Menu

عوامل موثر در شکل‌گیری مکتب نقاشی هند و ایرانی

نویسنده: دکتر محمد مرتضایی

مقدمه

نقاشی‌هایی که امروزه از طرف هنرشناسان، تحت عنوان مکتب نقاشی هند و ایرانی، مطالعه و بررسی می‌شود، حاصل ترکیب و تلفیق ویژگیهای نقاشی ایران و هند است. اما در شکل‌گیری این مکتب، غیر از مهاجرت نقاشان ایرانی به هند، عوامل موثر دیگری نیز دخالت داشته‌اند که در این مقاله مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرند:

الف: زبان و ادبیات فارسی و رواج آن در دربار بابریان

ب: وجود وزراء و صاحب منصبان ایرانی در رأس حکومت هند

ج: هنردوستی و هنرپروری پادشاهان سلسله بابری هند

د: پیشینه نقاشی در هند

زبان و ادبیات فارسی

زبان فارسی قرن‌ها قبل از تأسیس سلسله بابریان و همراه با لشکرکشی‌های محمود غزنوی وارد هند شده بود و در زمان روی کار آمدن سلسله بابری حدود شش قرن از ورود آن به هند می‌گذشت. سلسله‌های مسلمانی که قبل از بابریان بر هند حکومت می‌کردند، و در تاریخ، آنها را به نام سلاطین دهلی می‌شناسیم، از طرفداران زبان و ادبیات فارسی و یکی از عوامل مهم رشد و گسترش آن، در شبه قاره هند بوده‌اند، دعوت سلطان غیاث‌الدین بن اسکندر، پادشاه بنگال (وفات 812 ه‍ ) از خواجه حافظ شیرازی، نشانه بارز عشق و علاقه این سلاطین به زبان و ادبیات فارسی بوده است، همچنین در قرن نهم، خواجه محمود گاوان ملک‌التجار، وزیر دانشمند سلاطین بهمنیه در جنوب هندوستان، از حامیان با اقتدار ادب و زبان فارسی بود که مکاتبات او با جامی حکایت از کمال ارتباط شهر هرات با شهر بیدر، پایتخت سلاطین بهمنیه دارد. با روی کار آمدن سلسله هنردوست و هنرپرور بابریان، زبان و ادبیات فارسی در هند،تحت حمایت همه جانبه این سلاطین، جانی تازه گرفت. بابر، موسس این سلسله هر چند کتاب خاطراتش را به زبان ترکی جغتایی نوشت، امّا از علاقمندان و مروجین زبان و ادبیات فارسی بوده است، زیرا به استناد منابع تاریخی، پس از فتح هند، شعرا و فضلای فارسی زبان بسیاری در رکاب او به هند آمدند که یکی از آنها «آتشی قندهاری» بود. علاوه بر این بابر خود سخن شناس و شاعر نیز بود، و این رباعی منسوب به اوست:

درویشان را گرنه از خویشـانیم     لیک از دل و جان معتقد ایشـانیم

دوراند مگو شاهی از درویشـی     شاهیــم ولـی بنـده درویشـانیم

(حکمت، 88)

زبان و ادبیات فارسی، در زمان همایون پسر و جانشین بابر، رشد و اعتلای بیشتری یافت، زیرا او یکسال در ایران اقامت داشت و از نزدیک با جلوه‌های فرهنگ و هنر ایران آشنا شد و چون از علاقمندان هنر و فرهنگ ایران بود، زمینه‌های پیشرفت هرچه بیشتر آن را در هند فراهم ساخت. همایون به زبان و ادبیات فارسی علاقه بسیار داشت و خود به فارسی شعر می‌سرود، به طوریکه از او دیوانی باقی مانده است.

زمانی که اکبر به سلطنت رسید، حمایت از زبان و ادبیات فارسی در هند به اوج خود رسید، زیرا شعرا و سخنوران زیادی در این زمان از ایران به سوی هند رهسپار شدند. او به شعر فارسی رغبت و میل فراوان داشت؛ و اشعاری نیز به فارسی از خود باقی گذاشته است که از آن جمله است این رباعی:

      عمرم همه در فراق و هجران بگذشت، با درد و الم

این عمر گرانمایه چه ارزان بگذشت، در رنج و ستم       

      عمری که بشد صرف سمرقند و هری، با عیش و طرب

افسوس که در اگره ویران بگذشت، با غصه و غم      

اکبر نخستین پادشاهی است که به رسم و تقلید سلاطین ایران، منصب «ملک‌الشعرایی» را در دربار خود برقرار ساخت و اولین بار غزالی مشهدی، به این مقام و مرتبت نائل گشت، همچنین در دوران امپراتوری اکبر و به فرمان راجه تادرمال (tadarmal)، در سراسر شبه قاره هند، زبان فارسی جانشین زبانهای هندی شد و مقرر گردید، که همه حساب‌ها به جای هندی به فارسی نگهداری شود (غروی، 270).

هر چند اکبر با تمام کوشش و علاقه همایون بی‌سواد باقی ماند، اما بیشتر از هر باسوادی به کتاب و کتاب‌خوانی علاقه داشت. او دستور می‌داد تا کتاب‌های مورد علاقه‌اش را دیگران در حضورش قرائت کنند و آنقدر به این کار علاقه داشت که اکثر کتابها را حفظ بود.

او کتابخانه‌ای مشتمل بر 24000 کتاب داشت و در خانه ابوالفضل وزیر او، چهل نفر کاتب سرگرم نوشتن بودند (غروی، 90).

ابوالفضل علامی، در کتاب آئین اکبری فهرستی از شعرای دربار اکبر آورده است که شصت نفر آنها از مهاجرین ایران بوده‌اند. (حکمت، 90) اهمیت زبان فارسی در هند به حدی بود که به گفته پروفسور مجیب (از محققین هندی) هندوهایی که خواستار مقام‌های بالای درباری بودند، کوشش می‌کردند، زبان فارسی را یاد بگیرند (ارشاد، 9).

در زمان جانشینان اکبر، به خصوص جهانگیر و شاه جهان، حمایت از زبان و ادبیات فارسی همچنان ادامه پیدا کرد. جهانگیر شاعر بود و اکثر مواقع در دربار، به زبان شعر سخن می‌گفت. خود در جهانگیرنامه در این مورد نوشته است:

چون طبع من موزون است، گاهی با اختیار و گاهی بی‌اختیار مصراعی و رباعی یا بیتی در خاطرم سر می‌زند، این بیت به زبان گذشته:

از من متاب رخ که نیم بی تو یک نفس       یک دل شکستن تو بصد خون برابر است

در زمان شاه جهان نیز، زبان و ادبیات فارسی در دربار رواج داشت و آنجا مرکز تجمع شعرا و پارسی گویان ایرانی بود.

مقبولیت زبان و ادبیات فارسی نزد سلاطین هندی به خصوص حکام سلسله بابری یکی از عوامل اصلی نفوذ و گسترش فرهنگ ایرانی در هند بود و این عامل باعث شده بود، فرهنگ حاکم بر دربار این پادشاهان، فرهنگی ایرانی باشد و به تعبیر دیگر باعث شده بود، دربار پادشاهان بابری هند، به شیوه و سلیقه ایرانیان اداره شود. در چنین محیطی کتاب‌های مشهور ایرانی از قبیل شاهنامه فردوسی، خمسه نظامی، بوستان و گلستان سعدی، دیوان حافظ و غیره خوانده و مصور شود که مصورسازی آنها، از عوامل موثر رواج و نفوذ ویژگیهای نقاشی ایرانی در هند بود. به این صورت که چون شعر و یا نثر کتاب‌ها فارسی بود، نویسنده و سراینده آن ایرانی بود، موضوع شعر و داستان و محل وقوع آنها ایران بود، بـه نـاچار در مصورسازی این کتاب‌ها از نقاشی‌های ایرانی (و شاید به تقلید از نقوش همان کتاب‌ها که قبلاً در ایران مصور شده بود) تقلید می‌کردند. مثلاً همانگونه که اگر یک کتاب با موضوعات چینی در هر جای جهان مصور شود، شکل، چهره و لباس شخصیت‌های آن چینی است، کتاب‌های مصور شده ایرانی در هند نیز بر اساس چهره و رسوم ایرانی در طرز لباس پوشیدن و صحنه آرایی مناظر، بوده است و چون هنرمندان ایرانی در آن کشور حضور داشتند لذا کار مصورسازی این کتاب‌ها به آنها واگذار می‌شد، زیرا آنان با مضامین و روش مصورسازی کتابها آشنایی کامل داشته‌اند. به این ترتیب زبان و ادبیات فارسی بواسطه نشر فرهنگ و ادب ایرانی در هند و ایجاد جو ایران دوستی در آن دیار، علاوه بر اینکه باعث تسهیل و تشویق مهاجرت نقاشان ایرانی به هند می‌شد، با در اختیار گذاشتن موضوعات نقاشی (از طریق مصورسازی کتاب‌های ایرانی) به نفوذ و تداوم بیشتر ویژگیهای نقاشی ایران در هند و نهایتاً شکل‌گیری مکتب نقاشی هند و ایرانی کمک شایانی کرده است.

وجود وزراء وصاحب منصبان ایرانی در رأس حکومت هند

عامل دیگری که به طور غیر مستقیم در شکل‌گیری مکتب نقاشی هند و ایرانی دخالت داشت، وجود خاندان‌های با نفوذ و صاحب قدرت ایرانی، در دربار سلاطین بابر بود.

ایرانیان که در رأس حکومت قرار داشتند، به علت ایرانی بودن و علاقه به فرهنگ و هنر کشور خود، شرایط را مهیا می‌کردند تا تحت آن شرایط، ایرانیان جلب دربار شوند. آنان با ایجاد شرایط مناسب و مساعد برای ایرانیان، انگیزه مهاجرت ایرانیان را به هند تقویت کرده و بدین وسیله عامل گسترش و رواج فرهنگ و هنر ایرانی در هند می‌شدند.

به قول محمد یاسین پژوهشگر هندی، ایرانیان نقش مغز متفکر اشراف و سلاطین حاکم بر هند را بازی می‌کردند (ارشاد، 116) از خاندان‌ها و افراد با نفوذ ایرانی که در هند به وزارت رسیدند، می‌توان از عبدالرحیم خان ملقب به خان خانان، فرزند بیرم خان نام برد.

او ایرانی الاصل و یکی از بازوان قدرتمند رواج زبان و ادبیات فارسی در هند بود، از مهمترین کارهای وی ترجمه کتاب خاطرات بابری از ترکی جغتای به فارسی بود، علاوه بر این او در ترجمه کتاب مهابهاراتا که یکی از کتابهای مهم هندوان بشمار می‌آید، با نقیب‌خان مترجم کتاب همکاری داشت؛ غیر از این دو، دانشمندان دیگری چون فیضی و بدائوانی نیز در ترجمه این کتاب همکاری داشتند (غروی، 90).

از خاندان‌های بانفوذ دیگر ایرانی، خانواده میرزا غیاث بود. او یکی از ایرانیان مهاجر به هند بود که پس از ملکه شدن دخترش به صدارت رسید. همچنین آصف‌خان پسر میرزا غیاث و برادر نورجهان، نیز به مقام سپهسالاری رسید. وجود این افراد در رأس حکومت جهانگیر، باعث شد، دربار جهانگیر به یک دربار ایرانی مبدل و تمام مظاهر فرهنگ وتمدن ایرانی در آن دربار باشکوه، قوت و جانی تازه بگیرد. سرگذشت این خانواده در این حد خلاصه نمی‌شود، زیرا شاهزاده خرم (شاه‌جهان) فرزند جهانگیر، با دختر آصف خان ازدواج کرده و باعث تداوم قدرت و نفوذ بیشتر این خانواده در هند شد (همان،13).

خاندان‌های با نفوذ و صاحب قدرت در زمان بابریان هند فراوان بوده‌اند که برای جلوگیری از طولانی شدن مطلب، از ذکر تمامی آنها خوددار می‌شود.

وجود این افراد و قرار گرفتن آنها در رأس حکومت و مناصب اجرایی باعث می‌شد که اینان، در ایجاد شرایط مساعد در جلب ایرانیان و در نهایت رواج فرهنگ و تمدن ایرانی در آن سرزمین  از هیچ کوششی مضایقه نکنند و بدین ترتیب با جلب هنرمندان ایرانی از جمله نقاشان به دربار سلاطین بابری و صرف هزینه‌های گزاف برای تهیه نسخه‌های خطی مصوّر و تمایل به ترویج فرهنگ و هنر ایرانی، عاملی موثر در شکل گیری مکتب نقاشی هند و ایرانی بوده‌اند.

هنردوستی و هنرپروری بابریان هند

سلسله نسب بابر، با پنج واسطه، به تیمور می‌رسید و جزء نوادگان او محسوب می‌شد، به همین علت خصیصه هنردوستی و هنرپروری که نزد تیمور و پسرانش به خصوص شاهرخ و بایسنقر وجود داشت، در خون بابر و جانشینانش  نیز جاری بود. حکام سلسله بابری نه تنها هنردوستی را از اسلاف خویش به ارث بردند، بلکه از طریق آنان با هنر ایرانی نیز آشنا شده بودند. مثلا بابر، بهزاد را که نزد تیموریان به واسطه مهارت در نقاشی عزت و احترامی خاص داشت، می‌شناخته و در کتاب خود، از او و کارهایش ستایش کرده است.

وجود این دو ویژگی یعنی هنردوستی و آشنایی و شناخت هنر ایرانی نزد خاندان بابری باعث شده بود، آنان نسبت به هنر ایرانی که به حق یکی از غنی‌ترین و ممتازترین هنرهای جهان محسوب می‌شود، علاقمند شده و سعی در نشر و ترویج آن در دربار و کشور خود کنند. این علاقمندی نزد پادشاهان بابری بقدری قوی بوده است که کریم زاده تبریزی معتقد است، همایون به ایران پناهنده نشد، بلکه برای بردن چند هنرمند ایرانی به ایران آمده بود (کریم‌زاده تبریزی، 1341) اما می‌دانیم همایون در اثر شکست از شیر شاه افغان و مخالفت برادرانش به ایران پناه برد و یک سال در ایران ماند. همایون در مدت اقامت یکساله خود در ایران، و با توجه به اطلاعات و شناختی که از طریق نیاکان خود، نسبت به هنر ایران به خصوص نقاشان ایرانی در رأس آن بهزاد، داشت، تصمیم گرفت با بردن یک یا چند تن از شاگردان بهزاد، هنر نقاشی را با شیوه و سبک او در کشور و دربار خویش گسترش دهد. این ویژگی نزد تمامی افراد این خاندان وجود داشت، از این رو آنان در جلب رضایت نقاشان ایرانی، به ویژه شاگردان بهزاد، از هیچ کوششی فروگذار نبودند.

شاید اگر این روح هنردوستی و شناخت کافی از هنر ایران نزد پادشاهان این سلسله وجود نداشت، هیچگاه هنرمندان ایرانی با این وسعت به هند مهاجرت نمی‌کردند و هیچگاه نیز مکتبی بنام هندوایرانی در نقاشی شکل نمی‌گرفت، از این رو این پادشاهان در مهاجرت ایرانیان به هند و ترویج نقاشی ایرانی، در آن سرزمین که باعث شکل گیری نقاشی هند و ایرانی شد، نقش بسیار مهمی داشته‌اند.

 

پیشینه نقاشی در هند

علاوه بر تأثیرات ایران، عامل مهم دیگری که در شکل گیری مکتب نقاشی هند و ایرانی موثر بود، پیشینه و سابقه طولانی هند در زمینه نقاشی بود. مذاهب هندی، بر خلاف مذاهب ایرانی که با امر مصوّرسازی و پیکرتراشی سازش نداشتند، از هنر نقاشی حمایت می‌کردند، و از آن در مصورسازی کتب مذهبی و القای مفاهیم و موضوعات دینی استفاده می‌شد، به همین دلیل نقاشی و مصورسازی کتب مذهبی و دیوارنگاره‌ها در هند، قبل از آنکه به عنوان هنر مطرح باشد، یک تکلیف مذهبی تلقی می‌شد.

این عامل بیش از هر عامل دیگری و در سطح مساوی با اثرات اروپائیان ولی کمتر از اثرات هنری ایران و اصول نقاشی هند (مکتب هند و ایرانی) در هند شکل بگیرد.

اهمیت نقاشی‌های هندی در تشکیل این مکتب زمانی مشخص‌تر می‌شود که هند را با کشور عثمانی آن روز مقایسه کنیم. نقاشان و آثار مصور ایرانی غیر از هند به کشور عثمانی نیز نفوذ پیدا کرد، اما به علت یک سنت قوی در نقاشی آن کشور، هیچ مکتبی از تلفیق نقاشی‌های بومی و نقاشی ایرانی در آن سرزمین خلق نشد و بیشتر آنچه تحت عنوان، نقاشی عثمانی قرن 10 و 11 شناخته شده است، اکثراً کار نقاشان ایرانی مقیم آن سرزمین بوده است.

مکتب نقاشی هند و ایرانی با توجه به کلیه عوامل فوق الذکر، به دست نقاشان ایرانی مهاجرت کرده به آن سرزمین، و نقاشان هندی شکل گرفت.

حال که با چگونگی شکل‌گیری این مکتب آشنا شدیم، با کیفیت آن در دوران زمامداری پادشاهان سلسله بابری هند، نیز آشنا خواهیم شد.

نقاشان در زمان ظهیرالدین بابر:

ظهیرالدین بابر، همانگونه که ذکر شد، از نوادگان امیر تیمور گورکانی و چنگیز بود که نسبش با پنج واسطه از طرف پدر به تیمور می‌رسید.

ظهیرالدین محمد بابربن عمر شیخ میرزا بن ابوسعید بن محمد میرزا بن میران شاه بن امیر تیمور. پدرش عمر شیخ میرزا یکی از نوادگان امیر تیمور و مادرش قتلق نگار خانم، از نواده‌های جغتای خان فرزند چنگیز بوده است، از این رو نسبت بابر از طرف مادر به چنگیز می‌رسید.

تاریخ تولد بابر بدرستی معلوم نیست، احتمال می‌رود که وی در حدود سال‌های 887 ه‍ .ق. قدم به عرصه وجود گذاشته باشد، دوازده ساله بود که پدرش در فرغانه فوت کرد و او در سال 899 ق. به سلطنت فرغانه رسید. بابر پس از به سلطنت رسیدن، و بعد از سختی‌ها و مشکلاتی که متحمل شد، به فکر توسعه قلمرو خویش افتاد، اما او زمانی این تصمیم را گرفت که دو پادشاه قدرتمند یعنی شیبک خان ازبک و شاه اسماعیل صفوی در همسایگی او به ظهور رسیده بودند، مرگ شیبک خان ازبک رقیب و دشمن سرسخت بابر به دست شاه اسماعیل صفوی، فرصت مناسبی برای او فراهم کرد تا بتواند سلطه خویش را بر ممالک همجوار گسترش دهد، به‌خصوص اینکه بابر به خاطر قبول اشاعه تشیع در آن نواحی، از طرف شاه اسماعیل صفوی حمایت می‌شد. بابر با اطمینان از پشتیبانی شاه اسمعیل، موفق شد بدخشان، بخارا و سمرقند را بدست آورد (916-917ه‍ .ق)، و به دنبال این اقدامات سکّه، بنام اسماعیل زد و در اشاعه تشیع کوشید. اما با توجه به اینکه اکثریت مردم ماوراءالنهر اهل تسنن بودند، این سختگیری بابر با عدم استقبال روبرو شد و او به عقب رانده شد. در بهار 918ه‍ .ق اسماعیل سپاهی را به کمک بابر که سمرقند و بخارا را از دست داده بود، فرستاد (میراحمدی، 52-53)، اما در نهایت بابر در این مناطق موفقیت چندانی بدست نیاورد و شاید در همین زمان، تصمیم جدی برای تسخیر هند گرفت. آنچه او را برای اجرای این نقشه بیشتر تحریک نمود، یاری خواستن دولت‌خان، والی پنجاب بود که از وی می‌خواست، او را در برکناری ابراهیم لودی، پادشاه هند کمک کند، بابر به بهانه کمک به دولت خان و در اصل به عزم فتح هند از رود سند گذشت (931 ه‍ ) و پیشاور، جهلم، سیالکوت و لاهور را تصرف کرده و بعد به طرف دهلی شتافت. او در نزدیکی دهلی با ده هزار مرد جنگی با لشکر ابراهیم لودی که بالغ بر صد هزار سرباز و یکهزار فیل جنگی بود، در منطقه پانی‌پات (Panipat) به نبرد پرداخت، (932 ه‍ .ق) نبرد در نهایت به پیروزی بابر و قتل ابراهیم لودی منجر شد، بعد از این فتح، همایون یکی از پسران او، بسوی اگره شتافت و آنجا را متصرف شد، و بدین ترتیب سلسله بابریان در هند، شکل گرفت. بابر پس از پیروزی، مدت زیادی زنده نماند و در سال 937 ه‍ .ق درگذشت. او همانند اسلاف خویش یعنی تیموریان، به ویژه شاهرخ، بایسنقر و سلطان‌حسین بایقرا، هنردوست و هنرپرور بود. بابر از آنچنان روح لطیف و چشمان تیزبینی برخوردار بود که توصیفات او درباره طبیعت و محیط اطرافش در بابرنامه، هر خواننده‌ای را به تحسین وامی‌دارد. او در مدت زندگی به دلیل جنگهای مداوم، نتوانست هنرمندان، به خصوص نقاشانی را در اطراف خویش گرد آورد تا کتاب خاطرات خود، (بابرنامه) را مصور کنند، اما نگارش زیبا و شرح جالب و با احساس او در این کتاب، شبیه به نقاشی عمل کرده است، زیرا هر خواننده‌ای با مطالعه آن می‌تواند وقایع و مناظر را به خوبی در ذهن تجسم کند.

هر چند بابر کتاب بابرنامه را به زبان ترکی جغتایی نوشت، اما همانگونه که در صفحات قبل ذکر شد، او علاقمند به فرهنگ و هنر ایرانی، به خصوص زبان فارسی و نقاشی ایرانی بود. زیرا از بابر اشعاری به جای مانده که نشان دهنده علاقه او به زبان فارسی بوده است، همچنین او در بابرنامه از بهزاد نقاش معروف ایرانی ستایش کرده است که این امر بیانگر علاقه و شناخت کافی او از نقاشی ایرانی است.

هر چند پروفسور کونل معتقد است که اولین اقدام برای تأسیس یک سبک مغولی (بابری) بوسیله نقاشانی به عمل آمد که «بابر» از بخارا و کابل به دربار خویش آورده بود، (آنها سبک بهزاد را با تغییراتی چند همراه خویش به هند آوردند)، اما عملاً باید گفت وی به دلیل مشکلات و جنگ‌های طولانی، موفق به ایجاد کارگاهی در نقاشی و تجمع هنرمندان نشد، به همین دلیل اطلاع دقیقی از وضعیت این هنر در زمان بابر نداریم، تنها «کونل» یک پرده نقاشی با موضوع جنگ دریائی را به زمان بابر نسبت می‌دهد. این نقاشی که در مرقع جهانگیر موزه برلن قرار دارد به خوبی نفوذ بهزاد و مکتب بخارا را نشان می‌دهد (دیماند، 69).

کریستین پرایس معتقد است با آنکه بابر فرصت پرداختن به هنر را نداشت، باز با سلیقه‌ای بس ظریف، نقاشی‌های ایرانی به ویژه بهزاد و نقاشی‌های مکتب هرات را گرد می‌آورد (پرایس، 172).

نقاشی در دوران سلطنت همایون:

بابر در مدت حیات خویش زنان متعددی گرفت که در بین آنها، مادر همایون، ماهم بیگم، دختر یکی از سادات جام و از نواده‌های شیخ جام حضرت ژنده پیل، نزد او مقام و منزلتی ویژه داشت، به همین دلیل تولد همایون در سال 913ه‍ . ق آن هم از مادر ایرانی و سیّد، برای بابر بسیار فرخنده و مبارک بود (غروی، 8).

بعد از مرگ بابر، نصیرالدین همایون جانشین او شد، اما پس از یک سال در اثر شکست از شیر شاه افغان و عدم کمک و یاری برادرانش، به ایران و دربار شاه طهماسب صفوی پناهنده شد، آنچه همایون را در اجرای این تصمیم (پناهندگی به ایران) مصمّم کرد، اطلاع از روابط دوستانه پدرش با شاه اسماعیل صفوی بود، به همین دلیل او که مادری ایرانی داشت، و زنی ایرانی گرفته بود، پس از شکست از دشمنان و روبرو شدن با مخالفت برادرانش، تنها چاره را در پناهندگی به ایران دید، شاه طهماسب مقدم او را گرامی داشت و به عنوان مهمانی ارجمند، از او پذیرایی کرد، مدت اقامت همایون در ایران بیش از یک سال نبود، زیرا او موفق شد با کمک لشکر 15 هزار نفری قزلباش که شاه طهماسب در اختیار وی گذاشت، افغانستان  را فتح کرده، و پس از مدتی وارد دهلی شود.

همایون در مدت اقامت خود در ایران، علاوه بر اینکه توانست نظر مساعد تعدادی از هنرمندان ایرانی را در پیوستن به خود جلب کند، موفق به خرید و جمع‌آوری نسخه‌های نفیس از کار نقاشان ایران، به خصوص بهزاد و شاگردانش شد، که با خود به هند برد. یکی از این نمونه‌ها نسخه بسیار نفیس مصور، از اشعار فارسی بود که همایون در ازای اهداء الماس معروف کوه نور، از شاه طهماسب دریافت کرد (غروی، 8).

همایون در کابل مقدم میرسید علی و عبدالصمد را گرامی داشت و در همانجا القاب نادرالملکی و شیرین قلمی را به آنها اعطا نمود.

همایون بواسطه علاقه شدیدی که به هنر، مخصوصاً هنر ایرانی داشت، هنگامی که جمعی از هنرمندان ایرانی را در خدمت خود دید. هیچ فرصتی را برای ابراز این علاقه و شیفتگی از دست نداد و در حالی که هنوز کاملاً بر هند مسلط نشده بود و جنگ‌ها مشکلات همچنان آزارش می‌دادند، دستور تأسیس کارگاه هنری، شبیه به آنچه در ایران دیده بود را صادر کرد، و در همین کارگاه مکتب نقاشی هند و ایرانی شکل گرفت. این کارگاه در اولین گام، مأمور مصورسازی داستان‌های امیر حمزه عموی پیامبر(ص) گشت. در مورد اینکه مصورسازی این کتاب در زمان همایون آغاز شده است یا اکبر، در میان هنرشناسان اتفاق نظر وجود ندارد (غروی، 85)، اما با توجه به علاقه شدیدی که همایون به هنر داشت، انتساب شروع مصورسازی این کتاب به او چندان دور از واقعیت نیست، زیرا او نمی‌توانست جلوی احساس هنردوستی خود را که با مشاهده کارگاه هنری دربار ایران، تشدید شده بود را بگیرد. لذا با تمام مشکلات، شرایط انجام چنین کارهایی را برای هنرمندانش مهیا ساخت.

قبل از شرح و توصیف نقاشی‌های حمزه نامه به عنوان اولین اثر مصور شده در مکتب نقاشی هند و ایرانی که با مشارکت و سرپرستی ایرانیان انجام شد، لازم است از اثر دیگری که احتمال می‌دهند در همین تاریخ اجرا شده باشد، یادی شود، این اثر نقاشی از خاندان تیموری است که در حال حاضر در موزه بریتانیا نگهداری می‌شود.

بازیل گری معتقد است هنگامی که میرسید علی در تبریز بسر می‌برد به تنهایی، یا همراه نگارگر دیگر دربار، یعنی عبدالصمد شیرازی چهره تمامی خاندان تیموری را بعنوان یک سند تاریخی مصور، برای همایون کشید و پس از رفتن به هندوستان این اثر را بار دیگر و در اندازه بسیار بزرگتر بر روی پارچه کتان به تصویر در آورد (گری، 152). شرح کاملتر این اثر در معرفی نقاشی‌های میرسید علی از نظر گذشت و در همانجا نیز، نظر کریم زاده تبریزی را که معتقد بود این اثر توسط میر سید علی و در زمان اکبر کشیده است را متذکر شدیم. دکتر غروی تاریخ این نقاشی را سال‌های نخست قرن 11 ه‍ .ق می‌داند (غروی، 44) هر چند نظرات مختلفی درباره تاریخ این نقاشی ارائه شده، اما به دلیل آسیب‌های فراوان، تعیین تاریخ قطعی این نقاشی برای هنرشناسان میسر نیست، اما تاریخ این نقاشی نمی‌تواند جدیدتر از دوران همایون و اکبر باشد.

یادآور شدیم که نقاشی‌های حمزه نامه به عنوان اولین اثر مصور شده در مکتب نقاشی هند و ایرانی، اهمیت زیادی در راه شناخت چگونگی شکل گیری این مکتب دارد و از این رو می‌بایست مورد تفحص و توجه بیشتری قرار گیرد.

مقدمات مصورسازی داستان‌های امیرحمزه به دستور همایون آغاز شد، اما کار اصلی در زمان اکبر ادامه و پایان یافت. سرپرستی نقاشی‌های حمزه نامه، ابتدا به عهده میرسیدعلی بود که علاوه بر سرپرستی، در کشیدن نقاشی‌های حمزه نامه، نیز مشارکت داشته است. (هر چند در میان آثار باقی مانده از حمزه نامه، نمی‌توان اثر دست او را به آسانی تشخیص داد).

ملا عبدالقادر بدائونی از مورخان عهد اکبر، درباره میرسید علی و نقاشی‌های حمزه نامه در کتاب منتخب التواریخ (ج 3، ص 211) چنین نوشته است:

جدایی میرسید علی مصور، حیثیات بسیار دارد، و هر صفحه تصویر وی کارنامه‌ایست، و در هندوستان ثانی مانی بود، و قصه امیرحمزه در شانزده جلد، مصور به اهتمام وی اتمام یافته، هر جلد صندوقی و هر ورقی یک ذرع در یک ذرع، و در هر صفحه صورتی، دیوانی تمام کرد....

سرپرستی میرسید علی و نظارت او بر گروه کثیر نقاشانی که مصورسازی داستان‌های امیر حمزه را به عهده داشتند، تا زمانی که وی از اکبر رخصت سفر به مکه گرفت، ادامه داشت، شاه با سفر او موافقت کرد و سرپرستی نقاشی‌ها به عهده دوست و هم وطن او، یعنی عبدالصمد شیرازی گذاشته شد. نقاشی‌های حمزه نامه تحت سرپرستی عبدالصمد به پایان رسید، زیرا میرسید علی هیچگاه از سفر حج مراجعت نکرد.

میر علاءالدوله سیفی حسنی قزوینی متخلص به کامی، در تذکره نفایس المآثر که در سال 973 ه‍ نوشته شده است درباره نویسنده داستان حمزه چنین آورده است:

... انشاء و ابداع آن حکایت شوق انگیز و روایات طرب‌آمیز به حسن اهتمام و نتایج اقلام نصاحت شعار و بلاغت و کمالات آثار خواجه عطاءاله منشی قزوینی که طبع وقادش ناقد کلمات دلفریب است صورت انجام و اهتمام می‌یابد، با آنکه در مدت مذکور سی نفر از مصوران بهزاد صفتِ مانی سیرت در آن کتاب بر دوام، به اهتمام کار می‌کنند، زیاده از چهار صد جلوه (منظور چهار صد تصویر است) به اتمام نرسیده، کمال زینت و نهایت پرکاری آن از این معنی قیاس توان کرد.

هر چند در مورد شروع نقاشی‌های حمزه نامه اتفاق نظر وجود ندارد، اما همگان بر این قول متفقند که نقاشی‌های حمزه نامه در زمان اکبر و در تاریخی حدود 990 ه‍ به اتمام رسیده است. این کتاب با 1400 نقاشی و در 12 جلد به پایان رسید.

نقاشان زیادی از ایران و هند در مصورسازی این کتاب مشارکت داشته‌اند؛ زیرا کشیدن این تعداد نقاشی، آنهم در اندازه‌ای بزرگ، (2/76×92/60 سانتی‌متر) و بر روی پارچه از عهده یک یا چند نفر بر نمی‌آمده است. وی در جای دیگرکتاب خود، یادآور می‌شود که در سال 990 ه‍ .ق نقاشی‌های مهابهارات فارسی آغاز شد، زیرا تحول روحی، فکری اکبر سبب شد که او به سنن و آئین هندوان توجه بیشتری مبذول دارد. از این رو هنرمندان ناچار بودند که نقاشی‌های حمزه نامه را هرچه زودتر تمام کنند، تا دست به کار تهیه تصاویر مهابهارات فارسی شوند. او جایی دیگر می‌نویسد، در سال 990 ه‍ که سال بیست و هشتم سلطنت اکبر بود، جشن مفصلی برپا شد و در این مراسم مقدار زیادی نقاشی که روی پارچه کشیده شده بود به دیوار آویخته شد (غروی، 320)، و شاید این اشاره‌ای به نقاشی‌های حمزه نامه بوده است.

آغاز و انجام مصورسازی کتاب حمزه نامه حدوداً 15 سال به طول انجامید، و این زمان برای تغییر سبک و سیاق یک مکتب آنهم در مراحل اولیه تکوین خود کافی بود، لذا عقیده دکتر غروی در مورد اختلاف سبک نقاشی‌های اولیه حمزه نامه و نقاشی‌های اواخر آن بسیار منطقی جلوه می‌کند، وی در این باره نوشته‌اند:

روش نقاشی‌های حمزه نامه در صفحات اولیه خیلی شبیه به مکتب صفوی اسران است، اما بتدریج نقاشی ها، خود را زیر بار این نفوذ و تأثیر شدید رها می‌سازند و هنرمندان تحت تأثیر مکتب‌های هندی قر ار می‌گیرند.

غروی در همانجا یکی از خصوصیات مهم دیگر نقاشی‌های حمزه نامه را وفور شخصیت‌ها در هر صحنه و توجه به حالات روحی مختلف آنها ذکر کرده‌اند (همان، 32).

دیماند در کتاب راهنمای صنایع اسلامی معتقد است، تصاویر مردان و زنان در نقاشی‌های حمزه نامه از هند است، امّا رنگ آمیزی و طراحی و تزئین آنها ایرانی است (دیماند، 71).

هر چند مصورسازی حمزه نامه در طول مدت 15 سالی که شروع و اتمام آن به طول انجامید، دچار دگرگونی و تغییراتی در سبک نقاشی‌هایش شد. امّا از آن جهت که سرپرستی این نقاشی‌ها در تمام این مدت بر عهده ایرانیان بود (میرسیدعلی و عبدالصمد)، نفوذ نقاشی ایران در تمامی تصاویر آن حفظ شده است، نفوذی که علاوه بر این کتاب، تا سالهای بعد در کتابهای دیگر هند نیز باقی ماند.

از 1400 نقاشی حمزه نامه در حال حاضر  152 عدد از آنها باقی مانده است که به شرح زیر در موزه‌ها و مجموعه‌های خصوصی جهان پراکنده است:

27 تصویر در موزه لندن و مجموعه‌های خصوصی انگلستان

60 تصویر در موزه ملی وین در اطریش

 2 نقاشی در آکادمی هنری بهارات کالا، در بنارس

1 نقاشی در موزه حیدرآباد

1 نقاشی در موزه بارودا

1 نقاشی در مجموعه خصوصی سرکاوس جی جهانگیر

1 نقاشی در مجموعه خصوصی ام. ا. سی اردشیر

5 نقاشی در اختیار موزه متروپولتین آمریکا

4 تصویر در موزه بروکلین

2 تصویر در موزه بوستن

2 تصویر در موزه فریر گالری

2 تصویر در مجموعه لوئیس فیلادلفیا

2 تصویر در یک مجموعه خصوصی در آمریکا

1 تصور در انیستتو هنری شیکاگو

1 تصویر در موزه فاگ کمبریج

1 تصویر در بنیاد گئورکیان نیویورک

1 تصویر در مجموعه بیکفورد کلیولند

1 تصویر در سن مین کندف

2 تصویر در کتابخانه رضا رامپور

از تعداد نقاشی‌های باقی مانده که در مجموعه‌های خصوصی دیگر نگهداری می‌شود، اطلاع دقیقی در دست نیست.

تعداد زیادی از نقاشی‌های حمزه نامه به احتمال زیاد به طریقی که در ذیل شرح داده خواهد شد به ایران رسیده بود، اما متأسفانه تمامی آنها به علت بی‌کفایتی شاهان قاجار وعدم درک ارزش واقعی این آثار، از ایران خارج شد، به عنوان مثال در 1912 م/ 1331ه‍ . ق جنرال میف آمریکائی از خواهر احمد شاه آلبومی خرید که حاوی 25 عدد از تصاویر حمزه نامه بود. احمد شاه نیز در این بی‌توجهی به آثار هنری، از خواهرش پیشی گرفت، به عنوان نمونه او 60 عدد از نقاشی‌های حمزه نامه را به دختر یکی از دیپلماتهای اتریشی که با او تنیس بازی می‌کرد، هدیه داد  (60 اثر موجود از نقاشی حمزه نامه که در موزه ملی وین در اتریش قرار دارد).

اما در مورد چگونگی ورود نقاشی‌های حمزه نامه به ایران، مرحوم محیط طباطبایی در مقاله‌ای که در شماره 61 و 62 مجله هنر و مردم نوشته مطالب جالبی ارائه داده که در اینجا نقل می‌شود.

نقاشی‌های حمزه نامه جزو غنائمی بود که نادرشاه با خود از هند آورده بود، علاقه نادر نسبت به تملک و همراه آوردن این نقاشی‌ها از طلا، جواهرات و غنائم بی شمار دیگر بیشتر بوده است، زیرا در عالم آرای نادری در مورد اصرار و علاقه نادر به این نقاشی‌ها چنین آمده است:

.... دیگر از جمله تحفه‌ها کتاب بود مشهور به رموز حمزه که خوشنویسی بسیار خوب، آنرا کتابت نموده و نقاشان و صحافان و مذهبان صاحب وقوف، مقطعات آن را مصور پشت و رو نموده بودند که عقل از تصور آن عاجز، و آن کتاب را به بار دو قطار شتر می‌بستند. چون دارای زمان خواهش آوردن آن را نمود، محمد شاه، صمصام‌الدوله وزیر اعظم را به خدمت گیتی فرستاد و خواهش آن نمود که آن کتاب را چون ملاحظه فرمودند به انعام ما مقدر فرمایند. حضرت صاحبقران (نادرشاه) در جواب فرمودند که هرگاه خواهش نبردن جمیع خزاین را نمایند قبول می‌فرمایند اما خاطر اقدس تعلق به مطالعه آن کتاب بهم رسانید، انشاءالله تعالی از ممالک ایران خواهم فرستاد و صمصام‌الدوله معروض داشت که محمد شاه را از بردن خزانه، مساوی سر مویی بخاطر آن خطور نمی‌نماید اما به جهت این کتاب بسیار مکدّر خاطر گردیده است. بندگان اقدس  میرزا زکی ندیم خاص خود را فرستاد که رفته در خدمت پادشاه مذکور معذرت خواهی کتاب را نمود، ناچار محمد شاه سکوت اختیار نمود.

هر ورق مساوی یک ذرع و نیم طول و سه چهار یک عرض داشت و جمیع ورقهای آن را مقوا کرده بودند.

هر چند مرحوم محیط طباطبایی اعتقاد دارند که نادرشاه از آن جهت که برای حرف خویش ارزش زیادی قائل بود این مجموعه را پس از مطالعه به هند فرستاد، اما به نظر می‌رسد مرگ ناگهانی نادر به او فرصت مطالعه و پس فرستادن این مجموعه را نداده است و به این طریق نقاشی‌ها در ایران باقی ماند (البته تعدادی از آنها). تا اینکه در زمان احمد شاه به طریقی که ذکر شده از ایران خارج شد.

شرح نسبتاً کاملی از نقاشی‌های حمزه نامه و وضعیت فعلی آن از نظر گذشت، ما شروع مصورسازی این کتاب را به همایون نسبت داده و معتقدیم که قدمهای اولیه شکل گیری مکتب نقاشی هند و ایرانی در همین زمان برداشته شد.

در انتها لازم به توضیح این مطلب هستیم که هر چند وجود میرسید علی و عبدالصمد شیرازی بواسطه تأثیر زیادی که در شکل گیری مکتب نقاشی هند و ایرانی داشته‌اند، بیش از هنرمند دیگر جلب نظر می‌کند، اما در زمان همایون غیر از این دو، هنرمندان دیگری از ایران به هند آمدند که عبارت از: دوست دیوانه، مولانا فارسی، میرعبداللطیف قزوینی، میرمحمد طاهر و مولانا فخر مجلد، به احتمال زیاد این هنرمندان نیز در کشیدن نقاشی‌های حمزه نامه مشارکت داشته‌اند.

عمر همایون کوتاه بود و متأسفانه نتوانست یک کارگاه هنری، با شکوه که شایسته ذوق و علاقه او به هنر بود فراهم آورد. کارگاهی که اگر با وسعت بیشتری تأسیس می‌شده به طور حتم، بیش از همه، ویژگی‌های هنری ایران در آنجا رعایت می‌شد.

تعداد نقاشی‌های باقی مانده از زمان همایون آنقدر کم بوده است که استانلی کلارک توانسته است تنها ده نقاشی را با اطمینان به این زمان نسبت دهد (غروی، 35).

همایون با دعوت از هنرمندان ایرانی و ترویج شیوه‌های نقاشی ایرانی در هند مقدمات شکل‌گیری مکتبی را فراهم ساخت که در دوران اکبر به طور کامل با نام مکتب نقاشی هند و ایرانی شکل گرفت.

نقاشی در زمان اکبر:

پس از فوت ناگهانی همایون که در اثر سقوط از پلکان کتابخانه‌اش رخ داد، اکبر جانشین او شد. اکبر شخصیت ویژه‌ای داشت که به آسانی از دو پادشاه قبلی، متمایز می‌شد، او بر خلاف بابر و همایون که زنان ایرانی داشتند، زنی هندو گرفت و بعد از به سلطنت رسیدن، بیش از همه به فکر رفع مشکلات و اختلافات داخلی امپراتوری خویش بود. اکبر به زودی متوجه این نکته شد که بهترین سیاست برای اداره کشور، توجه به مردم بومی و جلوگیری از بروز اختلافات مذهبی بین مسلمانان و پیروان ادیان مختلف هند است. از این رو مسئله دین الهی را مطرح ساخت، تا بوسیله آن از اختلافات مذهبی جلوگیری کند (غروی، 44).

از ویژگیهای دیگر شخصیت اکبر، علاقه مثال زدنی او به کتاب و کتابخوانی بود، او که با تمام علاقه و کوشش‌های پدرش بی‌سواد بود، دستور می‌داد کتاب‌های مورد علاقه‌اش را در حضور او قرائت کنند، و از این طریق نقیصه بی‌سوادی را جبران می‌کرد.

توجه و علاقه اکبر به هنر نقاشی کمتر از علاقه او به کتابخوانی نبود، به همین دلیل هنر نقاشی در زمان او پیشرفت بسیاری حاصل کرد، و در اثر همین کوشش‌ها، مکتب نقاشی هند و ایرانی که در زمان همایون مراحل اولیه شکل گیری خود را آغاز کرده بود، در این زمان بطور کامل شکل گرفت. علاقه و توجه اکبر به هنر نقاشی و تأثیرات مهمی که این علاقه در شکل‌گیری مکتب نقاشی هند و ایرانی داشت، به حدی بود که به عقیده دکتر غروی، نقش اکبر در شکل‌گیری این مکتب در سطحی یکسان با نقش دو نقاش ایرانی، (میرسید علی، و عبدالصمد شیرازی) بوده است (غروی، 40).

اکبر برای حمایت هرچه بیشتر از نقاشی و نقاشان، کارگاهی تأسیس کرد  که در آن بیش از یکصد نفر هنرمند به سرپرستی و هدایت نقاشان ایرانی کار می‌کردند، در این کارگاه، برای تعلیم هنرمندان بومی، تنها به استخدام نقاشان و معلمین ایرانی اکتفا نشده بود، بلکه تعداد زیادی نسخ خطی که بوسیله استادان ایرانی مانند بهزاد و آقامیرک و سلطان محمد مصور شده بود، نمونه و سرمشق هنرمندان هندی قرار می‌گرفت (دیماند، 71-70).

در مدت زمامداری اکبر، به خصوص سال‌های اولیه آن، روند مهاجرت نقاشان ایرانی به هند که از زمان همایون آغاز شده بود، شدت بیشتری پیدا کرد و همین امر باعث شد که مکتب نقاشی هند و ایرانی در زمان او کاملاً توسعه و تکامل پیدا کند.

غروی در این باره معتقد است اکبر در 15 سال اول سلطنت به علت گرفتاریهای سیاسی، اجتماعی، نتوانست عقاید و نظرات خود را بر نقاشان اعمال کند، از این رو، نقاشان کارهایی را که در زمان همایون شروع کرده بودند، ادامه دادند، اما به طور کلی اکبر در این زمان، تحت تأثیر هنر و فرهنگ ایرانی قرار داشت (غروی، 44) نقاشی‌های حمزه نامه که در زمان همایون شروع شده بود، در زمان اکبر، تا پایان کار ادامه پیدا کرد. احتمالاً پایان نقاشی‌های حمزه نامه، مصادف با تغییر و تحولات روحی اکبر، و توجه بیشتر او به ادیان و کتب هندی بوده است، زیرا بدائونی نقل می‌کند که اکبر دستور داد تا نقاشی‌های حمزه نامه هرچه زودتر تمام شود تا نقاشان بتوانند، کار مصورسازی ترجمه فارسی کتاب مهابهارات (رزمنامه) را آغاز کنند، اما عقیده دیگر این است که بعد از حمزه نامه، نخست دارابنامه، بابر نامه، و سپس رزمنامه و تیمورنامه مصور شد، بعد از این چهار کتاب بهارستان جامی، خمسه نظامی و اکبر نامه، تهیه و نقاشی شد (غروی،30).

در اثر این دگرگونی روحی، اکبر سیاست جدیدی اتخاذ کرد که در آن، ادیان و فرهنگهای بومی هند، مورد توجه بیشتری قرار گرفت، این امر باعث دخالت بیشتر هنرمندان هندی، و قرار گرفتن آنها در رأس مکتب هنری اکبر شد. علاوه بر این بواسطه توجه اکبر به ادیان و اساطیر هندی و علاقه‌ای که او به مطالعه اینگونه کتاب‌ها داشت، کتب معروف هندی از قبیل مهابهارات (رزمنامه) نالا دامانیتی و غیره به فارسی ترجمه و سپس مصور شد.

در دوره جدید که در آن سعی در دخالت بیشتر هندیان در امور هنری می‌شد، اکبر در اولین اقدام، کار نقاشی‌های کتاب مهابهارات را تقریباً به طور کامل به هنرمندان هندی واگذار کرد. این کتاب توسط دسوانت، بسوان و لعل که هر سه استادان ایرانی داشته‌اند، مصور شد.

با تمام کوشش‌هایی که اکبر از کاستن نفوذ همه جانبه ایرانیان در هند به عمل می‌آورد، عملاً این کار بی نتیجه ماند، زیرا وجود ایرانیان و دخالت آنها در تمام سطوح اداری و هنری شبه قاره، باعث خنثی شدن این سیاست می‌شد. مثلاً وجود فرخ بیک در جمع هنرمندان زمان اکبر، و مهارت و استادی انکارناپذیر او در نقاشی،سبب شد و یا شاید اکبر را مجبور کرد، بعد از خودکشی دسونته او را به ریاست کارگاه هنری خود انتخاب کند.

واقعه مهم دیگری که باعث نفوذ بیشتر نقاشی ایرانی و تداوم آن در هند شد، انتقال پایتخت از آگره به لاهور و اقامت بیست ساله اکبر در آنجا بود، زیرا به دلیل نزدیکی مکانی لاهور با ایران، نفوذ سبک صفوی تقویت شد. یکی از نسخه‌های بسیار نفیس این دوره، نسخه‌ای از کتاب خمسه نظامی است که در سال 1004 در لاهور تهیه شده است. این کتاب توسط عبدالرحیم عنبرین قلم، خطاط مشهور نوشته شده است. این کتاب با ارزش، بیش از 38 نقاشی ندارد، و شاید یکی از علل محدود بودن تصاویر این نسخه کوشش و دقتی است که صرف تهیه مجالس آن شده است. اهمیت این نسخه در حدی بود که حتی عبدالصمد شیرازی در سنین پیری، یکی از مجالس آن را مصور کرد (غروی، 29).

عامل دیگری که باعث تقویت نفوذ نقاشی ایرانی در هند شد، مهاجرت تعداد کثیری از هنرمندان ایرانی بود، زیرا در این دوره نقاشان ایرانی بیش از هر زمان دیگر، به هند آمدند، به طوریکه ما توانسته‌ایم، حدود بیست نقاش را که در این زمان فعالیت هنری داشته‌اند شناسایی کنیم که عبارت بوده‌اند از: فرخ بیک، شاه محمد (پسر میرسید علی)، شریف (پسر عبدالصمد)، محمد مراد سمرقندی، محمد شریف، میرتقی، نادره بانو، یوسف، زمانا، امیر بیک ساوجی، امام قلی، سلمان فاضل، صادق و حکیم، البته به احتمال بسیار زیاد هنرمندان دیگری نیز در این زمان از ایران به هند رفته بودند.

در میان تمام کسانی که در زمان اکبر از ایران به هند آمدند، فرخ بیک اهمیت و اعتبار بیشتری داشت، زیرا او تأثیر زیادی در حفظ و نفوذ ویژگیهای نقاشی ایرانی در هند داشته است. فرخ بیک علاوه بر اینکه با کشیدن نقاشی، عامل رواج سبک نقاشی ایران در هند گردید، موفق شد که به عنوان رئیس کارگاه هنری، جهت و سلیقه نقاشان را در مسیر نقاشی ایرانی سوق دهد، زیرا خود جزو کوچکی از مکتب بزرگ نقاشی ایرانی محسوب می‌شد. نقاش بزرگ دیگری که در این زمان به هند رفت، آقا رضا بود، امّا چون بیشتر کارهای هنری او در زمان جهانگیر پسر اکبر انجام شد، وی نتوانست تأثیر زیادی در مکتب نقاشی دوره اکبر داشته باشد.

در بررسی نقاشی‌های زمان اکبر، دو ویژگی از ویژگیهای دیگر ممتازتر و مشخصه‌تر است، نخست آغاز توجه به شبیه کشی و چهره پردازی و دوم شروع نفوذ نقاشی‌های اروپائی در هند.

اکبر به شبیه کشی علاقه داشت و دستور داده بود چهره اطرافیانش را کشیده و در یک مجموعه نگهدارند.

ابوالفضل علامی در مورد شبیه کشی و نقاشی‌های زمان اکبر در کتاب آئین اکبری، مطالب جالبی به شرح زیر، نقل کرده است:

شبیه کشی بعرف «تصویر» گویند از آنجا که جسد و بازی را گزین دستمایه‌ایست. خدیو عالم از آغاز آگهی بدین کار دل نهاد و رواج و رونق آنرا طلبکارشد. از آنرو این جادوکاری شگرف آرایش گرفت. گروهی انبوه نامور گشتند هر هفته داروغگان و پتکچیان کار هر کس بنظر آورند و باندازه خوبی بخشش شود، و ماهواره افزاید. بینش ژرف در مصالح رفت و ازوبر فراز پیدائی نشست. رنگ آمیزی حسن دیگر پذیرفت و صفاها را آبروی تازه پذیر شد.

هنرمندان شیرین کار چهره برافروختند، چنانچه نادره کاری بهزاد و سحرپردازی اهل فرنگ را که آفاق در گرفته بود گزین انباز پیدا شد. نازکی کار و صفای نقوش و ثبات دست و دیگر گزیده صفات درجه یکتائی گرفتند و اشباح جمادی طراز جانوری یافتند. از صد کس متجاوز برتبه پیشوائی رسیدند و آواز بلندنامی یافتند.

از وقایع مهم دیگر زمان اکبر آغاز نفوذ نقاشی اروپائی در هند بود. این نقاشی‌ها که توسط مبلغان مسیحی به هند راه یافته بودند، به حدی مورد توجه اکبر قرار گرفت که به اطرافیانش دستور داد آنها را ببوسند و  نقاشان از روی آنها کپی کنند.

عوامل فوق الذکر در دوران حکومت جهانگیر پسر اکبر، مورد توجه بیشتری قرار گرفت، به طوری که یکی از خصوصیات عمده نقاشی‌های زمان وی، چهره پردازی و شبیه کشی شد.

هنر نقاشی در زمان جهانگیر

جهانگیر که تا قبل از سلطنت بواسطه ارادت پدرش به صوفی اعظم شیخ سلیم چشتی، شاهزاده سلیم خوانده می‌شد. در سال 1014 ه‍.ق پس از فوت اکبر با نام جهانگیر، جانشین پدر شد. او با یک دختر ایرانی به نام مهرالنساء ازدواج کرد. مهرالنساء دختر میرزا غیاث بود که از طرف جهانگیر لقب اعتمادالدوله گرفت و به صدارت رسید، علاوه بر پدر، برادر مهرالنساء به نام آصف‌خان نیز بعد از ازدواج خواهرش، به مقام سپهسالاری جهانگیر منسوب شد (غروی، 13) این واقعه، یعنی قرار گرفتن ایرانیان در رأس مناسب لشگری و کشوری جهانگیر و همچنین کنار گذاشته شدن دین الهی اکبر، سبب شد، حوضه نفوذ و اقتدار ایرانیان، و در نتیجه آن نفوذ فرهنگ و هنر ایرانی در زمان جهانگیر رواج و توسعه بیش از حدی پیدا کند. هر چند جهانگیر دین الهی پدر را دنبال نکرد، اما در زمینه حمایت از هنر و هنرمندان، خلف شایسته پدر محسوب می‌شد. میزان علاقه و توجه او به هنر و هنرمندان به خصوص هنر نقاشی در حدی بود که در زمان ولیعهدی کارگاهی انحصاری برای خود تأسیس کرده بود، و آقا رضا زمانی که در سال 1007 ه‍ به هند آمد، جذب همین کارگاه شد. یکی از نمونه‌های هنردوستی جهانگیر، برخورد او با واقعه مرگ میرعماد، خوشنویس برجسته ایرانی بود، او وقتی خبر مرگ میرعماد را شنید به حدی اندوهگین شد که در تأسف مرگ او گریست و گفته بود اگر شاه عباس، میرعماد را به من می‌داد، مطابق وزن او به ایران طلا می‌دادم و البته با توجه به علاقه‌ای که جهانگیر به میرعماد و آثار او داشت، بدون شک چنین می‌کرد. او بیش از همه هنرها به هنر نقاشی و بیشتر از همه هنرمندان، با نقاشان حشر و نشر داشت، میزان توجه و مهارت او در تشخیص نقاشی‌ها به حدی بود که به راحتی می‌توانست کار استادان را از یکدیگر تمیز دهد. جهانگیر در جهانگیرنامه درباره مهارت خود در شناسایی آثار نقاشی چنین آورده است:

مرا ذوق تصویر و مهارت در تمیز آن به جایی رسید که از استادان گذشته و حال هر کس به نظر در آید، بی آنکه نامش مذکور شود بدیهه دریابم که کار فلانیست بلکه اگر مجلس باشد مشتمل بر چند تصویر و چهره و هر چهره کار یکی از استادان باشد می‌توانم یافت که هر چهره کار کیست و اگر در یک صورت چشم و ابرو را دیگری کشیده باشد در آن صورت می‌فهمم که اصل چهره کار کیست و چشم و ابرو را که ساخته (هاشم، 226-227).

از ویژگیها و مشخصه‌های اصلی نقاشی‌های عصر جهانگیر رواج و توسعه کامل شبیه کشی و چهره پردازی است که از زمان اکبر آغاز شده بود، رواج بیش از حد این شیوه باعث کاسته شدن از میزان تهیه نسخه‌های خطی مصوّر و نهایتاً توقف نسبتاً کامل آنها شده، اما این واقعه یکباره صورت نگرفت، زیرا در اوایل حکومت جهانگیر، همانند ادوار قبل نسخه‌هایی چند تهیه و مصور شد که بهترین آنها عبارتند از: کلیله و دمنه، انوار سهیلی، تُزوک جهانگیری یا جهانگیرنامه، دیوان حافظ و دیوان امیر خسرو دهلوی.

برای شناخت ویژگیهای نقاشی این دوره بررس نقاشی‌های کتاب انوار سهیلی اهمیت زیادی دارد. این کتاب بر مبنای کلیله و دمنه، بوسیله مولانا حسین واعظ کاشفی سبزواری نوشته شده است که در سال 1018 ه‍.ق برای جهانگیر و زیر نظر و مدیریت آقا رضا، مصور شد.

تصاویر کتاب انوار سهیلی مجموعه بسیار مناسبی است برای پی گیری و شناخت تحول نقاشی مکتب اکبر با نقاشی‌های عصر جهانگیر، رنگ‌های درخشان و تند زمان اکیر در اینجا به رنگ‌های ملایم و طبیعی مبدل شده‌اند، همچنین سایه زنی و ترکیب مطلوب مناظر طبیعی که بعدها در نقاشی‌های این عصر، رواج کامل یافت، در برخی از نقاشی‌های این کتاب به چشم می‌خورد (غروی،54). سرپرستی و مشارکت آقارضا در مصورسازی کتاب انوار سهیلی، باعث اشاعه بیشتر ویژگیهای نقاشی ایرانی و حفظ و تداوم آن در هند شد. هر چند آقا رضا در نقاشی‌های این کتاب واقع گرائی مطلوبی را به تقلید از نقاشی بابری هند، در چهره و حرکات ارائه می‌کند، اما به طور کلی او و پسرش ابوالحسن ویژگیهای نقاشی ایرانی را در هند تقویت کردند (Barret,99).

پس از تهیه چند کتابی که ذکر شد، تهیه نسخه‌های خطی مصور، از رونق افتاد، در حالی که تهیه نقاشی‌های منفرد با موضوعات انسانی و مناظر طبیعی بیش از هر زمان دیگر رواج و عمومیت پیدا کرد.

درباره علل و عوامل رواج و توسعه شبیه کشی و چهره پردازی در زمان جهانگیر، نظرات مختلفی از طرف هنرشناسان ارائه شده است که مجموعاً سه عامل ذیل را، از دلایل اصلی رواج این شیوه، در عصر جهانگیر دانسته‌اند.

1. شاید مهمترین و موثرترین عامل رشد و گسترش شبیه کشی و چهره پردازی دراین زمان، شخصیت ویژه جهانگیر بود، زیرا او واقعگرا  ودوستار آن بود که هر چیز و هر کس همانگونه که هست تصویر شود. وی نقاشی‌هایی را می‌پسندید که در آنها دقایق به خوبی نمایان باشد. از همین رو نقاشی‌های این دوره با هنر نقاشی ایران بکلی متفاوت است، زیرا در نقاشی ایرانی، خود شخص به حساب نمی‌آید، بلکه او نقش و نگاری است رنگین و در حکم شیئی که فقط جنبه تزئینی دارد (گدار، سیرو، 306-307).

2. عده‌ای دیگر معتقدند که چون در زمان اکبر، تمام کتاب‌های مهم فارسی و هندی تهیه و مصور شد، در زمان جهانگیر دیگر کتاب مهمی نمانده بود که تهیه و نقاشی شود، از این رو هنرمندان به کشیدن چهره‌ها و مناظر طبیعی روی آوردند. شکوه دانیال در حاشیه یک نسخه خطی شیرین و فرهاد بیانگر این واقعیت است که تهیه کتاب‌های دوران کلاسیک فارسی و هندی خسته کننده و تکراری شده بود.

تا کی از داستان شیرین و فرهاد حکایت بشنویم، کاش روزی برسد که از خودمان چیزی بگوئیم و بشنویم و ببینیم (غروی، 48).

3. شاید یکی از دیگر دلایل رواج این شیوه در عصر جهانگیر، وجود نقاشی اروپائی بوده است که در این زمان نفوذ بیشتری در هند پیدا کرده بود. غروی در مورد تأثیر اروپائیان در گسترش شیوه شبیه‌کشی و چهره‌پردازی در زمان جهانگیر ضمن اینکه این تأثیر را بعید می‌داند، یکی از علل رواج این شیوه را تجاوز هنرمندان از نقاشی داستان و ماجرا به زندگی درباری می‌دانند که سبب شد هنرمندان آنطور که می‌بینند نقاشی کنند نه آنطور که فکر می‌کنند (غروی، 56). نکته دیگر این که در این زمان به درخواست مکتوب‌خان، رئیس کتابخانه جهانگیر، دو تن از  نقاشان هندی برای فراگیری فنون نقاشی فرنگی به ایتالیا اعزام شدند. این نقاشان پس از هفت سال اقامت در آنجا به هند برگشته و مروج سبک اروپائی در هند شدند (کریم‌زاده تبریزی، 1202).

پس از بحث درباره علل رواج شبیه کشی و از رونق افتادن تهیه نسخه‌های خطی، لازم است، یکی دیگر از ویژگیهای نقاشی عصر جهانگیر را معرفی کنیم، و آن تهیه مرقع است که در این زمان و متأثر از علائق جهانگیر آغاز شد. در این دوره نقاشی‌های منفرد به همراه نقاشی‌های استادان گذشته که از کتاب‌ها جدا شده بود، در یک مجموعه به نام مرقّع و یا به قول فرنگی‌ها آلبوم جمع‌آوری و صحافی شد. این مرقّعات، علاوه بر حفظ و نگهداری، خلاء حاصله از عدم تهیه نسخه‌های خطی در عصر جهانگیر را نیز جبران می‌کرد. مرقّعات بواسطه اینکه نقاشی‌های اساتید متفاوتی را در یک مجموعه و در کنار هم گرد می‌آورند، امکان مطالعه و بررسی بهتر و بیشتر نقاشی‌های این عصر وتشخیص و پی‌گیری روند توسعه و تکامل آن را برای ما فراهم می‌کنند و از این نظر اهمیت زیادی در مطالعه تاریخ نقاشی دارند.

چهار مرقع یا آلبوم در دوره جهانگیر تهیه شده‌اند که عبارتند از:

1. آلبوم یا مرقع جهانگیر در کتابخانه دولتی برلین 1

2. آلبوم یا مرقعی بنام wantago Bequest در کنزینکتین لندن قسمت هند.

3. مرقع گلشن که در موزه کاخ گلستان تهران نگهداری می‌شود.

4. یکی از مرقعات اردشیر که در حراج لندن اوراق شد و به فروش رسید (غروی، 58).

دیگر از ویژگیهای عصر جهانگیر که تأثیرات مستقیم و غیر مستقیمی بر هنر بخصوص هنر نقاشی داشت، کیفیت روابط سیاسی، هنری جهانگیر با شاه عباس صفوی از ایران بود. او که توجه و علاقه‌ای خاص به برقراری ارتباط و حفظ روابط فرهنگی، هنری با ایران داشت، با ارسال سفرای متعدد به دربار ایران، سعی در حفظ و گسترش این راوبط دوستانه می‌کرد، جهانگیردر بعضی موارد نقاشانی را، همراه با سفرای اعزامی به ایران می‌فرستاد که حضور آنها، باعث ایجاد تماس هنری و تأثیر و تأثرهای مفید در زمینه هنر نقاشی ایران و هند می‌شد.

به عنوان مثال در معیت خان عالم یکی از سفرای جهانگیر که به ایران آمد، نقاشی به نام بشنداس بود که از طرف جهانگیر مأموریت داشت چهره شاه عباس و درباریانش را تصویر کند. علاوه بر این بشنداس در نظر داشت هنر نقاشی و چهره پردازی را به شیوه استاد بهزاد از هنرمندان ایرانی فرا گرفته، چون ارمغانی به هند برد. جهانگیر در تزوک جهانگیری درباره علت عزیمت بشنداس در سال 1022 ه‍ به ایران چنین نوشته است:

در وقتی که خان‌عالم را به عراق می‌فرستادم، بشنداس نام مصوری را که در شبیه کشی از یکتایان روزگار است همراه داده بودم که شبیه شاه برادرم را بسیار خوب کشیده بود، چنانچه به هر کس از بنده‌های ایشان نمودم، عرض کردند که بسیار خوب کشیده (هاشم، 323).

بشنداس موفق شد در این سفر تصاویر زیادی از شاه عباس و اطرافیان او به قرار زیر کشیده. و به هند برد. این تصاویر عبارتند از:

1. تصویر شاه عباس که بر اسب نشسته و یکی از ملازمان، باز شکاری او را روی دست گرفته، و در مقابل وی ایستاده است، در این اثر نوشته شده است «عمل بشنداس» «شبیه شاه عباس»

2. نقاشی دیگر، شاه عباس را در حالی که شمشیری به کمر بسته و تفنگی به دست گرفته است نشان می‌دهد.

3. بشنداس در اثری دیگر شاه عباس را در حالی که بر روی صندلی نشسته و باز شکاری بر دست گرفته نشان داده است، در این مجلس دو نفر از اعیان در حضور شاه ایستاده‌اند. «عمل بشنداس»

4. یکی دیگر از کارهای بشنداس صحنه‌ایست که در آن خان‌عالم صراحی از سنگ یشم به شاه عباس تقدیم می‌کند این اثر در موزه بوتون نگهداری می‌شود.

5. تصویر دیگری از شاه عباس موجود است که در آن شاه ایستاده و دستها را در شال کمر فرو برده است، هر چند در قسمت پائین این اثر نوشته شده است شبیه علی‌خان اما این جمله که بعدها اضافه شده است، اشتباهی بیش نیست.

6. بشنداس در این سفر تصویر خدابنده میرزا پدر شاه عباس را نیز کشیده است.

غیر از بشنداس، نقاشی دیگری نیز همراه خان عالم به نام خیرات خان به ایران آمده بود. او نیز تصاویری از شاه عباس و اطرافیانش کشید، یکی از این نقاشیها خان عالم ر ا در حضور شاه عباس نشان می‌دهد که دو زانو نشسته و در کمال ادب شربتی را که شاه عباس به او تعارف کرده دریافت می‌کند. شاه عباس نیز در حالی که شمشیر و کمان و سایر ادوات رزمی به تن نموده دو زانو نشسته است. در قسمت بالای سمت چپ، به خط نستعلیق زیبا چنین نوشته شده است«شبیه شاه عباس ماضی و خان عالم» و در قسمت پائین این جملات به چشم می‌خورد. «آورنده بنده با اخلاص خیرات خان». غیر از آنچه ذکر شد، سفر خان عالم به دربار شاه عباس در زمینه هنر نقاشی و تبادل شیوه‌های نگارگری و اطلاع او از وضعیت نقاشی برای نقاشان هند و ایران سودمند بود، زیرا در این سفر، خان عالم موفق به خرید نسخه خطی مصوری شد که بوسیله کتابدار شاه عباس ربوده شده بود. هر چند شاه عباس از این واقعه مطلع و برای چند روزی این نسخه را از خان عالم پس گرفت، امّا چون از علاقه جهانگیر به داشتن اینگونه آثار آگاه بود، آنرا به خان عالم بازگرداند. در جهانگیرنامه شرح این واقعه را به تفصیل چنین می‌خوانیم:

و از نفایس و نوادر روزگار که خان عالم آورد الحق از تأییدات طالع او بود که چنین تحفه به دست او افتاده مجلس جنگ صاحب قران است. بالتمش خان و شبیه آن حضرت و اولاد وامجاد و امرای عظام که در آن جنگ سعادت همراهی اختصاصی داشتند کشیده و نزدیک به هر صورتی نوشته شبیه کیست. و این مجلس مشتمل است بر دویست و چهل صورت، و مصور نام خود ر ا خلیل میرزای شاهرخی نوشته و کارش به‌غایت پخته و عالی است و به قلم استاد بهزاد مناسبت و مشابهت تمام دارد.

اگر نام مصور نوشته نبودی گمان می‌شد که کار بهزاد باشد، و چون به حسب تاریخ او بیشتر هست اغلب ظن آن که بهزاد از شاگردان اوست و به روش او مشق کرده و این گرامی تحفه از کتابخانه علیین آشیانی شاه اسماعیل ماضی و یا شاه طهماسب به سرکار برادرم شاه عباس انتقال یافته. صادق نام کتابدار ایشان دزدیده به دست شخصی فروخته، قضا در صفاهان این مجلس به دست خان عالم می‌افتد و به شاه نیز خبر می‌رسد که او چنین تحفه به هم رسانیده و به بهانه تماشا از او طلب می‌فرمایند. خان عالم هر چند خواست که به لطایف الحیل بگذراند چون مکرر به مبالغه اظهار فرمودند ناگزیر به خدمت ایشان فرستاد. شاه به مجرد دیدن شناخته‌اند. روزی چند نزد خود نگاهداشته غایتاً چون توجه خاطر ما به امثال این نفایس می‌دانند که در چه مرتبه است و از خواستن نیز در کلی و جزئی به‌حمدالله که مضایقه نیست حقیقت را به خان عالم ظاهر ساخته باز به مشارالیه لطف نمودند (هاشم، 323).

در یکی از مراودات شاه عباس، باز شکاری برای جهانگیر فرستاد که چو نتوانست آب و هوای هند را تحمل کند پس از چند روزی درگذشت، به دستور جهانگیر، منصور نقاش، از روی بدن مرده این باز تصویری کشید که به عنوان یکی از نقاشی‌های ممتاز این دوره به ما رسید. تأثیر ارتباط و مراودات شاه عباس و جهانگیر بر نقاشی، به آنچه از نظر گذشت خلاصه نمی‌شود. مجالس دیگری که البته خیالی هستند از ملاقات شاه عباس، و جهانگیر تصویر شده است که علاوه بر ارزش فرهنگی از نظر بررسی نقاشی‌های این زمان نیز حائز اهمیت‌اند.

یکی از نقاشی‌ها صحنه ملاقات خیالی شاه عباس و جهانگیر را نشان می‌دهد، که هر دو بر تختی نشسته و به بالش تکیه داده‌اند، در طرف چپ آصف‌خان و در سمت راست، کنار شاه عباس، خان‌عالم دیده می‌شود، که بازی را بر دست گرفته است. این باز یادآور همان باز هدیه شده از طرف شاه عباس بوده است.

در بالا و پایین این نقاشی اشعاری بدین مضمون نوشته شده است در بالا:

که شاه جهانگیر و عباس شاه

 

دو شاه جوانبخت ظل آله

بشادی گرفته بکف جام به جام

 

بدولت نشینند پهلوی هم

 

در پائین:

جهان کرد آباد از عدلشان

 

که باشند آسوده خلق جهان

چو یار و برادر به هم خورند

 

الهی بدولت زهم برخورند

 

نقاشی دیگر از این نمونه موضوع خواب جهانگیر را به تصویر کشیده است. در این اثر شاه عباس و جهانگیر در حالی که همدیگر را در آغوش گرفته‌اند، بر روی کره زمین نشان داده شده‌اند. ایران به شکل یک گوسفند و هندوستان به شکل یک شیر روی کره مجسم شده است. در این نقاشی یک بیت شعر که اشاره‌ایست به خواب جهانگیر به شرح ذیل نوشته شده است:

شاه ما در خواب آمد پس مرا خوشوقت کرد       دشمن خواب من است، آنکس که از خواب ربود

این نقاشی توسط ابوالحسن کشیده شده است با امضای: «عمل مریدزاده با اخلاص نادرالزمان – بن آقا رضا»

در بررسی وضعیت نقاشان ایرانی عصر جهانگیر، این مطلب قابل ذکر است که همانگونه که میرسیدعلی و عبدالصمد شیرازی در زمان همایون، و همین دو به همراه فرخ بیک، در زمان اکبر، از عوامل موثر نفوذ نقاشان ایرانی و حفظ و تداوم آن در هند بودند، آقا رضا و به خصوص، پسرش ابوالحسن نیز در زمان جهانگیر باعث تقویت، گسترش و حفظ ویژگیهای نقاشی ایرانی در هند شدند. ابوالحسن به گفته جهانگیر خانه‌زاد بود و بیش از هر نقاش دیگری مورد توجه و عنایت قرار می‌گرفت، به طوری که از جهانگیر لقب نادرالزمانی دریافت کرد. نادرالزمان نقاشی را از پدر فرا گرفته بود و بدین وسیله ویژگیهای نقاشی ایرانی در کارهای او دیده می‌شد. غیر از ابوالحسن، آقا رضا پسران دیگری به نام‌های عبید و علیرضا داشت که همچون پدر و برادر (ابوالحسن) نقاش بودند.

عبید بیشترین دوران هنری خود را در زمان شاه جهان سپری کرد، و یکی از نقاشان برجسته آن عصر بود، هر چند در این حرفه در حد برادر و حتی پدر خویش نبود. غیر از خانواده آقارضا، نقاشان ایرانی متعدد دیگری در زمان جهانگیر فعالیت هنری داشته‌اند که عبارت بودند از: محمد نادر سمرقندی، سلیم قلی، رحمان قلی، عالم بن محمد طالب، غلام، نادره بانو، محمدعلی، یوسف و شرف‌الدین‌علی. وجود این نقاشان و در رأس آنها آقا رضا و ابوالحسن از عوامل اصلی ترویج نقاشی ایرانی، و حفظ و نفوذ آن در عصر جهانگیر بودند.

امّا به طور کلی نقاشی ایرانی بنا به دلایلی که در ذیل بحث خواهد شد، در زمان جهانگیر، نفوذ و اقتدار گذشته خود را از دست داده بود، و اگر می‌توانستیم نقاشی‌های هند را در زمان همایون و اکبر هند و ایرانی نامگذاری کنیم، در اواخر سلطنت جهانگیر اطلاق این عنوان به نقاشی‌های هند نمی‌توانست صحیح باشد. نقاشی هندی که در اوایل حکومت بابریان، تحت تأثیر شدید فرهنگ ایرانی و زیبائیهای هنری آن، هویت و سابقه هنری خود را فراموش کرده بود، پس از گذشت زمانی که از همایون تا جهانگیر به طول انجامید، توانست استقلال از دست رفته را بازیابد و با ترکیب و تلفیق ویژگیهای نقاشی ایرانی و اروپائی با نقاشی‌های بومی، هنری را عرضه کند که متمایز و مستقل از همه آنها بود، و همانگونه که پرسی براون عقیده دارد، در اوایل نقاشی هندی، (بابری) شعبه‌ای از نقاشی ایرانی بود ولی مانند آن سلسله، به زودی تابعیت محیط را پذیرفت.

یکی دیگر از عواملی که باعث کاسته شدن از نفوذ و تسلط نقاش ایرانی در هند شد، عدم استمرار مهاجرت نقاشان ایرانی در عصر جهانگیر بود، جریان مهاجرت نقاشان ایرانی که در زمان همایون آغاز شد، در زمان اکبر به اوج خود رسید و تا اواخر سلطنت جهانگیر نیز ادامه پیدا کرد (البته در سطحی محدودتر). مهاجرت متناوب نقاشان ایرانی عامل اصلی اشاعه و حفظ ویژگیهای نقاشی ایرانی در هند بود و زمانی که این روند در اواخر دوران جهانگیر متوقف شد، نقاش ایرانی تحت تأثیر نقاشی و نقاشان هندی قرار گرفت، به خصوص اینکه هنرمندان بومی، از زمان اکبر حرکت تازه‌ای را برای بدست گرفتن امور هنری و رهایی از نفوذ و تسلط نقاشان ایرانی آغاز کرده بودند.

همانطور که گذشت، نقاشی‌های عصر جهانگیر خصلت‌ها و ویژگیهایی از خود به جای گذاشت که به قول اکثر هنرشناسان تشخیص مایه ایرانی آن اغالب مشکل بود (نفیسی، 36). از این رو مطالعه نقاشی‌های عصر شاه جهان و اورنگ زیب از آن جهت که نفوذ نقاشی ایران در آن دوره به درجه بسیار کمی رسیده بود، از محدوده مطالعات ما خارج می‌شود.، هرچند در این زمان نقاشان ایرانی همچنان در دربار به حرفه نگارگری اشتغال داشتند، ولی به دلیل اینکه این نقاشان خود تحت تأثیر محیط هند و نفوذ نقاشی فرنگی قرار گرفته بودند، کمتر عوامل ایرانی در کارهایشان دیده می‌شود.

فهرست منابع:

  • ارشاد، فرهنگ: مهاجرت تاریخی ایرانیان به هند، تهران، 1379.
  • پرایس، كریستین : تاریخ هنر اسلامی، ترجمه مسعود رجب نیا، بنگاه ترجمه و نشر كتاب 1356.
  • جهانگیر، نورالدین محمد : جهانگیر نامه ( توزك جهانگیر ) به كوشش محمد هاشم، بی جا، بنیاد فرهنگ ایران، 1359.
  • حكمت، علی اصغر : سرزمین هند، تهران، دانشگاه تهران، 1337.
  • دیماند، س. م : راهنمای صنایع اسلامی، ترجمه عبداله فریاد، 1336.
  • غروی، مهدی : كتاب‌های فارسی چاپ هند و تاریخچه آن، مجله هنر و مردم، شماره 102-103، 1350.
  • ــــــــــــــ : دوستی جاودانه روابط فرهنگی ایران و هند و جلوه‌های پر شكوه آن، مجله هنر و مردم، شماره 95، 1349.
  • : خواجه عبدالصمد شیرین قلم شیرازی، مجله هنر و مردم، شماره 128، خرداد 1352.
  • : گلبدن بانو و كتابش، همایون نامه، مجله هنر و مردم، شماره 91، اردیبهشت 1349.
  • : جادوی رنگ (2) . مجله هنر و مردم، شماره 145، آبان 1353.
  • ــــــــــــــ : حمزه نامه بزرگترین كتاب مصور فارسی، مجله هنر و مردم، شماره 85، آبان 1348.
  • : جادوی رنگ (3)، مجله هنر و مردم، شماره 147-146، آذر و دی 1353.
  • : جادوی رنگ (4)، مجله هنر و مردم، شماره 148، بهمن 1353.
  • : جادوی رنگ (5)، مجله هنر و مردم، شماره 149، اسفند 1353.
  • كریم‌زاده تبریزی: محمدعلی: احوال و آثار نقاشان ایران و برخی از مشاهیر نگارگر هند و عثمانی، جلد 3 تا 1، لندن، 1363.
  • كونل، ارنست : هنر اسلامی، ترجمه هوشنگ طاهری، تهران، انتشارات آزادی، 1347.
  • گری، بازیل: نگاهی به نگارگری در ایران، ترجمه فیروز شیروانلو، تهران، 1355.
  • گدار، آندر، گدار، یادا، سیروماكسیم : آثار ایران، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، جلد 3، آستان قدس رضوی، 1388.
  • میراحمدی، مریم : تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر صفوی، امیركبیر، 1371.
  • نفیسی، نوشیندخت: تاریخ نقاشیهای آسیا و جلوه‌های آن، هندوستان، مجله هنر و مردم، شماره 21 تیر 1343.
  • Brret-D- and Gray-B Indian painting p.99.
  • Welch-stuart cary: the A RT OF MUGHAL Indian painting and precious objects- p 1 go 190.

 

1. Stanly Clark: Indian Drawing. Twelve Moghal paintings of school of homgon (16 th century London, 192

2. دین الهی اکبر، مشتمل بر دستورات اسلامی، زرتشتی و فلسفه هندی بود که اکبر قصد داشت با ارائه آن از تمام پیروان ادیان موجود در کشور در اداره کشور استفاده کرده و از بروز اختلاف بین آنها جلوگیری کند.

مزدک نامه 5 | موضوع : هنر

نوشته قبلی : کاربردهای بودپذیر منطق فازی در موسیقی | نوشته بعدی : رساله علی‌محمد اصفهانی در فن ‏کاشی‌سازی

مشاهده : 3037 بار | print نسخه چاپی | لینک نوشته |

دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
دی ان ان