محمد بن عبدالوهاب و محمد حیاة السندی
نویسنده: جان وول؛ ترجمـﮥ محمدحسین رفیعی
جنبشهای معترض عمدهای در قرن هجدهم و در جهان اسلام بروز کرد. برخی از سران آنها همچون محمد بن عبدالوهاب و شاه ولیالله دهلوی بخوبی در جهان اسلام شناخته شدهاند. با این حال مبانی اندیشههای اعتراضی و خواستگاههای فکری این جنبشها و نیز برخی جنبههای مهم شخصیتی رهبران آنها، در پردهای از ابهام باقی مانده است. یکی از اصلیترین این افراد محمد حیاۀ السندی، استاد بنیانگذار جنبش وهابیت است. او یکی از اصلی ترین اعضاء جامعه فکری در مدینه محسوب میشد که عموماً جنبشهای معترض قرن هجدهم از میان دستاوردهای اندیشهای آن تغذیه شدهاند. افزون بر این، غایت اصلی این پژوهش کشف روابط و وابستگیهای فکری متفکرانی است که هریک به نوعی در بروز و ظهور جنبشهای معترض قرن هجدهم در جهان اسلام نقش داشتهاند.
محمد بن عبدالوهاب در ایام جوانی به مدینه آمده تحت آموزههای محمد حیاۀ السندی قرار گرفت. وی از طریق استاد دیگرش عبدالله بن ابراهیم بن سیف با حیاۀ السندی آشنا شد. محققین و پژوهشگران برآنند که حیاۀ السندی تاثیرات عمیقی در نوع نگرش و عقاید ابن عبدالوهاب در باب اهمیت اجتهاد و نیز معارضه با بدعت، داشته است.2 ابن عبدالوهاب همچنین تحت تاثیر حیاۀ السندی، عقاید متعصبانه و سختی در ضدیت با تکریم قبور مقدسان و اولیاء خداوند اتخاذ نموده بود.3 لازم به توضیح نیست که برای درک سرچشمههای اندیشه وهابیت و مبانی فکری آنها، درک ابعاد و جنبههای جریان فکری که بنیانگذار آن در فضای آن رشد و نمو یافته، تا چه میزان حائز اهمیت است.
محمد حیاۀ السندی در روزگار خویش یکی از طلایه داران نوآوری در زمینه حدیث بود. اصلی ترین مورخینی که در باب حیات او سخن گفتهاند، عبدالرحمن جبرتی و محمد خلیل مرادی هستند. حیاۀ السندی یکی از بنیانگذاران مکتب حدیث مدینه بحساب میآمد که دانشمندان بزرگ و سرشناسی در جهان اسلام از آموزههای آن بهره بردهاند. مع الوصف تنها از وقایع عمده زندگی او در تراجمش سخن گفته شده است؛4 او در روستایی در سند ـ پاکستان امروزی ـ متولد شد و در همان دیار تحصیلات مقدماتی خویش را فرا گرفت. در جوانی به قصد زیارت شهرهای مقدس اسلامی به عربستان سفر کرد، در ادامه ساکن مدینه شد و چنانکه مرادی او را میستاید: «پرچم سنت را در مدینه برافراشت.»
وی در طی این زمان از محضر اساتید بزرگ و شناخته شده جهان اسلام بهره برد، اصلیترین و سرشناسترین ایشان «ابوالحسن محمد بن عبدالهادی سندی» بود که مانند حیاۀ السندی مهاجری از سند محسوب میشد.5 ابوالحسن در مسجد پیامبر درس میگفت و حیاۀ السندی که برجسته ترین شاگرد او بحساب میآمد، پس از مرگش بر مسند او تکیه زد. در منابع بغیر از ابوالحسن السندی، از سه استاد دیگر حیاۀ السندی نیز نام برده شده است: عبدالله بن سلیم بصری، حسن بن علی عجمی و ابوالطاهر محمد بن ابراهیم کورانی.6 از سوی دیگر درباب تعلق خاطر حیاۀ السندی به طریقت نقشبندیه که در آن زمان توسط عبدالرحمن سقاف هدایت میشد، سخنها گفته شده است.7
علیرغم تفاوتهای جزئی که در نوع نگرش و جهتگیریهای فقهی این دانشمندان وجود دارد، بخوبی میتوان به وجوه مشترکی که در شکل گیری عقاید حیاۀ السندی نقش بسزایی داشته پی برد. آنها در گرایش مذهبی و اصالتها، با یکدیگر تفاوتهایی داشتهاند. دو تن از این افراد شافعی و دو تن دیگر حنفی بودند. یک نفر از اهالی هند و دیگران زادة حجاز بودند، با این وجود نسب هریک به مکانی متمایز از دیگران میرسید: ابوالطاهر از ایران8، عبدالله از بصره و نسب حسن هم چنانکه [از نامش] پیداست به دیاری غیر عرب مانند پارس میرسید.
اصلیترین وجه مشترک در پیشینه فکری این چهارتن، حضور در مجلس درس ابراهیم بن حسن کورانی، مشهورترین عالم مدینه در آن زمان بوده است. سه تن ـ عبدالله، ابوالحسن و ابوالطاهر ـ از شاگردان مستقیم کورانی بودهاند و نیز حسن عجمی که به نظر مسنتر از دیگران بوده، از محضر اصلیترین استاد کورانی یعنی احمد قشقانی بهره برده است.9 با اینکه ابراهیم کورانی برجسته ترین عالم جامعه علمی شهرهای مقدس مکه و مدینه بحساب میآمد، در حقیقت جزئی از شبکه بهم پیوسته و گسترده فکری بود که افرادی چون احمد قشقانی در عربستان و محمد بابلی در مصر از علمای برجسته آن بحساب میآمدند. هرچهار استاد حیاۀ السندی با این دو عالم سرشناس در ارتباط مستقیم بودند. سه تن از آنها مستقیماً و یا مع الواسطه از شاگردان بابلی محسوب میشدند. در سلسله علمایی که تحت آموزههای بابلی قرار داشتهاند، حیاۀ السندی در ردیف هشتم شاگردان اوست.10 چنین ارتباطاتی با قشقانی نیز برقرار بوده است. ابراهیم جزء پیروان حقیقی قشقانی بحساب میآمد. با توجه به ارتباط مستقیم حسن عجمی با قشقانی، میتوان ارتباط مستقیم هرچهار استاد حیاۀ السندی را با احمد قشقانی دریافت. در سلسله شاگردان قشقانی، حیاۀ السندی در ردیف ششم قرار دارد. ارتباط به هم پیوسته این جامعه علمی آنجا بخوبی مشخص میشود که دریابیم پنج تن از شش واسطهای که بین حیاۀ السندی و قشقانی حضور دارند، در سلسله ارتباط او با بابلی نیز حضور دارند.
تصویری که از الگوی روابط استاد ـ شاگردی پیروی کرده و ارتباطات میان آنها را بیان میکند، بخوبی پیوستگی این جامعه فکری را عیان میسازد. هیچ مدرکی برای اثبات وجود مدرسه یا مکتبی برای این جامعه وجود ندارد. لیکن کاملاً قابل تصور است که این دانشمندان بوسیله ارتباط با یکدیگر و حضور در چنین حلقه اندیشهای، به چنین شهرت و اعتبار زایدالوصفی رسیده بودند. محل تجمع و تمرکز این گروه که اعضاء آن همگی از گستردگی علمی قابل توجهی برخوردار بودند، مکه و مدینه بود. علاوه بر حجاز و به واسطه حضور بابلی در مصر، اعضاء این گروه ارتباط گستردهای با جوامع علمی مصر برقرار نموده بودند. لازم بذکر است که این حلقه بدلیل اقبال گسترده علما و دانشمندان جهان اسلام به حرمین شرفین برای انجام فریضـﮥ حج، فرصت بسیار مناسبی برای جذب اعضا و گسترش دامنه خویش داشت. در فهارسی که بدست مارسیده نام 27 تن از این دانشمندان آورده شده که از این میان نام 16 تن در روابط متعامل استاد ـ شاگردی و 11 تن دیگر تنها به عنوان استاد درج شده است.
این نوع دسته بندی دانشمندان، ویژگیهای جالب توجه دیگری را نیز دربر خواهد داشت. طیف اعضاء این گروه بین المللی، بین هند، ایران و شمال آفریقا گسترده شده بود. عموم اعضاء آموزههای خویش را در مناطق متعددی تکمیل کرده، به معنای واقعی کثیرالسفر بودند. برخی از آنها ارتباط محدودی با مسئولین و عمّال دولتی داشتند، لیکن هیچ یک از آنها بغیر از حسن عجمی، عضوی از مأمورین دولتی محسوب نمیشدند. او مفتی حنفی حجاز، بالاخص مدینه بود.11 از میان اعضا این گروه، تنها مذهب 24 تن از ایشان در منابع آورده شده12 و سه تن از این میان به غیر از عجمی حنفی بودهاند. ابوالحسن سندی در این میان هندی بود. شاید علت حنفی بودن حیاۀ السندی و نیز ابوالحسن سندی رواج مذهب حنفی در هند بوده باشد. پنج عالم مغربی، مالکی بودند و 16 تن باقیمانده شافعی بودند. با توجه به پس زمینه و گرایش ضمنی محمد بن عبدالوهاب به مذهب حنبلی شایان ذکرست که نه خود حیاۀ السندی و نه هیچیک از اساتید او و نه حتی اساتید اساتید او، حنبلی نبوده اند. از سوی دیگر و با در نظر داشتن عدم تمایل و گرایش این گروه به تعصبات مذهبی، باید گفت که آنها کم و بیش تحت تاثیر مکاتب فقهی متعددی بودهاند. هسته گروه را شافعیان تشکیل میدادند و پس از آنها مالکیان از اصلیترین اقلیتها محسوب میشدند.
از سوی دیگر تمام افراد این حلقه فارغ از گرایشات مذهبی، تمایلات متصوفانه شدیدی هم داشتند، البته در منابع نام طریقت واحدی درج نشده و تنها از گرایشات متصوفانه آنها بطور عام سخن گفته شده است. یکی از پرطرفدارترین این طریقتها نقشبندیه بود که حیاۀ السندی نیز بدان گرایش داشت. احتمالا احمد قشقانی و ابراهیم کورانی نیز به همین طریقت متصل بودهاند. اما تنها ادعایی که میتوان آنرا درباب این جمعیت مطرح کرد این است که آنها نه تنها نسبت به گرایش متصوفانه موضعگیری نمیکردند، بلکه بعضا خود به طریقتهای گستردهای مثل نقشبندیه متصل بودهاند.
پس از بررسیها درباب اساتید و پس زمینههای فکری حیاۀ السندی باید گفت منابع نام حدود بیست تن از شاگردان او را نقل کردهاند.13 بررسی کلی گرایش و نوع نگرش این افراد ما را در درک بهتر اندیشههای محمد بن عبدالوهاب یاری خواهد کرد. اهمیت حضور این حلقه در مدینه با بررسی زادگاه این افراد تعلیل میشود. جامعه علمی مدینه به دلیل ارتباط گستردهای که با اقصی نقاط جهان اسلام داشت، از اهمیت و تاثیرگذاری ویژهای برخوردار بود. به دیگر سخن از آنروی فهرست اسامی این دانشمندان حجازی نامتجانس بنظر میرسد که مدینه از منظر زیارتی مورد اقبال جمع کثیری از مسلمین جهان بود.
فهرست شاگردان حیاۀ السندی که برپایه اطلاعات و زندگی نامههایی که المرادی و الجبرتی گردآوردهاند، مجموعه ارزشمندی را در اختیار ما قرار داده است. تمام بیست تن شاگردان وی به قلمرو شرقی ممالک عرب زبان تعلق داشتهاند و درباب هیچ یک از ایشان، این دو تاریخ نگار مطلبی را خلاف فرض ما درج نکردهاند.
بهرحال بررسی زادگاه این افراد درک بهتری را از خواستگاه این جمع دانش پژوهان ارائه خواهد کرد. سه تن از ایشان در شرق جهان اسلام متولد شده بودند14 و سه تن نیز از ناحیه روم آمده بودند، 14 تن باقیمانده همگی زاده عربستان شرقی بودند. بااین وجود تفاوت منطقهای هم در این بین وجود داشته است. 4تن از مدینه و 4تن از اهالی حلب و 6 تن باقیمانده از نقاط متعددی بودند: یمن ، نجد، بیت المقدس، بغداد، نابلس و دمشق. با اینکه جبرتی و مرادی دقت ویژهای در تهیه فهرست شاگردان محمد حیاۀ السندی مبذول داشتهاند، مشخص نیست که آنها به چه دلیل از یکی از شاگردان وی که از اهالی شمال آفریقا بود، سخن نگفتهاند.
در فهرست و تقسیم بندی شاگردان حیات السندی هیچیک از ایشان مالکی نبودهاند، حنفیها با 12 تن در این میان از اکثریت قابل توجهی برخوردار بودهاند و پس از آن شافعیان با 5 نفر قرار داشتهاند.15 هفت تن از این حنفیان از طریق تصدی عناوین مذهبی منطقه با دستگاه خلافت عثمانی همکاری داشتهاند16 از پنج تن حنفی باقیمانده نیز، چهارتن یا از اساتید و یا از اعضای فعال حلقههای صوفیه بودهاند17، و تنها یکی از این میان مدرس رسمی حدیث بود.18 برخلاف حنفیان، تمام شافعیان در مدارس حوزههای علمیه متعلق به مذهب شافعی فعال بوده، به تدریس مباحث فقهی مشغول بودند.19 از میان سه تن باقیمانده یک نفر صوفی گوشه نشینی بود که اطلاعاتی درباب مذهبش ارائه نشده است20، دومی یکی از دانشمندان حنبلی شناخته شده حدیث در نابلس بود21 و آخرین نفر محمد بن عبدالوهاب بود که خود و خانوادهاش به لحاظ علمی و فقهی در ارتباط تنگاتنگ با مجامع حنبلی عربستان مرکزی قرار داشتند.
در میان این جمعیت دانشوران سطوح متفاوتی از گرایش و تمایل را به متصوفه شاهد هستیم. 12نفر از مجموع بیست نفر به طرق مشابهی از متصوفه گرایش دارند، هفت تن از این میان به یک طریقت متعلقند و سه تن در زمینه تصوف کتاب نوشتهاند.22 مع الوصف هیچ گونه ارتباط و وابستگی را نمیتوان در میان این متصوفین23 و گرایشات و تعلقات جغرافیایی و مذهبی آنها کشف کرد.24 حتی درباب دو حنبلی موجود در این حلقه نیز صفارینی یکی از صوفیان سوری بود و این مساله اصلا در جامعه اسلامی قرن هجدهم عجیب بنظر نمیرسید.25
با این وجود نام تنها چند طریقت در این میان برده شده است، که اکثریت از آن نقشبندیه است. چهار تن از آن هفت نفر به این طریقت گرایش داشتهاند. دیگر طریقت مورد اقبال در میان این جمع که سه نفر باقی مانده بدان گرایش داشتند، خلوتیه است. از سوی دیگر دو تن از این افراد به دو طریقت گرایش داشتهاند، یکی از این میان را با گرایش قادریه ممیز ساختهاند، و دیگری را متمایل به عیدروسیه و وفائیه دانستهاند که نام دیگر طریقت نقشبندی/ قادری بود که عبدالرحمن عیدروسی رئیس آن محسوب میشد.26
از آنروی بر این فهرست مختصر متصوفه نقشبندی و خلوتیه تاکید ورزیدیم که درک بهتری از جامعه دانشپژوهانی داشته باشیم که تحت رهبری وآموزههای محمد حیاۀ السندی قرار داشتند. فرقه نقشبندیه در ممالک عرب شرقی از اقبال بیشتری نسبت به دیگر فرق برخوردار بود و اسماعیل اُسکداری شیخ ایشان در مدینه بود.27 در حالی که علی مرادی از یکی از اصلیترین شعب شیوخ نقشبندی در سوریه بود ، برای سالها مفتی حنفی دمشق که در آن زمان تحت حکومت و حفاظت عثمانی قرار داشت، بود.28 عبدالرحمن عیدروس، یکی از اصلیترین شیوخ طریقه عیدروسی بود که دامنه آن از قاهره تا هندوستان گسترش یافته بود.29 با این وجود چنین به نظر میرسد که ارتباط محمد حیاۀ السندی با پیروان خلوتیه چندان نزدیک و دوستانه نبوده است.30
با توجه به این بررسی همه جانبه بر گرایش فکری اساتید و شاگردان حیاۀ السندی، مطالعه بر قلمروهای فکری او بهتر خواهد شد. علی رغم اینکه او یک عالم و استاد علم حدیث در مدینه بود، در ارتباط گسترده و فراگیر با اصلیترین جنبشهای معاصر روزگار خویش بود. برخی از شاگردان او در زمینههای تخصصی حدیث و یا هدایت و ریاست بر طریقتهای صوفیه نقش بسزایی داشتند، لیکن کسی مثل محمد بن عبدالوهاب را بدون شک باید اصلیترین تحول خواه و اصلاحگرا دانست که تحت تعالیم حیاۀ السندی قرار داشته است. دیگر شاگردان او محمد بن عبدالکریم سمّان که از شاگردان بکری بود که طریقت سمانیه را ایجاد کرده بر نواحی یمن و شرق سودان تاثیراتی اساسی گذارد. محمد صفارینی نیز به یکی از اصلیترین علمای حنبلی نابلس تبدیل شد، شهرت وی تا بدانجا بود که با عنوان «فاتح و حامی سنت و مبارز اصلی بدعت» شناخته شده بود.31
محققین عموما برای درک و بررسی بهتر درباب ویژگیها و رخدادهای تاریخی به دنبال منابع موجود برای درک نظرات و عقاید سوژه مورد نظر میگردند. در زمینه جنبشهای بنیادگرای اسلامی تلاشهای بسیاری انجام شده تا تاثیرات جنبش وهابی را بر دیگر جنبشها بررسی و تعلیل نمایند، لیکن کمترین پژوهشی زمینهها و بن مایهها و بسترههای اصلی که خود وهابیت در آن شکل گرفته را مورد بررسی قرار داده است. بر کسی پوشیده نیست که ابن تیمیه مبانی بنیادگرایی حنبلی را پایهگذاری کرد، لیکن به هیچ وجه نمیتوان اطمینان داشت که افکار و عقاید او در قرن هجدهم میلادی و در عربستان شرقی در میان حنابله هنوز از اصلیترین منابع الهامبخش جنبشهای معترض بوده باشد.32 بدون شک او یکی از اصلیترین منابع الهامبخش ابن عبدالوهاب در ارائه نظریاتش بوده، لیکن در این میان نباید از نقش و جایگاه مهم و موثر محمد حیاۀ السندی، بعنوان استاد حدیث او غافل شد.
معالوصف تصویر شرایط حیاۀ السندی برای ما بدلیل قلت منابع محدود شده است، این ضعف و کمبود به هنگام بررسی و تحلیل شرایط جامعه فکری که وی جزء آن بود بهتر رخ مینماید. علاوه بر محمد حیاۀ، ارتباط تنگاتنگ بنیانگذار وهابیت را با حلقههای معترض قرن هجدهم که تحت تاثیر طریقتهای نقشبندیه و خلوتیه قرار داشتند، مشاهده میکنیم. جامعه علمی که محمد حیاۀ در آن حضور داشت نقش بسیار مهم و جامعی را در تبادلات و فعل و انفعالات عقیدتی جهان اسلام در قرن هجدهم برجای گذارد. هنگامی اصلاحگر مشهور هندی، شاه ولی الله دهلوی به عربستان آمد، تحت آموزههای استاد حیاۀ السندی، یعنی ابوالطاهر محمد بن ابراهیم کورانی قرار گرفت.33 کمی پیش از این تاریخ شیخ یوسف که در محضر کورانی درس گرفته بود، توانست جهاد را بر علیه هلندیان در اندونزی براه بیندازد و نیز عبدالرئوف سینگکِل هم از شاگردان کورانی بود که تاثیرات عمیقی بر جنبشهای اصلاح طلب صوفی در سوماترا بگذارد.34
بنابراین باید گفت گستره تاثیر آموزههای حیاۀ السندی علاوه بر پدید آوردن جنبش وهابی، تاثیرات شگرفی بر قلمرو اسلامی از اندونزی تا آفریقا گذاشت. با این وجود تفاوتهای کم و بیشی که بین این جنبشهای قرن هجدهم مشاهده میکنیم تحت تاثیر اختلافات اقلیمی و گرایشات فکری رهبران آنها اتفاق افتاده است. این تفاوتها را بعضا میتوان انحرافاتی آشکار از آموزههای اصیل مکتب حدیث مدینه دانست. مردانی چون محمد حیاۀ السندی اغلب جایگاه ویژه و مشخصی در تاریخ ندارند، اما تحلیل و بررسی کامل بر ابعاد اندیشهای و فکری ایشان میتواند راهگشای ما برای درک بهتر افکار و عقاید آنها باشد.
پینوشتها
1. نگارنده مطالب اصلی کتاب را برپایه کتب تاریخی زیر گردآوری کرده است:
عجائب الآثار فی التراجم و الاخبار، عبدالرحمن الجبرتی، به اهتمام حسن محمد جوهر و دیگران (قاهره، 1957ـ1968)؛ خلاصةالاثر فی اعیان القرن الحادی عشر، محمد امین المحبی ( قاهره1284/1867).
2. Henry Laust, Essai sur les doctorines sociales et politiques de Taki-d-din Ahmad b.Taimiya,661/1262-728/1328, Cairo,1939,507
3. George, Rentz, Muhammad ibn Abd al-Wahhab(1703/04-1792) and beginnings of Unitarian empire in Arabia, University of California,1948,p.27
4. برای اصلیترین اطلاعات زندگی نامهای بنگرید به المرادی،4/34 و عثمان بن عبدالله ابن بشر، عنوان المجد، بغداد، 1328/1910ـ ص28؛ تاریخ تولد در این منابع ارائه نشده است و بعنوان تاریخ درگذشت او المرادی سال 1163/1750 را ارائه کرده است، این در حالی است که ابن بشر تاریخ وفات او را در سال 1165/1752 میداند، بنگرید همچنین به الجبرتی، 1/182،210 و نیز 3/108،255
5. المرادی، 4/66 و نیز الجبرتی،1/214
6. زندگی نامه این افراد در الجبرتی،1/177 و 208ـ210 و نیز در المرادی،4/27 آمده است.
7. الجبرتی،1/182
8. ابراهیم کورانی مدعی است که در تهران متولد شده است، بنگرید به الجبرتی،1/171
9. در کل این پنج مرد از دو معلم
10. در اضافه به سه خط اصلی، پنج زنجیره دیگر از استیلا بر اساتید دیگر اساتید او نیز وجود دارد.
11. حنیف الدین المرشدی در محبی،2/126 نیز توضیح داده شده است.
12. سه تن از این اساتید به لحاظ مذهبی شناخته شده نیستند و در باب مسایل زندگی نامهای ضعیف هستیم.
13. المرادی سیزده تن را به عنوان شاگردان او معرفی میکند و لیکن الجبرتی به این فهرست دو تن دیگر را نیز افزوده است. جالب آنجاست که هیچیک ازین افراد نامی از محمد بن عبدالوهاب را نیاوردهاند، در حالی که ابن بشر موکدا شاگردی ابن عبدالوهاب را نزد محمد حیاۀ السندی بیان میکند. از سوی دیگر ابن بشر از شخصی به نام علاء الدین الصورتی بعنوان یکی دیگر از شاگردان محمد حیاۀ نامبرده که بدلیل فقدان هیچگونه منبع زندگی نامهای درباره او، از فهرست کلی حذف شده است. لازم بذکر است که المرادی محمدبن عبدالکریم صمان را جزء شاگردان محمد حیاۀ نیاورده است. تاکید من بر شاگردی او نزد حیاۀ السندی بر کتاب زندگی نامهای صمانیه بقلم الطاهر محمد علی البشیر، الادب الصوفی السودانی ، خارطوم، 1390/1970، ص44، متکی است.
14. دو نفر از ایشان در داغستان متولد شده اند و یکی در هندوستان.
15. برای یک نفر از ایشان مذهب خاصی ذکر نشده و دو تن دیگر حنفی هستند.
16. دو نفر مفتی حنفی مدینه شدند.(المرادی،3/134؛ 4/60) بنگرید به عبدالرحمن الانصاری، تحفةالمحبین و الانصار فی معرفه ما لمدنیین من الانساب (ویرایش محمد العاروسی المطوی)، تونس،1970، 36 و 201) یک نفر مفتی حنفیان در دمشق شد(المرادی،3/219) یک نفر دیگر نیز برای مدت کوتاهی معاون قاضی مدینه بوده است(المرادی،3/230و الانصاری،300) و دیگری خدمتگذار دفتردار در مدینه بوده است(المرادی،3/216و الانصاری،226) 6 نفر دیگر از این افراد بطور مجزا در استانبول فعالیت کردهاند (المرادی،1/37).
17. المرادی، 1/255،3/201؛4/50.
18. همان، 3/215.
19. همان، 2/291 و 238.
20. الجبرتی، 2.249.
21. المرادی، 3/63.
22. همان، 4/31 و نیز الجبرتی، 3/106.
23. از دوازده نفری که تمایلات صوفی داشتند، نه نفر از عربستان شرقی بودند، دو تن از روم و یکی از هندوستان آمده بودند. از سوی دیگر هشت نفر هیچگونه تعلقات متصوفانه نداشتند، از این میان 5 نفر در عربستان شرقی متولد شده بودند، 2تن در قلمروهای شرقیتر ممالک اسلامی و یک نفر در روم متولد شده بود. بنابراین بسیار مشکل و صعب خواهد بود اگر بخواهیم بین گرایش متصوفانه افراد و زادگاه و خاستگاه ایشان ارتباط و پیوستگی قایل شویم.
24. در قواعد و ساختارهای مذهبی ، هفت نفر از حنفیان گرایش صوفی داشتند و 5 نفر دیگر نه. برای شافعیان تنها مذهب 3نفر مشخص شده است.
25. برای اطلاعات کاملتر درباب نظرات و مجادلات جامعه فرهنگی حنابله در قرن هجدهم بنگرید به:
Voll,John; ‘The Non-Wahhabi Hanbalis of 18th Century Syria’ Der Islam, XLIX, 2, 1972, 277-91.
26. علی مبارک، الخطوط التوفیقیه الجدیده، قاهره1306،11ـ14.
27. المرادی، 1/255.
28. همان، 3/219.
29. همان، 3/260.
30. برای اطلاعات کلی از خلوتیه در این دوره بنگرید به:
B.G.Martin,’A Short History of the Khalwati Order of Dervishes’ in N. Keddie(ed.) Scholars,Saints and Sufis, Berkeley 1972,275-305.
دو شعبه اصلی خلوتیه بکریه در حلب وجود داشت که به نظر نمیرسد ارتباطات گستردهای با مصطفی البکری داشته باشند. مع الوصف مصطفی شیخ خلوتیه در حلب متولد شده است.(المرادی،3/123) چنانکه پیداست هیچیک از شاگردان حیاۀ السندی در طریقه بکریه نبوده اند(المرادی،4/50).
31. الجبرتی،3/106.
32. Voll, ‘The non-Wahhabi Hanbalis’,277-91.
33. Aziz Ahmad,’Poltical and Religious ideas of Shah Wali-ullah of Dehli’,Muslim World,LII,1,1962, 22.