نقش زنان در هنر خط تازی
نویسنده: صلاحالدین المنجد، ترجمـﮥ محمد باهر
پژوهشگراني كه درباره نقش زن تحقيق ميكنند به اين نكته رسيدهاند كه زنان در سراسر تاريخ نقشي برجسته در عرصه فعاليتهاي بشري، از جمله فعاليتهاي سياسي، آموزشي و ديواني داشتهاند و آن گونه كه برخي ميپندارند وظيفه آنان تنها به خانهداري و بزرگ كردن فرزندان محدود نبوده است.
زنان با نوآوريها و آفرينشهاي خود در عرصه فنون نگارش و تأليف و نيز با دستاوردهايي كه از برتري در هنر كتابت و خوشنويسي فرا چنگ آوردند، جايگاه ويژهاي را در جامعه عربي به دست آوردند. بسياري از زنان نيز به فراگيري دانش پرداختند و به دانشمندان نامداري تبديل شدند. برخي هم به كتابت قرآن و كتابهاي ديگر از جمله كتابهاي تاريخي، روايي، ادبي و شعر به شيوهاي دلپذير و در نهايت زيبايي روي آوردند، و پس از آن نسخههاي رونويس شده خود را به منظور تصحيح اغلاط و لغزشهاي خود با ديگر دستنوشتهها مقابله كردند. دولتمردان و حكمرانان نيز به دليل توانايي چشمگير زنان در نگارش، به شمار زيادي از آنان براي نوشتن متن پيماننامههاي سياسي اعتماد كردند.
اسلام و ترغيب به دانش و نگارش
به هنگام ظهور اسلام، در قبيله قريش تنها هفده مرد و سه زن با نوشتن آشنايي داشتند و پيامبر (ص) به فراگيري خواندن و نوشتن از سوي ياران خود علاقه زيادي داشت، و در قرآن كريم آنچه به اين مسئله مربوط ميشود، آشكار و واضح است. خداوند سبحان به قلم سوگند ياد كرده، ميگويد: «سوگند به قلم و آنچه مينويسد» (قلم: 68، 1). او پيامبرش را نيز به خواندن فرا ميخواند و ميگويد: «بخوان به نام پروردگارت كه آفريد. انسان را از علق آفريد. بخوان، و پروردگار تو كريمترين كريمان است. همان كس كه به وسيله قلم آموخت آنچه را كه انسان نميدانست». (علق: 96، 1 ـ 5). پيامبر (ص) به دانشاندوزي ترغيب ميكرد و ياران دانشآموخته خويش را به آموزش دانش خود به ديگران فرا ميخواند. خداوند نيز به پيامبرش فرمان داده بود كه به كسب معارف، هرچند كه سخت و پرمشقّت باشد، بپردازد.
يكي از نخستين آياتي كه پس از هجرت پيامبر (ص) به مدينه منوّره فرو فرستاده شده، آيه مداينه است. خداوند در اين آيه به نوشتن وام فرا ميخواند و ميگويد: «اي كساني كه ايمان آوردهايد! هرگاه به وامي تا سررسيدي معيّن با يكديگر معامله كرديد آن را بنويسيد، و بايد نويسندهاي بر اساس عدالت ميان شما بنويسد» (بقره: 2، 282)، و اينچنين به نوشتن قوانين مالي به منظور ثبت و ضبط عقود و معاملات و حمايت از حقوق افراد امر شده است.
پيامبر (ص) در جاي ديگر نيز به نوشتن فراخوانده است. او در وصيت خويش به هنگام وفات، مردم را به نوشتن وصيتنامه پيش از مرگ ترغيب ميكند و از آنان ميخواهد بخشي از دارايي خود را به فقيران بدهند. پيامبر (ص) با اينكه بر اساس آيه «و تو هيچ كتابي را پيش از اين نميخواندي و با دست خود نمينوشتي» (عنكبوت: 29، 48) خواندن و نوشتن نميدانست، امّا به نوشتن، به ويژه نوشتن قرآن كريم بسيار توجّه و اهتمام ميورزيد، و براي خود از ميان يارانش كساني را كه نوشتن ميدانستند برگزيد. اينان عبارت بودند از: ابوبكر صديق، عمر بن خطّاب، عثمان بن عفّان، عليبن ابيطالب، زيد بن ثابت، ابيّ بن كعب، معاوية بن ابيسفيان، و زيد بن ارقم. هر يك از اين ياران به نگارش بخشي از كارهاي پيامبر (ص) ميپرداختند؛ براي مثال، زيد بن ثابت كاتب وحي بود.
افزون بر اين، پيامبر (ص) در مسجد خود جايي را براي آموزش اختصاص داد (صفّه) و گروهي همچون عبدالله بن سعيد بن العاص و عبيدة بن الصّامت را به آموزش كتابت امر كرد، و همچنين معاذ بن جبل را به يمن و حضرموت فرستاد تا به مردم آن ديار مسائل ديني را آموزش دهند.
اهتمام پيامبر (ص) به آموزش تنها در ميان مردان نبود. وي زنان را نيز به اين كار فرا ميخواند، و در همين راستا از شفاء دختر عبدالله عدويه كه با نوشتن آشنا بود امر كرد تا به همسرش حفصه نوشتن آموزد. صحابه و ياران پيامبر (ص) نيز مردم را به فراگيري نوشتن امر ميكردند.
علي بن ابيطالب ميگويد: «به فرزندان خود نوشتن و تيراندازي بياموزيد». نيز ميگويد: «خط زيبا حق را آشكارتر ميكند و آن كليد روزي است». عبدالله بن عبّاس هم ميگويد: «خط زبان دست است». از كارهايي كه آشكارا علاقه پيامبر (ص) را به گسترش آموزش و يادگيري نشان ميدهد اين است كه پس از پيروزي بر قريش در جنگ بدر و به اسارت گرفتن شمار زيادي از قريشيان، از آنجا كه بيشترينه ايشان مال و دارايي چنداني براي رهايي از اسارت نداشتند، پيامبر (ص) از هر يك از آنان ميخواهد كه براي آزادي خود به ده تن از كودكان مسلمان خواندن و نوشتن بياموزند.
در پرتو اين اقدامات و در كنار شور و شوقي كه براي يادگيري به وجود آمده بود مسلمانان رفته رفته به كسب معارف پرداختند و نوشتن را آموختند و در نتيجه خط تازی گسترش يافت و آثار و نوشتههاي بسيار زيادي در علوم انساني و طبيعي به نگارش درآمد، تا جايي كه شمار نوشتههاي برخي از نويسندگان به چهارصد كتاب نيز رسيد. از جمله دانشمنداني كه به فراواني نگارش شناخته شدهاند، ميتوان به كنديِ فيلسوف، جاحظِ اديب، مدائنيِ تاريخنگار، ابنعربيِ صوفي، و سيوطيِ فقيه، زبانشناس و تاريخنگار اشاره كرد.
نوآوري تازيان در خط عربی
تازيان در مكّه با خطي موسوم به خط مكّي مينوشتند و اين خط از دل خط نبطي بيرون آمده است. پس از هجرت پيامبر (ص) به مدينه منوّره در سال 632 م. خطّي به نام خطّ مدني پديدار گشت كه اندكي با خطّ مكّي تفاوت داشت. پس از تأسيس شهر كوفه در سال 638 م. خطّ كوفي پديد آمد. خطّ كوفي آغاز مرحلهاي نوين در تاريخ خطّ تازی به شمار ميرود؛ زيرا با پيدايش اين خطّ تحوّل، پيشرفت و پيدايي خطوط گوناگون آغاز گرديد.
با گسترش اسلام خط كوفي نيز در همه شهرهايي كه به دست مسلمانان گشوده شده بود، رشد يافت، و اين خط در هر منطقهاي شكل خاص خود را گرفت، به گونهاي كه ميبينيم رفتهرفته خطّ دمشقي، سوري، بغدادي، عراقي، محقَّق، مصري، قيرواني، اندلسي پديد آمد، و در اين ميان برخي از خطّها نيز به خاندانهاي حكومتگر نسبت داده شده است، مانند خطّ كوفي فاطمي، ايّوبي و مملوكي، و اين خطّ با گونههاي مختلف آن همان خطّي بوده است كه تا سده چهارم هجري/ دهم ميلادي براي نگارش قرآن به كار گرفته ميشد، و پس از آن ابنمقله و ابنالبوّاب آمدند و نگارش قرآن را با خطّ نسخ آغاز كردند. سده ششم هجري/ دوازدهم ميلادي دورهاي است كه نگارش قرآن به خطّ كوفي رو به افول نهاد، گرچه اين خطّ همچنان در آراستن مساجد و نگارش سنگ قبرها به كار گرفته ميشد.
با گذشت زمان گونههاي جديد و تحوليافتهاي از خطوط همچون خطّ نسخ جديد، رقعه، ثلث، ديواني، و تعليق پديدار گشت و ايرانيان و تركان در پي آن به ابداع گونههاي زيبايي از خط روي آوردند.
مسلمانان با به كارگيري اين خطوط گوناگون ميليونها كتاب و قرآن خطّي به نگارش درآوردند، و براي اين تعداد دستنوشته كه در تمدّن اسلامي و عربي به وجود آمد نميتوان در تمدّنهاي يوناني، سرياني، و رومي همانندي پيدا كرد.
جايگاه خط در اسلام
خطّ در سايه اسلام توانست جايگاه رفيعي بيابد و نقش مهمّي را در جامعه برعهده گيرد. اين ويژگي با توجّه به دلايل و عوامل زير شكل گرفته است:
1. اسلام از آغاز برآمدنش به خواندن و نوشتن ترغيب ميكرد.
2. خطّ كاركردي رسمي و ديني پيدا كرد.
3. خطّ تازی زيبا بود و قابليت دگرگوني و تحوّل را داشت.
4. دولتهاي اسلامي از خوشنويسان حمايت و آنان را تشويق ميكردند.
5. خوشنويسان مسلمان از استعداد خدادادي و هوش و نبوغ برخوردار بودند.
خطّ تازی وارد تمامي عرصههاي زندگي شد و قرآنها و آثار علمي، ديني، و ادبي با خطّي خوش و زيبا به نگارش درآمدند، و مساجد، منابر، كاخها، گرمابهها، فرشها و زيراندازها، پشتيها و بالشها، آلات موسيقي، شمشيرها و كلاهخودها و حتّي ابزارهاي علمي چون اسطرلاب و ماكتهاي جغرافيايي با خطوط زيبا آراسته شدند، و جالب آنكه خوشنويساني كه آثار شكوهمندي را آفريدند و آثار آنان آوازهاي جهاني يافت، همگي از مردان نبودند و زنان نيز در شكوفايي فرهنگ اسلامي نقشي اساسي بر عهده داشتند.
خط وظيفه زنان
خواندن و نوشتن عاملي بود كه زنان را در فراچنگآوري مهارتهاي گوناگون فرهنگي ياري رساند، و اين عامل زنان را به افرادي دانشمند، نويسنده و شاعر بدل كرد، و افزون بر اين آنان را براي پذيرش مسئوليتهاي مهمّ در دولت و انجام كارهاي ديواني در دستگاه خلافت و عهدهداري مشاغل عمومي سزاوار ساخت.
جاحظ در سده سوم هجري/ نهم ميلادي مينويسد:
پادشاهان و اشراف همواره كنيزاني با كارآييهاي مختلفي داشتند و آنان را وارد دربار خود كرده بودند. برخي از اين زنان همچون خالصه كنيز خيزران، عتبه كنيز ريطه دختر ابوالعبّاس، شكر و تركيّه كنيزان امّجعفر، دُقاق كنيز عبّاسه، ظلوم و قسطنطينه كنيزان امّحبيب، همسر هارون بن جعبويه، حمدونه كنيز نصر بن السندي بن شاهَك در ميان مردم مينشستند و نيكوترين ويژگي خويش و همانندترين چيزي كه خود را بدان آراسته بودند آشكار ميكردند و در اين ميان هيچ كس كار ايشان را ناپسند نميشمرد و بر آنان خرده نميگرفت.3
ستّ نسيم، يكي از كنيزان اواخر خلافت عبّاسي، در روزگار الناصر لديناللّه (د: 622 ﻫ/ 1225 م.) نقش بهسزايي بر عهده داشت. خليفه به او خوشنويسي آموخت تا جايي كه او ميتوانست به خط زيبايي نزديك به خط خليفه بنويسد. پس آن گاه كه خليفه به دوران پيري رسيد و ديدگانش كمسو و از انجام كارهاي دربار ناتوان شد، اين كنيز را فرمان داد تا او به همه نامهها پاسخ دهد، و وي با شايستگي به اين كار پرداخت و روزگاري دراز به اين كار اشتغال داشت.4
برخي از شاعران درسخوانده نيز براي بهرهمندي از ياري زنان به آنان آموزش ميدادند. ابوالعتاهيه، شاعر پرآوازه، براي كنيز خود شعري سرود و آن كنيز اين سروده را به خطي خوش نوشت. حافظ محمّد بن العبّاس بن الفرات، (د: 384 ﻫ/ 994م) گردآورنده حديث و كسي كه صد جلد كتاب در تفسير قرآن و همين مقدار در تاريخ نوشته است، كنيزي داشت كه چون نوشتهاي را از روي كتابهاي ديگر مينگاشت، آن نوشته را بدو ميسپرد تا وي آن را با متن اصلي مقابله كند و از راه نيافتن لغزش و خطا در آن اطمينان حاصل نمايد، و این وظيفه مهمّي بود كه به آموزش و دقت زيادي نياز داشت.
در كاخ خلفاي اندلس نيز آوازه نُضار (د: 374 ﻫ/ 984 م) زبانزد شد. سوگلي خليفه حكم بن عبدالناصر اموي هم تنها شاعر نبود؛ او رياضيدان بود و از ديگر دانشها آگاهي داشت، و به خوشنويسي نيز ميپرداخت.5
لُبني (د: 394 ﻫ/ 1003 م) كاتب مستنصر (د: 361 ﻫ/ 976 م) هم شعر ميسرود و هم در نحو، بلاغت، و رياضيات از استعدادي چشمگير برخوردار بود، و مجموعهاي از خوشنويسيهاي خود گرد آورد.6
مُزنه (د: 358 ﻫ/ 968 م) كاتب خليفه اندلسي الناصر لديناللّه نيز يكي از پرآوازهترين خوشنويسان بود.7
شمار زيادي از زنان در هنر خوشنويسي سرآمد بودند و جايگاه ويژهاي داشتند. از جمله اين زنان ميتوان به فاطمه دختر حسن اقرع اشاره كرد.
او به شيوه خوشنويس بزرگ ابنالبوّاب خط مينوشت و خوشنويسان زيادي از مناطق گوناگون جهان اسلام به تقليد از او برخاستند.8
حكايت شده است كه او براي محمّد بن منصور كندري، وزير طغرلبيك و نخستين وزير دولت سلجوقيان نامهاي نوشت و شيوايي نامه و شيوه نگارش آن چنان او را خيره ساخت كه هزار دينار به او بخشيد.9 هنگامي هم كه مقتدر (د: 932ﻫ) به امپراتوري بيزانس نامهاي نوشت و او را به برقراري آرامش ميان بيزانس و بغداد فراخواند، از فاطمه خواست تا وي اين نامه را با خطّ زيباي خود بنگارد.10
زنان دانشمند و خوشنويس
با گذشت زمان، توجّه زنان به نوشتن كتابهاي ديني و علمي و ديوانهاي شعر در دستنوشتههايي كه دقت و زيبايي از ويژگيهاي آنها بود، بيشتر شد.
فاطمه دختر عبدالقادر (د: 966 ﻫ/ 1558 م) معروف به دختر قُرَيمزان، دانشمند و رئيس خانقاه عادليه ـ مدرسهاي در حلب براي صوفيان ـ بود و كتابهاي زيادي را رونويس كرد.11
از زنان دانشمند همچنين ميتوان به سيده دختر عبدالغني عبدريه (د: 647 ﻫ/ 1249 م) اشاره كرد. وي اهل غرناطه بود و قرآن را از حفظ داشت و به انجام كارهاي نيك و آزاد كردن اسيران شهره بود. او به خطّ خود كتاب احياء علوم الدين غزالي را از آغاز تا انجام رونويس كرد.12
الرضا دختر الفتح نيز نويسندهاي پرآوازه در بغداد بود. او به فراواني نگارش و رونويسي آثار مشهور بود، و صفديِ تاريخنگار دستنوشتهاي از ديوان ابنالحجّاج را به خط او ديده بود.
از زنان پرآوازه بغداد همچنين ميتوان از شهده دختر العبري نام برد. از او با عنوان «فخر كنيزان» و نيز «مسنده عراق» ياد ميشد. او محدّثه بود و احاديث رسول خدا (ص) را از بر داشت، و به شيوه فاطمه دختر اقرع به زيبايي خط مينوشت و در روزگار او هيچ كس با او برابري نميكرد، و چون در سال 574 ﻫ/ 1178 م جان سپرد خليفه شخصاً بر خاكسپاري او نظارت كرد.13
برتري زنان در كتابت قرآن
محور اين پژوهش نقش زنان در كتابت قرآن است. زنان خوشنويس در سرزمينهاي گوناگون جهان اسلام، از اندلس تا سوريه و عراق و ايران و هند به هنر كتابت قرآن روي آوردند و در كتابت قرآن با خطي خوش و زيبا گوي سبقت را از يكديگر ميربودند. تاريخنگاران ميگويند: در كوي و برزنهاي شرقي قرطبه يكصد و هفتاد زن به كتابت قرآن به خط كوفي اشتغال داشتند. اينان در روز و به هنگام شب در پرتو چراغهايي كه گذرگاهها را روشن ميكرد به كتابت قرآن ميپرداختند.14 از جمله اين زنان ميتوان به عايشه قرطبي دختر احمد (د: 400 ﻫ/ 1009 م) اشاره كرد. او شاعري توانا و خوشنويسي زبردست بود و به كتاب عشق ميورزيد، و شمار زيادي كتاب براي خود گرد آورده بود، و پادشاهان به او احترام ميگذاردند و او را دوست داشتند.15
در دوران حكومت صنهاجيان در تونس، دُرّه كاتب دربار بود و شهرت زيادي به دست آورد، و از آثار بيمانند او «مصحف دايه» است. شماري از كنيزان بيگانه نيز به دربار بنيزيري راه يافته بودند. يكي از آنان كنيزي بيزانسي بود كه در روزگار امير منصور صنهاجي به دست دزدان دريايي به اسارت درآمد. او ابتدا به مهديه و سپس به قيروان برده شد، و امير منصور او را خريد و نامش را به فاطمه تغيير داد. او كنيزي تيزهوش بود و اميرمنصور سرپرستي پسرش باديس را به او سپرد، و از اين رو وي به «فاطمه دايه» شهرت يافت. چون حكومت به امير معز بن باديس رسيد از آن رو كه فاطمه آموزگار و دايه پدر او بود، وي را جايگاهي و منزلتي والاتر بخشيد. اين فاطمه چندين كتاب نفيس و نادر و قرآن تذهیبشده وقف مسجد عقبه در قيروان كرد كه برخي از آنها همچنان در كتابخانه قديمي موجود است. شماري از اين قرآنها با آب طلا نوشته شده و يكي از آنها نيز به خط دُرّه است. در پايان اين قرآن اين عبارت به چشم ميخورد:
بسم اللّه الرحمن الرحيم. أنا فاطمه الحاضنه، أمه أبيمناد باديس، حبستُ هذا المصحف علي مسجد مدينه القيروان في شهر رمضان 410 ﻫ .
عبارت زير نيز بر روي ديگر برگه نوشته شده است:
نسخ هذا المصحف و ضبطه و زخرفه و ذهبه و جلده علي بن أحمد الورّاق للحاضنه الشريفه حفظها اللّه، و كتبت دره الخطاطه حفظها اللّه.
فاطمه در سال 420 ﻫ/ 1029 م از دنيا رفت، ولي قرآني كه به دست او نوشته شده همچنان موجود است.16
زنان خوشنويس در دوران عثماني
در دوران عثماني خط در جامعه از جايگاه والايي برخوردار بود و زنان خوشنويس زيادي، همچون عبرت، زاهده، سلميخانوم، شريفه عايشه خانوم، سلويناز خانوم، فريده خانوم، قسطمونيه، خديجه گزيده خانوم، چلبي ونخه خانوم در اين روزگار ميزيستند.
بيشترينه حاكمان عثماني و همچنين مادرانشان خوشنويس بودند. درّه خانوم مادر سلطان محمودخان در سال 1172 ﻫ/ 1758 م قرآني را كتابت كرد و آن را به كتابخانه محموديه در مدينه منوّره سپرد. گفته ميشود تركان عثماني هنگامي كه از حجاز كوچيدند اين قرآن را با خود به استانبول بردند.17
مادر سلطان عبدالمجيد خان ـ كه در سال 1255 ﻫ/ 1839 م به خلافت رسيد ـ دستنوشتهاي از دلائل الخيرات را رونويس كرده است كه اين دستنوشته نيز در كتابخانه محموديه مدينه منوّره نگهداري ميشود. از زيباترين نگاشتههاي زنان ترك خوشنويس قرآني است به خط شريفه حافظه زليخا خاتمي السعدي، دختر حاج عبدالكريمزاده بسارياري كه در سال 1276 ﻫ/ 1859 م نوشته شده است. صفت «شريفه» بيانگر آن است كه وي از نسل پيامبر (ص) است و صفت «حافظه» حكايت از آن دارد كه او قرآن را از حفظ داشته است، و خوشنويسي كه قرآن را از حفظ داشت چه مرد و چه زن مورد اعتماد بوده است.
دو صفحه نخست اين قرآن را آرايههای زيبايي از گل و گياه پر كرده و پيرامون سوره فاتحه و آيات نخستين سوره بقره را فراگرفته است. اين آرايهها رنگارنگ و تذهيبشده است و من با وجودي كه قرآنهاي تذهيبشده بسياري را ديدهام امّا تاكنون قرآني به زيبايي اين دو صفحه نديدهام.
در ديگر صفحات اين قرآن نيز جدولهایی پهن و تذهيبشده به چشم ميخورد که با خط آبي باريكي احاطه شده است. فاصله ميان آيات نيز دوايري تذهيبشده و پر از آرايه آمده است، و نام سورهها درون مستطيلهاي تذهيبشدهاي قرار دارد كه شماره سورهها با رنگ سفيد نوشته شده است. حزبها و جزءها هم با دايرههايي كه درون آنها واژه «حزب» و يا «جزء» نوشته شده، آمده است. شكلهاي تزئيني و آرايهها داراي رأس و ذيلي رنگين به شكل خوشههاي شكوفه هستند. اين قرآن كه به خط نسخ زيبايي نوشته شده و جلد آن هم تذهيب شده، هماينك نزد يكي از عالمان جدّه نگهداري ميشود.
برخي بر اين باورند كه ميان زنان و حروف الفبا رابطهاي معنوي و صوفيانه حكمفرماست. يكي از نويسندگان، زنِ خوشنويسي را اين گونه توصيف كرده است:
مركّبش همچون سياهي گيسوانش و كاغذش بهسان گونههاي شرابفام اوست. خامهاش همچون يكي از انگشتان ظريف اوست و چاقوي قلمزنياش به مانند شمشير بُرانِ ديدگان سحرآميزش است.
ابروان زن زيباروي گاهي به حرف «ن» و چشمان او به «ع» و رخسارش به «و» و دهانش به «م» و گيسوان بافتهاش به «ش» تشبيه ميشده است. خط خوش نيز يكي از مظاهر زيبايي زن به شمار ميرفته است، تا جايي كه گفته ميشد:
زن چون ميان زيبايي جسم و چهره و زيبايي شخصيت و خط جمع كند، زني برخوردار و خوشاقبال خواهد بود.
پینوشتها
1. اين مقاله ترجمه مقالهاي است با عنوان «دور المرأه في فن الخط العربي» که به قلم صلاحالدين المنجّد در الكتاب في العالم العربي (كويت، عالم المعرفه، تحرير جورج عطيه، ترجمه عبدالستار الحلوجي، 1424 ﻫ/2004 م، صص 119ـ126) به چاپ رسيده است.
2. دانشمند پرآوازه جهان عرب و نويسنده و مصحح بيش از يكصد جلد اثر. وي مشاور اتحاديه كشورهاي عربي و مدير معهد المخطوطات اين اتحاديه و بنيانگذار مجله اين معهد بوده است. او همچنين به عنوان عضو فرهنگستان زبان قاهره و فرهنگستان علوم دمشق نيز به فعاليت علمي اشتغال داشته است. صلاحالدین المنجد در سال 1334 ﻫ/ 1920 م در دمشق زاده شد و از خبر درگذشت او هنگامی آگاهی یافتم که نمونـﮥ نهایی این مقاله برای بازبینی به دستم رسیده بود؛ روحش شاد.
3. رسائل الجاحظ، عمرو بن بحر الجاحظ، تحقيق: عبدالسلام هارون، قاهره، 1964، ج2، صص 156ـ157.
4. الوافي بالوفيات، صلاحالدين خليل بن ايبک الصفدي، تحقيق: وداد القاضي، ويسبادن، 1982، ج16، ص 239.
5. بغيه الوعاه، جلالالدين السيوطي، تحقيق: محمّد أبوالفضل ابراهيم، قاهره، 1965، ج2، ص 269.
6. همان.
7. أعلام النساء، عمر رضا كحّاله، ط 3، بيروت 1977، ج5، ص 49.
8. شذرات الذهب في أخبار من ذهب، عبدالحي بن أحمد بن العماد، بيروت 1966، ج4، ص 365.
9. همان.
10. معجم الادباء، ياقوت الحموي، تحقيق، س. مرجليوث، لندن،1923ـ1927، ج6، ص113؛ المنتظم في تاريخالامم، عبدالرحمن بن الجوزي، حيدرآباد 1359ه/1940، ج 9، ص40.
11. شذرات الذهب، ج 8، ص 347.
12. الوافي بالوفيات، ج16، ص 65.
13. همان، ج14، ص 128.
14. «غابر الاندلس و حاضرها»، مجله المجمع العلمي بدمشق،1922، ص 265.
15. أعلام النساء، ج 3، ص 6.
16. ورقات تونسيه، حسن حسني عبدالوهّاب، تونس، 1964، ج 1، ص 345؛ شهيرات التونسيات، ط2، تونس1966، صص 80ـ82.
17. تاريخ الخط العربي و آدابه، محمّدطاهر الكردي، قاهره، 1936، ص 340.