعاً بومي. چشمه‌ای هم دارد. سَما هشت خانواراند، بومي. امام‌زاده‌ای هم دارد موسوم به علي موسي الرّضا54. دُيمُو سه خانه‌اند، بومي. محلّ بسيار سردي است. چشمـﮥ بسيار خوبي هم دارد. فقنّاربالا سي خانوار‌اند؛ نصف خواجه وند، نصف بومي. سنّار دشت چهل خانواراند، خواجه‌وند. چِلِنسْ ده خانوار است، جميعاً بومي. در اين بلوكِ بيرون بَشمْ، صنعتشان گليم و قالي55بافي است و در بعضي ابريشم كاري است و مزروع اهالي قراء جميعاً جو وگندم و ارزن است. صيفي هم في الجمله معمول است.

بلوك قشلاق هم مشتمل است بر چند قريه از قرار تفصيل: داركلا بيست خانوار‌اند، جميعاً بومي، باغ نظر جناب [حبيب الله خان]ساعدالدّوله در اين قريه است و مركّبات بسيار خوبي دارد. چالوس بالا سي خانوار است، بومي، حمّامي هم دارد. چالوس پائين ده خانوار است، جميعاً بومي. چالوس ديگر كه موسوم است به چالوس ميرزامهدي بيست و پنج خانوار‌اند، جميعاً بومي. دُوسْكَرْ بيست خانوار است، تماماً بومي. كُرْدخیل هشت خانوار است، جميعأ بومي. دَرْماشكلا56 سي خانوار است، جميعاً بومي. شالِكُلي57 چهار خانوار58 است؛ نصف بومي و نصف خواجه‌‌وند. اَوْرنگ يكصد و سي خانوار است، جميعاً بومي. لُپاوك پانزده خانوار است، بومي. گِرامَجان بيست خانوار است، جميعاً بومي. ايشَه‌بان، پنجاه خانوار است، جميعاً بومي. بُوْرْسَرْ59 سي خانوار است، جميعاً بومي. عُلوي كلا چهل خانه، و مسجد دارند وقف حضرت سيّدالشّهدا. فقيه آباد60 بيست و پنج خانوار است، بومي. ابريشم كاري دارند. دراز زمين بيست خانوار است؛ ثلث خواجه‌وند، مابقي بومي. نَو دِهك سي خانوار است، بومي. ميان ده بيست و پنج خانوار است، بومي. عبّاس كلا ايضاً بیست و پنج خانوار است نصف بومی و نصف لک و خواجه‌وند. کیل‌کلا بیست خانوارند بومی. نجارکلا چهل خانوار است ثلث خواجه‌وند و مابقی بومي. صَوات كلاكَرْ دوازده خانوار است، بومي. امام‌زاده‌ای دارد سيّد محمّد نام، كسب اهالي كوزه سازي است. صَوات ديگر سه چهار خانوارند، بومي و خواجه‌وند، امام‌زاده‌ای دارد موسوم به امام زاده قاسم. كريم آباد چهارده خانوارند تماماً خواجه‌وند. سَيْبَه ده بيست خانوار است، مگس عسل و ميو[ه]جات معمول است. كِلاچان بيست [و] پنج خانوارند، جميعاً بومي. هِرطِ كلا بيست و پنج خانوار است، جميعاً بومي، ابريشم كاري هم دارند. نعمت‌آباد موسوم به نعمت‌الله ....61 فرج الله. امام رود بيست خانوار‌اند، ثلث بومي، مابقي خواجه وند. دُوجِمان چهار خانواراند، بومي. مَرْزَنْ ده بيست و پنج خانوار است، جمیعاً بومي. پيج ده بيست و پنج خانوار‌اند. مَرْسَهْ ده بيست خانوار است. مگسِ عسل هم دارند، جميعاً بومي. مِيانْكي شش خانوار است، مركّبات هم في الجمله معمول است، نصف بومي، نصف خواجه‌وند. نُورسَرْ چهل خانوار است، تماماً بومي، ابريشم كاري هم دارند. آهنگركلا سي خانوار است، بومي، ابريشم كاري هم دارند، ماهي‌گيري هم دارند، يك نوع ماهي در آن جا پيدا می‌شود وَراي ماهي آزادِ چالوس كه موسوم به سفيدك است به اصطلاح اهالي. نَمَك رود دوازده خانوار است، بومي، در زمستان و بهار رودخانه دارد كه ماهي می‌گيرند. كياكلا پنج خانوار است، جميعاً بومي. كمي هم ابريشم كاري دارند.

 حسب الامر جناب اجلّ اكرم خداوندگار معظم و وليّ النعم كرم آقاي [محمّد حسن خان]صنيع الدّوله در شهرستانك به اتمام رسيد.

وانا اقلّ العباد ابن جعفرخان محمّد حسن القمي، 25 شهر شعبان المعظّم سنه 1297.

يكي از بلوك رستم دار قديم كه مورّخين و هيئتيان تعيين نموده‌اند، رويان و متعلّقات اوست كه عبارت از كجور و بلوكات اوست. اين بلوك در طرف غربي مازندران مابين كلارستاق و نور واقع شد[ه] است، محدود است از طرف مغرب به رودخانـﮥ چالوس و كلارستاق و از طرف مشرق[...]62

كجور به دوازده بلوك تقسيم می‌شود از قرار تفصيل: پنجه رستاق، زانوسه رستاق، كوه پَر، بلده كجور، توابع كجور، صالحان، فيروزكلا، كالچ، كُلُروُدپَيْ، گَچه رستاق، چَلَنْدَر،خَيْر رود كنار،كه هر يك به ترتيب مذكور در مقام خود مفصّلا و مشروحاً از قراء و مزارع از قشلاقي و ييلاقي نگارش يافته خواهد شد.

بلوك اوّل از كجور: پنجه رستاق است. مشتمل بر پانزده قريه است از ييلاقي به تفصيل نگاشته خواهد شد.

فيروز آباد صد و سي خانوار است، محلّ نشيمن بلوك‌باشي، امام‌زاده‌ای دارد موسوم به امام زاده اسمعيل.63 يك حمّام و مسجد و تكّيه دارد، زراعتشان: گندم و جو و ارزن است. رودخانه كوچكي دارد كه به منجيل رود ريخته وارد دريا می‌شود، از شدّت برف و باران تخميناً شش ماه را عبور و مرو[ر]شان بالمرّه مسدود است و راهي به عراق از گردنـﮥ كَلُنُو دارد كه به قريه دونا می‌رود، در جنگلش مرال و در كوهش بز كوهي پيدا می‌شود. كَيْكُو ده خانوار است و يك حمّام دارد. منجيل64 هشت خانوار است مدفن امام زاده ابراهيم[است]. سَما سي خانوار است و يك حمّامي هم دارد. پَنْجَكْ ايضاً سي خانوار است و يك حمّام دارد. گَله پُشت شش خانوار است، محلّ نشيمن كرد و گالشها. بانُسلَه پانزده خانوار است. نَيْرِس ازده الي پانزده خانوار است، آشيان قوش شكاري موسو[م] به غزل در اين قريه و قريه باندر موجود است. باسْتام پنج خانوار است.

دشتِ نظير ده خانوار است، محدود است از طرف جنوب به كوه دِبْچال و از طرف مشرق به كوه پَشُرَنْ كه رودخانـﮥ خورشيدآباد از ته درّة عميقي كه وصل به اين كوه است،جريان دارد. سرچشمه اين رودخانه مذكور از قريه چِتَنْ و ميخ ساز است و جريانش از جنوب به شمال و از طرف مغرب به كوه منجيل كه نيز از درّة عميقي از دامنـﮥ همين كوهِ به رودخانه منجيل رود جاري است و جريانش از جنوب شرقي است به شمال غربي. سرچشمه اين رودخانه مذكور از كوه كَلَه نو و كوه شُمْچار است، قلّه اين كوه در اين فصل كه اوايل اسد است، برف دارد، و از طرف شمال محدود است به اَجودرّه، كوههاي اطراف دشت نظير غالباً جنگل است، جلگه دشت مزبور كه طولش از جنوب به شمال است، تقريباً دو هزار و پانصد زرع می‌شود و عرضش كه از مشرق به مغرب است تخميناً هزار الي هزار[و] پانصد زرع می‌شود. از حوالي قريه سَما نهري از رودخانه منجيل رود كه تخميناً ده سنگ می‌شود، جدا كرده‌اند [كه] جلگـﮥ دشت نظير را مشروب می‌نمايند. زراعت اين جا گندم، جو، چلتوك و ارزن است. در حوالي دشت مزبور بستان كاري از خيار و خربوزه و هندوانه و باقلا معمول است. از ميوه‌جات: انگور و انجيل و آلوچه فراوان است، اهالي گاو دارند. در جنگلها از سبع: خوك، خرس، گرگ، ببر، پلنگ، شغال و از طيور: قرقاول، فاخته، كبك معروف پيدا می‌شود. علفي موسوم به كَنيما كه عطر بسيار تندي دارد اصلا در عراق پيدا نمی‌شود در دشت نظير فراوان و بسيار است. اهالي در اوايل نموّ نارنج، پخته صرف می‌كنند.در تحفه حكيم مومن به همين اسم مرقوم و ضبط است. به جهت ناخوشي استسقاء65 استعمال می‌كنند، سرباز نمی‌دهند. سكنـﮥ اين جا گيْل‌اند، طايفه خواجه وند ندارد. در رودخانه منجيل رود، ماهي قزل آلا و ماهي آزاد صيد می‌شود.اهالي به ييلاق كه موسوم به فيروزآباد است می‌روند، تخميناً به حدّش تا اصل دشت نظير، دو فرسخ است، نصف دشت مزبور از ملك كربلائي نصرالله نام و نصفش مال علي اوسط سلطان بلوك‌باشي پنجه رستاق می‌باشد. مارهاي بسيار در جلگـﮥ دشت مزبور ديده می‌شود. ارتفاع جلگـﮥ دشت نظير تا ساحل درياي خزر66 تخميناً هزار زرع می‌شود.

چِتَنْ پانزده خانوار است. هَيْرَتْ بيست خانوار است. كُنديركلا بيست خانوار است، طايفه كندير در اين جا می‌نشيند. اَلدرّه هشت خانوار است، جميعاً اهل عمايم67 و ملّا زاده هستند. حسن آباد شش خانوار است، سكنه بلوك مزبور جميعاً گيْل‌اند، يعني بومي و اهل بلد، ايل كه مقصود خواجه‌وند است ندارد.به عقيده اهالي پنجه رستاق در اين بلوك مرغي است كوچك‌تر از گنجشك با پر و بال سفيد با خالهاي زرد، در سر او لكّه سرخي است، تاجي شبيه به تاج هدهد در سر او روئيده است و از خواصّ اين مرغ اين است كه هرگاه به عضوي از اعضاي گاو وگوسفند بنشيند و چند نوك به او بزند، آن موضع ورم كرده، مجروح باشد، حالت قان قاريا68 پيدا نموده، آن حيوان را هلاك می‌سازد.

بلوك دويّم كجور: زانو سه رستاق است. مشتمل بر چهارده قريه است، جميعاً ييلاقي، از قرار تفصيل:

زانوس سي خانوار است، حمّام و مسجدي هم دارد، جميعاً بومي هستند. آقا موسي ولد محمّد علي خان، بلوك باشي زانو سه رستاق در اين قريه می‌نشيند. اطاق سرا پانزده خانوار است امام‌زاده‌ای معروف به درويش رستم69 در اين قريه مدفون است، تماماً گيْل هستند. كُندُلُسْ 70 چهار خانوار و يك حمّام و مسجد دارد. پَي‌ده بيست خانوار و يك حمّام و مسجدي دارد. گيْل كلا سي خانوار‌اند، مسجد و حمّامي هم دارند. بنچ كوه بيست خانوار است، جميعاً گيلْ، اين چهار قريه موسوم و مشهور به ميخ ساز است. وجه تسميه‌اش به جهت اين است كه اهالي قراء مذكوره، آهن از كَلَنْدَرْ رود كه جزو بلوك نور است آورده، نعل و ميخ سازي می‌كنند. مُونْجْ ده خانوار است؛ نصف ايل‌اند، نصف گيلْ. خُوشك پانزده خانوار است، جميعاً خواجه‌وند، حمّامي هم دارند. كياكلا ده خانوار است، نصف خواجه‌وند و نصف گيل، حمّامي هم دارند. لركان سي خانوار است، حمّام و مسجدي هم دارند، نصف خواجه‌وند و نصف گيلْ هستند. ساس چهل خانوار است؛ نصف گيلْ و نصف ايل، حمّام و مسجدي هم دارند. امام‌زاده‌ای دارد موسوم به امام زاده جعفر، مابين قريه ساس و كياكلا امام‌زاده‌ای مدفون است مشهور به امام زاده ابراهيم71. كينْجْ بيست خانوار است.

دو خانه گيلْ است، مابقي خواجه وند. مدفن امام زاده ابراهيم[ در آن جاست]72.

آستانه كرود ده خانوار است؛ نصف گيل و نصف ايل‌اند، سه سرباز می‌دهند و ده سوار، هر دو طايفه زراعت كاراند. در حوالي قريه مزبور چشمه‌ای است معروف به چشمه چهل تن كه درختهاي قوي جنگلي در اطر[ا]ف او روئيده است از جنس نارون. در اين فصل كه اوايل اسد است تقريباً دو سنگ73 آب دارد. مصبّ او رودخانـﮥ ميخ ساز است و چشمـﮥ ديگر كه موسوم به چشمـﮥ دُيو است از شعبات اين چشمه است. در حوالي چهل تن قبرستان بزرگ قديم است، امام‌زاده‌ای دارد موسوم به امام زاده عبدالكريم كه در آن جا مدفون است.از دشت نظير وقتي كه به سمت قريه پول می‌آيند، اوّل ِ رودخانه كه می‌رسند، رودخانه ايوار است كه قلعـﮥ مابين بلوك پنجه رستاق و زانوسه رستاق است، بعد به فاصله يك فرسخ و نيم ِرودخانه چَتَن است و اسم رودخانه اگر چه چتن است ولي هنيسه كرو می‌گويند.

پول دويست و پنجاه خانوار است، آبادي معتبر زانوسه رستاق محسوب می‌شود، نصف گيل و نصف ايل‌اند. دو مسجد و سه حمّام دارد. خوانين خواجه‌وند و اعيان زانوسه رستاق در همين قريه سكنا دارند.مدفن امام زاده علي است. بلوك پنجه رستاق از زانوسه رستاق تفكيك می‌شود به واسطـﮥ رودخان ايوار كه منبعش از ييلاق و كوه شامجاد و ييلاقات چَتَن است و مصبّ او رودخانه خورشيدآباد كه از حوالي حسن آباد داخل چالوس می‌شود.توضيح اين كه غالب آبهاي پنجه رستاق و زانوسه رستاق يك مرتبه داخل رودخانه خورشيدآباد [مي]باشد وارد چالوس می‌شود.

بلوك سيّم از بلوكات كجور، كوه پر است،مشتمل بر هفت قريه ييلاقي و قشلاقي است از قرار تفصيل:

ييلاقي: نيمُ وَرْ پانزده خانوار است، حمّام و مسجدي هم دارد، نصف گيل و نصف ايل‌اند.آقامحمّد بيگ، بلوك باشي بلوك مزبور در اين جامسكن دارد. پالويِ عليا پانزده خانوار است، ايضاً نصف گيْل و نصف ايل.در جنوب اين دو قريه مزبوره امام‌زاده‌ای مدفون است مشهور به جارْ . اَويل بيست و پنج خانوار است، حمّامي هم دارد، جميعاً گيْل. كُوشكك سي خانوار است، حمّام و مسجدي هم دارند، نصف گيْلْ و نصف ايل است. لاشک پنجاه خانوار است، حمام و مسجدی دارد، نصف ایل، نصف گیلند. چُوَرَنْ سي خانوار است.حماّم و مسجدي هم دارند.نصف گيل و نصف ايلند. امام‌زاده‌ای در اين قريه مدفون است موسوم به امام‌زاده حسن وَرنا .

قشلاقي: آبَندُنَك ده خانوار است، جميعاً گيل. مارْكير ده دوازده خانوار است، جميعاً گيل.

بلوك چهارم از بلوكات كجور، بلده كجور است مشتمل بر سه قريـﮥ ييلاقي و چهار قريه قشلاقي است.

ييلاقي: بلده كجور، دويست و پنجاه خانوار است؛ تخميناً يك ثلث گيل و دوثلث ايلند، حمّام و مسجدي هم دارد. امام‌زاده‌ای دارد موسوم به امام زاده حسن. فتح الله خان سركردة ايل در اين قريه سكنا دارد. پَيْ چِلَوْ ده خانوار است، تماماً ايل. چَمَركوه ايضاً ده خانوار است،جميعاً بومي.

قشلاقي: صلاح الدّين كلا74 پنجاه خانوار است، جميعاً گيل، حمّامي هم دارند. از جمله خالصه جات ديواني، تيول ميرزا مهدي لشكر نويس خواجه وند است. ملّا كلا پانزده خانوار است، تماماً گيل، ملكي [حبيب الله خان]ساعدالدّوله. اَنْدَرْوَدْ ايضاً پانزده خانوار است، ملكي ساعدالدّوله، تماماً گيل. امام‌زاده‌ای دارد موسوم به امام زاده نوح. علي آباد سي خانوار و يك حمّام دارد، جميعاً گيْل.

بلوك پنجم از بلوكات كجور، توابع كجور است و مشتمل بر شش قريه ييلاقي و يك قريه قشلاقي است، از قرار تفصيل:

ييلاقي: اَنْكيل سي خانوار است و جميعاً گيل، حمّامي هم دارند. خواچَك چهل خانوار است، جميعاً گيل، مسجد و حمّامي هم دارند. اَنْگاس ايضاً چهل خانوار است، جميعاً گيل، مسجد و حمّامي هم دارند. امام‌زاده‌ای دارد مشهور به امام‌زاده يحيي75. واشْكنْ ده خانوار است، بومي. كَنْكَرْ پانزده خانوار است؛ نصف گيل و نصف ايل. نَيْتَل پانزده خانوار است، جميعاً بومي، مسجد و حمّامي هم دارند.

قشلاقي: بنجْكوك عليا ده خانوار است،جميعاً گيل.

بلوك ششم از بلوكات كجور: صالحان است. اين هم مشتمل بر هشت قريه ييلاقي و يك قريه قشلاقي[است].

[ييلاقي]: صالحان پنجاه خانوار است؛نصف گيل و نصف ايل، حمّام و مسجدي هم دارند، بقعه‌ای دارد مشهور به سلطان العارفين76، مسكن ميرزا فتح الله بلوك باشي[در صالحان است]. ناجردشت بيست خانوار است، اهالي مشايخ و ملّا زاده هستند. امام‌زاده‌ای دارد معروف به امام زاده ابراهيم. برازان سي خانوار است، نوري الاصل. هزارخال ده خانوار است، تماماً گيل، حمّام و مسجدي هم دارند، امام‌زاده‌ای دارد معروف به امام زاده طاهر و مطهّر77 كه در يك بقعه مدفون است. غَمْچاق ده خانوار است، جميعاً گيل. سَرْبَوْ ده سي خانوار‌اند، جميعاً ايل. حمّام و مسجدي هم دارند. بَتكیاخيل هشت خانوار است،جميعاً ايل. لَيْگوش دوازده خانوار است، جميعاً ايل، حمّامي هم دارند.78

قشلاقي: نوده دوازده خانوار است، جميعاً ايل، حمّامي هم دارند.

بلوك هفتم از بلوك كجور: فيروزكلا است و مشتمل برشش قريه قشلاقي و دو قريه ييلاقي است از قرار تفصيل:

ييلاقي: فيروزكلاي عليا سي خانوار است، جميعاً گيل، مسجد و حمّامي هم دارند.آقا محمّد حسن بلوك باشي در اين جا مسكن دارد. فيروزكلاي سفلي چهل خانوار است؛ يك ثلث گيل و دو ثلث ايل‌اند. امام زاده دارد معروف به سيّد حسن .

قشلاقي: علوي كلا بيست خانوار است، جميعاً گيْل، حمّامي هم دارند. مَنوُّل ده خانوار است، جميعاً گيْل، مدرسه و مسجد و حمّامي هم دارند. ميدانَك 20 خانوار است، جميعاً بومي و يك حمّام دارد. منوچهركلا ايضاً بيست خانوار است، جمیعاً گيْل، حمّام و مسجد هم دارند. امام‌زاده‌ای دارد معروف به خالدكياسلطان . عِزُّت ده خانوار است، تماماً گيْل. واربوار پانزده خانوار است، جميعاً گيْل.حمّامي هم دارند.

بلوك هشتم از بلوكات كجور: كالچ است و مشتمل است بر پنج قريه ييلاقي و بر سه قريه قشلاقي از قرار تفصيل:

ييلاقي: پَيْ اِسْپِرِس بيست خانوار است، جميعاً گيلْ. سَنْكِنوْ بيست خانوار است، جميعاً گيْل، مسجد و حمّامي هم دارند. آقاجان بيگ بلوك باشي در اين قريه سكنا دارد. لُوس سي خانوار است، جميعاً بومي و مسجد و حمّامي هم دارند. نِشو بيست خانوار است، جميعاً بومي، حمّامي هم دارند.

قشلاقي: تُسكا بيست خانوار است،جميعاً گيْل. كاسه گرمحلّه سي خانوار است، جميعاً گيلْ، حمّامي هم دارند. وجه تسميه‌اش به جهت اين است كه كاسه می‌سازند. تاشكوه عليا سي خانوار است، حمّامي هم دارد.

بلوك نهم از بلوكات كجور: كلرودپي است. مشتمل بر چهار قريه ييلاقي و دو قريه قشلاقي است.

ييلاقي: كُدير پنجاه خانوار است، جميعاً گيلْ، حمّام و مسجدي هم دارد. كُدير سر ده خانوار است، بومي.

قشلاقي: نارنجك بن چهل خانوار و يك مسجد و حمّام دارد و مركبّات از همه نوع دارند.حاجي نصرالله بلوك باشي در اين جا سكنا دارد. بَنوش بيست خانوار است و يك حمّام و مسجد هم دارند،جميعاً بومي. خَضِر تيره پانزده خانوار است و يك حمّام هم دارند و امام‌زاده‌ای دارد موسوم به همين اسم، در اين قريه مدفون است. پاشاكلا بيست خانوار است.

بلوك دهم از بلوكات كجور: گچه رستاق است. مشتمل بر شانزده قريه قشلاقي است. سياه رود بيست خانوار است، جميعاً بومي. آقا نعمت‌الله بلوك باشي در اين جا سكنا دارد، حمّامي هم دارند. كَلاچَران ده خانوار است و يك حمّام دارد. حسين آباد پانزده خانوار است، جميعاً گيل. تيرك ده سفلي بيست و پنج خانوار است، جميعاً گيل. تيرك ده عليا بيست خانوار است، جميعاً بومي، حمّامي هم دارند. حسن آباد سي خانوار است و يك حمّام. خورشيد دوازده خانوار است، بومي. زرّين كلاي سفلي ده خانوار است، جميعاً گيْل. زرّين كلاي عليا ايضاً ده خانوار است، جميعاً گيل. بازياركلا پنج خانوار است، گيْل، ملكي ساعدالدّوله. بَنْجَه گُول سفلي بيست خانوار است، بومي. فرّاش كلاي عليا بيست خانوار است، گيل. هِنْدُومَرسْ ده خانوار است، جميعاً گيل. عَلَم ده سي خانوار است،جميعاً گيل. يك حمّام دارد. امام‌زاده‌ای دارد موسوم به جمشيدكياسلطان [كه] در اين قريه مدفون است، ازجملـﮥ ملكي ساعدالدّوله. تاشكوه سفلي بيست خانوار است،جميعاً بومي.

بلوك يازدهم از بلوكات كجور: چلندر است. و اين هم مشتمل بر نه قريه قشلاقي و دو قريه ييلاقي است، از قرار تفصيل:

[قشلاقي]، چَلنْدر بيست خانوار است، جميعاً گيل، حمّامي هم دارند.آقا سيّد حسن بلوك باشي در اين قريه سكنا دارد. اَمْزَه ده شش خانوار است، گيل. رَزِيا هشت خانوار است، بومي. مُلْك دارْپُشْته ده خانوار است،تماماً بومي. حوض گتي دوازده خانوار است، بومي، ملكي ساعدالدّوله. دُزْدَك ده خانوار است، جميعاً بومي، ملكي ساعدالدّوله. جِر پُشته هشت خانوار است، بومي، ملكي ساعدالدّوله. چِلَكْ دوازده خانوار است، جميعاً بومي، ملكي ساعدالدّوله. كهنه سرا ده خانوار است، بومي،‌ ايضاً ملكي ساعدالدّوله.

ييلاقي: بَيْنْ و بَرْكان، اين دو قريه در زمستان غير مسكون است.

بلوك دوازدهم از بلوكات كجور: خيررودكنار است، مشتمل بر هفت قريه قشلاقي و سه قريه ييلاقي است.

[قشلاقي]: خَيررودكنار سي خانوار است، جميعاً بومي، حمّام و مسجدي هم دارد. مشهدي ميرزا فرج الله بلوك باشي در اين جا سكنا دارد. سيّدعلي كياسلطان ده خانوار است، جميعاً بومي، امام‌زاده‌ای دارد موسوم به همين اسم. بَندِپَيْ بيست[و]پنج خانوار است، جميعاً بومي.حمّام هم دارد. درزي كلا ده خانوار است، جميعاً بومي. لَتینكان ايضاً ده خانوار است،جميعاً گيل. علي آبادِ مير بيست خانوار است، جميعاً بومي. ساعدآباد ده خانوار است، جميعاً گيل.

ييلاقي: دَلَسْبْ ده خانوار است؛ نصف گيل و نصف ايل. وَيْسَرْ و وَرناباد در زمستان هر دو غير مسكون است.تمام شد.

مخفي نماناد كه طايفه خواجه‌وند سه تيره و سه قسم هستند؛يكي لَكْ كه در كتابچه بلوك كلارستاق سابقاً نگارش يافته شد.دويّم طايفه شُرفوند كه مسكن و مقرّ ايشان سابقاً در مابين گروس و كردستان بوده است و حال در كجور می‌نشينند.دو سركرده دارند؛حسن خان كه يكصد سوار ابوابجمعي او است. سكنايش در زانوسه رستاق كه آبادي معتبرش قريه پول است، می‌نشينند. سركردة ديگرش فتح الله خان است كه در بلده كجور می‌نشيند. او هم سر كردة صد سوار است. سيّم، نُورَه نَوَند در كلاردشت كه جزء كلارستاق است می‌نشينند كه بدواً در سره بندِ سيلاخور سكنا داشته‌اند. سركرده شان محمّدقلي‌خان، سركرده صد سوار است. تمام شد در شهرستانك.  2 رمضان المبارك. ملّا محمّد حسن تقرير نمود 1297.

 

 

پی‌نوشت‌ها

  1. در تصوير، نيفتاده است.
  2. منوچهر ستوده، از آستارا تا استارباد، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1374، ج 3، ص 13.
  3. همان، 127.
  4. كلنل لوات دربارة شهرستانك مي‌نويسد: شهرستانك قريه معتبري است كه در درّه واقع شده و قريب هزار و دويست نفر جمعيّت دارد.اطراف آن همه اراضي مزروع است و از سطح دريا دو هزار و پانصد ذرع ارتفاع دارد. در اوّل اين درّه، پاي كوه توچال شميران، يك عمارت سلطنتي ساخته‌اند. همه ساله شاهنشاه[=ناصرالدّين شاه]چند روزي در آنجا توقّف مي‌فرمايند و روزها به شكار مي‌روند. در جنب عمارت، آبشاري است كه از توچال مي‌آيد و رودخانه‌اي مي‌شود كه قريب پانزده ذرع عرض و نيم ذرع عمق دارد.(كلنل برسفرد لوات، سفرنامه كلنل لوات در سالهاي 1298ـ1299، مسيح ذبيحي، استراباد نامه، با همكاري ايرج افشار و محمّد تقي دانش پژوه، تهران، فرهنگ ايران زمين، 2536، ص220.)
  5. لورا شامل دهكده‌هاي كنار كرج رود تا دوآب شهرستانك مي‌باشد.
  6. سير، علاوه بر مسكوك و واحد وزن، در بعضي نقاط واحدي براي تعيين مقدار آب يك قنات و به همين اعتبار واحدي در سطح زمين است؛ مثلا در خراسان قنات و هم چنين زميني را كه توسّط آب قنات مشروب مي‌شود، با چهل سير یعنی ششصد و چهل مثقالي (هر سير برابر شانزده مثقال) تعيين مي‌كنند، و در آبياري اراضي مزروع مقدار زميني را كه آب يك قنات در يك ساعت مشروب مي‌سازد، يك سير گويند.اين واحد را در تعيين آب قنات نيز به اعتبار مساحت زمين به كار مي‌برند. مثلا اگر آب قناتي در يك ساعت يك سير و پنج مثقال(21مثقال) از زميني را مشروب سازد،آن مقدار آب يك ساعته را نيز يك سير و پنج مثقال گويند. (ابوالحسن ديانت، فرهنگ تاريخي سنجش‌ها و ارزش‌ها، ج1(اوزان و مقياس‌ها)، تبريز، نيما، 1367، ص 32ـ33).
  7. در. سفرنامه كلنل لوات، «ده بسيار كوچك و خالي از نظافت» معرّفي شده است.(ص222)
  8. اصل:گرده نه
  9. بكلّي
  10.  نمسه همان کشور اتریش است و نمساوی یعنی اتریشی. مهندس یادشده کاستیگر نامی است که در استخدام دولت ایران بوده و به لقب خانی هم از طرف ناصرالدین سرافراز شده است.
  11.  منظور مير ظهيرالدّين مرعشي است.
  12. دونا يا دينا و سه روستاي ديگر به نامهاي ِ اِليكا، كَلوْوَنْگاه، و كَمَربُن در آبريز رودخانه چالوس قرار دارند (ر.ك ستوده، ج3، ص 243)
  13.  صخره
  14.  مكارو، تخفيف مكارود باشد.
  15. اصل:بش،  بيرون بشم از نواحي كوهستاني كلارستاق است كه مر كز آن مرزان آباد مي‌باشد.(ر.ك.ستوده، ج 3، ص 102).
  16. مرز
  17. نزديك دهكدة فشكور و در دو طرف آب رود خانـﮥ اين دهكده، آثار دو قلعه قديمي ديده مي‌شود كه ظاهراً روزي محلّ سكناي اين دهكده بوده است. دور اين دو قلعه آثار ساختمان زياد است. در قلعه فارس آثار پلّه و بر بالاي آن آثار ساختمان ديده مي‌شود.(ستوده، ج 3، ص 144).
  18.  به نظر مي‌رسد همان «فخرالوصي» باشد كه استاد ستوده آورده است(ستوده،ج3، ص 144).
  19.  ذیل شهر قدیم در متن سفید است.
  20.  ييلاق رفتن، ييلاق
  21.  از رودخانه سرداب رود دو نهر بسيار قديمي به نام ملك جوب جدا مي‌شود. ملك جوب شرقي پس از جدا شدن از سرداب رود، اراضي زوات شرقي و شوخُس كُت (تَجي كَلا) را آبياري مي‌كند. ملك جوب غربي اراضي دهكده هاي: زوات غربي ـ چاخاني ـ مِر سِدِه ـ ميئن كي را آبياري مي‌كند و تا اسبچين زير بند پيش مي‌رود.(ستوده، ج3، ص 110.)
  22.  بوره سر (ستوده، ج 3، ص 115.)
  23.  نغزتر، خوشتر، بهتر.
  24.  لذيذ‌تر، خوش طعم‌تر، خوش مزه‌تر.
  25.  سلطنت در سالهاي بين 465 تا 485ق
  26.  مكان زندگي، يورت، كمينگاه، جايگاه
  27.  اصل: مي‌توان است
  28.  بيهوده
  29.  یک کلمه ناخوانا.
  30.  اصل: ئيلات
  31.  کسب اهالي پارو تراشي و قالي بافي است.در متن،غالي نوشته است.
  32.  استاد ستوده اجابيت نوشته. همچنين يادآور شده: در محلّ قصر سلطنتي كلاردشت كه در اراضي«اُجابيت» است در سال 1318 ﻫ.ش. هنگام ساختمان كاخ كلاردشت، تعدادي ظروف زرّين و مقداري آلات مفرغي و چند پاره ظروف سفالين پيدا شد...ظروف زرّين را از نظر اهمّيّت و توجّه خاصّی كه در آن تاريخ رضاشاه نسبت به پشتوانه اسكناس داشتند، به خزانه بانك ملّي تسليم شد. در سال 1322 ﻫ. سه پاره ظرف زرّين و يك كارد طلا كه در خزانه بانك ملّي بود به موزه ايران باستان داده شد.آنچه كه در محلّ كاخ به دست آمده، امروز در موزه ايران باستان است. و به نام «گنجينـﮥ كلاردشت»خوانده مي‌شود...(ستوده، ج3، ص 141ـ142).
  33.  مركز كلاردشت است.
  34.  نام امام‌زاده، هادي پسر امام سجّاد است. براي اطّلاعات بيشتر درباره بناي امام زاده رجوع شود به:ستوده، ج3، ص 138ـ141.
  35.  مرگ موش
  36.  اصل: غالي
  37.  اصل: غالي
  38.  والِت، اوّل خاك كلاردشت است.(ستوده، ج 3، ص 109).
  39.  ميرزا طاهر تنكابني از طايفه‌ فخي(فقيه) از كرديچال كلاردشت بود.
  40.  اصل: غالي
  41.  براي اطّلاعات بيشتر درباره اين امام زاده به كتاب از آستارا تا استارباد، ج 3، صص132ـ133 رجوع شود.
  42.  در اراضي دهكده‌هاي تلوچال و كردمحلّه، امام زاده پنج تن قرار دارد.(ستوده، ج3، 134).
  43.  تَوَرسُو يا تَبَرسُو(ستوده، ج3، ص 131).
  44.  سيّد رستم يا درويش رستم (ستوده، ج 3، ص 131).
  45.  در باره قلعه كلار يا كلار تپّه كه با شماره 489 ثبت آثار تاريخي است محمّد حسن خان اعتماد السّلطنه درباره آن مي‌نويسد: رسوم و آثار و بناي آن تا پنجاه سال قبل از اين باقي بوده است.چنانكه در بعضي بيوتات لاهو، از مصالحي كه در اين قلعه به كار گرفته، از قبيل آجر و در و پنجره هنوز موجود است. وضع و شكل تپّه‌اي كه اين قلعه بر آن بنا شده، بيضي است. طولش از مشرق به مغرب است. بالاي تپّه شكسته پايه‌هاي آجري و آهكي و خرابه‌هاي زياد ديده مي‌شود.دور تپّه علي التحقيق نهصد و شصت ذرع و ارتفاع آن به خطّ عمودي از شش الي هفت ذرع است.سمت شمال تپّه با يك قسمت از مشرق كه شمال جلگـﮥ كلاردشت است، يكسره چمن است و از زير دامنـﮥ شمالي اين تپّه، چشمه‌هاي آب صاف خوشگوار به وسط چمن جاري است و در انتهاي جلگه طرف شمال داخل رود سردابه رود مي‌شود.» (مجموعـﮥ شماره 4330 كتابخانـﮥ ملّي ملك، سال 1299.به نقل از ستوده، ج3، ص 130)
  46.  ر.ك. مرعشي، 130
  47.  پادشاهي و دولت او جاودانه باشد.
  48.  پادشاهي او جاودان بماند.
  49.  در اَلامُل امام زاده اسماعيل پسر امام موسي كاظم(ع) است كه شرح بناي آن را دكتر ستوده در كتابش آورده است. (ص 151ـ153).
  50.  در كتاب از آستارا تا استارباد، «هرجان» آمده است. (ج 3، ص 101)
  51.  درباره سنگ قبرهاي قديمي دهكده دلير، به از آستارا تا استارباد رجوع شود (ج 3، ص 145ـ148).
  52.  اِليت در كتاب دكتر ستوده آمده است (ج 3، ص 102)
  53.  كَتير در كتاب دكتر ستوده نوشته شد. (ج 3، ص 102)
  54.  ر.ك.ستوده، ج3، 124. در دهكده سما بقعه‌اي به نام شهزاده قاسم در اراضي شيخ كلا ديده مي‌شود.(ص 225)
  55.  اصل:غالي
  56. دَرمُش كَلا(ستوده، ج3، 115)
  57. شا ل كلا(ستوده، ج3، 23)
  58.  اصل: خوانوار
  59.  بوره سر
  60.  امامزاده مختار در اين آبادي است. (ستوده، ج3، ص 82)
  61.  یک کلمه ناخوانا.
  62.  در متن جاي خالي دارد.
  63.  به غير از امام زاده اسماعيل، بقعه پير درويش و امام زاده زيد هم در اين دهكده وجود دارد. (ر.ك. ستوده، ج 3، ص 225).
  64.  همان منجير است.
  65.  آب خواستن،تشنگي، نوعي بيماري كه ورم و آماس آورد، باران خواستن
  66.  اصل: خضر
  67.  جمع عمّامه، دستار
  68.  فساد عضوي از بدن، شقاقلوس، غانغاريا
  69.  غير از بقعه درويش رستم، بقعه درويش شهرآگيم نيز در اين روستا وجود دارد. (ستوده، ج 3، ص 222)
  70.  در كندلوس علاوه بر گورستاني قديمي، بقعه فضل و فاضل هم وجود دارد.( ستوده، ج3، ص 214ـ215).
  71.  اين امام زاده به دَنگاسي به معني دو انگشتي است. (ستوده، ج 3، ص 220).
  72.  دكتر ستوده اسم امام زاده را عبدالله نوشت.(همان، 226)
  73.  واحد سنجش مقدار آب، ليتر در ثانيه است و آن مقدار آبي است كه در يك ثانيه ظرفي را كه يك دسي‌متر مكعب حجم داشته باشد، پر نمايد و در هر كشوري اضعافي از ليتر را انتخاب و واحد سنجش آب قرار داده‌اند. در ايران متداولترين مقياس، سنگ است و آن مقدار آبي است كه از مجرايي به ابعاد 20 در 20 سانتي در سطح طراز و مستوي در يك ثانيه يك متر طول بپيمايد، و چون اين تعريف و فرمول به واسطـﮥ تغيير شيب و سرعت جريان ثابت و منجز نمی‌باشد، واحد ثابتي براي سنگ انتخاب كرده‌اند و آن عبارت از ظرف لوله‌اي است كه در هر ثانيه شانزده ليتر آب از دهانـﮥ آن خارج شود و اين مقدار آب را يك سنگ ديواني نامند و معمولا چهارسنگ ديواني، يك سنگ آسياب گردان، در اصطلاح كشاورزان گفته مي‌شود. در دايرةالمعارف فارسي مصاحب سنگ يا واحد بين المللي آب را مقدار آبي مي‌نويسد كه از يك دهانه به عرض ده سانتي‌متر و ارتفاع ده سانتي‌متر با سرعت ده سانتي‌متر در ثانيه جاري شود. منشاً پيدايش اين مقدار نامگذاري واحد چنين به نظر مي‌رسد از آن جا است كه مقدار آبي را كه بتواند سنگ يك آسياب را به حركت در آورد، يك سنگ آب گفته‌اند.(ديانت،272)
  74.  سرين كلا (ستوده، ج3، صص 236ـ237/ سردين كلا، ص 794).
  75.  دكتر ستوده: امام زاده يحيي را مربوط به روستاي نيتل نوشته، و در عوض بقعه‌اي به نام درويش علي را براي روستاي انگاس دانسته است. (ج 3، ص 209)
  76.  براي آگاهي از اين بقعه و صاحب آن، رجوع شود به از آستارا تا استارباد، ج 3، صص 199ـ206.
  77.  درباره امام زاده مزبور به صفحات 186 تا 199 كتاب دكتر ستوده رجوع كنيد.
  78.  بقعه‌اي هم در اين ده وجود دارد. (ستوده، ج 3، ص 226).
دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
دی ان ان