Menu

نظام اداری و ساختار حکومت در ماوراءالنهر سدة نوزدهم

نویسنده: دکتر محمدرضا حامدی

در ساختار حکومتی عوامل مختلفی دخیل و دست اندر کار هستند که مجموعه کارکرد این افراد مي‌تواند متشکل از شخص اول قدرت یعنی خان یا امیر، نفر دوم یا وزیر اعظم و کارکنان و زیردستان او، همچنین عناصر نظامی و مجموعه وابسته به آن و نهاد قضایی باشد.اگر نمای کلی جامعه را به هرم تشبیه کنیم در رأس این هرم شخص خان یا امیر قرار دارد که به هیچ وجه قدرت او هم عرض سایرین نیست سپس مقامات اداری، نظامی و قضایی قرار دارند و در انتهای هرم تودة مردم را بایستی جستجو کرد. اصولاً در چنین جامعه­ای عملکرد گروه حاکم یا نخبگان در شکل‌گیری تحولات جامعه نقش اساسی دارند. در جامعه ماوراءالنهر که سنتی­ترین نوع حکومت را به خود اختصاص داده بود، بین قسمتهای مختلف این هرم اجتماعی کشمکش‌های فراوانی رخ مي‌داد به دلیل آنکه شخص امیر و نخبگان حاکم بر اساس یک خواست عمومی به رأس هرم نرسیده بودند بلکه با اتکاء بر نیروی شمشیر و زور و شاید حیله و تزویر توانسته بودند راه خود را به سمت قله هرم باز کنند، برای حفظ موقعیت و جایگاه خود بیشتر بر مبنا و محور شمشیر و زور تکیه می­کردند، به همین دلیل تلاش مضاعف این گروه برای حفظ قدرت با مخالفت گروههای قبیله­ای و عناصر دیگر جامعه که از لحاظ استعداد و خرد ذاتی خود را فروتر از نخبگان حاکم تلقی نمی­کردند همراه بود.

این تضاد و مخالفت یک جدال و کشمکش طولانی و مستمر را بین حاشیه نشینان قدرت جهت دسترسی به حکومت و حاکمین به جهت حفظ موقعیت خود پدید آورد. عدم اجازه ورود افراد صاحب صلاحیت از گروههای رقیب و بسته نگه داشتن محدودة حاکمیت به سرعت این چالش‌ها را دامن مي‌زد و این ناآرامی جامعه را از قرار گرفتن در یک مسیر مناسب جهت پیشبرد منافع جمعی جامعه باز مي‌داشت. بنابراین کارکرد نخبگان حکومتی و نوع مناسباتی که در جامعه پدید آوردند بخشی از مهمترین مسایل جامعه آسیای میانه در عصر مورد نظر را تشکیل مي‌دهد. حکومت بخارا در دوره منغیت فارغ از این قاعده نبود.

منغیت‌ها نه بر اساس خواست عمومی و نه بر اساس مشروعیت خاص مذهبی و یا سنت‌های قبیله­ای بلکه با اتکاء بر یک شبه کودتا و تکیه بر قدرت شمشیر راه خود را به طرف قدرت هموار ساختند. آنها در جامعـﮥ قبیله­ای ماوراءالنهر یک قبیله مانند سایر قبایل هیچ مزیت و برتری اجتماعی، مذهبی یا سایر خصلتهای لازم برای دستیابی به قدرت را نداشتند. به همین دلیل بود که در آستانه رسیدن به حکومت و حتی پس ازآن برای تثبیت موقعیت خود با توسل به شگردهای مختلف سعی در کسب حداقل مشروعیتی برای حکومت خود داشتند. رهبران قبیلـﮥ منغیت تا پیش از دستیابی به قدرت برتر در بخارا تنها رئیس قبیله محسوب مي‌شدند، اداره قبیله بسیار متفاوت‌تر از اداره یک جامعه یا قلمرو سیاسی با برخی نهادهای سازمان یافته است. در یک قبیله به دلیل خصلت‌های سنتی هر کدام از افراد و یا گروههای درونی میزان اختیارات خود را در نظر داشتند. به دلیل سابقه و پیشینه پیوندهای داخلی قبیله، خان یا شخص رئیس تنها در مواقع خاصی مجبور به دخالت یا تصمیم­گیری مي‌شد. اما تغییر جایگاه از ریاست یک قبیله به رهبری یک جامعه سیاسی بدون مهیا شدن لوازم این کار و تلاش بر ادارة این جامعه با اتکا بر همان تفکرات قبیله­ای و محور قرار دادن عناصر درونی قبیله در ساز و کار سیاسی ـ اقتصادی، اداری جامعه قطعاً عکس العمل و حسد قبایل هم عرض دیگر را به دنبال خواهد داشت.

این مشکل زمانی وضع وخیم­تری به خود مي‌گرفت که در چنین جامعه­ای بخش اعظم افراد آن را اعضای قبایل تشکیل مي‌دادند و آنها نیز از قرار گرفتن در یک چارچوب اجتماعی ـ اداری نوین با نهادهای سازمان یافته گریزان بودند. آنچه مي‌توانست خان حاکم را در تثبیت موقعیتش یاری دهد و از فروپاشی جامعه جلوگیری نماید، تلاش در جهت تبدیل و تغییر ذهنیت افراد جامعه متبوع خود است. این تلاشها مي‌بایست در جهت تغییر افکار و اندیشه‌های جمعی افراد قبیله­ای صورت پذیرد. قطعاً نگرش کلی افراد قبیله­ای یک تعهد قبیله­ای بود و در نگاه آنها پیش از آنکه تعلقات اجتماعی محوریت داشته باشد تعهدات قبیله­ای مبنا و اصل بود. توانمندی و درایت خان حاکم و سایر نخبگان حکومتی فراهم ساختن فضایی بود که این تعهد قبیله­ای به یک تعهد اجتماعی و حکومتی مبدل شود و فرد ارادة خود را در خدمت اندیشه‌های گروه حاکم قرار دهد و در مقام پاسخگویی به حکومت مرکزی باشد و مشکلات خود را از طریق نهاد‌ها و سازمان‌های حکومتی حل کند. با این وجود گروه نخبگان حکومت منغیت نتوانستند خان نشین بخارا را در این مسیر هدایت کنند و لابد با تکیه بر قدرت شمشیر و از طریق ایجاد رعب و وحشت و با استفاده از برخی ابزارهای مذهبی سعی کردند مسیر خود را هموارتر کنند که البته این اقدامات تا مدتی قرین نوفیق بود اما هرگز فضایی را در جامعه سامان نبخشید که یک انسجام، وحدت و همبستگی اجتماعی و سیاسی را در پی داشته باشد و این روند هر چه حکومت منغیت‌ها ادامه یافت شدت بیشتری به خود مي‌گرفت و در مقابل خشونت و بهره­گیری از روشهای غیر متعارف برای آرام نگه داشتن جامعه افزایش مي‌یافت.

در ادامه برای روشن شدن بخشی از واقعیت‌های سیاسی جامعه آسیای میانه منغیت نگاهی به عملکرد نخبگان حکومتی در این عصر خواهیم داشت تا از نزدیک بر محدودة قدرت هر کدام از این عناصر و نوع پیوندهای آنان با شخص امیر و تأثیر عملکرد آنها در مسایل جامعه آگاهی یابیم.

 

اوضاع سیاسی امیرنشین بخارا

بدون شک حکومت بخارا در دوره منغیت را بایستی مطلقه و استبدادی دانست. نظام سلسله مراتب قدرت از شخص خان یا امیر نشأت مي‌گرفت و سایر عناصر حکومتی قدرت خود را از حاکم دریافت مي‌کردند. خان یا امیر محور اصلی تصمیم گیریها محسوب مي‌شد در عین حال او نه تنها رئیس سیاسی جامعه محسوب مي‌شد بلکه ریاست روحانی جامعه بخارا را نیز از آن خود مي‌دانست.1

قدرت امیر بخارا همانند سایر سلاطین شرقی بود او خود را مالک بلامنازع تمام منطقه بخارا و بعضاً فراتر از آن مي‌دانست، همه زمینهای غیر وقفی را از آن خود مي‌دانست. کلام او در حکم قانون بود، مي‌توانست دارایی تمام کسانی را که مورد غضب واقع مي‌شدند غصب کند، او به خود حق مي‌داد هر گونه امتیازی که صلاح مي‌دانست به دیگران ببخشد. رعایایش را در موقع ضروری برای قشون کشی فراخواند. در حقیقت او صاحب مرگ و زندگی رعایایش بود. تمام عزل و نصب‌ها با دستور او صورت مي‌گرفت. وی فرماندهی کل نیروهای نظامی را نیز بر عهده داشت.2

مهمترین مقامات حکومتی در برابرشخص امیر هیچ قدرتی نداشتند و تمام تصمیمات آنها در یک لحظه توسط امیر باطل مي‌شد. شخص قوش بیگی یا وزیر اعظم که بالاترین رتبه سیاسی ـ اداری محسوب مي‌شد بدون اجازه خان مجاز به انجام کاری نبود.3

اين حق درباره قاضی کلان که یک مقام روحانی نیز محسوب مي‌شد اعمال مي‌گردید. ولف که برای آزادی زندانیان اروپایی به بخارا سفر کرده بود سفارشنامه­ای از شیخ الاسلام عثمانی برای قاضی کلان بخارا دریافت داشت اما او گفت این نوشته فاقد ارزش است زیرا هیچ کاغذ و نوشته­ای به بخارا وارد نمی­شود مگر آنکه شخص امیر بایستی قبلاً آن کاغذ را مطالعه کند.4

امیران نخست منغیت نظیر امیر مراد و امیرحیدر با اتکاء بر اعمال مذهبی خود و حتی افراط در این زمینه سعی داشتند اعمال دیگر خود را در زیر کارکرد مذهبی پوشش دهند. امیرمراد با در پیش گرفتن این رویه و برخی اصطلاحات مالی که انجام توانست موقعیت خود را به صورت نسبی بهبود بخشد و از میزان برخی نارضایتی‌های اجتماعی بکاهد.اجرای احکام شریعت خشونت وافری از خود بروز مي‌داد و چنین اقداماتی برای رونق کار او نزد علما بسیار مؤثر واقع شد.5

امیر حیدر جانشین او نیز با اتکاء بر رفتارهای مذهبی در تلاش بود که موقعیت خود را تثبیت کند6 اما ظاهراً کارکردهای سیاسی او برای کنترل بر جامعه چندان قرین توفیق نبود. وی ظاهراً برای رهایی از اشرافیت قبیله­ای به تغییر تعداد زیادی از امراء و حکام منتسب قبیله­ای دست زد. این اقدام گرچه در کوتاه مدت فضای مناسبی برای اعمال قدرت خان پدید آورد اما چنین حرکتی بر میزان مخالفتهای فئودالها زمیندار و امرا که خواستار مناصب حکومتی بود افزود.7

امیر نصرالله وارث تمام خصلت‌های استبدادی حکومت شرقی بود او از تمام توان شخصی خود برای سامان بخشیدن به حکومت استبدادی بهره گرفت. شخصیت وی ترکیبی از قدرت، حیله­گری و زور بود.8

او جهت کنترل بیشتر بر عملکرد فئودالها و امرا راهی را که امیر حیدر آغازکرده بود با شدت بیشتری پی گرفت. فزونخواهی امرا و دخالت‌های مکرر آنها جهت افزایش قدرت شخصی به ضرر خان حاکم و کاهش درآمدهای خان به خاطر تحاشی این افراد از پرداخت مالیات منطقه­ای امیر نصرالله را در تصمیمش مبنی بر کاستن از اختیارات آنها راسخ‌تر نمود. او برای اجرای این سیاست اقدام به تشکیل یک ارتش وفادار به خود کرد و با استفاده از غلامان و بردگان ایرانی، ترکمن، قزاق و تاجیک و گماردن غلامان مورد اعتماد در رده‌های بالای فرماندهی توانست این ارتش نوین خود را سازماندهی کند.9

کارهای دیگری که امیر نصرالله به منظور تمرکز قدرتش انجام داد کاستن از میزان اقتدار علمای دینی بود، وی خود را مظهر کامل شرع و حکومت مي‌دانست و در این راه از اجرای دستورات شریعت هیچ کوتاهی نداشت و توصیه با واسطه در این راه برایش قابل پذیرش نبود. بنابراین او با بستن فضای سیاسی جامعه امکان ابراز وجود از علمای مذهبی را نیز سلب کرد و به گونه­ای با اتکاء بر نیروی نظامی وفاداری که برای خود سازماندهی کرده بود از قدرت علما نیز به شدت کاست و امکان فعالیت آنها را محدود ساخت.10

اقدامات امیر نصرالله و برخوردهایی که او با برخی جاسوسان اروپایی انجام داد باعث شد تا نام و آوازة وی بیشتر از سایر حکام منطقه ماوراءالنهر مطرح شود و در عین حال چهره­ای خشن و غیر قابل تحمل از او ارایه دهند. وامبری که خود به بخـارا سفر کـرده بود، از جمله کسانی است که نسبت‌های متعددی از خشونت و بی­رحمی را به امیر نصر الله داده است. اینکه تا چه حد این دیدگاه به حقیقت نزدیک است چندان قابل دستیابی نیست.11

کارکرد امیر مظفر فرزند امیر نصرالله از بابت اعمال استبدادی شباهت زیادی به پدرش داشت با این تفاوت که امیر نصرالله از لحاظ ویژگیهای فردی قادر بود دیدگاههای خود را پیش ببرد. با این حال امیرمظفر علاقمند بود از لحاظ اعمال قدرت ظاهری با پدرش رقابت کند. او خود را حاکم مطلق تمام امور مربوط به ترکستان مي‌دانست.12

اما زمان یکه تازی امیر مظفر خیلی نپائید. او مدت کوتاهی پس از امارت گرفتار تهاجم روسها به مرزهای بخارا شد و بخشی از اعمال خود را به ناچار با روسها هماهنگ ساخت. حتی به دلیل کوتاهی در جنگ با روس‌ها موقعیت معنوی که به دنبال دست یافتن آن بود از دست داد و نتوانست یک جهاد واقعی علیه روسها را هدایت کند.

ماهیت حکومت در بخارا را شاید با کمی اغماض بتوان در چهار رکن تقسیم کرد.دستگاه دیوانی مرکزی، حکومت مناطق و شهرها، ارتش و نهاد دینی، امير در رأس تمام این نهادها قرار داشت. پس از شخص امير که بعضاً با عناوین امیر و شاه یا پادشاه نیز نامیده مي‌شد بلند مرتبه­ترین مقام‌های دربار را قوش بیگی یا همان وزیر اعظم، قاضی کلان و توپچی­باشی یا فرمانده سپاه شامل مي‌شدند. البته عناصر و مقامات دیگری نیز در دربار حاضر بودند که معمولاً در رده‌های پائین‌تر قدرت قرار داشتند. اما یکی از مهمترین جایگاههای اداری قوش بیگی با قدرت گسترده البته پس از امیر محسوب مي‌شد.

او رئیس بیگ­ها13 و ناظر بر اعمال بیگ‌ها در بخارا و سایر مناطق خان نشین محسوب مي‌شد. وی عنوان وزیر اصلی، مشاور و نگهبان رسمی جواهرات حکومتی بود، او در مکان‌هایی که امیر غایب بود نماینده اصلی و نفر اول محسوب مي‌شد. وی معمولاً در ارک حکومتی اقامت داشت و در زمان غیبت امیر از بخارا نمی­توانست ارک را ترک کند، نمایندگان سیاسی را او به حضور مي‌پذیرفت.14

به غیر از بیگ‌ها عوامل دیگری که زیردست قوش بیگی فعالیت مي‌کردند دیوان بیگی (خزانه دار یا وزیر مالیه) و زکات چی را مي‌توان نام برد.15

در حاكميت بخارا هر چند قوش بيگي در رده دوم قرار داشت اما به نظر مي‌رسد این اقتدار بر اساس امیال و یا تحت شرایط پیش آمده به شدت قابل تغییر و تحول بود.

در دوره دانیال بی = بیگ پدر امیر مراد به دلیل ضعفی که در اعمال حاکمیت او پدید آمده بود بخش قابل توجهی از حاکمیت در دستان قوش بیگی و قاضی کلان افتاده بود و حتی خان خود به گونه­ای مطیع دستورات آنها شده بود.16

اقداماتی که امیر مراد در آستانه به قدرت رسیدن انجام داد مقتول ساختن قوش بیگی و قاضی کلان بود.17 این حرکت جدای از آنکه نوعی اظهار وجود و قدرت تلقی مي‌شد در عین حال نوعی تلاش برای به دست آوردن حمایت ضمنی اشراف و امرا بود، ظاهراً عملکرد قوش­بیگی و قاضی کلان چندان مورد پسند این گروهها نبود. به همین لحاظ این دو مقام ارشد حکومتی قربانی جاه طلبی شخص امیر شدند تا سایرمخالفان حساب کار خود را داشته باشند.

با وجود این اقدام خشونت آمیز اما جایگاه قوش بیگی در مراحل بعد همچنان دچار چالش بود. در زمان امیر حیدر این جایگاه ارتقاء یافت و در بسیاری از تصمیم گیریها او مورد مشورت جدی خان قرار مي‌گرفت.18

اما در دوره‌ای هم قوش­بیگی در تحولات درونی بخارا نقش حایز اهمیت ایفاء کرد و آنهم در مراحل پایانی حیات امیر حیدر تا زمان تثبیت قدرت امیر نصرالله بود. حکیم بی­قوش­بیگی که در دوره امیر حیدر به قدرت قابل توجهی دست یافته بود، از حامیان به قدرت رسیدن امیرنصرالله محسوب مي‌شد. بلافاصله با ارسال پیکی امیر نصرالله را به بخارا فرا خواند اما جناح مخالف امیرنصرالله در بخارا مانع از عملی شدن تصمیمات قوش بیگی شد و ابتدا از فرزند ارشدخان یعنی امیر حسین خان و سپس عمر خان حمایت کردند. در طول این مدت قوش­بیگی و حامیان او به هر روش ممکن از تثبیت قدرت در دستان برادران امیر نصر الله ممانعت کرده در ارتباط دایم با امیر نصر الله بود و سرانجام پس از تلاشهای فراوان توانست زمینه شکست ساکنان ارک بخارا و ورود امیرنصرالله به بخارا را مهیا کند.19

اما دوران فعالیت قوش بیگی با تثبیت موقعیت امیرنصرالله به پایان رسید و خان جدید برای نشان دادن شدت عمل خود و اینکه سرنوشت خود را به دست قوش بیگی نخواهد داد دستور خلع او و مدت کوتاهی پس از آن حکم قتل وی را صادر کرد.20

به دلیل قدرت­طلبی استبداد رای ذاتی امیرنصرالله امکان جولان برای قوش بیگی باقی نماند. به نظر مي‌رسد امیرنصرالله در کنار سایر اقداماتی که برای کاستن از اعتبار و اقتدار اشرافیت ازبک انجام داد درباره درباریان درجه یک نیز به این اصل قائل بود به همین دلیل سمت‌های مهمی چون قوش بیگی و حتی فرماندهی سپاه را نیز به غلامان خود که اکثراً ایرانی بودند سپرد و ظاهراً این رسم تا دوره‌های پایانی حکومت منغیت‌ها برقرار بود.21

از دیگر عناصر مهم حکومتی در بخارا مي‌توان به منصب قاضی کلان اشاره کرد. میزان حضور او در عرصه‌های اجتماعی نشان دهنده موقعیت پایین او در مقایسه با قوش بیگی است. معمولاً رییس پلیس و ناظران امور مذهبی تحت نظر او فعالیت مي‌کردند.22 او به گونه­ای مسوول برقراری عدل حکومتی در جامعه بود، نظارت بر امور تعلیم و تربیت نیز با وی بود. قاضیان شهرها و مناطق مختلف توسط قاضی کلان انتخاب مي‌شدند. نظارت بر اوزان و مقیاس‌ها نیز تحت نظر عمال قاضی کلان بود. با این حال تمام اقدامات و تصمیمات قاضی کلان در سایه اقتدار امیر انجام مي‌گرفت و خود او نیز هر لحظه در معرض تنبیه و سقوط قرار داشت. سرنوشت آنها نیز بستگی به میزان اقتدار امیر و نوع تحولات درونی جامعه داشت. در دوره امیر مراد بود که میر نظام الدین قاضی کلان بخارا به جرم آنکه در اجرای امور شرعی و سنتی کوتاهی نشان داده است شخصاً به دست امير کشته شد.23

قاضی کلان معمولاً از روحانیون سرشناس برگزیده مي‌شد. اما عملکرد گروه روحانیون در پیوند با حاکمیت و جامعه به سمت قاضی کلان محدود نمی­شود. همانگونه که پیش از این گذشت خان علاوه بر اینکه حاکمیت سیاسی را بر عهده داشت خود را رئیس روحانی نیز مي‌دانست در عین حال یکی از راهکارهایی که خاندان منغیت برای دستیابی به قدرت پیش گرفتند تاکید بر اجرای دقیق امور شرعی بود. این نوع نگرش نسبت به مسایل شرعی با منافع گروه علمای دینی همخوانی داشت و با این شگرد امکان اینکه حمایت جدی آنها را به دست آورند وجود داشت.24

در حقيقت علمای دینی نیز نسبت به عملکرد حکام منغیت چندان نگران نبودند. چرا که نوعی پیوند محسوس بین دین و سیاست شکل گرفته بود. خان توجه ویژه­ای را به آموزشهای مذهبی، نظارت دقیق بر اجرای شرعیات در جامعه و جلوگیری از منهیات از خود نشان مي‌داد، احترام موقوفات و اماکن مذهبی به خوبی حفظ مي‌شد، خود آنها برای زیارت این اماکن برنامه‌های خاصی داشتند در شرایط جنگی بازدید از اماکن مقدس حتماً مورد توجه قرار مي‌گرفت. میزان نفوذ قشر روحانی در مسایل حکومتی به شدت با میزان اقتدار خان و یا مسایل جامعه پیوند داشت. در دوره امیر حیدر که نسبت به مسایل حکومتی از خود نرمش بروز داد حضور فعال علمای مذهبی در جامعه افزایش یافت. با این حال در دوره امیرنصرالله از موقعیت علما به شدت کاسته شد و قدرت خان به عنوان رئیس روحانی افزایش یافت. علیرغم این گروههای روحانی شامل قاضی‌ها، مفتی‌ها، و سایر علمای دینی یک گروه قدرتمند را در دفاع از سنت اصولگرایی مذهبی تشکیل داده بودند.25

این گروه در مسیر تحولات جامعه ماوراءالنهر به شدت تأثیر گذار بودند. نمونه بارز این عملکرد در دوره تهاجم روسها قابل رؤیت است. یورشهای مکرر سپاهیان روس و در خطر قرار گرفتن موقعیت بخارا باعث شد تا در بخارا غوغایی بر پا شود و علیرغم آنکه امیرمظفر نسبت به مقابله با روسها دچار تردید شده بود علمای مذهبی شهر را به هم ریخته و علیه روسها اعلام جهاد نمودند و تودة مردم نیز در حمایت از آنها وارد میدان شدند.فشار مضاعف این گروه سرانجام خان را مجبور نمود که در رأس گروههای جهادی قرارگرفته و علیه روسها وارد جنگ شود.26

در هر صورت ترکیب سیاسی جامعه بخارا که به نوعی نخبگان جامعه را تشکیل مي‌دادند تأثیر به سزایی در مسایل درونی بخارا ایفا مي‌کردند. با این حال کارکرد این گروه به دلیل آنکه اکثر مواقع در سایه اقتدار خان قرار داشتند چنان تأثیر گذار نبود. اما در مراحلی که قدرت خان اندکی زوال مي‌یافت دسته بندیهای داخلی و کانونهای اختلاف انگیز درونی رونق مي‌گرفت. معمولاً نخبگان حکومتی که غالباً از اشرافیت ازبک سامان یافته بودند به خاطر گرایشهای قبیله­ای و بعضاً شخصی در بیشتر مواقع درگیری و کشاکشهای درونی بخارا را رقم مي‌زدند.

اوضاع سیاسی خان­نشین خوقند

تشکیل و توسعه دولت خوقند را مي‌توان در سه مرحله مشخص دسته­بندی کرد:

1. دوره اول از سال 1709 تا 1800 م یا دوره تشکیل دولت خوقند به عنوان یک واحد سیاسی و اداری: در این دوره اقتصاد و سیاست در منطقه توسعه یافت و دره فرغانه و دولت خوقند متحد شدند.

2. از سال 1800 تا 1842 م را در بر مي‌گیرد که در واقع دوره پیشرفت و بهروزی دولت خوقند محسوب مي‌شود. دولت خوقند در این دوره سیستم اداری مناسبی را سازماندهی کرد و قدرت سیاسی خود را تثبیت نمود و آنرا به ورای دره فرغانه نیز گسترش داد. خوانینی که در این دوره حکومت کردند عبارت بودند از علیم خان(1800-1810م)، عمرخان (1810-1822م) و مادالی خان ـ 1822م)27

در ابتدای قرن نوزدهم فرغانه به قلمرو خوقند ملحق شد. برای اولین بار علیم بی­ خود را خان نامید و تلاش کرد دولت خوقند را تبدیل به یک کشور مشهور و مقتدر کند، او به عنوان یک خان واقعی در پی تحکیم پایه‌های قدرت خود بود و این کار را با کشتن بستگان خود که آنها را تهدیدی برای حکومت خود مي‌دانست، آغاز کرد.

اولین قربانی، عمومی او آجی­بی بود. از میان سه پسر علیم خان، دو تای آنها یعنی الغ بیک و شرالی به چتکان گریختند و سومین پسر او یعنی بیک اوغلی همراه مادرش در فرغانه ماند. بعدها پس از مرگ الغ بیک، شرالی به تالاس آمد ودر آنجا نزد عموی خود تا سال 1842 م باقی ماند.علیم خان با قتلهاي پی در پی حکومت خود را تثبیت کرد، اما توجهی به مصالح و منافع عمومی و رشد اقتصادی دولت نداشت.

او سیاست تجاوز و غارت را پیش گرفت و همین مساله شورشهای داخلی و تهاجمات خارجی به خوقند را به دنبال داشت. به عنوان مثال خواجه بوزوروک، حاکم چست، شورشی علیه او به راه انداخت و جنوس، حاکم تاشکند، نیز در سال 1803 م فرغانه را تصرف کرد و قبیله جوز هم یکبار دیگر خجند را به تصرف خود در آوردند. اما علیم خان یک جنگجوی شجاع بود و هنر نظامی خود را زمانی که در جنگی که از سال 1798 تا 1805 م به طول انجامید و پیروز شد، به رخ کشید. از این پس دره فرغانه و خجند بخشی از دولت خوقند شدند. یک بخش مهم از سیاست داخلی علیم خان اصلاحات نظامی او بود. او یک ارتش آماده متشکل از تاجیکها، صحرانشینان و ده هزار سواره نظام مجهز به سلاح کافی تجهیز کرد. با چنین ارتش نیرومندی او قادر بود امیال خود را در مورد کشور گشایی عمل کند. اوراتپه را در سال 1806، کوکان را در سال 1808 و تاشکند را درسال 1809 م. تصرف کرد. اما سرانجام علیم­خان در راه خود به سیر دریا (سیحون) در سال 1810م. کشته شد.

عمرخان (1810-1822م) حاکم بعد خوقند بود که سیاست توسعه طلبی برادرش را به کمک تاجیکها پی گرفت. در سال 1816 م. او شهر ترکستان و منطقه­ای در کرانه جنوبی سیر دریا را تصرف کرد. اما به طور کلی عمر خان با سیاست توسعه و گسترش کشور خوقند شناخته مي‌شود. در دوره حکومت او اقتصاد توسعه یافت و درآمد خزانه دولت افزایش یافت.

اقتصاد فرغانه از طریق شبکه سیستم آبیاری پیشرفت کرد. توسعه اقتصادی صلح و ثبات سیاسی بادیه نشینان قرقیز، قبچاق و دیگران را قادر ساخت تا در یک جای ثابت سکونت کننده؛ در نتیجه شهرهای جدیدی با بیمارستانها و مراکز عمومی بنا شد و در کل وضعیت داخلی شهر کوکان بسیار بهتر شد. در سال 1830 م فرغانه با توابع متعددی در پامیر، بدخشان، خجند، جیزق، تاشکند، قزاقزستان جنوبی، کل قرقیزستان و کاشغر جزو قلمرو خوقند بودند. سیاست خارجی دولت هم خوب بود. موافقنامه کوکان ـ پکن در سال 1832 م. یک واقعه بسیار مهم در سیاست خارجی خوقند محسوب مي‌شود. اما این موافقنامه در دوره حکومت مادالی­خان (1842-1822 م) رو به تزلزل گذاشت. مادالی­خان هیچگاه به صلاح کشور خود نمی­اندیشید و تمام وقت خود را صرف لهو و لعب مي‌نمود.28

فئودالهای مخالف او از امیر نصر الله، امیر بخارا، درخواست کمک کردند. امیر نصرالله هم که منتظر فرصت بود، در سال 1841 به کوکان آمد و در سال 1842 فرغانه را تصرف کرد. کوکان غارت شد و مادالی خان به همراه خویشانش کشته شد و ابراهیم خلیل حاکم دست نشانده نصر الله در کوکان شد.

اما به دلیل اقتدار بادیه نشینان قرقیز و قپچاق در فرغانه، امیر نشین بخارا نتوانست نفوذ خود را بر کوکان حفظ کند. در نتیجه بزرگان قرقیز در صدد یافتن جانشینی مناسب برآمدند، قرعه به نام شرالی پنجاه ساله، پسر علیم خان، افتاد که در آن زمان نزد عموی خود در تالاس بود، به آکسی آمده نوزوپ، شرالی را به عنوان خان منصوب کرد. قبایل جنوب قرقیز هم از شرالی حمایت کردند و او به قدرت رسید و نوزوپ هم عنوان آتالیقی یافت.

3. سومین بخش از تاریخ دولت خوقند از سال 1842 تا 1876 م را در بر مي‌گیرد. که دوره افول دولت خوقند است. در این دوره با افزایش بحرانهای سیاسی و اجتماعی، دولت خوقند رو به ضعف نهاد و سرانجام با تشدید مخالفتهای عمومی و رقابتهای خوانین فئودال در سال‌های 1873ـ1876 م مضمحل شد. خوانین این دوره عبارت بودند از: شرالی (1842ـ1844م) دوره اول حکومت خدایارخان (1844ـ 1858) ملاخان (1858ـ1862م) دوره دوم حکومت خدایارخان (1865ـ1875م) نصیرالدین (1875 م) و ایسکاک بولوت­خان (1875ـ 1876 م).

سومین و آخرین دوره تاریخ کشور خوقند همانطوریکه گفته شد افول آن است. علیرغم پیشرفت داخلی، بحرانهای سیاسی داخلی و کشمکش‌های قبیله­ای مداوم بنیادهای دولت خوقند را دچار تزلزل کرد.29

جنگ میان فئودالهای قرقیز و قبچاق برسر قدرت در گرفت. همچنین شورشهای متعددی توسط عامه مردم علیه استثمار فئودالها شکل گرفت. مهمترین نهضت ضد فئودالی توده مردم در سالهای 76ـ1873 م ایجاد شد. دولت خوقند بی ثبات به مثابه درباری برای امپراتوری روسیه بود. روسها در سال 1875 م وارد دره فرغانه شدند و یکسال بعد در سال 1876 م خوقند بخشی از روسیه شد.

در نیمه دوم قرن هجدهم وضعیت اجتماعی اقتصادی دره فرغانه بسیار پیچیده بود. در آن زمان قبایل قرقیز در محدوده جغرافیایی فرغانه به چندین گروه سیاسی تقسیم مي‌شدند. قبایل جنوبی قرقیزستان به همراه سایر قبایل از جمله ازبکها، قبچاق‌ها، تاجیکها و سایرین در دره فرغانه مي‌زیستند.تمام این قبایل فعالانه در تأسیس دولت خوقند در سال 1709 م مشارکت داشتند.

تا پایان قرن هجدهم میلادی دره فرغانه، پامیر، بدخشان، اوراتپه، جیزق وخجند به کشور خوقند ملحق و از آن زمان به بعد قرقیزها ساکنین دائمی این کشور شدند.

در نیمه اول قرن نوزدهم اعتراضات مردمی حکومت خوقند در شمال آغاز شد. در سال 1821 م قرقیزهای شمال به رهبر تنتک ـ تورو علیه دولت خوقند قیام کردند و چیمکنت و سایر اماکن را تصرف کردند، ولی به واسطه فرماندهی ضعیف تنتک ـ تورو شکست خوردند.

دومین شورش مهم که به نام «ایهجه جوروش» یا «ک. هانایدین کاچوسو» معروف است توسط قبایل سولتووسار و به رهبری کانای بی صورت گرفت. بین سالهای 25ـ 1824 م شورشیان پس از جنگ علیه دولت خوقند از «ایله» رد شدند و به بالکاش رفتند.

تایلاک، پسر امیریسکول بی؛ نقش عمده­ای در امور سیاسی این دوره داشت :

در سال 1825 م نهضتی علیه امپراتوری چین آغاز شد و جانگر سفیر چین به قرقیزستان، خوقند و بخارا آمد در همین زمان بود که مادالی خان تایلاک را آزاد کرد و این برای جانگر یک هدیه الهی بود از آنجا که تایلاک نفوذ قابل ملاحظه­ای در میان قرقیزهای نازین داشت، به کمک جانگر فرستاده شد.

در این دوره دولت خوقند ثبات یافته بود، اما این ثبات با رقابتهای داخلی میان قبایل مختلف مورد تهدید قرار مي‌گرفت. در سال 1850 م خدایار خان و مسلمان کول از قبیله قبچاق برای قدرت سیاسی رقابت مي‌کردند. خدایار خان یک سیاست تهاجمی در پیش گرفت و روشهای خشونت آمیزی برای کنترل قبایل درگیر در جنگ بکار برد.

این مسأله برای قرقیزهای جنوب مؤثر بود و در نتیجه آن نفوذ دولت خوقند بر قرقیز‌ها تا حدی کاهش یافت. از این رو دولت خوقند در سال 1858 م، در صدد اعمال مجدد کنترل بر قرقیز‌ها برآمد. در واقع دولت ضعیف خوقند هیچ راهی به جز گردن نهادن به مداخله دولت مقتدر تزاری نداشت.

تا سال 1857 م قدرت دولت خوقند در چویی، تالاس، الویا ـ آتا چیمکنت تا حد قابل ملاحظه­ای کاهش یافته بود و میرزا کمات، بیک تاشکند، دلیل عمده نارضایتی مردم در پیشپک و الویا ـ آتا بود.به نظر اندیشمندان روس «ان. ای. ساور سوف» شورشهای مردمی در تاشکند آغاز شد و بعد به تالاس، چویی و چنکال گسترش یافت. میرزا کمات بیک به الویا ـ آتا آمد، اما نتوانست با شورشیان رو برو شود و در دره­ای پناه گرفت تا اینکه ملابیک از خوقند آمد و انقلابی به راه انداخت.

نهضت قرقیز ـ قبچاق‌ها در سال 1857 م تاثیر زیادی بر قرقیز‌های شمال داشت. تمام این وقایع دولت خوقند را متوجه ثبات و آینده خود نمود. اما مساله نگران کننده‌تر احتمال پیوستن قرقیزهای شمال به روسیه تزاری بود، از این رو حکومت خوقند به عنوان اقدامات پیشگیرانه اقدام به تقویت و تحکیم قلاع موجود و ساخت قلاع جدید نمود در آن زمان مستحکمترین قلعه الویا ـ آتا در شمال و تحت کنترل آقابیک دادخواه بود.

نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی در تاریخ دولت خوقند یک دوره بسیار مهم محسوب مي‌شود. انقلابات مردمی که در این دوره آغاز شده بود، سرانجام به اضمحلال دولت خوقند انجامید. در سال 1857 شورش کوچکی علیه خدایار خان آغاز شد و در عرض یک سال به یک نهضت عمومی تبدیل شد که در آن حدود شش هزار شورشی شرکت داشتند.

در سال 1858 م، رقابتهای سیاسی جدی در دولت خوقند برای بدست گرفتن قدرت وجود داشت که در نهایت ملا بیگ، خان خوقند شد. در این هرج و مرج سیاسی، علیم بیک نقش مهمی ایفا مي‌کرد. علیم بیک که در سال 1831 م دادخواه شد و یک دولتمرد شناخته شده بود، در حکومت شرالی خان (1842ـ1844 م) به اتفاق بولوت دادخواه و سیل بیک دادخواه با سیاست مالیاتی شرالی مخالفت نمود.

در سال 1847 م. علیم بیک دادخواه فرمانده ارتش کته تورویس شد و کاشغر را محاصره کرد، ولی چین این حمله را دفع نمود سپس با 20 هزار سرباز به آلای رفت و آنجا را تصرف کرد. ولی پس از این دیگر او نقش کمرنگی در امور سیاسی خوقند داشت. تا اینکه در سال 1858 م رهبری نهضتی علیه خدایار خان را به عهده گرفت. در سال 1861 م او رهبران عمده و مهم قبایل قرقیز نارین را ملاقات کرد تا حمایت آنها را جلب کند این رهبران که تمام آنها خوانین بسیار مقتدر بودند حمایت آنها خیلی اهمیت داشت. اینان پس از ملاقات با علیم بیک با دولت خوقند و روسیه تزاری دشمن شدند.

ملا خان، جانشین خدایار خان، با مشاهده نفوذ روزافزون علیم بیک بر قرقیزها از در دوستی با او درآمد و او را برای دیدار از خوقند دعوت کرد.

علیم بیک با یک نقشه ماهرانه ملا خان را کشت و بعد ارتش او را در هم شکست و این وضعیت علیم بیک را مجاب کرد که به جای آنکه قرقیز‌ها به دولت روسیه یا خوقند وابسته باشند، آنها را در لوای یک دولت مستقل بسیج کند. این طرح علیم بیک از نامه او به دوگامل، ژنرال روس، در سال 1861 م روشن مي‌شود. دوگامل سایر ژنرالهای روس از جمله کولبا کوفسکی را نیز در جریان این امر گذاشت و آنها تصمیم گرفتند تا علیم بیک را کمک کنند. گورچاکوف، وزیر خارجه روسیه، هم از این طرح حمایت کرد و تزار الکساندر دوم را هم برای حمایت از ان متقاعد ساخت. علیم بیک در سال 1861 م قرقیزهای ناحیه تنیرتو در شمال را متحد کرد و با آنها به دره فرغانه بازگشت.

در این زمان دولت خوقند دوره بسیار سختی را پشت سر مي‌گذاشت. در سال 1862شورشی علیه حاکم خوقند ملاخان به راه افتاد که البته سرکوب شد، در فوریه 1862 شورش دیگری علیه ملا خان در گرفت که توسط رهبران بزرگ فئودالهای قرقیز یعنی بی‌ها ـ هدایت مي‌شد و از اینرو تهدید بزرگی برای ملاخان محسوب مي‌شد.

این رهبران عبارت بودند از علیم بیک، قدیربی، قاسم بی، خدا نظر بی و دیگران، طی این شورش ملا خان کشته شد و شاه­مراد پسر 15 ساله سالمیارک که خود برادر زاده ملاخان بود، به خانی خوقند رسید و علیم بیک وزیر شاه مراد شد.

اما رقابتهای سیاسی همچنان ادامه داشت، چرا که مخالفین به دنبال آن بودند که خدایار خان مجدداً خان خوقند شود. مخالفین عمده شاه مراد عبارت بود از کانات شاه حاکم وقت تاشکند و رستم بیک، کانات شاه به همین دلیل از سفر به خوقند و دیدار با شاه مراد امتناع کرد و خدایارخان را به تاشکند دعوت کرد و او را به عنوان خان خوقند معرفی نمود. شاه مراد هم برای مقابله با او یک ارتش 14000نفره بسیج کرد و با کمک بزرگان قیچاق، تاشکند را به محاصره در آورد. اما این اقدام شاه مراد موفق نبود و او پس از 35 روز به دره فرغانه بازگشت، در حالیکه امیر بخارا هم خجند را به تصرف خود در آورده بود. با خروج شاهمراد برای پس­گیری خجند، کانات شاه و خدایار خان هم خجند را به تصرف خود در آورده بودند. با خروج شاه مراد برای باز پس­گیری خجند، کانات شاه و خدایار خان خوقند را متصرف شدند و خدایار خان یکبار دیگر حاکم خوقند شد.

با به قدرت رسیدن خدایار خان، بار دیگر دشمنی میان او، شاه مراد و بزرگان قبچاق که از شاهمراد حمایت مي‌کردند بالا گرفت. در نتیجه خدایار خان بیش از پیش در جنگ و جدل با رقبای خود درگیر شد و مشکل روسیه به فراموشی سپرده شد. البته در این شرایط بحرانی و سخت، فرصتهایی هم برای خدایارخان اتفاق پیش مي‌آمد، از جمله اینکه مولد و علیم قل حاکم مرغلان و دولتمرد شناخته شده، به او ملحق شد.

در این حال وضعیت سیاسی دولت خوقند بسیار پیچیده شده بود و خدایار خان با مشکلات بسیار مواجه گردید. در سال 1863 قبایل قبچاق ـ قرقیز شورشی علیه او براه انداختند و او را شکست دادند و حتی ارتش چاکیپ بیک که از سوی مظفر، امیر بخارا، برای کمک به خدایار خان اعزام شده بود هم شکست خورد. در همین سال مظفر با ارتشی مرکب از 12000سرباز، خوقند را تصرف کرد و تا‌اش پیش آمد. مظفر که از کارایی و شجاعت بزرگان قرقیز در کوهها تحت تاثیر قرار گرفته بود، تصمیم گرفت کورمانجان را ملاقات کند.

کورمانجان و پسر بزرگش «جارکین بای» با مظفر و خدایار خان در شهر «مادی» ملاقات کردند. در سال 1862 پس از کشته شدن علیم بیک، بسیاری خواهان اعطای لقب دادخواه به جارکین بای، پسر او بودند، ولی جارکین بای با مشاهده نفوذ گسترده مادرش کورمانجان بین قرقیزهای جنوب، از مادرش خواست تا لقب دادخواه را بپذیرد. این تصمیم مورد حمایت خویشان علیم بیک قرار گرفت و در نتیجه کورمانجان یک دادخواه شد، جارکین بای هم به عنوان حاکم اندیجان تعیین شد.30

در سال 1863 م. علیم قل رهبر قرقیز ـ قبچاق‌ها با ارتش خود خوقند را محاصره کرد و در حالیکه خوقند حاکمی نداشت به راحتی آن را به تصرف خود درآورد. خدایار خان برای دومین بار از خوقند گریخت، ضمن اینکه در همین زمان مظفر مشغول سرکوب شورش در «شاخریزی آباد » بود. قرقیز ـ قبچاق‌ها پسر 12 ساله ملا بیک به نام «سلطان سعید » را اسیر کردند. خود علیم قل که یک دولتمرد شناخته شده بود، به عنوان قیم او انتخاب شد؛ به طوریکه در واقع حاکم اصلی دولت خوقند خود او بود.

علیم قل با به دست گرفتن قدرت، تصمیمات مهمی اتخاذ کرد که از نظر استراتژیک اهمیت داشتند. او ضمن احداث دژهایی در طول مرز روسیه، قلاع «سوزاک» و «چولوکورگون» را نیز تقویت کرد. اما علیرغم ساخت این قلاع، ارتش خوقند به واسطه کشمکش‌های دامنه دار داخلی و جنگهای مداوم با بخارا بسیار ضعیف شده بود و از همین رو علیم قل قادر نبود چندان در مقابل روسیه مقاومت کند. علیم قل که تصمیم داشت در مقابل روسیه بایستد، از «نرمان بت» خواست تا مرزهای تاشکند را تقویت کند و خود قلاع «مرکه» را تحت فرمان دولت خوقند درآورد.

نرمان بت از خویشاوندان قرقیز خود و ما نابهای چویی خواست تا از نظر مالی او و علیم قل را یاری دهند، اما تنها دو قبیله او را کمک کردند. در سال 1864 نرمان بت دادخواه به اولویا آتا آمد و جلسه­ای با حضور بزرگان قرقیز ـ قبچاق برگزار کرد.

شرایط سیاسی بی­ثبات داخلی، حکومت خوقند را مستعد حمله روسها ساخته بود و به همین دلیل روسها در حال طرح ریزی برای حمله به خوقند بودند. وزیر خارجه روسیه گورچاکوف اعتقاد داشت که روسیه باید از حمله نظامی نه تنها به خوقند، بلکه به کل ترکستان اجتناب کند. از نظر او به جای حمله نظامی، راهکارهای مؤثر دیگری نیز برای تبدیل ترکستان به یک حکومت وابسته به روسها وجود دارد.

اول اینکه روسها باید روند بی­ثباتی سیاسی در دولت خوقند را تقویت نماید،

دوم انجام چند حمله نظامی علیه خوقند، به طوریکه دولت خوقند مجبور باشد برای مقابله با حملات روسیه بودجه مالی کلانی جهت خرید سلاح و تامین ارتش صرف کند و در نتیجه اقتصاد آن ضعیف­تر شود،

سوم کمک و تشدید درگیری میان دولتهای ماوراءالنهر تا یک جبهه متحدی قوی در مقابل روسیه تشکیل نشود.

اما پیشنهادات گورچاکوف با سیاستهای خارجی کلی روسیه همخوانی نداشت. گورچاکوف مي‌نویسد: «روسیه چندان به تصرف مناطق وسیعی در این حوزه علاقمند نبود، بلکه بیشتر در پی ایجاد یک مستعمره قوی و دائمی بود»

این نظر گورچاکوف به عنوان یک رویه تبدیل ماوراءالنهر به مستعمره روسیه به تدریج جای­گزین نظریه حمله نظامی شد. به نظر گورچاکوف روسیه مي‌بایست فرهنگ ماوراءالنهر را متحول مي‌کرد و یک دید پدرانه نسبت به دولتهای این منطقه مي‌داشت. اما این عقاید گورچاکوف چندان باب طبع اکثر سیاستمداران و نظامیان روس نبود.

وقایع سیاسی در غرب چین، تاثیر بر قرقیزهای ساکن تیان شان و ایسیک کول داشت. در سال 1862 رشید الدین بی­شورشی را علیه چین در این مناطق به راه انداخت. همزمان در کاشغر شورشی به رهبری صدیق بیک علیه چین اتفاق افتاد. قرقیزها، ایغورها و تاجیکها در هر دو شورش شرکت داشتند.

در سال 1864علیم قل به فکر کمک بیشتر به جا کیپ بیک و بوزوروک در مقابل صدیق بیک افتاد. علیم قل در بین راه کاشغر قلعه«کورتاکا» را تقویت کرد و به چویی حمله کرد. اما قبل از اینکه به کاشغر برسد، خبردار شد که قلعه کورتاکا به اشتغال روسها در آمده است. در این زمان انگلستان به سیاستهای روسیه در منطقه ماوراءالنهر معترض بود و معتقد بود که تمام این سیاستهای روسیه در راستای تسخیر ماوراءالنهر است. ژنرال چیرنایف به میلیوتین وزیر دفاع روسیه، پیشنهاد کرد که تاشکند را اشتغال کرده جزو تیول روسیه نماید. اما عقاید او هیچ پشتیبانی در حکومت روسیه نیافت. با این حال ژنرال چیزنایف از عقیده خود برنگشت. در سال 1865 م. همزمان با جنگ شدید میان دولت خوقند و امیر بخارا، نیروهای چیزنایف قلعه نیاز بیک ـ در نزدیکی تاشکند ـ را تصرف کردند و راه ارسال آب و غذا به آن را مسدود کردند. ارتش چیزنایف توسط نیروهای مولد و علیم قل که در حال دفاع از تاشکند بودند، عقب رانده شدند. مرگ مولد و علیم قل در این جنگ، ارتش خوقند را بدون فرمانده و بی­دفاع نمود؛ طوریکه به راحتی از روسها شکست خورد و تاشکند در سال 1865 م. به اشتغال روسها درآمد.

خان قدرت سیاسی و حکومت را در اختیار داشت و هم زمان مالک ایالت بود و همین اورا بزرگ­ترین ملاک ایالت خوقند بدل مي‌نمود.

این نظریه کلی که « خان دولت است و دولت همان خان است » کاملاً در خوقند رعایت مي‌شد و مقبولیت عمومی داشت. این مقبولیت اجتماعی به حاکمیت خان مشروعیت مي‌بخشید و او رأساً تصمیم­گیری مي‌نمود و آنها را اجرا مي‌کرد خان برای مهار بحرانهای مالی، مالیاتها متعدد جدیدی بر مردم تحمیل کرد و حتی مالیاتهای قبلی را هم افزایش داد. زمینداران زرگ و رهبران مذهبی از این مالیاتها معاف بودند. زمینداران بزرگ مالیات نمی­پرداختند، بلکه انواع مختلف عوارض را هم از دهقانان بخت برگشته دریافت مي‌کردند. این نوع سیستم مالیاتی مستبدانه به نفع طبقه اقلیت حاکم بوده هیچ تفاوتی میان خزانه دولتی و ثروت شخص خان وجود نداشت و هر دوی آنها یکی بودند. بنابراین میزان مالیات توسط خان، بیک‌ها و زمینداران بزرگ تعیین مي‌شد.

سیستم مالیاتی و وضعیت عمومی اقتصادی ایالت خوقند توسط برخی محققین برجسته مانند: ک.اوزبنایف و وی. ان. پلاسکیخ مورد مطالعه قرار گرفته است. به علاوه در زبان فارسی هم منابع فراوانی در مورد وضعیت اقتصادی ایالت خوقند وجود دارد، ضمن اینکه با توجه به نوشته‌های محققین بر جسته روس هم منابع آرشیوی زیادی در این زمینه یافت مي‌شود.

در سال 1874 م و اینبرگ به ژنرال کافمن اطلاع داد که حکومت خوقند 18 نوع مالیات را بر مردم تحمیل نموده است، منبع اصلی مالیات زمین و کشاورزی بود. بعضی از مهمترین این مالیاتها عبارت بودند از: خراج یا مالیات زمین، خمس محصول برای مالیات آبیاری، عشر محصول برای زمینهای بایر، مالیات باغداری، مالیات احشام (به علاوه دهقانان مجبور بودند بخشی از رمه و حیوانات خود را به زمینداران بدهند.)، عوارض مراتع و غیره اما بدترین نوع مالیات، مالیات اسبها بود؛ کشاورز مي‌بایست یک اسب به ارتش خان اهدا مي‌کرد.

علاوه بر پرداخت مالیاتهای متعدد، مردم فقیر به عنوان کارگران اجباری برای خوانین خانه مي‌ساختند، کانال مي‌کندند و زمینهای آنان را شخم مي‌کردند و حتی در صورت عدم اطاعت از خان کشته مي‌شدند. با این همه، مالیات تنها عامل آزار دهنده مردم نبود. آنان حتی مجبور بودند که دختران و پسران خود را به خوانین بدهند.

«ای. کون» اشاره جالبی دارد به اینکه حکومت خوقند برای تمام انواع فعالیتهای بشری عوارض دریافت می­کرد. «عیسی الویا» که یکی از افسران برجسته دستگاه خان بود، مسئول تعیین و افزایش مالیاتها بود. او دوست نزدیک و مورد اعتماد خدایار خان به شمار مي‌آمد و تمام تصمیمات او مورد تایید خان قرار مي‌گرفت. خدایار خان، یک زندگی پر تجمل را در پیش گرفته بود و پول زیاد صرف 36 همسر خود مي‌نمود.

مالیاتها توسط افراد مسلحی با عنوان «زکاتچی لر» (مسئول جمع آوری مالیات) که توسط خان منصوب مي‌شدند، جمع آوری مي‌شد ضمن اینکه گاهی نبز خوانین محلی جمع آوری مالیات را به عهده مي‌گرفتند. زکاتچی لر مالیات را طی 4 ماه در هر سال ـ اکتبر، نوامبر، دسامبر، ژانویه ـ جمع­آوری مي‌کردند. اینان مشهور به فساد و اخاذی بودند و رفتارهای وحشیانه آنها شورشهای متعددی را در نیمه دوم قرن نوزدهم در خوقند در پی داشت.

نیمه دوم قرن نوزدهم دوران بسیار سخت و پراضطرابی برای خوقند بود این دوره شاهد زوال نهایی حکومت بود که با مشکلات متعدد سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی احاطه شده است. این جریان با نهضتهای عمومی تشدید شد. مالیاتهای سرسام آور، زورگوی خوانین و اخاذی زکاتچی‌ها نارضایتی عمومی میان اهالی خوقند را هر روز گسترده‌تر مي‌کرد. در نتیجه از دهه 1860 به بعد شاهد شورشهای عمومی مداوم در بخشهای مختلف ایالت هستیم. از این شورشها متفاوت از بقیه شورشها بودند و اقتدارخان را به چالش مي‌کشیدند. زمین با سه نوع مالکیت: دولتی (املاک) که بر دو نوع دیگر تفوق داشت، خصوصی (ملک) و روحانی (وقف) غالباً توسط اجاره کاران تهیدست کشت مي‌شد که مجاز بودند تا بخشی از محصول را برای خود بردارند.

آبیاری زمینها یکی از مسایل اساسی این مناطق بود، تحت نظارت عمال دولت بود بسیاری از روستائیان زمین نداشتند.31

 

اوضاع سیاسی خان­نشین خیوه

خیوه یا خوارزم در ابتدا جزءقلمرو اولاد جوجی بود و هیچگاه به سرزمین خاندانهای ماوراءالنهر نپیوست. در روزگار فرمانروایی تیمور نیز در حوزة قلمرو قبیلـﮥ طلایی (= اردوی زرّین) بود. امّا نابسامانیهایی که پس از تیمور به وقوع پیوست، باعث شد که منطقه مزبور با ماوراءالنهر به اشغال ازبکان شیبانی درآید وآنان حوالی سال 921 ق/1515 م دولتي به نام خان­نشين مستقل ازبكها كه به دولت خاني خيوه يا خوارزم معروف است تاسيس كردند و جنگهايي كه بين ازبكان به طور متوالي با خاندانهاي بخارا در جريان بود، نتايج بسياري در بر داشت که بعداً بدان خواهیم پرداخت.

دولت خانهاي خيوه را مي‌توان به دو شعبه تقسيم كرد. نخست بخش عشاير عربشاهي از نسل شيبان بن جوجي بودند كه تا سال 1219 ق / 1804 م یعنی تا پایان حکومت ابوالغازی سوم دوام داشت. سلسلـﮥ حکومتگر این شعیه در پایان دستخوش پریشانی و نابسامانی گردید.

بخش دیگر، طایفـﮥ قنغرات بود که سلسلـﮥ حکومتشان از «ایلتوزربن عرض بن ایناق» که پس از سال 1219 ق /1804 م، خاندان حکومتگر جدیدی تشکیل داده آغاز مي‌گردد.

کلمـﮥ «ایناق» یک واژه یا لقب ترکستان است که شباهت به لقب «خدیو» را دارا است عوض و اجداش وزراء خانهای شیبانی بودند و ایلتوزر با استفاده از ضعف ابوالغازی سوم، محل خاندان حکومتگر (نخستین خانهای خیوه) را از آن خود کرد. این سلسله به نام «قنغرات»ها یا « ایناقی»‌ها نامیده مي‌شوند.32

از پایان قرن یازدهم / هفدهم خان‌های خیوه بیشتر به ضعف و ناتوانی گرائیدند. در کنار آنان نفوذ خاندان قنغرات پیوسته رو به افزایش بود و این خاندان توانست با روی کارآمدن نادرشاه میان سالهای 1153ق/1740م و 1160ق/1747م این سرزمین را از دخالت مستقیم این پادشاه حفظ کند. لشکری که پطر کبیر برای تسخیر این نواحی گسیل داشت، به علت بدی آب و هوا و دادن تلفات فراوان به نتیجه نرسید در حدود 1148ق/1770م صحرا نشینان ترکمن هم نتوانستند به این سرزمین نفوذ کنند. اعضای این خاندان تا 1218 ق/1803 م نام خان بر خود نهادند.33

«ایاق ایلتوزر» که از نوادگان محمد امین بود، نخستین بار عنوان خان روی خود نهاد. بدین طریق سلسلـﮥ ایناق‌ها را که دومین سلسلـﮥ خانهای خیوه است، تأسیس نمود (1219 ق/1804 م). خانهای خیوه این سلسله تا سال 1290 ق/1873 م دوام یافت و بتدریج قلمرو آنان تحت­الحمایـﮥ دولت روسیه شد و خانهای خیوه دست نشاندة آن دولت شدند.

شمار این فرمانروایان بشرح ذیل مي‌باشند.34

ایلتوزرخان (1219-1221 ق/1804-1806 م)

محمدرحیم خان (1221-1241 ق/1806-1825 م)

اللهقلی خان (1241-1258 ق/1825-1842 م)

رحیم­قلی خان (1258-1261 ق/1842-1845 م)

ابوالغازی محمد امین (1261-1271 ق/1845-1854 م)

عبدالله­خان (1271-1272 ق/1854-1855 م)

قتلغ محمد خان (1272 ق/1855 م)

سید محمد خان (1272-1282 ق/1855-1865 م)

سید محمدرحیم (1282-1290 ق/1865-1873 م)

محمدرحیم خان پس از آنکه در 1221 ق/1806 م به خانی خیوه رسید،
بی­درنگ توانست دستیاران کار آمدی برای گسترش قلمرو تحت نفوذ خود فراهم کند. ولی در 1227 ق/1811 م بر آرال و چند قبیلـﮥ قره قالپاق چیره شد و از سال 1228 ق/1812 م به بعد سرزمینی را که کازاخ‌ها تا دهانه سیحون در آنجا سکنی داشتند به تصرف خود در آورد و پس جایگاه ترکمنهای تکّه را تا مرز خراسان ضمیمه قلمرو خود کرد و سرانجام مرو را در 1238 ق/1822 م با مبارزه­ای دلیرانه از چنگ بخارا بیرون آورد. مرو نو در مجاورت مرو کهن به سال 1240 ق/1824 م ساخته شد. نبردهای و مبارزات پیاپی نفوذ طبقـﮥ نظامیان را روزبروز افزایش داد. خان ناگزیر بود که به بخشیدن اراضی بزرگ از آنچه فتح مي‌کرد، به متنفذین مانند سران نظامی و نیز بسیاری از علمای دینی آنان را بنوعی از خود راضی نگاه دارد. و این امر سبب تشکیل املاک بزرگ شد، در صورتی که پیش از آن خرده مالکی از خصوصیات خیوه بود.35

در زمان حکمفرمایی محمد رحیم اصلاحاتی بوسیله او انجام گرفت وی بکلی دست ازبکان را از تمامی خدمات دیوانی کوتاه کرد. بنابر گفته ماگامان امریکایی:

وزیر اعظم خود را از قوم سارت وزیر امور داخله را از طایفه اوزبک و وزیر امور مالیه و خارجه را از ایرانیان و وزیر جنگ را از ترکمانان و وزیر دربار را از اسرای روس قرار داد. این فرمانروا شهر خیوق را دارالملک قرار داد. مجلس احکام تأسیس نمود. این مجلس هر روز جمعه عقد و اجتماع کرده مي‌شد.36

در این مجلس اعضای دائمی و موقت وجود داشت. اعضای دائمی عبارت بودند از مهتر آقا = صدر اعظم که در غیاب خان اختیارات با وی بوده و قوش­بیگی = وزیر امور داخله و دیوان بیگی= وزیر امور مالیه و خارجه سردار = وزیر جنگ جزء اعضا بودند. اما اعضای غیر دائمی عبارت از قوم و خویش خان بودند و قاضی القضات و منتخبین قبایل خمسه یعنی ازبکان و سارت و ترکمانان و اسرای ایران و اسرای روس بودند.

اینان دور هم جمع شده نسبت به کثرت جماعت تشکیل یافته یک نفر و یا بیشتر را در کمال آزادی انتخاب و منصوب بعضویت آن مجلس مي‌کردند.37

با این وصف تمامی مقربان خان حق آن را داشتند که با اجازه خان در آن مجلس حاضر شده و یا صاحب رای و جزء مستمعین بشمار آیند. صدور حکم مجلس مشروط به داشتن اکثریت آراء بود. این مجلس نیز موسوم به «خانه تسویه امور بود » از نظر ضبط و ربط، تمامی مملکت خوارزم را به دوایر حکومتی و هر قسمت را موسوم به اتالیق (وزارت) نمود.

تمامی قوة اجرائیه، استیفای حقوق و تعیین کیفر را منحصر به شخص فرمانروا نموده از برای ربط و ضبط و محافظت امنیت و آسایش نیز مسئولی از جانب خود معین و ملقب به یساول باشی (رئیس مستحفظین) مي‌نمود و تعداد کافی یساول در اختیار او قرار داشت؛ و قانونی که برای استقرار آسایش عمومی نوشته بود، تمامی یساول‌ها را مسئول به اجرا و محافظت احکام همان قانون نمود. این یساول‌ها جز یک قبضه چماق سلاح دیگری ندارند. و قرار گذاشت که اهالی هر شهر و هر قصبه و دژ و ده جمع شده از میان خودشان شخص با انصاف و کاردانی را برای قریه و یا محلـﮥ خودشان (آق سقال = ریش سفید) انتخاب نمایند. اینان مالیات محله و قریه خودشان را به عدل و انصاف و به نسبت توانایی و ثروت هر شخص طرح و توزیع نموده به اقساط دریافت و به خزانه تسلیم و هر حکمی که از دیوان صادر مي‌شود به اهالی ابلاغ نمایند.

بعد از تأسیس و تحکیم قواعد سیاسیه حکومت مجدداً قورخانه و با روت کوب­خانه و سربازخانه در مملکت و در شهرها جابجا قراولخانه‌ها ساخت و نظام جدید تشکیل کرده تعلیم و تعلم و تمشق آنها را به عهده اسرای روس که مشق نظامی مي‌داشتند مفوض نمود.38

این حکمران اطمینان کامل به تجار روس و بخارا داده باب تجارت را برای تجار دو مملکت گشود و تمامی این نظم و نسق سیاسی را بموقع اجرا گذاشت. از طرفی به بهانه جنگ با ایرانیان سپاهیانی که عبارت از سی هزار سواره و پیاده و سی عراده توپ بود ترتیب و تشکیل داد و بیدرنگ بطرف استرآباد حرکت نموده به سواحل دریای خزر رسید. چون هدف و مقصودش تنبیه طوایف تراکمه­ای بود که کار آنها دزدی و راهزنی ومفسده جویی است آنها را در این سفر به وجه مطلوب تنبیه و تأدیب نمود. بدین طریق وجود مخالفین و معاندین را از میان برداشت و تمامی ایلات تراکمه را به اتفاق در حکومت خوارزم مداخله داد سپس به سمت مشرق رود جیحون قشون کشیده توره (امیر)‌های طوایف قره قالپاق‌ها را نابود کرده و اهالی طوایف را مطیع منقاد حکومت خوارزم ساخت.

سفارت بدربار دولت روس فرستاد و سفیر روس را هم در خوارزم به خدمت پذیرفت. پس از مدت زمانی امپراتور روس نامه به محمد رحیم خان نوشته اجازه خواست که در چند نقطه سواحل شرقیه دریای خزر لنگرگاه و شهرها که از جانب دولت روس آباد گردیده دفتری تأسیس نماید و از برای گرفتن امتیاز از مال التجاره برای روس صدی هشت رسم مالیات گمرک گرفته شود. اما خان خوارزم این تکلیف دولت روس را موافق به حقوق ملل و دول دیگررد کرده و در باب رسم گمرک هم قرار گذاشت که گمرک خانه‌های طرفین از قیمت حقیقی مال التجاره هر دو طرف در صد دو نیم گمرگ مطالبه نمایند و در هر مملکت که آسیبی به تجار برسد آن دولت تمحمل خسارت تجار شود.39

محمدرحیم خان در 1241 ق/1825 م از دنیا رفت.

خیوه از لحاظ فرهنگی بسیار پائین‌تر از بخارا بود. جنگهای دفاعی بر ضد صحرا نشینان، طبقـﮥ نظامیان را به مقامی مهمتر از مقام علما و مسئولان کشوری رسانده بود. رسیدگی به شبکه آبیاری به بوته فراموشی سپرده شد. در آن زمان وسعت زیادی از اراضی قابل کشت دو باره به سیستم استیپی باز گشت. بنابر این مي‌توان گفت که محدودیت ارضی یکی از دلایل توسعه طلبی دولتمردان خیوه از آغاز قرن نوزدهم به بعد بوده است. در قرن نوزدهم این خان نشین تنها پهنه کوچکی از دلتای رود جیحون را در اختیار داشت در بستر عمده این رودخانه در جانب شمال بسوی پهنه دریای آرال با پایتخت آن قنغراد و مردمی کشاورز و ماهیگیر که بیشترشان از قره قالپاق­ها بودند. تا سده هفدهم در حفظ استقلال خود پایدار ماندند. این سرزمین تا 1226 ق/1811 م ضمیمه خیوه نشد و بخارا از کمک کردن به آن خودداری نمود. بیشتر ساکنین خان نشین خیوه ازبکان و سرت‌ها بودند و سرت‌ها از باز ماندگان خوارزمیان قدیم بشمار مي‌آیند. اینان بیشتر به بازرگانی اشتغال داشتند و در شهرها زندگی مي‌کردند. شمار آنان بویژه در منطقه هزار اسب واقع بر کنارهای جیحون سفلی مردمان انبوهی بود. بخشی از کازاخ‌های همسایه و به ویژه ترکمن‌های صحرا نشین با خیوه ارتباط نزدیک داشتند و با مبادله کالا طرفین فراورده‌های خود را با خیوه مبادله می­نمودند، تأثیر مثبت این داد و ستد آن بود که ترکمن‌ها بتدریج از گله داری دست کشیده و به کشاورزی پرداختند. نفوذ ملایان ترکمن که در خیوه درس خوانده بودند، در میان آنان و بخصوص قبیله یموت روز افزون گردید.40

پس از مرگ محمد رحیم در 1241 ق/1825 م وضع خان نشین خیوه به پریشانی گرائید. قره قالپاق‌ها در 1243 ق/1827 م و 1272 ق/6-1855 م سر به شورش برداشتند. کازاخ‌ها در 1258 ق/1842 م و ساکنان مرو در 1243ق/1827م و 1271 ق/1854 م دست به طغیان زدند و ترکمن‌ها و قره قالپاق‌ها به مبارزة سختی به سرپرستی سید محمد در 81-1273 ق/64-1854 م برخاستند.

با وجود این سرانجام همـﮥ این شورشها فرو نشست. علت اصلی آن فشار مالیات و تحمیلات باج و خراج بر املاک (برای هزینه‌های کانال سازی) و سر بازگیری اجباری بود وبه املاک کوچک آسیب فراوان مي‌رساند. در سال 1235 ق/1819 م بنا به گزارش بعضی از منابع جمعیت خان نشین را 000/300 نفر نوشته‌اند. پایتخت در آن زمان تنها 3000 خانوار سکنه داشت.41

قابل ذکر است که دلیل سرکوب شدن این شورشها تنها اختلاف موجود میان شورشیان نبوده بلکه نرسیدن کمک خارجی از جانب ایران و افغانستان و بخارا نیز در این امر کاملاً مؤثر بوده است. پس از نیمه قرن نوزدهم این وضع به تدریج دگرگون شد. هنگامیکه در 6-1275 ق/9-1858 م نبردی در قنغراد رخ داد، بیدرنگ روس‌ها مداخله کردند و بدنبال آن منغشلاق در 1250 ق/1834 م به تصرف روس‌ها در آمد. آنها از 1258 ق/1842 م پایگاه مستحکمی در رائیمسک بر سیحون سفلی تأسیس کردند.

یکی از معروفترین و پردوام­ترین شورش‌های قرن نوزدهم میلادی، شورش ترکمن‌های خوارزم در سال‌های 1855 و1867 میلادی است. همچنین شورش دهقانان به سرداری محمد فنا است که در سال‌های 1858-1859 م در خان­نشین خیوه رخ داد را مي‌توان ذکر کرد.

 

حیات اقتصادی و اجتماعی خانات خوقند و خیوه

در نیمه دوم قرن هجدهم و خصوصاً در نیمه اول نوزدهم میلادی در خان نشین خوقند کارهای بزرگ آبیاری انجام شد. مهمترین شبکه‌های آبیاری وادی فرغانه در همین زمان به وجود آمده بود به نام قوش پولی نامیده مي‌شد که مالیات مخصوص بر آن مقرر گردید و مبالغ جمع آوری شده را برای کندن کانال‌های جدید استفاده مي‌کردند. نهرها و کانال‌ها را نه فقط حکومت بلکه فئودال‌های بزرگ هم مي‌ساختند و در نتیجه از راه استثمار دهقانان در زمین‌های آبی بر ثروت خود مي‌افزودند. هنگام کندن و پاک سازی کانالهای دولتی، سکنه آن نواحی را مجبور به پرداخت مالیات و انجام بیگاری مي‌نمودند. مرمت و باز سازی واحدهای آبیاری نیز به همین منوال انجام مي‌شد. در حومه اطراف شهرها بيشتر باغداري و جاليزكاري رونق داشت. پرورش ميوه باغ‌ها شامل انگور، ‌سيب، انار، زرد آلو، توت، انجير، بادام و غيره بود كه در انواع عالي خود شهرتي بسزا داشت.42

در برخی نواحی زراعت صنعتی رواج مي‌یافت که مهمترین این محصول پنبه، تنباکو، . گیاهان رنگی بود. دامداری دربیشتر سرزمینهای ماوراءالنهر رواج بسزایی داشت. قرلوقها در پرورش گوسفند، قنغرات‌ها در پرورش اشتر ولقی‌ها در پرورش اسب شهرت زیادی به دست آوردند.

پیشه­وری در حیات اقتصادی مردم نقش مهمی ایفا مي‌کرد. شهرهای بزرگی نظیر بخارا، تاشکند، قرشی، سمرقند، شهر سبز، خوقند، خجند و اوراتپه از مراکز پیشه وری بشمار مي‌آمد.پیشه وران خجند در قرن نوزدهم و اوایل سده بیستم میلادی شمار آنان به بیست هزار نفر مي‌رسید. این پیشه وران با خانواده‌های خود بخش مهم اهالی شهر به عبارت دیگر یک چهارم سکنه را در بر مي‌گرفت. در میان حرفه‌ها پیشه نساجی رونق بیشتری یافت. خجند همانند بخارا و خوقند یکی از مهمترین مراکز تولید مصنوعات نساجی ماوراءالنهر بشمار مي‌رفت.43

تاشکند که از لحاظ جمعیت با بخارا برابری مي‌کرد. اشتغال مردم بیشتر منحصر به زراعت و تجارت بود.از طرفی نساجی وچدن ریزی رواج بسزا داشت. به طور کلی بنابر مدارک و اسناد موجود استخراج معادن پیشرفت زیادی را در تأمین ثروت زیرزمینی سده نوزدهم میلادی خوقند نشان مي‌دهد.

 فرغانه با دارا بودن معادن بزرگ و فراوان خود همانند طلا، نقره، سرب، آهن، مس، نفت، نمک و سنگهای گرانبها یکی از نواحی غنی اقتصادی به شمار مي‌رفت.

اصول زمینداری فئودالی در پایان سده هجدهم و نیمه اول سده نوزدهم میلادی عموماً همان طوری عمل مي‌شد که در زمانهای گذشته معمول بود. با وجود این بعضی امتیازات و تضادها در تولیدات و نظام زمین‌های خصوصی مالکیت بوجود آمد که آن هم در محلات گوناگون متفاوت بود.

در حیات اجتماعی این دوره اصول تنخواه، به عنوان خدمتانه به بعضی اشخاص جداگانه به صورت انعام داده مي‌شد که شامل مزارع، یک یا چند ده و حتی یک ولایت مي‌گردید و درآمد آن گهگاه کاملاً در اختیار تنخواه دار بود. صاحب تنخواه علاوه بر مالیاتی که برای خود مي‌گرفت، مزد معینی هم از خزانه امیر و خان دریافت مي‌نمود. اصولاً تنخواه از زمان فرمانروایی خاندان منغیت به طور جدی معمول گردید. وبه آق سقل‌ها (ریش سفیدان) به جای مواجب پولی و غله زمین داده مي‌شد و آنها از این طریق منافع فراوانی به دست مي‌آوردند.44

به گفته صدرالدین عینی «در آن وقت‌ها در دهات سودخواران زمیندار به دهقانان کم بضاعت هر صد تنگه را با سود ماهانه تا ده تنگه وام مي‌دادند».45

جنبش بزرگ مردمی در سال 1821 م در قسمت میانـﮥ وادی زرافشان، بین سمرقند و بخارا (درمیانکال)برخاست سنگینی خراج، مصادره‌های دائمی و سربازگیری و استثمار کردن انبوهی از مردان قبایل، روی هم رفته اهالی میانکال را به سرکشی برانگیخت. در سال 1821 م حکومت شروع به سربازگیری نمود و این امر کاسه صبر اهالی ختای و قبچاق را لبریز کرد. نارضایتی آنها رفته رفته به شورش آشکار مبدل شد. مردم طوایف نواحی بین سمرقند و کته قرغان نیز به شورشیان پیوستند. شورشیان مسئولین خان نشین را رانده و کته قرغان، چلک، ینگی قرغان و سایر شهرها و دهات اطراف را تصرف نمودند. اعیان و اشراف به کمک فرمانروا برخاستند و شورشیان نیز به سوی سمرقند عزیمت کردند. قوای اعزامی امیر به کته قرغان حمله آورده آنجا را گرفت و اهالی را از دم تیغ گذراندند. با این یورش نیروهای اصلی شورشیان از هم پاشیده شد و آنها روش جنگ و گریز در پیش گرفتند و سرانجام در سال 1825 م امیر حیدر حساس­ترین نقاط مقاومت شورشیان را اشغال نمود.46

در سال 1840 م خان خوقند از بیم هجوم قشون بخارا شهر خجند را به امیر بخارا تسلیم نمود. این امر باعث شورش مردم خوقند گردید. رهبر شورشیان خواجه قلندر مسگر بود. هزاران نفر از شورشیان به رهبری این مرد شجاع پایتخت را اشغال نمودند. آنها خانه‌های صاحب منصبان خان را با خاک یکسان کرده و سفیران بخارا را نیز در امان نگذاشتند به طوریکه در تاریخ خوقند آمده است، «در کل مأموران نظامی و غیر نظامی به گوشه‌ها پنهان شدند.» دیری نگذشت که طغیان شورشیان را فرو نشاندند ولی علت اساسی شورش که تنها بر اثر ظلم و ستم بی­رحمانـﮥ خان بود، از میان بر نخواست. قابل ذکر است که سال بعد نیز دوباره شورش مردمی به وقوع پیوست و چنان گسترش یافت که خان به هراس افتاده، از خوقند گریخت.

در اواخر سال 1847 م شورش ساکنان شهر تاشکند آغاز گردید در این شهر عزیزپروانه­چی، نماینده اشراف حکمرانی مي‌کرد. وی بارها به شهر ترکستان لشکر کشیده بود. به سبب این جنگها مداوم و فرسایشی خزانه تهی گردید. در رایزنی و مشورت فرمانروا با اعیان و اشراف تاشکند مقرر گردید که از اهالی شهر و روستاهای اطراف ناگزیر مالیات فوق­العادة نقدی جمع آوری شود، اهالی که از فشار دایمی و ستم بی­رحمانه عزیز پروانه­چی ناراضی بودند، جمع آوری مالیات کمرشکن، کاسه صبر مردم تاشکند را لبریز نمود و ساکنان شهر با مأموران وصول مالیات در افتادند و پول‌های پرداختی را پس گرفتند و کار را به جایی رساندند که عزیز پروانه­چی را از شهر بیرون راندند.

چنانکه از منابع برمي‌آید، نیروی اصلی محرک این شورش‌ها طبقه کم درآمد شهر بودند. هرچند که در آن زمان شهریان ثروتمند و نمایندگان اعیان و اشراف ناراضی از حکومت خوقند نیز شرکت داشتند ولی رویهمرفته مردم موفق شدند مالیات‌های جدید را ملغی نمایند و فرمانروای نالایق خوقند را از شهر بیرون کنند.47

اين بود نمونه­ای از مبارزه طبقاتی در نیمه دوم سده هجدهم و نیمه اول سده نوزدهم میلادی در ماوراءالنهر که ذکر گردیده موج دامنه دار شورش‌های مردمی گاهی سراسر منطقه را فرا مي‌گرفت.

از آغاز قرن نوزدهم میلادی به سبب ازدیاد قدرت بخارا و خوقند و نیرومند شدن این دولتها سرزمین اوراتپه سبب انزاع این دو حکومت قرار گرفت. و رقابت برای تصرف این منطقه بین دو خان نشین آغاز گردید. امارت بخارا، جیزخ و دولت خانی خوقند، خجند را به تصرف خود درآورد. جنگ‌های پی در پی برای تصرف اوراتپه شروع شد. چنانکه مختاروف دو علت اساسی این جنگها را بدرستی بیان کرده است. دلیل اول اهمیت استراتژیکی اوراتپه مي‌باشد که خطوط مواصلاتی پیوند دهندة دو دولت در این منطقه بود و نقش مهم اقتصادی اوراتپه در مناطق علیای زرافشان است. عامل دوم وجود جمعیت زیاد اوراتپه مي‌توانست از نظر اقتصادی برای خزانه درآمد سرشاری بشمار رود، زیرا انبار غله در آنجا بود و از این مکان مقادیر زیادی غله صادر مي‌گردید.

تا سالهای سی­ام قرن نوزدهم میلادی دولت خوقند تلاش‌های بیشتری برای تصرف اوراتپه بخرج داد در صورتیکه امیر بخارا ده مرتبه به اوراتپه یورش برد، خان‌های خوقند بیش از بیست بار به این منطقه لشکر کشیدند و آن شهر را اشغال نمودند و حاکم آن سامان را به قتل رساندند. اما پس از رفتن قشون اصلی اهالی اوراتپه و همچنین خجند قیام نموده، استقلال خود را دوباره به دست مي‌آوردند.

در سالهای 1841-1848 م اوراتپه در تصرف بخارا قرار گرفته بود.

به طور کلی در قرن نوزدهم میلادی، ظرف شصت و پنج سال به اوراتپه بیش از پنجاه بار لشکر کشیدند در طول این مدت بیست وپنج حاکم جابجا گردید. گهگاه در هر بار، شهر و اطراف آن به خرابه­ای تبدیل مي‌شد. همانگونه که احمد دانش مي‌نویسد:

نصرالله خان. .. به لشکر کشی‌های غارتگرانه خود از جمله هجوم به شهر سبز کمر همت بست. فتح قلعـﮥ مستحکم شهر به وسیله قشون بخارا میسر نگردید. بنابراین سربازان روستاهای اطراف آن را غارت و خراب نمودند.48 در سال 1856 م پس از 32 مرتبه هجوم سرانجام امیر نصرالله شهر سبز را ضمیمه بخارا نمود. این ولایت به سبب جنگ‌های طولانی بیشتر از اوراتپه به ویرانه مبدل شد.

مبارزه بین گروههای مختلف در خوقند برای به دست آوردن قدرت بیشتر بود. لشکرکشی‌های غارتگرانـﮥ خانات خوقند به سرزمین‌های قزاق‌ها، قرقیز‌ها و تاجیکان کوهستانی نیز به پیشرفت نیروهای مولد زیان جبران ناپذیر رسانید. در نتیجه جنگ‌های مداوم دولت‌های فئودالی و خرابی اقتصادی روزبروز قدرت اقتصادی و نظامی این دولتها ضعیف‌تر مي‌شد.

در روزگار حکومت اللهقلی خان، خیوه به منتهای وسعت خود رسید؛ در همین دوره شهر اورگنج قدیم ترمیم شد و فی الواقع اللهقلی خان که تقریباً در اواخر حکومت فتحعلیشاه به منصب خانی خیوه رسیده بود، در نخستین اقدام خویش در بدو جلوس به قصد تسخیر خراسان و مشهد مقدس لشکر کشید اما در نبردی که با حسنعلی میرزای شجاع السلطنه صورت گرفت، لشکریان ایرانی به پیروزی رسیدند و شاید خبر این فتح از نخستین اخباری بود که در نوروز 1241 ق به دربار فتحعلیشاه قاجار رسیده است. اللهقلی خان در تعقیب سیاست خصومت آمیز خود نسبت به ایران در سال 1242 ق /1826 م نیز به اغوای محمد خان والی به جام لشکر کشید و آنجارا غارت کرد لیکن بر اثر ترس از مصاف با سپاهیان
شجاع­السلطنه به سرخس باز گشت. خان خیوه بار دیگر در 1246 ق /1830م به تحریک صید محمد خان جلایر کلاتی که پیوسته در حدود خراسان تاخت و تاز مي‌کرد از خوارزم قصد تسخیر خراسان را کرد اما در مقابل احمد علی میرزای والی کاری از پیش نبرد و ناچار به خاک خود مراجعت کرد.49

فروش اسرای ازبک از سوی دربار ایران به خان خیوه از دیگر مسائلی است که در منابع پیرامون روابط ایران و خوارزم در دورة فتحعلیشاه و واللهقلی خان بدان اشاره شده است. چنانکه در مرآةالبلدان ذیل وقایع سال 1248 ق آمده است:

... در این سال به دارالخلافه خبر رسید که حضرت نایب السلطنه پنج هزار اسيری که در سرخس گرفته بودند به توسط و شفاعت اللهقلی خان خوارزمی پنجاه هزار تومان گرفته و شرایط چند نیز که همه مبنی بر درست رفتاری و عدم شرارت و خسارت تراکمه بوده در ضمن مشروط و بیدشان رد فرموده است.50

با جلوس محمد شاه قاجار به تخت سلطنت ایران آتانیار (عطانیاز) محرم فرستادة خان خیوه (اللهقلی خان) با هدایای از قبیل چهل رأس اسب ترکمانی بسیار خوب برای تهنیت جلوس به دربار قاجار آمد و این آغاز روابط ایران و خوارزم در عهد سومین پادشاه قاجار است. سه سال بعد یعنی در 1253 ق / 1837 م اللهقلی خان برای چندمین بار به منظور غارت و به دست آوردن اسیر به نواحی شمال شرقی ایران لشکر کشید که ثمری در پی نداشت. علیقلی میرزا اعتضاد السلطنه در اکسیر التواریخ پیرامون این حادثه چنین مي‌نویسد:

... چون اللهقلی توره والی خوارزم جمعی از فرقه کوکلان (گوکلان) مقیم گرگان را کوچانیده با جماعت کوکلانیه سکنـﮥ قاری قلعه به اتک برده، اراده‌اش اینکه به خوارزمشاه کوچانده، جناب آصف الدوله پس از استماع، گروهی انبوه از سواران طایفـﮥ شادلو را به امارت نجف قلی خان به تعاقب ایشان مأمور کرد؛ پس از وصول مأمورین آنها خود را به قلعه مهیین کشیده متحصن و بالاخره کار به پیکار و کارزار کشید و نایرة جدال اشتغال پذیرفت، خصم منهزم گردیده سرو اسیر بسیار و سپاه نصرت شعار را دچار گشته موازی یک هزار و پانصد خانوار از طایفـﮥ مزبور را با اموال وحشم از آنجا کوچانیده وارد بجنورد ساخته مراتب ماوقع را معروض پیشگاه فلک خدم آوردند و آصف الدوله نیز از تعاقب به شرف خاکبوسی مشرف شد.51

در ادامه روابط ایران و خوارزم در عهد محمد شاه بنا بر آنچه که در منابع آمده است پس از واقعه هرات و بازگشت محمد شاه از پشت دروازه‌های این شهر در 1255 ق/1839 م میرزا رضا میزان آقاسی مهندس باشی با تحف گرانبها به سفارت نزد اللهقلی خان توره­ای والی خوارزم منصوب گردید.52 وی یکسال بعد یعنی در 1256 ق /1840 م با مراسلـﮥ خان خیوه به همراه یکی از بزرگان ازبک و تحف فراوان به دربار قاجار بازگشت.53

در این که میرزا رضا چه مأموریتی بر عهده داشته اطلاع کاملی به دست نیامد لیکن، گمان و تصور بر این است که این سفارت علاوه بر هدف تشیید مبانی روابط صمیمانه و جلوگیری از شرارت ازبکان در سرحدات شمال شرقی ممالک محروسه و احیاناً آزاد سازی اسرای ایرانی، منظور دیگری نیز داشته و آن اطلاع از روابط خوارزم با روسیه بوده است. چه درست در همین سالها یعنی در 56-1255 ق/40-1839 م. خان خیوه پس از جنگ با سپاهیان روس علیرغم پیمانی که بین خانات خیوه و انگلستان منعقد بود، به اطاعت روسیه درآمد.54 پر واضح است که آگاهی از چگونگی اوضاع سیاسی خوارزم و میزان اطاعت خان این ناحیه از دولت روسیه برای دربار ایران بی­اهمیت نبوده است.

در سال 1257 ق/1841 م حادثه تازه­ای در زمینه روابط ایران و خوارزم به وقوع پیوست. این واقعه که به نوعی داستان تکراری حمله ازبکان به خراسان بود، موجب اسارت محمدولی­خان برادر زاده اللهیار خان آصف الدوله حاکم خراسان و تعداد کثیری از زوار امام رضا (ع) گردید. همین امر باعث شد دربار قاجار محمدعلی­خان غفور را به سفارت نزد اللهقلی خان ازبک فرستاد تا از خان خیوه آزادی اسراء ایرانی به ویژه محمد علی خان را در خواست نماید. اعتضاد السلطنه شرح مفصل حادثه مزبور را ذیل واقعه سال 1257 ق /1841 م چنین مي‌نویسد:

... و در این اوان قریب به شش هزار کس زوار به عزم زیارت روضه متبرکه سلطان علی بن موسی الرضا علیه و علی آبائه الاف التحیه و الثناء عازم بودند و هشتصد سوار از حرامزادگان ازبک55 روزی قریب به ارض اقدس رضوی بر سر آن مردمان فقیر از برنا و پیر تاخته رایت قتل و غارت افراخته، بعضی از ایشان را به قید ذلت کشیده عازم مرو گردیده، در بین راه با محمد ولی خان بن فتح علی خان برادر زاده آصف الدوله که با ده نفر سوار به صید و شکار مشغول بود دچار گشته بعد از اندک گیرودار محمد علی خان گرفتار شد و آنها روی به راه نهادند و جناب آصف الدوله پس از استماع این سخن با لشکری آراسته به سمت ابه و اویماقات تراکمه نهضت نمود و ایشان را گوشمالی بلیغ داده اکثر از اسراء را پس گرفته چون علت غایی آن سفر استخلاص محمدولی­خان منظور نظر بود و به صدق پیوست که آن بدنهادان محمد علی خان را در کمال عزت به مرو برده‌اند، آصف الدوله را سر و امید از پا فتاد با نصرت تمام و بی­نیل مرام روی به مشهد مقدس نهاد و کماهی امور را به دربار معدلت مدار مسطور داشت و حسب الحکم شاهنشاهی محمد علی خان غفور به پیش اللهقلی توره والی خوارزم مأمور شد که اگر ایلغاری چنین حسب الحکم وی بود اعلام جنگ داده شود و الا محمد علی خان را پس گرفته آن بی­ادبان را تأدیب و تعذیت کند.56

محمدعلی­خان غفور مدت یکسال در دربار خان خیوه که از وی غالباً به عنوان خان حضرت در سفرنامه خود یاد کرده است؛ اقامت داشت و پس از چندين جلسه مذاكره سرانجام بدون نتيجه از نزد خان خيوه به ايران بازگشت، بنابر آنچه که در کتاب تاریخ منتظم ناصری آمده است: مدتی گذشت تا اینکه اللهقلی خان خوارزمی محمد ولی خان را با اجزاز فراوان به آستان همایون فرستاد و خطر لشکرکشی به خوارزم نیز از میان برداشته شد.57

این واقعه شاید آخرین حادثه از روابط ایران و خوارزم در عهد محمد شاه قاجار و اللهقلی خان باشد، چه پس از یک سال در تاریخ 1258 ق/1842 م اللهقلی خان چشم از جهان فروبست و فرزندش رحیم قلی خان به منصب خانی رسید وی نیز پس از سه سال در گذشت و این مقام را به ابوالغازی محمد امین واگذارد. در سومین سال از حکومت این خان یعنی در سال 1264 ق/1848 م محمد شاه قاجار دارفانی را وداع گفت جانشین وی ناصر الدین میرزا ولیعهد به عنوان ناصرالدین شاه به تخت سلطنت نشست.58

هنگامیکه در 6-1275 ق / 9-1858 م نبرد در قنغراد اتفاق افتاد، روس‌ها مداخله کردند و با سوء رفتار روسیه نسبت به خیه که در سالهای پیشین نیز بی­سابقه نبود، منغشلاق در 1250ق/1834 م به تصرف روس‌ها درآمد و از 1258 ق/ 1842 م پایگاه مستحکمی را در رایئمسک (احتمالاً مأخوذ از نام رحیم)را بر سیحون سفلی تأسیس کردند.از 1268 ق/1869 م به بعد، کراسنوودسک واقع برکرانه شرقی دریای خزر اهمیت روز افزونی پیدا کرد. علیرغم شکست اردویی که تزار در 1255 ق / 40-1839 م فرستاده بود، اسیران روسی باز پس فرستاده شدند، لازم به ذکر است که مذاکرات مشابهی در 1268 ق/1851 م از سوی دولت روسیه با ایران صورت گرفت، دولت خیوه عملاً نگذاشت این مذاکرات به نتیجه برسد. هیات اعزامی سیاسی انگلستان که برای برقرار کردن ارتباط با این خان نشین آمده بود نیز کاری از پیش نبرد.59

با وجود این اوضاع تهدیدآمیز، دولتهای کوچک ماوراءالنهر نتوانستند برای دفاع از خود در مقابله با روسیه متحد شوند. خیوه تا 1290 ق / 1873 م مکرر با خوقند در نبرد بود و نیز منازعات با ترکمنهای یموت هرگز در سراسر این دوره متوقف نشد. در این اثنا بخارا در 1258 ق / 1868 م زیر نفوذ روسیه قرار گرفت. وضع تزار در شرق و شمال در برابر خیوه ـ که با جنگها و شورشها تغییر مکرر فرمانروایان ضعیف شده بود بیش از پیش تهدید کننده بود. مایه تعجب نیست که این خان نشین تنها کاری که توانست بکند آن بود که با حمله کردن همزمان از غرب و شمال غربی و شرق مایه تأخیر پیشرفت روس‌ها شد و سرانجام پس ازچند مرحله از نبرد در پنجم ربیع الثانی1290 ق /2 ژوئن 1873 م به ژنرال کوفمن سر تسلیم فرود آورد و گرچه سلسله فرمانروا بر سر کار ماند ولی خان دیگر اجازة آن نداشت که با دولتهای دیگر و حتی با خان­نشین‌های دیگر داد و ستد و ارتباط داشته باشد و در هر پیمانی که مي‌بست لازم بود رضایت روسیه را جلب کند.

در همین حال ترکمن‌های ساکن و مجاور کراسنوودسک از مرزهای خیوه تا رود اترک زیر سلطه روس‌ها در آمدند، چنانکه انتظار مي‌رفت، ترکمن‌های صحرانشین تکه در طرف شرق که منزوی مانده بودند و ایران نمی­توانست به آنان مدد برساند، دیگر نمی­توانستند مدت درازی در برابر حمله‌های روس‌ها که از 1297ق/1879م در برابر آنان صورت مي‌گرفت مقاومت ورزند. پس از دفاعی دلیرانه که مدت چهل روز به طول انجامید، دژ عمده آنان گوگ تپه در 26 ربیع الاول 1299 ق /24 فوریه 1881 م به دست روس‌ها افتاد.

اکنون خان­نشین خیوه از هر سو با قلمرو روسیه احاطه شده بود که این محاصر امیر نشین بخارا را نیز شامل مي‌شد. با وجود این سلسله قنغرات رسماً تا 1339 ق/ 1920 م باقی بود ولی بقایای قدرت سیاسی مستقل از 1290 ق/1873 از میان رفته بود. سرانجام در 29 ربیع الاول 1301 ق / 31 ژانویه 1884 م ساکنان دره مرغاب شمالی تا مرو مجبور شدند که فرمانبردار روسیه شوند. پس از دخالتی از افغانستان از ناحیه رود خشک در 1313 ق /1895 م، سرزمینهای تاش ـ کوپرو و پنجه به تصرف روسیه در آمد.60 به این ترتیب روس‌ها به هدفی رسیدند که از حدود اوایل قرن نوزدهم شروع شده بود و تا زمان ورود روس‌ها قریب هفتاد سال طول کشید در این مدت رشد سه قدرت موازی در مرزهای امیرنشین بخارا شامل خوقند، افغان و خیوه و اندیشه‌های خود محوری و برتری جویانه هر کدام از این خانات که با تعصبات کور قبیله­ای نیز درآمیخته بود چهره منطقه را به شدت تحت تأثیر ستیزه جویی‌های مداوم قرار داد. قطعاً نتایج و پیامدهای این جدال به گونه­ای منطقه را بحران زده کرده بود که امکان یک رویکرد همگرا و وحدت بخش را غیر ممکن ساخت. در این مسیر آنچه در اندیشه محدود خانات شکل بسته بود پی­گیری مداوم ستیزه‌ها و تلاش‌های نظامی برای دستیابی به اهداف نظامی فاقد اعتباری بود که با جدیت نیز بر دستیابی به آنها به هر روش ممکن پا فشاری مي‌کردند. اما هرگز در طول این مدت سراغ نداریم که همت یا تلاشی برای دست یافتن به یک قرارداد و یا معاهده دو طرفه صورت گرفته باشد. فقدان چنین اراده­ای باعث شد تا در هیچ موقعیتی حکام سیاسی وقت برای شناسایی حداقل حقوق طرف مقابل کوتاه بیایند. فقدان این تفکر را در تمام دوره منغیت‌ها شاهد هستیم حتی زمانی که سایه هجوم یک دشمن مشترک تمام قلمرو ماوراءالنهر را تهدید مي‌کرد اراده­ای برای حرکت به سوی یک همگانی و وحدت رویه صورت نگرفت. به هر جهت نتایج و عواقب این ستیزه جویی‌های مداوم در وجوه و اشکال مختلف بر سرنوشت و آینده آسیای میانه تأثیر گذار شد که مجموع این نتایج نقش اصلی را در سست شدن پیوند‌های مادی و معنوی منطقه ایفاء کرد و راه را برای نفوز دیگران مهیا ساخت. شاید بتوان مهمترین نتایج ستیزه­گری‌ها در موارد زیر خلاصه کرد:

الف) ازدیاد خصومت و تنشهای منطقه­ای

همان­گونه که پیش از این گفته شد یکی از بنیادی­ترین عواقب جنگ‌های طولانی مدت فرو بردن کل منطقه ماوراءالنهر در یک بحران جدی نظامی بود. به دلیل آنکه شالوده اصلی جامعه بر اساس ساختار قبیله­ای شکل گرفته بود بخش وسیعی از رفتارهای سیاسی و نظامی حکام از چنین تفکری منشا مي‌گرفت. در اندیشه قبیله­ای حفظ قلمرو قبیله و تلاش در جهت حفظ منافع قبیله بر سایر امورات ترجیح دارد. و چنانچه خصومتی ریشه دار بین دو گروه شکل گرفته باشد ترمیم و اصلاح آن بسیار دور از دست بوده و هر حرکتی علیه طرف مقابل تحرک انتقام جویانه متقابلی را در پی خواهد داشت. بنابراین قرار گرفتن رفتار سیاسی ـ نظامی بر چنین ساختاری به خوبی استراتژی روابط دو جانبه را رقم خواهد زد.

هر چند جامعه ماوراءالنهر عصر منغیت­بخشی از جمعیت کوچنده به زندگی یکجانشینی کشاورزی و حتی شهرنشینی گرائیده بود اما در عین حال بخش وسیعی از جمعیت انسانی در تکاپوی زندگی چادرنشینی و زندگی دامداری اشتغال داشت و کارکردهای سیاسی آنها بر همان مبنای قبیله­ای استوار بود. بخش ساکن جمعیت هم فاقد خصایص واقعی یک جامعه شهرنشینی مدرن بود. تعاملات انسانی آنها تا حد وسیعی تحت تأثیر همان افکار قبیله­ای بود. بنابراین در چنین وضعیتی حاکمان سیاسی وقت نیز که با تکیه بر گروه و قبیله خود پلکان قدرت را طی کرده بودند گستره اندیشه‌های آنها بر همان محور شکل گرفته و اجرا مي‌شد. در تهاجمات نظامی چپاول و غارتگری و تخریب حرف اول را مي‌زد، به جای آنکه نوع رفتار مهاجمان بر پایه­ای استوار شود که طرفهای مورد هجوم برای نزدیک شدن به مهاجمین و پذیرش تابعیت آنها اظهار تمایلی داشته باشند اما در هر نوبت هجومهای خشونت بار و غیرقابل انعطاف کسانی را که مورد حمله قرار گرفته بودند به این باور رهنمون ساخته بود که هیچ امیدی به حفظ منافع خود در زیر سیطره مهاجمان نخواهند داشت.61

به همین دلیل تنها راه حفظ و حراست خود و داشته‌هایشان را در مقاومت و ایستادگی مي‌یافتند و اگر مجالی برایشان به دست مي‌آمد از اینکه بتوانند ضربه­ای نظامی یا اقتصادی بر همسایگان رقیب وارد سازند دریغ نداشتند.62 منطقه اوراتپه، جیزک، زامین، خجند و پس از آن خوقند نمونه بارز چنین مناطقی بود که بارها طعم تلخ تهاجمات مکرر سپاهیان بخارا را چشیدند و علاوه بر اینکه از لحاظ سیاسی و نظامی صدماتی را متحمل شدند بخش وسیعی از نیروهای انسانی خود را نیز از دست داده و تعداد زیادی از آنها در هر حمله به اسارت در مي‌آمد. چنین رفتار نظامی سبب شد تا بارها ساکنان این مناطق از کوچندگان صحرا که در مرزهای ماوراء النهر در حرکت بودند به داخل منطقه دعوت کرده تا در یک اتحاد منفعت جویانه اقتصادی خاک بخارا از جمله مناطق آباد سمرقند را چپاول کنند. این عمل که عکس­العمل فعالیتهای زیاده­خواهی و عدم تفکر منطقی سیاسی خانات ماوراءالنهر را نشان مي‌داد بارها تکرار شد و مسیر کلی اجتماعی را به طرف یک بحران هدایت کرده و نه تنها این جنگها به التیام زخم‌های کهنه کمکی نکرد و به آرامش منتهی نمی­شد بلکه هر لحظه بر شدت بحران و بالا رفتن خصومت‌ها مي‌افزود.

 

ب) تضعیف قدرت نظامی منطقه

اتکا اصلی خانات منطقه ماوراءالنهر در تهاجمات نظامی علیه یکدیگر بر سپاهیان استوار بود. به نظر مي‌رسد خانات منطقه فاقد یک ارتش حرفه­ای و منظم بودند. شالوده اصلی سپاه آنها بر سواران قبیله­ای و نیروهای چریکی قرار داشت که در مواقع لزوم برای حرکت‌های نظامی در یک نیروی واحدی گرد مي‌آمدند. در خان نشین بخارا ظاهراً ارتش از موقعیت مناسبتری برخوردار بود تعدادی از نظامیان عناصر غیر بومی بوده که مي‌توان آنها را افراد حرفه‌اي ارتش بخارا محسوب داشت، ايرانياني كه در بخارا ساكن بودند در زمره این گروه قرار داشتند و حتی فرمانده توپخانه ارتش بخارا تا مدت‌ها یک ایرانی به نام عبدالصمد بود.63

با این حال ساختار اصلی ارتش همان گروههای قبیله­ای بودند که اکثراً هم از آموزشهای نظامی خاصی برخوردار نبودند. جدالهای متعددی که در عصر منغیت بین خانات ماوراءالنهر صورت گرفت معمولاً تعداد تلفات نیروی نظامی در حد بالایی قرار داشت. شاید بیشترین تلفات در جدال با خوقند رخ داده باشد. جنگهای متعدد این منطقه که در طول هفتاد سال بیش از پنجاه مورد جنگ فراگیر را منابع ذکر کرده‌اند.64

چنین آماری نشان­دهنده فشاری است که بر نیروهای نظامی وارد مي‌شد به صورت متوسط هر یک سال و نیم یک تحرک نظامی در قلمرو شرقی انجام گرفته است. اگر تحرکات نظامی در قلمرو خیوه، افغان و درگیری با تهاجمات کوچ نشینان و قبایل درونی خان نشین به این مجموعه اضافه شود به خوبی نشان مي‌دهد در روند این جنگ‌ها چه تلفاتی بر نیروی نظامی بخارا وارد مي‌شد. به همین خاطر مي‌توان مدعی شد که در طی این جنگ تعداد زیادی از نیروهای نظامی کارآمد جان خود را از دست مي‌دادند که این وضعیت نه تنها برای امير نشین بخارا بلکه برای سایر خانات نیز وجود داشت. علاوه بر تلفات انسانی جنگها بایستی به صدمات دیگر آن نیز توجه نمود. شکست‌های مکرر و ناکامی‌ها و تعدد نبردها به شدت در تحلیل روحیه نظامیان مؤثر بود و در مراحلی که وجود یک ارتش کارآمد در برخورد با هجوم روسها لازم بود فاقد روحیه و توان ذهنی لازم برای مقاومت در برابر مهاجمین بود.

نکته دیگری که بایستی در خصوص صدمات وارده به سازمان نظامی خانات ماوراءالنهر به آن توجه داشت از دست رفتن تجهیزات موجود نظامی بود. اصولاً ساختار صنعتی ماوراءالنهر در این دوره به آن مرحله از پیشرفت دست نیافته بود که بتواند به تولید سلاحهای پیشرفته­ای نظیر توپ و تفنگ در حد انبوه بپردازد به همین لحاظ تنها وسایل نظامی سپاهیان شمشیر و نیزه و دیگر سلاح‌های ابتدایی بود. سلاح‌های آتشین که در جنگ‌ها مورد استفاده قرار مي‌گرفت بیشتر غنایمی بود که به دست آنها رسیده بود و اکثراً هم در ارتش بخارا مورد استفاده قرار مي‌گرفت. این تجهیزات نظامی نیز که تعداد آنها بسیار اندک بود از بین رفته و یا کارایی خود را از دست داده بودند، عملاً نیروهای نظامی در مراحلی که روس‌ها پیشروی خود را به درون ماوراءالنهر آغاز کردند سلاح‌های کارآمد در اختیار نداشتند. به هر صورت در یک نگاه کلی مي‌توان گفت یکی دیگر از نتایج و پیامدهای مهم جنگ‌های همه جانبه در بین خانات ماوراءالنهر کاهش ظرفیت نظامی و تحلیل قدرت و توان دفاعی منطقه بود.

 

ج) کاهش منابع اقتصادی

در جوامع سنتی بخش اصلی هزینه‌های مربوط به امور نظامی را از طریق انواع مالیاتهایی که به اختیار یا اجبار از مردم اخذ مي‌شود فراهم مي‌کنند. به هر میزان که بر دامنه منازعات و درگیری‌ها افزوده شود حاکمیت به منظور تأمین نیازهای نظامی فشار بیشتری را بر مردم متمرکز خواهد ساخت. در دوره حکومت منغیت‌ها که بخش وسیعی از آن به کشاکش‌های منطقه­ای گذشت بدون تردید هزینه‌های این تهاجمات مکرر از طریق مالیاتهای متعدد و تحت عناوین مختلف از مردم اخذ مي‌شد.65

بنابراین مي‌توان گفت فشار مالی ستیزه جوئیهای مداوم خانات ماوراءالنهر به شدت برداشته‌های اقتصادی مردم تحمیل شد و به تحلیل رفتن پشتوانه‌های اقتصادی جامعه منجر گردید. صدمات اقتصادی چنین جنگهای طولانی مدت در تزلزل ساختار اقتصادی جامعه بسیار مؤثر بود. در حالی که مبنای زندگی بر کشاورزی و دامداری استوار بود درگیر بودن طولانی مدت جامعه در مسایل نظامی و قرار داشتن مداوم در معرض تجاوزات، امکان کشت و برداشت بی­دغدغه محصولات را غیر ممکن ساخته بود، در عین حال بسیاری از محصولات در محدودة جغرافیایی جنگ‌ها تلف شده و نابود مي‌شد و به فقر و گرسنگی مردم مي‌انجامید.66

مورد دیگر که ستیزه‌های طولانی آن را تحت تأثر قرار داد بر هم خوردن امنیت منطقه و کاهش حجم تجارت بود. بخشی از درآمدهای منطقه از طریق مسیرهای تجاری تأمین مي‌شد از دست رفتن این امنیت باعث شد تا حجم مبادلات تجاری منطقه به شدت نقصان پذیرد.67

یکی از عوامل جدالهای طولانی مدت بخارا با خیوه بر این محور قرار داشت که اهالی خیوه کاروانهای تجاری بخارا که از محدوده خیوه حرکت مي‌کردند مورد تعرض قرار مي‌دادند، بنابراین وجود منازعات امنیت این مسیر تجاری را به شدت متزلزل کرد. اهمیت حفظ امنیت راههای تجاری برای خانات ماوراءالنهر را مي‌توان در نوشته­ای که بین امیر نصرالله و محمد علی خان خوقندی رد و بدل شده به خوبی دریافت در این مکتوب تأکید شده است که «راههای آمد و شد تجار سیاحت شعار را از شر اشرار پاک داریم68

در یک نگاه کلی مي‌توان گفت درگیریهای مداوم در قلمرو بخارا و خوقند هم چنین با خیوه به شدت ساختار و پایه‌های اقتصادی کل منطقه را تحت تأثیر قرار داده بود به گونه­ای که در هنگام تهاجم روس‌ها ظرفیت‌های مادی جامعه ماوراءالنهر برای تأمین هزینه‌های نظامی در حد اقل ممکن قرار داشت.

 

پی­نوشت­ها

1. DEMETRIUS.BOULGER.Central Asian Portraits, London, 1880.p.192.

2. وامبری، ساحت درویشی دروغین، ص 465.

3. BECKER. Seymour russiasprotectoratesincdntral Asia: Bukhara and khiva1864-1924 Harvard univer Sity press 1968.p.8.

4. ژزف، وولف، مأموریت دکتر وولف به بخارا، کتابخانه عمومی اصفهان (خطی) ش 163،164،ص390

5. درباره او مي‌نویسند: او املاک متعدد وقف را که پیش از این متوقف شده بود دوباره برقرار نمود و به این واسطه او روحانیون اسلام را حامی خود کرده در راه مستحکم نمودن حاکمیت خود از نفوذ آنها در بین عامه مردم ماهرانه استفاده مي‌برد. وی مسایل مربوط به امور قضایی را تا حدی منظم کرد خودش رساله­ای درباره حقوق تألیف کرد که برای قاضیان حکم قانون را داشت... همه مي‌دانستند که برای راهزنی سر از تن جدا مي‌کند و برای دزدی دست راست را قطع مي‌کند. شاه مراد این تدابیر را تحت لوای مبارزه در راه رعایت احکام شریعت عملی نمود... او ریاکارانه قیافه درویش پارسا را به خود گرفته تعصب دینی را رواج مي‌داد و آن به مقصد جاری کردن سیاستش استفاده مي‌نمود(غفوراف،ص7-906)

6. عبدالعظیم سامی درباره او مي‌نویسد: امیرحیدر پادشاه عالم فاضل و خسرو عادل بود و از جمیع علوم بهره وافی اندوخته بود.در ایام تحصیل با وجود اشتغال مملکت داری طلبه علوم دینی را درس گفته و در حلقه تدریس او کمتر از هزار نفر نبود(ص21)

7. احمد مخدوم دانش، رساله با مختصری از تاریخ سلطنت خاندان منغیتیه، بکوشش عبدالغنی میرزایف، استالین آباد. 196، ص33

8. در تاریخ آسیای وسطی مي‌نویسند: نصرالله خان گویا تمام زمایم و قبایح آن اوان را در وجود خود جمع و به سر حد کمال رسانیده و تمام صفات رذیله از کید و دغاء و شرارت و تزویر را به نهایت قوت پیدا نموده بود.(ص 27)

9. BECKER, p 5.

10. RAM ,RAHUL,P 29.

11. وامبری مي‌نویسد: مأمورین امیر همیشه وسیله­ای پیدا مي‌کنند تا در هر خلوتگاهی که از آن خصوصی‌تر نباشد رخنه کنند. آن وقت بدا بحال کسی که کوچکترین غفلت را در اجرای دستورهای مذهبی مرتکب شود... امیر نصر الله پدر شاه فعلی در چند سال اخیر عمر خود منتهای هرزگی و عیاشی را به عمل آورد و در عین حال با کمال وقاحت شرافت خود را پایمال مي‌کرد. و خود سرمشق بداخلاقی برای همه بود. معذالک کسانی را که نظیر همان اعمال را مرتکب مي‌شدند به وسیله مرگ به مجازات مي‌رسانید کمتر خانواده­ای بود که از اعمال پلید او مصون مانده باشد. با این وجود یک نفر هم جرأت کوچکترین ایراد و سرزنش را نداشت (سیاحت درویشی دروغین، ص 251).

12. BOULGER. Ibid, p 193.

13. بیگ‌ها روسای مناطق تقسیم­بندی قلمرو محسوب مي‌شوند در اصطلاح به بیگ لیگ‌ها معروف بودند. هر بیگ لیگ شامل یک شهر بزرگ و روستاهای اطراف آن بودند. ساختار اداری یک بیگ لیگ گونهای کپی برداری از حکومت مرکزی یعنی بخارا بودند بیگ‌ها در دربار خود دارای وزرای مختلف بودند. سمت بیگ‌ها موروثی بود مگر آنکه حکومت مرکزی در آن دخالت مي‌کرد. میزان اقتدار بیگ در محدودة تحت حاکمیتش به اندازه امیر بود و بر کار گردآوری مالیات به واسطه زیر دستانش نظاره مي‌کرد (RAHUL.P 33)

14. بارنز در سفر بخارا به همین نکته اشاره مي‌کند که بلافاصله پس از ورود به شهر بخارا افسری مارا به حضور وزیز به نام قوش بیگی بردند او پیرمردی متنفذ به نظر مي‌رسد وی به مدت دو ساعت مرا مورد سوال و بازجویی قرار داد و در باره اهداف سفرم پرسید (BURNES.VOL.1,P.268).

15. BECKER. P.8.

16. غفوراف، همان، ص904.

17. سامی، همان، ص20.

18. میرزا شمس بخارایی، میکرو فیلم کتابخانه مركزي تهران، ص 7

19. عالم خواجه مشرف بخارای، همان، ص596

20. اسکراین، همان، ص29

21. قوش بیگی‌ها از دودمان محمدی غلام ایرانی امیرنصرالله انتخاب مي‌شدند که او خود به درون حرم سلطنتی راه یافته و با دختر امیر ازدواج کرده بود و از آنجا که شیعه مذهب بودند از سیاست رؤسای قبیله­ای ازبک پیروی نمی­کردند به همین دلیل مورد توجه امیرنصرالله بودند.(KHALID.Ibid. VOL.P.371)

22. BECKER.P 8.

23. (سامی، ص20ـ محمد حکیم خان، ص225) وامبری نسبت به عملکرد قاضی کلان نیز با بدبینی شدیدی اظهار نظر مي‌کند او مي‌نویسد: از هرج ومرج که راجع به دستورات شرع و مذهب در این شهر حکمفرماست بسیار تعجب کردم، قاضی کلان که در خیوه و بخارا دارای نفوذ زیادی است حالت یک دلقک را دارند. تقریباً هر کس هر چه دلش خواست مي‌کند و بالاترین جنایات با دادن هدایا جبران مي‌شود. (سیاحت درویشی دروغین، ص313)

24. وامبری درباره سخت­گیریهای مذهبی در بخارا مي‌نویسد: در بخارا معمولاً به حفظ اکتفا مي‌کنند هر شهری یک نفر رئیس دارد که شلاق چند رشته­ای در دست گرفته خیابانها و میدانهای عمومی را سرکشی مي‌نماید و از عابرین راجع به دستورهای اسلامی سوالات مي‌کند و حتی اگر با پیرمرد ریش خاکستری هم مصادف شود که از قواعد مذهبی اصلاً اطلاع نداشته باشد برای مدت هشت تا پانزده روز او را به مدرسه مي‌فرستند گاهی هم موقع فرا رسیدن نماز مردم را ضرب شلاق به مسجد مي‌فرستند (سیاحت درویشی دروغین، ص250)

25. BECKER. P 9.

26. سامی، ص31.

27. زامباور، ادوار دفن، نسب­نامه خلفا و شهریاران و سیر تاریخی حوادث اسلام، ترجمه محمدجواد مشکور، تهران، کتابفروشی خیام، 1356، ص125

28. تی. کننساریف، قرقیزها و خانات خوقند، ترجمه علیرضا خداقلی پور، تهران، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، 1380، صص29-23

29. کنفساریف، همان، ص24

30. کننساریف، همان، صص 41-40

31. مایکل ریوکین، حکومت مسکو و مساله مسلمانان آسیای مرکزی شوروی، ترجمه محمود رمضانی زاده، بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد، 1366،ص21

32. تاریخ دولتهای اسلامی خاندانهای حکومتگر، استانلی لین پل و...، جلد2، ترجمه صادق سجادی، نشر تاریخ ایران، ص 483

33. تاریخ اسلام (پژوهش دانشگاه کیمیریج)، زیر نظر: پی ام. هولت ـ آن. ک. س. لمبتون، ترجمه احمد آرام، امیر کبیر، تهران، 1381، ص 640

34. تاریخ طبقات سلاطین اسلام، استانلی لین پل، ترجمه عباس اقبال، تهران، دنیای کتاب، 1363، ص 251-249

35. تاریخ اسلام، همان، ص 641

36. تاریخ و سفرنامه خیوه (خطی) ماگامان، ترجمه محمد عارف، کتابخانه ملی، 1661رف جلد دوم، ص 782

37. همانجا

38. ماگامان، همان، ص 784

39. همان، ص 785

40. تاریخ اسلام، همان ص 641

41. همان، ص642

42. نيكولاي، خانيكوف، سفرنامه، ‌ترجمه دكتر اقدس يغمايي و ابوالقاسم بيگاه، مشهد، آستان قدس رضوي، 1375، ص 26

43. پاشینو، سفرنامه ترکستان، ترجمه مادروس داود خانف، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1372، ص139

44. تاجیکان، همان، ص933

45. صدرالدین، عینی، تاریخ امیران مانغیتیه بخارا، چاپ سنگی، استالین آباد1923م،ص67

46. تاجیکان، همان، ص942

47. بنی یف، ر.ن، شورش تاشکند در سال 1847 و موجبات اجتماعی و اقتصادی آن، تاشکند، 1966،صص62-76

48. احمد دانش، 1960،ص31و1967،ص38

49. اعتماد السلطنه، مرآةالبلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی و میرهاشم محدث، تهران، دانشگاه، 1369، جلد 1، ص 893

50. همان اثر، ج 1، ص 902

51. علیقلی میرزا اعتضاد السلطنه، اکسیرالتواریخ، به اهتمام جمشید کیانفر، تهران،وسیمن، 1370،ص 450

52. اکسیرالتواریخ، ص 511

53. همان 516

54. دایرةالمعارف فارسی، ج 1، ص 931

55. اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، به تصحیح محمد اسماعیل رضوانی، تهران، دنیای کتاب، 1367، ج 3، ص 1656

56. اکسیر التواریخ، صص525-524

57. تاریخ منتظم ناصری، ج 3، ص 1657

58. همان، ص 1642

59. تاریخ اسلام، همان، ص641

60. تاریخ اسلام، همان، ص 642

61. در همین زمینه مي‌توان به عملکرد امیر نصرالله در خوقند اشاره کرد در سفرنامه بخارا به توضیح عملکرد او پرداخته و مي‌نویسد :چون سرکار امیرخرابی در خوقند و صفحات او نموده بود. خصوصاً ابراهیم پروانچی به خلافت ضابطه کار مي‌کرد. ناچار اهل ختا و قبچاق و توابع خوقند جمعیت کرده با حاجی شیر علی خان پیوسته حرکت کرده به طرف خوقند آمدند. (سفرنامه بخارا، ص 42)

62. سامی، همان، ص 22

63. سفرنامه ولف، ص 57

64. غفوراف، همان، 915

65. در سفرنامه بخارا درباره عزیمت امیر نصرالله برای جنگ با خوقند مي‌نویسد: امیر روانه سمرقند شدند... پنج روز از امر گذشت محصل آمد که سرباز و توپخانه و سواره با عبدالصمد خان نایب بیایند و تدارک توپخانه را زیر دو روز درست نمایند و به قدر یکصد هزار تومان پول حواله کرده که از بخارا و صفحات بخارا بگیرند.(ص 41)

66. در یکی از تهاجمات خوقنیان به طرف بخارا در منطقه اوراتپه آنها با هزار عراده بارگیری آمده محصول اوراتپه را کوبیده و بر عراده‌ها بار نموده به خجند فرستاده و بقیه را سوزانیده انتقام خرابی خجند را کشیدند (سفرنامه بخارا،ص 44)

67. غفوراف، همان، ص932

68. ظفرنامه خسروی، ص 115

مزدک نامه 1 | موضوع : تاریخ

نوشته قبلی : نتیجه گیری های عرفی و عقلی در تاریخ | نوشته بعدی : مرآت الوقایع مظفّری

مشاهده : 1919 بار | print نسخه چاپی | لینک نوشته |

دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
دی ان ان