بیبی خانم استرابادی از فعالان حقوق زنان در عصر قاجار
نویسنده: نادره جلالی
مسئله آموزش و پرورش و ايجاد مدارس جديد براي دانشآموزان ايراني به ويژه دختران در ايران عصر قاجار از جمله مباحث مهم به شمار ميرود زيرا تا قبل از عهد ناصري آموزش به صورت سنّتي و در مكتبخانهها،حوزههاي علميه و يا تدريس خصوصي در منازل انجام ميگرفت تا اينكه در دوران پادشاهي محمد شاه قاجار هيئتهاي مبلغين مسيحي1 (پادريان) نخستين مدرسه خارجي را در سال 1251ق تأسيس كردند كه داراي كلاسهاي دخترانه و پسرانه بود ولي دختران مسلمان حق ورود به آن را نداشتند.
در دوران سلطنت ناصرالدين شاه و صدارت ميرزا تقي خان اميركبير فصل مهمي در تاريخ مدارس و آموزش و پرورش ايران رقم خورد. زيرا در اين ايام جامعه ايران با تحولات جوامع غربي آشنايي يافت و بنابه درخواست بنجامين،وزير مختار آمريكا، دختران مسلمان اجازه ورود به مدرسه امريكاييها يافتند.2 مدارس دخترانهاي نيز در اروميه، اصفهان، تبريز، يزد، كرمان، شيراز و تهران توسط مبلغان مذهبي ايجاد گرديد.از سوي ديگر سفرهاي شاهِ قاجار به اروپا سبب شد تا وي پي به عمق عقب ماندگي كشور در زمينه علوم و فنون بَرَد. در اين بين،سفر اميركبير به عثماني و حوادثي كه در كشورهاي همسايه ايران به ويژه عثماني رخ داد و نظام مشروطه در آنجا برقرار گرديد نيز در شتاب جريان نوگرايي در جامعه ايران بيتأثير نبود. از اهميت گزارشهايي كه ميرزا حسين خان سپهسالار در دوران مأموريتش در عثماني درباره ايجاد مدارس جديد در آنجا براي ناصرالدين شاه ميفرستاد،نيز نبايد غافل ماند.از اينرو، ضرورت تغييرات در زمينه اصلاحات فرهنگي و تحول آموزش و پرورش و ايجاد مدارس جديد در ايران آن روزگار بيشتر نمايان گرديد. با تأسيس مدرسه دارالفنون در سال 1268ق و استخدام معلمين اروپايي در واقع نخستين گام جدي در زمينه تحول جامعه آموزشي ايران برداشته شد.بعدها مسئله اعزام محصل به خارج از كشور در ايام وزارت علوم عليقلي ميرزا اعتضادالسلطنه در سال 1275ق و به دنبال آن بازگشت اين افراد به وطن، در روندِ اين تحول در دوره مظفري نقش مهمي داشت. اما تلاشهاي افرادي چون ميرزا يوسف خان مستشارالدوله، عبدالرحيم طالبوف، ميرزا تقي خان كاشي3، حاج ميرزا يحيي دولت آبادي و ميرزا حسن رشديه نيز راهگشاي اقدامات بعدي پس از تأسيس دارالفنون در زمينه تعليم و تربيت و ايجاد مدارس جديد بود.
چون مظفرالدين شاه بر تخت سلطنت جلوس كرد، بنيانگذاران مدارس جديد كه از عوامل مهم بيداري مردم بودند، همچنان به فعاليت خود در اين راستا ادامه دادند. ميرزا حسن رشديه مدرسه «رشديه» را در سال 1317ق به سبك جديد داير كرد ولي چون در روش آموزش اصلاحاتي به وجود آورد، با اعتراض برخي از اقشار اجتماعي مواجه گرديد4 اما در ميان اين مخالفتهاي كلي با انديشه نوگرايي و ايجاد مدارس جديد براي پسران، جامعه مردسالار و سنتگرا معضلات بيشتر، جديتر و بزرگتري را جهت تأسيس مدارس دخترانه داشت.
از اين رو، تلاشهاي زنان پيشگام در تاريخ مبارزات فرهنگي ـ اجتماعي و سياسي زنان عصر قاجار از اهميت بيشتري برخوردار است. زيرا آنان در برپايي مدارس دخترانه با چنگ و دندان از حقوق زن ايراني كه آن هنگام تنها در چهار ديواري خانه محبوس بود و وظيفهاي جز شستن و رفتن و پخت و پز نداشت و در جهل و بيخبري روزگار را سپري ميكرد، دفاع كردند. اگرچه آنان همگام با مردان مبارزِ اصلاحطلب اجتماعي براي تغيير اوضاع اجتماعي ايران كوشيدند اما خيلي ديرتر از مردان موفق به تأسيس مدارس دخترانه شدند. طوبي رشديه در سال 1321ق مدرسه دخترانه «پرورش» را در قسمتي از خانه خود تأسيس كرد ولي چهار روز بعد بر اثر مخالفتها بسته شد.5
انقلاب مشروطه فصل جديدي را هر چند با تغييراتي نه چندان اساسي در زندگي فردي و اجتماعي براي زنان ايراني گشود. زنان تجددطلب و مبارز فعاليت خود را در دو جهت پي گرفتند. گروهي براي حضور زنان در فعاليتهاي سياسي و برابري حقوق زن و مرد در جامعه تلاش ورزيدند و برخي ديگر هدف خود را معطوف به تأسيس مدارس دخترانه و ارتقاء سطح علم و دانش آنان كردند. اما آنچه مسلم است هر دو گروه تغيير فرهنگ مردسالار جامعه ايران آن روز را به چالش کشیدند. نكته مهم آنكه، مجلس شوراي ملي زحماتِ زنانِ مبارز ايراني را در حمايت از مشروطه و مبارزه با ظلم و استبداد ناديده انگاشت و در اولين حركت، آنان را همچون گذشته از حق رأي و مشاركت در امور سياسي محروم كرد. از اين رو، زنان تجددطلب در راه احقاق حقوق خود و رفع تبعيض مصرانه ايستادند و جهت حمايت افكار عمومي و به ويژه مشروطهطلبان مقالاتي در روزنامههاي حبلالمتين، مجلس و مظفري جهت ضرورت آموزش دختران ايراني منتشر كردند. براي نمونه زني در روزنامه مظفري نوشت:
چيزي كه قابل اعتنا و اهميت نيست، تربيت نسوان است... اين عاجزه مبهوت هستم كه اين تظلم و شكايت را از برادران محترم كه واليان ما هستند نمايم يا از دست همشيرههاي خود ناله و سوگواري بكنم كه در استرداد حقوق خود چنين سكوت دلسوز و جانگداز ميفرمايند.6
زني نيز به سيد محمد طباطبايي نامهاي نوشت و خواستار حمايت رسمي مجلس از آموزش زنان و مشاركت اجتماعي آنان شد، اما مجلس در پاسخ به اين بانو نوشت كه: ضروري است پايگاه سنتي زن و مرد بدون هيچ تغييري همچون گذشته حفظ شود و اگرچه بين شعور زن و مرد تفاوتي نيست اما نوعي آموزش محدود براي زنها مانند خانهداري،اخلاق و امور مربوط به معيشت كافي است.
جالب آنكه، افراد مشروطهطلب نيز خود دو دسته بودند. گروهي با جنبش زنان به ويژه آموزش آنها موافقت داشتند و برخي مخالف تأسيس مدارس دخترانه و مشاركت زنان در امور سياسي بودند. در چنين شرايطي تعداد اندكي از زنان پُر شور و پيشگام نه تنها با دولت، بلكه با مردان و از جمله بستگان ذكور خود نيز مبارزه ميكردند تا آمال جامعه زنان را تحقق بخشند.
يكي از اين زنان پيشگام، آگاه و مبارز عصر مشروطه كه در راستاي بيداري زنان و احقاق حقوق آنان كوشيد،بيبي خانم استرابادي بود. زني كه فراتر از زمان خود حركت كرد، قلمي توانا داشت و با تحرير كتاب ارزشمند معايبالرجال7 در سال 1313ق در پاسخ به كتاب زن ستيز تأديبالنسوان تأليف ميرزا احتشامالدوله بسياري از مسايل اجتماعي،دلمشغوليهاي ناشايست مردان مانند شرابخواري، اعتياد به بنگ و چرس و ترياك، الواطي و بچهبازي و مشكلات زن ايراني (از قبيل صيغه، تعدد زوجات) روزگار خود را بيان كرد و به مدافعه از حقوق زنان پرداخت. به طوري كه امروزه با خواندن اين اثر بسياري از ناگفتههاي تاريخ اجتماعي ايران آن دوران روشن ميشود. از سوي ديگر با مقايسه تأديبالنسوان با معايبالرجال ميتوان به تقابل ديدگاه زني روشنفكر نسبت به جامعه مردسالار عصر قاجار و تفكر سنتي مرد ايراني نسبت به زن پي برد؛ زيرا مؤلف تأديبالنسوان رستگاري زن را در گرو اطاعت محض از شوهر ميداند و تعدد زوجات مرد را ناشي از عدم تمكين محض از شوهر، اما بيبي خانم معتقد است هيچ مردي از زني بالاتر نيست و هيچ زني از مردي پايينتر. بنابراين بيبي خانم مقصود مؤلف تأديبالنسوان را صرفآ تربيت زنان مطابق با معيار مردان ميداند و وسيلهاي براي ظلم مردان بر زنان بر ميشمرد.
نگاهي به زندگي و كارنامه مبارزات و تلاشهاي اين بانوي فعال حقوق زنان يادآور مشقّات اين دسته از زنان پيشرو براي غلبه بر نظام مردسالار و احقاق حقوق اوليه زنان يعني كسب علم و دانش است. از آنجا كه مدرسه پايگاه رسيدن به كسب دانش است و نقش مهمي در ارتقاء فهم و شعور آدمي دارد، اهميت تأسيس اولين دبستان دخترانه پس از انقلاب مشروطه به نام «دوشيزگان» توسط بيبي خانم استرابادي نمايان است.
بيبي خانم دختر محمدباقرخان استرابادي سركرده ايل انزان مازندران ملقب به شيركش بود كه بعدها منصب ايشكآقاسي باشيگري يافت. مادرش نيز خديجهخانم دختر آخوند ملا كاظم مجتهد مازندراني بود.8 خديجه خانم ظاهراً بعد از مدتي چون دل خوشي از شوهر نداشت، همراه برادر و فرزندان خود علي رغم ميل شوهر به كربلا رفت؛ ولي پس از بازگشت به وطن ديگر نزد شوهر نرفت و به دربار راه يافت و نديمه و ملاباجي شكوهالسلطنه9 شد. بعدها در دوره سلطنت مظفرالدين شاه نيز همچنان اين شغل را دارا بود. چنان كه نوهاش در خاطراتش مينويسد: وي زني خير بوده است. حاصل پيوند خديجه خانم با محمدباقرخان يك دختر به نام بيبي خانم و يك پسر به نام حسينعلي خان ملقب به شيخالاطبا10 بود. دايي بيبي خانم نيز آقا شيخ اسدالله مجتهد مازندراني نام داشت كه به گفته روحالله خالقي:
پيرمرد دانشمندي بود و مجلس درس داشت و فلسفه و علوم متعارف آن زمان را تدريس ميكرد.... علم موسيقي را از روي كتاب درُالتاج تأليف قطبالدين شيرازي به طلبهها تدريس ميكرد، هرچند عملا وارد اين فن نبود.11
بيبي خانم در سال 1274ق متولد شد و در حرم ناصرالدين شاه رشد يافت . چون مادرش در حرم شكوهالسلطنه تدريس ميكرد، بيبي خانم نيز توانست خواندن و نوشتن را بياموزد. بيبي خانم ظاهراً بعدها در 22 يا 23 سالگي به موسي خان وزيري معروف به پيمبر كه مردي از مهاجرين قراباغ بود و درجه ميرپنجي داشت، دل باخت و علي رغم مخالفت مادر با وي ازدواج كرد. حاصل اين ازدواج هفت فرزند به نامهاي: مولود ملقب به اعلمالسلطنه12، علينقي13، فتحعلي، خديجهافضل (متولد 1310 ق و متوفي 1359ش)، حسنعلي14، عليرضا15 و علياصغر (متولد 1316 و متوفي در 1362ش) بود.
بيبي خانم پس از مدتي زندگي مشترك چون داراي هوويي به نام بانو شد، بر اثر بيتوجهيهاي شوهر و رفتارهاي ناشايست هوو به ناچار خانه را ترك گفت ولي چندي بعد دوباره به خانه بازگشت و با شوهر از در آشتي درآمد، اما تجربه تلخ هووداري در خاطرش تا پايان عمر باقي ماند تا آنجا كه در كتاب خود معايبالرجال به ذكر آن ميپردازد. بيبي خانم عليرغم مشكلات خانوادگي،از همان ابتدا خانه را مركز تعليم و تربيت فرزندان خود قرار داد و چون به تساوي حقوق زن و مرد اعتقاد داشت در اين زمينه بين فرزند پسر و دختر خود تفاوتي نگذاشت. با تأسيس مدرسه «كماليه» به مديريت مرتضي خان16 و رفتن پسران بيبي خانم به آنجا، بيبي خانم طي نامهاي به مدير مدرسه از او خواست تا اجازه دهد دختر هشت سالهاش يعني خديجه با استفاده از پوشش پسرانه به آن مدرسه رود. با پذيرفتن اين امر توسط مدير مدرسه كماليه، خديجه نامِ پسرانه علياصغر گرفت و لباس پسرانه بر تن كرد و راهي مدرسه شد، اما ديري نپاييد كه با فاش شدن اين راز از رفتن به مدرسه محروم ماند؛ ولي بيبي خانم در منزل در راه كسب معرفت دختران خود كوشيد. آنان سه تار را نزد يكي از اقوامشان آموختند و حساب و هندسه را از پسر عمشان فرا گرفتند.
از آنجا كه بيبي خانم اعتقاد داشت: «مردان با دور نگهداشتن زن از سواد و علم و معرفت به او ظلم ميكنند و سبب ناآگاهي آنان ميشوند»، پس از برقراري نظام مشروطه (1324ق) و انتساب شوهرش به رياست قشون شيراز، به فكر تأسيس مدرسه دخترانه افتاد. بدين ترتيب مدرسه دخترانه ملي «دوشيزگان» را در خانه خود نزديك دروازه محمديه در بازارچه حاجي محمدحسن در سال 1324 ق تأسيس و با اجازهنامه رسمي از وزارت معارف با سه كلاس افتتاح كرد. يك كلاس را خود و دو ديگر را دخترانش اداره ميكردند.بيبي خانم اعلاميهاي در روزنامه مجلس مورخ 9 صفر 1325 به چاپ رساند و در آن اعلام كرد كه مدرسه داراي حياطي بزرگ و اطاقهاي متعدد است و پنج معلم در آن دروس رياضي،تاريخ، جغرافي، علوم ديني و آشپزي تدريس ميكنند و شاگردان آن نيز از هفت الي دوازدة سال دارند. او همچنين مركزي را براي آموزش كارهاي دستي افتتاح كرد و به تهيدستان جهت ثبت نام دخترانشان در مدرسه تخفيف داد.
تأسيس اين مدرسه با واكنشهايي از سوي مردم متعصب و مخالف رو به رو شد. سيد علي شوشتري روحاني محل به عنوان اعتراض در حرم حضرت عبدالعظيم(ع) متحصن شد. او درباره بيبي خانم و مدرسهاش تكفيرنامهاي صادر كرد و در آن نوشت: «اين زن مفاسد دينيه دارد، در منزلش تار ميزنند و اجتماع هنرمندان است17 و آن را به منظور رواج بيعفتي داير كرده است.»18 تكفيرنامه او ورقهاي يك شاهي به فروش رفت و حتي بازار سياه پيدا كرد. سر چارلز مارلينگ، كاردار وقت سفارت امريكا در تهران، به سر ادوارد گري، وزير امور خارجه انگلستان در گزارش 16 ژوئيه 1908 نوشت:
در تهران شايع شده كه اين مدرسه با تلقين و تحريك همسر يكي از غلامان ما تشكيل شده است.19
برخي نيز تأسيس مدرسه را «با اشاعه فاحشهخانهها و اباحه مسكرات» برابر دانستند.20 چون مخالفان درصدد تخريب ساختمان مدرسه برآمدند،بيبي خانم به دنبال صحبت از ويران كردن مدرسه نزد مخبرالسلطنه هدايت، وزير معارف وقت، رفت و اظهار دادخواهي كرد؛ اما او از وي خواست تا مدرسهاش را تعطيل كند. بيبي خانم به ناچار مجبور شد پس از تقريباً يك ماه فعاليت مدرسه را به مدت يك سال تعطيل نمايد.اين تعطيلي اجباري سبب شد زنان از طريق انتشار مقاله در روزنامههاي مختلف بر لزوم آموزش و تحصيل زنان تأكيد ورزند و افراد مشروطهخواه و روشنفكر جامعه را به حمايت از بازگشايي اين مدرسه وادار كنند. در اين هنگام مدبرالممالك هرندي، مديرمسئول روزنامه تمدن، مقالهاي را در روزنامه خود (س اول، ش 15، 27 ربيعالاول 1325، ص 3) به دفاع از بيبي خانم و مدرسهاش نوشت و تعطيلي آن را ظلم بزرگي به عالم انسانيت برشمرد. يكي از زنان نيز طي مقالهاي در همين نشريه (س 1، ش 105، مورخ 23 رجب 1325) در پاسخ به تكفيرنامه و اتهاماتي كه به بيبي خانم و مدرسه دوشيزگان زده بودند، به دفاع از آن پرداخت و آن را با مكتبخانههاي سنتي مقايسه كرد:
... يكي آنكه در مدرسه، قبل از بلوغ دختر باسواد ميشود و در مكتب و اطاق ملاباجي بعد از بلوغ هم باسواد نميشوند. همچنين ملاباجي غالباً يكي دو نفر پسر گردن كلفت و شوهر جوان بيتدين و چند نفر مرد همسايه ميان خانه دارد و اگر پدر دختر متشخص باشد و معلم سرخانه ميبرد، مفاسدي را كه همه اهالي تهران ميدانند سبب ميشود چنان كه گاهي در مكتب دختر آبستن ميشود و گاهي به عقد معلم در ميآيند، باقي را چه عرض كنم؛ و در مدرسه، مرد آن منحصر به يك قاپوچي است كه حق ورود در حياط مدرسه را ندارد و اگر پسر ده ساله بلكه كوچكتر را اجازه ورود به مدرسه بدهد مجازات خواهد شد...
سپس او در همین راستا به ردّ دیدگاه و تفکری که مدرسه را عامل لامذهبی زنان باسواد برمیشمرد، میپردازد؛ و در ادامه میگوید:
اين مطلب را هر قسم جواب بدهم قلبم آرام نميگيرد به جهت اينكه معلوم ميشود جنابعالي به درجه در مذهب و دين اثنيعشري شبهه داريد كه اطلاع ما زنان را منافي قبول دين و مذهب ميدانيد و اين علامت سستي عقيده جنابعالي به مذهب حقه اثني عشري است...
اما با به توپ بسته شدن مجلس شوراي ملي (1326ق)، بيبي خانم دوباره نزد مخبرالسلطنه رفت و اين بار ناچار شد در مقابل پذيرش دختران از چهار تا شش سال و حذف واژه «دوشيزه» مدرسه را داير كند.21 اين امر سبب شد تا بيبي خانم نامهاي به مجلس شوراي ملي بنويسد و همراه آن لچك سر خود را نيز به مجلس فرستد. مفاد آن نامه چنين بود: «يا براي حفظ مشروطه پايداري كنيد يا لچك مرا سر كنيد.»22
همچنين نامهاي به روزنامه تمدن (27 ربيعالاول 1325) نوشت و انگيزه خود را از تأسيس اين مدرسه توضيح داد:
مدير روزنامه تمدن را به حس بشريت قسم ميدهد از درج اين مقاله كمينه مضايقه ننموده و يك ورق آن روزنامه را بدون انفصال نظر به اشتراك حقوق جامعه،سهم نسوان قرار دهد تا عموم قارئين از صدمهاي كه به اين كمينه وارد شده مطلع شوند و مردانه براي استيفاي حقوق اين كمينه،قدم بر دارند و به مغرضين بگويند ضرر و غرض شخصي را نميتوان با منافع عمومي مقايسه نمود.اين كمينه يكي از دردمندان وطن مقدسم در عالم بشريت...رأي مجلس را رأي سي كرور نفوس ممالك ايران دانسته بنابر اهميت اين رأي مبالغي خرج كرده، خواست به شرف ابدي نائل شود.از اين رو مدرسهاي به نام دوشيزگان تأسيس و همچو تصور كرد به واسطه اين تقدم و وسيله بزرگ سربلندي و سرمايه محتشمي و اعتبار براي طايفه نسوان حاصل كرده و جرايد مملكت و آيينههاي مزاياي وطن با هزار مسرت و مباهات از اين تأسيس فاخر و امتياز با هر استقامت و استدامت آن را در راه رفعت و اعتلاء گوشزد خاص و عام خواهند فرمود و خودشان را برّي الذَمه و دانشمندان اين پايتخت را كه درد ترقي دارند مژده ميدهند كه ابواب سعادت به روي زنهاي اين مملكت باز شده است و نسوان اين پايتخت از اين به بعد پاي مفاخرت به مدارج عاليه خواهند نهاد. ايام نحسي و بدبختي حيات نسوان از اين به بعد سر آمده،دختران يتيم اين پايتخت با اعانه و توجه مردان دينپرست غيرتمند با كمال خوشي و شرف زندگاني خواهند كرد. افسوس و صد هزار دريغ ... اي روساي ملت و اي حاميان محفل نبوت، به خدا قسم روز ديگري غير از امروز هست و او را يوم لا ينفع مال و لابنون ميگويند. در ديوان حضرت خاتمالنبين (ص) تمام شماها سر خجالت به زير خواهيد افكند كه حقوق معاشي ما نسوان را ضبط كردهايد؛ چنان چه نگذاشتيد با ادب و متخلق به اخلاق حميده محمدي (ص) بار بياييم و اين جهل دامنگير آنان خواهد شد.
بدين ترتيب با اين تظلمخواهيها بود كه بيبي خانم توانست در 15 ربيعالاول 1326/ 12 آوريل 1908 دوباره مدرسه را باز كند اما عامل مهمي كه در گشايش دوباره اين مدرسه تاثير بسزايي داشت و نبايد از آن غافل بود،همانا تصويب متمم قانون اساسي در 29 شعبان 1325 بود. زيرا اصل 18 آن تحصيل علوم و معارف و صنايع را بدون ذكر جنسيت آزاد ميدانست.
بيبي خانم با بازگشت شوهرش از مأموريت، بر اساس گزارش روزنامه حبلالمتين (س 2، ش 45، 9 جماديالاولي 1326، ص 8) مدرسه را به عمارتي اجارهاي در بازارچه حاجي غلامرضا، صاحب انجمن محمديه،در گذر علي پاچنار منتقل كرد. مدرسه اين بار تحت نظارت وزارت معارف درآمد و به همين علت اين وزارتخانه بازرسان و ممتحناني براي بررسي امور آموزشي و تربيتي به آنجا فرستاد كه گزارشاتي از اين بازرسان در دست است. طبق راپورتي به وزارت معارف كه روزنامه حبلالمتين (س 2، ش 42، 6 جماديالاول 1326، ص 6) آن را به چاپ رسانده، آمده كه :
شاگردان دبستان دوشيزگان را امتحان نموديم.الحق خيلي خيلي خوب جواب دادند به طوري كه مايه تعجب اهل مجلس گرديد...در واقع اين مديره محترمه اول زني است كه توانسته است براي تربيت دختران وطن چنين اساسي را بدين خوبي و پاكيزگي تشكيل نمايند.بنابر اين اشخاص معارفپرور و وطندوست از زحمات و مساعي جميله ايشان بايست فوقالعاده ممنون و متشكر باشند.
مدرسه در مكان جديد كلاس اكابري نيز براي بزرگسالان داشت كه خانمهاي 47 تا 60 سال در آن درس ميخواندند. گلدوزي، قلابدوزي و خياطي و آشپزي نيز در مدرسه آموزش داده ميشد. بيبي خانم همچنين در مدرسه خود دارالايتامي به وجود آورد كه در آن عدهاي از دختران بيسرپرست را نگهداري ميكرد.آموزگاران مدرسه دوشيزگان به طور رايگان در مدرسه تدريس ميكردند.
بيبي خانم در كنار فعاليت مدرسه، به ترتيب جلسات سياسي ـ فرهنگي در هر جمعه در خانه خود همت گماشت. در اين راستا در 25 صفر 1328 طي اعلاميهاي در روزنامه ايران نو از خواتين وطن دوست دعوت كرد تا هر هفته روز جمعه در خانه او حضور يابند و ديدگاه خود را درباره مسايل سياسي و اجتماعي كشور بيان كنند. بيبي خانم خود در جلسه اول راجع به فوايد مشروطه و ذمائم استبداد سخن گفت. او عاقبت همراه رفعتالسلطنه، بديعالسلطنه، فرحةالدوله و انورالسلطنه «انجمن ايتام» را در تهران تشكيل داد كه هدف عمده آن فراهم كردن امكانات لازم براي تحصيل دختران يتيم بود.
سرانجام اين زنِ مبارز به علت كهولت سن و خستگي مدرسه دوشيزگان را بست؛ اما بر اثر تلاشهاي او راه براي تأسيس مدارس دخترانه در تهران هموار شد. با تعطيلي دبستان دوشيزگان، خانواده بيبيخانم كه اهل علم بودند،به راه او ادامه دادند. دخترش مولود وزيري، مدرسه «پرورش دوشيزگان» را در تهران تأسيس كرد. اين مدرسه بنا به گزارش مزينالسلطنه در روزنامه شكوفه (مورخ 21 محرم 1332) 20 شاگرد شهريه بده و 4 شاگرد مجاني داشت.
عاقبت دفتر زندگاني بيبي خانم زني كه بيشترين سالهاي عمر خود را صرف احقاق حقوق زنان و تأسيس اولين دبستان دخترانه بعد از انقلاب مشروطه كرد و مقالات متعددي درباره تبعيض عليه زنان در روزنامههاي مختلف نوشت، در سال 1300 ش بسته شد.
پینوشتها
- براي اطلاعات بيشتر نك: «داستاني از مبلغين عيسوي در ايران در عهد محمد شاه قاجار»، مجله يادگار، س 3، ش 6 و 7، ص 66ـ67.
- آفاري، ژانت، انجمنهاي نيمه سري زنان در نهضت مشروطيت، ترجمه جواد يوسفيان، تهران، بانو، 1377، ص 16.
- از منتقدان نظام آموزشي ايران عصر ناصري و طبيب ظلالسلطان پسر ناصرالدين شاه.
- قاسمي پويا، اقبال، مدارس جديد در دوره قاجاريه:بانيان و پيشروان، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1377، ص 195ـ219.
- رشديه، شمسالدين، سوانح عمر، تهران، نشر تاريخ ايران، 1362، ص 148.
- آفاري، ژانت، نگرشي بر زن و جنسيت در دوران مشروطه، اينديانا، كانون پژوهش تاريخ زنان ايران، 1378، ص 159ـ160.
- اين اثر نخستين بار توسط فريدون آدميت و هما ناطق در كتاب افكار اجتماعي و سياسي و اقتصادي درآثار منتشر نشده دوران قاجار (تهران، آگاه، 1356، ص 222ـ227) معرفي شد. در سال 1371ش/ 1992 م حسن جوادي و منيژه ربيعي و سيمين شكرلو تحت عنوان: رويارويي زن و مرد در عصر قاجار: دو رساله تأديبالنسوان و معايبالرجال» آن را در سن خوزه (كاليفرنيا) در كانون پژوهش تاريخ زنان ايران و شركت جهان كتاب منتشر كردند. معايبالرجال با ويرايش افسانه نجمآبادي نيز در انتشارات نگرش و نگارش زن در شيكاگودر سال 1371 منتشر شد. براي نسخههاي خطي موجود از اين اثر نك: فهرست نسخههاي خطي فارسي كتابخانه ملك، ج 4، زير نظر ايرج افشار و محمدتقي دانشپژوه، تهران 1364، ص 758؛ منزوي، احمد، فهرست نسخههاي خطي فارسي، ج 2، 1349، ص 1687ـ1688؛ براي اطلاعات بيشتر نك: متيني، جلال، معايبالرجال، مجله ايرانشناسي (مريلند) س 5، ش 1 (1372) ص 436ـ442؛ پروين، ناصرالدين، «تأديب الرجال»، مندرج در گلزار خاموش، به كوشش محمد گلبن، ص 171ـ172؛ آزاد بروجردي، «در نكوهش مردان زن ستيز»، نشر دانش، س 13، ش 2 (1371)، ص 51.
- استرابادي، بيبي خانم، معايبالرجال، ص 48.
- دختر فتحاللّه ميرزا شعاعالسلطنه و مادر مظفرالدّين شاه كه در سال 1268 ق با ناصرالدين شاه ازدواج كرد. او در سال 1309 ق درگذشت.
- حسينعلي خان از مدرسه دارالفنون فارغالتحصيل شد و در 1286 ق حكيم باشي مهدعليا مادر ناصرالدين شاه و پس از مرگ او طبيب شاه شد. از سال 1292 ق در زمره اطباي دربار درآمد. در 1293 ق لقب شيخالاطبا گرفت. بعد پزشك مخصوص ناصرالدين شاه و مظفرالدّين شاه شد و سرانجام در سال 1322 ق درگذشت. نك: روستايي، محسن، تاريخ طب و طبابت در ايران، ج 2، تهران، سازمان اسناد و كتابخانه ملّي جمهوري اسلامي ايران، 1382، ص 312ـ313.
- خالقي، روحاللّه، سرگذشت موسيقي ايران، ج 2، تهران، صفي علي شاه، چاپ ششم، ص 37.
- وي مؤسس مدرسه پرورش دوشيزگان بود.
- وي پدر موسيقي نوين ايران نام دارد كه در سال 1266 ش متولد شد. براي اطلاعات بيشتر درباره شرح حال وي نك: خالقي، همان، ج 12.
- از شاگردان كمالالملك كه معاونت مدرسه صنايع مستظرفه را براي مدّتي به عهده داشت. نمونههايي ازتابلوهاي وي در كتاب سرگذشت موسيقي ايران تأليف روحالله خالقي موجود است. وي مطلبي درباره استادخود كمالالملك نوشت و به چاپ رساند كه بعدها در چند مجموعه ديگر درباره كمالالملك به چاپ رسيد. نك: داراب بهنام شباهنگ و علي دهباشي، يادنامه كمالالملك، تهران، چکامه، 1366، صص 165ـ176.
- معروف به شمشير و از فارغالتحصيلان مدرسه سوئديها كه درجه افسري گرفت . بعد در ژاندارمري به خدمت پرداخت. با كميته حزب دموكرات ارتباط نزديكي پيدا كرد و به دستور كميته مركزي حزب دموكرات درنهاوند كه فرماندهي ژاندارمري را به عهده داشت، قيام كرد و شهر را گرفت و مشكلات زيادي براي وثوقالدوله ايجاد كرد. او بعدها در زمره طرفداران كلنل محمدتقي خان پسيان درآمد. با شكست كلنل پسيان او محكوم به اعدام گرديد اما با وساطت پدرش رضاخان سردارسپه از اعدام او جلوگيري كرد. نك: آذري، علي، قيام كلنل محمدتقي پسيان در خراسان، تهران، بنگاه مطبوعاتي صفي علي شاه، 1352، صص 293ـ298.
- مرتضيقلي خان اين مدرسه را همراه ميرزا يحيي دولتآبادي در محله سيد نصرالدين جنب باغ معيرالممالك در جماديالاول 1317 ق در تهران تأسيس كرد.نك: عيسي صديق، يادگار عمر، ج 1، ص 12، 14؛ قاسمی پویا، همان، ص 306ـ308.
- ملاح، نرجس مهرانگيز، از زنان پيشگام ايراني افضل وزيري دختر بيبي خانم استرابادي، تهران، شيرازه، 1385، ص 26.
- ناهيد، عبدالحسين، زنان ايران در جنبش مشروطه، آلمان، نويد، 1368، ص 19.
- تاريخ استقرار مشروطيت در ايران، به كوشش و ترجمه حسن معاصر، تهران، ابن سينا، 1353، ص 748.
- خسروپناه، محمدحسين، هدفها و مبارزه زن ايراني از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوي، تهران، پيام امروز، 1381، ص 34.
- نك:تراب فارساني، سهيلا، اسنادي از مدارس دختران از مشروطه تا پهلوي، ص چهارده و 24.
- وزيري، همان، ص 27.