مرآت الوقایع مظفّری
نویسنده: محمد گلبن
اوضاع ايران از اوائل دوران سلطنت مظفرالدين شاه قاجار تا پايان سلطنت احمدشاه قاجار از دورههاي اندوهبار تاريخ ايران است. گرچه در پايان سلطنت مظفرالدين شاه وقايع انقلاب مشروطه در كشور ما روي داد و با اينكه اين انقلاب خوب آغاز شد وپايان سردرگمي يافت اما اين روشن است كه نعمت بزرگي بود كه ملت ايران به دست آورد. و در جهات مختلف سود بسياري نصيب ملت ايران شد.
از اواخر دوران سلطنت مظفرالدين شاه و سرتاسر دوران سلطنت محمدعلي شاه تلاش دامنهداري براي شناخت مسائل مختلف ايران به وجود آمد. شب نامهها، رسالات انتقادي و برخي از روزنامههاي برونمرزي نقش فعالي در بيداري ملت ما ايفا كردند.
از كتابهاي خوبي كه درباره دوران سلطنت مظفرالدين شاه تدوين گرديده كتاب ارزنده دو مجلدي است با عنوان مرآتالوقایع مظفری كه ملك المورخين تقريباً وقايع روزانه سلطنت مظفرالدين شاه را در آن منعكس كرده است. گرچه اين كتاب به اين صورتي كه وقايع درباره مظفرالدين شاه را ثبت كرده تنها نيست و پيش از ملكالمورخين، محمد حسن خان (صنيعالدوله) اعتمادالسلطنه وقايع دربار ناصرالدين شاه را روز بروز در كتاب مطولي بنام روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه به ثبت رسانيده است و كتابي است كه اگر اعتمادالسلطنه دست به تحرير مطالب آن نميزد مسلّم امروز بسياري از وقايع تاريخي آن ايام به فراموشي سپرده شده بود. همين طور ملك المورخين يا اطلاع داشته كه اعتمادالسلطنه دست به چنين كار ارزندهاي زده است يا از كار اعتمادالسلطنه اطلاعي نداشته و خود انديشه اين كار را كرده است. در هر صورت كار هر دو مورخ ارزنده و ماندگار است و بيانگر وقايع بسياري از دوران سلطنت هر دو پادشاه. اعتمادالسلطنه و ملك المورخين هر دو پدر در پدر برآورده دستگاه سلاطين قاجار بودند. اعتمادالسلطنه پدرش در دستگاه ناصرالدين شاه جزو غلامان حلقه بگوش شاه بود و هنگامي كه ناصرالدين شاه خواست در كاشان به زندگاني شوهر خواهرش ميرزا تقي خان اميركبير خاتمه دهد، نوكري امينتر از پدر اعتمادالسلطنه كه او نيز لقب اعتمادالسلطنه داشت، نداشت و او را با اين مأموريت به كاشان فرستاد. ملكالمورخين هم پدر در پدر وقايعنگار خاندان قاجار بودند. اما وقايعنگاراني كه در تمام نوشتههاي آنها كلامي نادرست! نميتوان يافت. چند سطر جهت آگاهي از نوشته پدران ملكالمورخين درباره مرگ ميرزاتقي خان اميركبير از جلد سوم ناسخالتواريخ در زير بخوانيد.
اين شهريار شيردل كه صد تن مانند ميرزا تقي خان را در خلل ملك به چيزي نميشمرد و گنج خانه جهان را مقدار پشيزي نمينهاد، نه قاصد جان او شد، نه راصد مال او گشت. اكنون بر سر سخن رويم بر حسب فرمان شاهنشاه جليل خان ميرزا تقي خان را با تمامت اموال و اثقال برداشته طريق كاشان پيش داشت. شاهزاده عزةالدوله كه در سراي او بود به وفائي كه چنان پادشاه زاده را زيبنده است از كنار او كناره نگرفت و او را در كالسكه خويش نشيمن داد تا مبادا عوامان شاهنشاه در عرض راه او را آسيبي كنند بدين گونه طي مسافت كرده تا در قريه فين كاشان فرود شدند و در آنجا متوقف آمدند. پس از مدت يك اربعين كه ميرزا تقي خان در قريه فين روز گذاشت از اقتمام حزن و ملال مزاجش از اعتدال بگشت سقيم و عليل افتاد و از فرود انگشتان پاي تا فراز شكم رهين ورم گشت و شب دوشنبه هيجدهم ربيعالاول درگذشت. صبحگاهان اعيان كاشان در آنجا حاضر شده جسد او را به آئين بزرگان حمل دادند و در پشت مشهد در جوار قبر حاجي سيّد محمدتقي مدفون ساختند و آن گاه كه شاهزاده عزةالدوله راه دارالخلافه برگرفت پس از چند ماه ديگرباره فرمان كرد تا جسد او را از پشت مشهد به عتبات عاليات و مشاهد مقدسه حمل دادند با خاك سپردند.2
بگذريم از آثار قلمي پدران ملك المورخين كه دستوري كار ميكردند. اما از حق نميتوان گذشت كه نكات بسياري از مسائل تاريخي را اين اثر روشن ميكند مثلا محققي سالها بر سر اين موضوع تحقيق ميكرد كه آيا تكيه دولت كه بزرگترين تكيه عزاداري در تهران بود (آن تكيه زيبا را ويران كردند و بانك ملي ايران شعبه بازار را در جاي آن ساختند) آيا اين بنا سقف داشت يا سقف آن چادرپوش بود. مؤلف اين نكته را روشن كرده است كه تكيه دولت سقف نداشته و در ايام عزاداري چادر مخصوصي سقف آن را ميپوشانيده است. مؤلف در اين باره و در مورد درگذشت مظفرالدين شاه آورده است كه جنازه شاه را شبانه در نارنجستان شستند و به تكيه بردند و روي تكيه چادر كشيدند.
يكي از خصوصيات بارز اين كتاب اين است كه مؤلف ناظر عینی بوده و بسياري از وقايع را كه ديگران نقل قول كردهاند يا از نوشتههاي ديگران بهره بردهاند. مؤلف اين كتاب وقايع را ديده و ثبت كرده است كه اين مسئله به كتاب سنديت ويژهاي ميبخشد.
يكي از كارهاي مهمي كه روي اين اثر انجام شده نمايه عالمانهاي است كه سركار بانو پروين استخري بر اين كتاب فراهم آورده و مسلم زحمت اين بانو بيش از زحماتي بوده كه مرحوم نوائي درباره تصحيح اين كتاب كشيده است. اين كار يكي از كارهاي سالهاي باقي عمر دكتر نوائي است و بسياري از جاهاي اين كتاب نياز به دقت بيشتري داشته متأسفانه به دلیل بیماری ـ سرطان خون ـ ايشان بيحوصلگي به خرج دادهاند. اما نمايه عالمانه كتاب يكي از كارهاي دقيق و برجستهاي است كه در زمينه نمايهسازي در سالهاي اخير روي برخي از كتابها انجام دادهاند. تا كسي دست در كار نمايهسازي نداشته باشد نميتواند به ارزش و زحمت تدوين نمايه خوب اين كتاب وقوف پيدا كند. كار فهرستنگاري و نمايهسازي يكي از مشكلترين كارهاي فرهنگي است. بخصوص نمايهسازي درباره كتابهاي تأليفي دوره قاجار چرا كهاي بسا اتفاق افتاده كه يك لقب بارها در دوران قاجار به چندين نفر داده شده و اگر نمايهگر با اين رجال و دوران خدمت آنان آشنائي دقيق نداشته باشد خيلي سريع اشتباه ميكند.
در مجموع زحمات مرحوم دكتر نوائي را نميتوان ناديده گرفت. اما حقيقت را نيز نميتوان انكار كرد كه معلوم نيست عملكرد او در اين كار تا چه پايه است. در پايان مقدمه خود به مشكلات پيراستن كتاب اشارههائي داد، اما چون گراور از صفحات متن اصلي كتاب را در مقدمه نياورد كه معلوم شود آيا خط مؤلف خوب بوده، بد بوده، صدمهاي كه نسخه اصلي ديده تا چه پايه بوده است نميتوان به صراحت روي كار او نظر داد.
ذکر این نکته شایان توجه است که کتاب پس از درگذشت زندهیاد دکتر نوائی منتشر شده و این کوتاهی متوجه ایشان نیست، طبیعی است که در این موارد سهلانگاری رخ میدهد و کوتاهیها ناگزیر به پدیدآورنده اثر برمیگردد.
بهرحال اين كار آخرين كار يا يكي از آخرين كارهاي دكتر نوائي است و در اين كه متن كتاب اطلاعات خوبي به خواننده ميدهد شكي نيست. اما نمايهاي را كه بانو پروين استخري براي اين كتاب فراهم آورده بدون شك زحمتش اگر بيشتر از تلاش دكتر نوايي نبوده كمتر نيست و بايد بنويسم براي تدوين اين نمايه:
تا گل شكفته شد كه باغبان شكست
در بعضي از جاها برخي از جملات حرف ربط نياز دارد نويسنده رعايت نكرده و مصحّح آن را در دو به هيچ كس نرسد كه بد صدر اعظم را پيش من بگويد.» خيلي جاها حرف ربط لازم است كه مصحّح محترم رعايت نكرده است. در بعضي از صفحات ثبت وقايع مثلا سال 1317 قبل از وقايع سال 1316 ذكر شد كه اين موضوع متوجه مصحّح نيست و بيدقتي خود نويسنده را نشان ميدهد. ميراث مكتوب وظيفهاش پژوهش و احياء نسخههاي مهم است ولي جاي تعجب است كه چرا چند صفحه متن اصلي كتاب را بصورت نمونه همان گونه ياد آور شدم در مقدمه يا در پايان كتاب نياوردهاند. در صورتي كه براي سنديت صد در صد لازم بود كه چند صفحه اصل نسخه را نشان ميدادند.
دكتر نوائي مقدمه زباندار خوبي بر اين كتاب نوشته است اما برخي از نظرات او درباره ملكالمورخين به صحت نزديك نيست. دكتر نوايي درباره ملكالمورخين در مقدمه خود آورده است:
مؤلف خود فرد تحصيل كرده مستقلي بوده و بستگيهاي خصوصيتآميز با فرقه و دسته خاصي نداشته نه در جناح استبداد صاحب شغل و مقام و مكنت و مكانتي داشته نه با گروه مشروطهخواه سر و سرّي و ارتباط پنهان و آشكاري و اين امر خود بر ارزش نوشتههاي او ميافزايد و دفتر خاطرات او را بهاي بيشتري ميبخشد. (مقدمه، ص بيست و پنج)
دكتر نوايي در مقدمه آورده است كه مظفرالدين ميرزا «كودنتر از آن بود كه سوادي بياموزد»؛ اما ملكالمورخين نوشته مظفرالدين شاه:
علوم و صنايع اعلي حضرت همايوني در زبان فارسي و تركي و فرانسه دستي به كمال دارد و از علوم عربيه و ادبيه سيئه مالامال، خط تحرير را بهتر از خوشنويسان سلف نويسد و در حساب و جغرافيا و فن تاريخ و صنعت نقاشي سرآمد عصر خود است. گاهي اشعار آبدار از طبع و قارش تراوش نمايد اشعار قدما را فراوان به خاطر دارد و احاديث را شمّتي به خاطر سپرده و در موقع به خرج ميدهد و در فن تيراندازي از تفنگ و تير و كمان اول شخص است. (ج اول ص 7.)
آنچه را كه مؤلف درباره مظفرالدينشاه و صفات او به رشته تحرير درآورده هيچكدام مقرون بهصحت نيست زيرا مؤلف درجاي ديگر از قول شاه آورده است كه:
در پنجم رمضان المبارك 1322 مظفرالدين شاه قاجار براي پيشخدمتهاي خود نقل ميكرده كه من سه چيز را در دنيا دوست دارم و ساير چيزهاي عالم پوچ است، خوردن، شكار كردن، و جماع كردن. (ص يازده مقدمه)
دكتر نوايي در مقدمه خود اشاره به اين نكته دارد كه ملكالمورخين «نه در جناح استبداد بود و نه با گروه مشروطهخواه سر و سرّي داشت.» اين نظرمرحوم نوايي پاك بياساس است چرا كه اگر خواننده محترم به روزنامه شاهنشاهي و روزنامه آينه عيبنما نگاه كند درمييابد كه ملكالمورخين يا لسان السلطنه هم با مستبدين و هم با مشروطهخواهان با هر دو گروه پنهاني و به دور از چشم اغيار سر و سرّي داشته است. ملكالمورخين لسانالسلطنه نويسندهاي پركار بود، چندين كتاب خوب تأليف كرده و چند روزنامه را مديريت و سرپرستي ميكرده است. روزنامه شاهنشاهي را كه در سال 1323 هجري منتشر ميكرده اكنون شماره 6 آن كه روز سه شنبه پنجم شهر ذي حجه الحرام 1323 منتشر شده پيش رو دارم هر شماره آن در چهار صفحه انتشار مييافته. در صفحه اول تصوير سالارالدوله را دارد و كلي تعريف و تمجيد از او. روزنامه شاهنشاهي كه تعطيل شد در سال 1325 روزنامه آئينه عيبنما به صاحب امتيازي آقا سيد عبدالرحيم تاجر كاشاني و به مديريت لسانالسلطنه ملكالمورخين انتشار يافت. شماره دوم روزنامه آئينه عيبنما، در روز 5 شنبه بيست و چهارم ربيعالثاني 1325 منتشر شد كه در كادر زير عنوان روزنامه آمده:
اين روزنامه داراي تصاوير مشاهير عالم و حاميان مشروطه و صاحبان مآثر باقيه و مديران جرايد و ناسخ آثار خرافت و جهالت است.
بدنبال روزنامه آئينه عيب نما ملك المورخين روزنامه آئينه غيبنما را منتشر كرد كه نگارنده تا شماره 21 آن را در اختيار دارد كه در 5 شنبه هفتم شوال المكرم 1325 هجري قمري در چهار صفحه انتشار يافته. در صفحه اول تصوير علاءالدوله را دارد و صفحات 2ـ3 تصاويري را دارد كه ديدني است. ملكالمورخين روزنامههاي ديگري را سرپرستي و منتشر ميكرده است. كتب تأليفي او را بالغ بر يكصد جلد نوشتهاند و كتاب مرآتالوقايع مظفري او دربردارنده 36 سال وقايع روز به روز ايران كه تا سه روز قبل از مرگش مينوشته است دربر ميگرفته است. روانش آرام كه با تأليف كتاب مرآتالوقايع مظفري خدمت شايستهاي به تاريخ ايران دوران قاجار كرد و السلام.
پينوشت
1. مرآتالوقايع مظفري / عبدالحسين ملكالمورخين؛ به تصحيح عبدالحسين نوايي؛ از انتشارات ميراث مكتوب و سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري ـ تهران؛ 1386. 2 مجلد: ج اول 468 + مقدمه مصحّح سي ص جلد دوم نمايه عام 290 ص.
2. محمدتقي سپهر كاشاني، ناسخالتواريخ، چ اول سنگي (بيتاريخ)، ص 9، به خط ميرزا آقا كمرهاي.