زبان تالشي اسالم
نویسنده: پروفسور احسان يارشاطر* ترجمۀ دکتر عليمحمد طرفداري
تقديم به ايرج افشار دوست و همكار خستگيناپذير، بهمناسبت هفتادمين سال تولد
1. در ميان لهجههاي تالشي كه در ايران صحبت ميشوند، اَسالمي از جايگاهي آشكارا مركزي هم به لحاظ جغرافيايي و هم از نظر زبانشناسي برخوردار است.1 تالشي شمالي كه در منطقه تالش جمهوري آذربايجان شوروي سابق صحبت ميشد، به اندازۀ كافي از سوی ب. و. ميلر (B.V.Miller) تشريح شده است.2 انواع تالشي كه در جنوب رود ارس صحبت ميشود، به جز گويش ماسولهاي که به وسیلۀ لازار (G.Lazard) مورد پژوهش قرار گرفته هنوز به شكل مناسب مطالعه نشدهاند.3 بين لهجههاي تالشي شمالي، مركزي و جنوبي تفاوتهاي جالب و قابل فهمي وجود دارد كه منجر به پيدايش زيرشاخههاي لهجهاي و گويشهاي محلي متعددي شده است. اگر از جنوب به طرف شمال پيش برويم تفاوت تالشي ايران و تالشی اتحاد جماهير شوروی سابق بياهميت جلوه ميكند، زيرا لهجههاي روستاهاي ورزنه، صيادلر و عنبران، به عنوان نمونه، به تالشي شمالي نزديكاند، هرچند با آن يكسان نیستند.
2. من بررسي لهجههاي تالشي را در تابستان 1958م. در سفري به تالش شروع كردم و آن را در سفر ديگري كه در تابستان 1971م. به آن جا داشتم، ادامه دادم و دادههای تحقیق را (از جنوب به شمال) در ماسوله، ماسال، شاندرمن، خوشابر، اللهبخش محل (اولين روستاي تالشي زبان غرب بندر انزلي)، تالش دولاب، بازار اسالم، ناورود، كیلهسِرا،4 بُداك، جوكندان، ورزنه، صيادلر و عنبران جمعآوري كردم.
3. اسالم كه دهستاني (زيرمجموعه بخش روستايي) در وسط تالش ايران است، از كيلومتر 45 جاده كنار درياي بندر انزلي به آستارا شروع ميشود. رودخانه ناو (ناورود) در آن جاري است. جمعيت5 آن ناهمگن است و اغلب تالشي هستند، اما آذربايجانيهاي ترك زبان، گيلانيها، تعداد كمي فارسهاي فارس زبان و در زمستان تعدادي كارگر مهاجر ترك زبان از مناطق مجاور خلخال و تعدادي از تات زبانهاي بخش شاهرود خلخال نیز در آن ساكناند.
4. اولين منبع خبري من از اسالمي، اسد افندي دهابيهي، مردي بود دقيق و روحاني اهل سنت و اهل ديگهسِرا در جنوب غربي منطقه قشلاق (منطقه زمستاني) اسالم كه در بازار اسالم در ناورود در منطقه روستايي اسالم، زندگي ميكرد. او سر دفتر اسناد رسمي (محضردار) بود. بعدها در سال 1960م. و دوباره در سال 1971م. در مرور و كامل كردن مطالبم در مورد اسالم از همكاري دوست و همكارم دكتر م. اسعد نظامي (كه از اين به بعد با نام نظامي از او یاد ميشود)، سود بردم. او دانشمندي اهل واردهسِرا است كه روستايي است در نزديكي ديگهسِرا و در يك كيلومتري خليفآباد و كارخانۀ چوب اسالم قرار دارد. او دانشجوي دانشگاه كلمبيا بود و اكنون استاد جامعهشناسي دانشگاه ملكسعود در رياض است. به نظر او دو گويش اصلي اسالمي وجود دارد: يكي در ناو در شمال غربي اسالم و ديگري در سایر قسمتهای منطقه اسالم. در دومي ميتوان دو لهجه با تفاوت جزئي در ناورود را تشخيص داد: يكي در لهجه مردم دهابيهي و ديگري در آن چه نظامي مطرح ميكند. آنچه در ادامه ميآيد براساس دومي (نظر نظامي) است، مگر آن كه اختصاصاً متمایز شود.
آواشناسي
5. حروف صدادار عبارتند از:
u ü
i o
e ə
ā a
5-1. ə حرف صدادار مركزي است. تفاوت آوايي آن از e به صورت جفت در كلمات se به معني درخت و sə به معني سنگ و ser به معني ازگيل و sər به معني قرمز ديده ميشود.
5-2. ā كه همان [ﺩ] و از ā فارسي گردتر است؛ قبل از كلمهاي كه تودماغی ادا ميشود، باز هم گردتر شده و به u مثلاً در Gelun به معني گيلان و يا در bādām / bādum به معني بادام تبديل ميشود. در وضعيت بعدي kā به معني در، از و غيره، بهطور مداوم به شكل o يا u گرد ميشود. گردش بهسوي يك صدادارگرد همچنين اين حقيقت را توضيح ميدهد كه اگر به دنبال ā يك a بيايد، اتصال آنها عموماً توسط يك -w ظريف وخفيف انجام ميشود، مثل nāwam به معني «نميآيم» و bərāwa به معني «برادرت» (براي ملاحظه ساير صداها ← به شمارۀ 11).
5-3. u همان [u] است، اما طيف وسيعي دارد و از [o] تا [u] گسترش يافته است.
5-4. ü، u اي است كه به صورت كامي (از سقف دهان) ادا ميشود و از نظر آوايي از آن متمايز است. به عنوان مثال در زوج كلمات du به معني «آب دوغ» (كه فارسي آن دوغ است) و dü به معني «دود».
5-5. o، فقط در تعداد نسبتاً كمي از كلمات ديده ميشود (مثلاً در daxoste به معني «با بيدقتي چيزي را جايي گذاشتن يا با خشونت كسي را هل دادن»)، به خصوص در كلمات گرتهبرداري شده از فارسي، و در مثالهاي من در اين مورد o هميشه با يك حرف نيمه صدادار w در يك شبهتركيب آوايي دنبال ميشود، مانند owsun (كلمۀ فارسي افسون)، owrat (كلمۀ عربي- فارسي عورت) به معني «زن»، owqāt (كلمۀ عربي- فارسي اوقات به معني زمانها) كه «حال و احوال» معني ميشود و owliā (كلمۀ عربي- فارسي اوليا) به معناي «مقدسان»، و همچنین واژۀ owšar به معني «شرور» (احتمالاً از كلمۀ عربي- فارسي شر؟).
6. حروف بيصدا عبارتند از:
حلقی
|
|
نرمكامي
|
|
كامي
|
|
فكي
|
|
لبي
|
|
|
|
g
|
k
|
|
|
|
|
d
|
t
|
|
b
|
p
|
انسدادي
|
|
|
|
|
|
j
|
c
|
|
|
|
|
|
|
ادغامي
|
H
|
|
q
|
x
|
|
ž
|
š
|
|
z
|
s
|
|
v
|
f
|
مالشي
|
|
|
|
|
|
|
|
n
|
|
|
|
m
|
|
دماغي
|
|
|
|
|
|
|
|
|
r
|
|
|
|
|
لوله شده
|
|
|
|
|
|
|
|
|
l
|
|
|
|
|
كناري
|
|
|
|
|
|
y
|
|
|
|
|
|
w
|
|
نيمه صدادار
|
6-1. q يك مالشي نرم كامي است [g].
6-2. l وقتي كه يك حرف نرم كامي يا a و ā يا ə قبل از آن بيايد بهصورت نامفهوم بيان ميشود، مثلاً در igla به معني «يك» (كه ila به معني «يك» هم آمده است)، bala به معناي «بچه»، avasāl به معني «بهار»، fala به معني «قطعه»، calcat به معني «یوزپلنگ»، bəlbəl به معني «بلبل» و dal به معني قلب (و بايد به hala به معني «اكنون» نیز اشاره كرد)؛ اين تمايز همآوايي در مثالهايي كه ذکر شد، ناديده گرفته شدهاند.
6-3. w فقط بعد از o ميآيد (← به شمارۀ 5.5)، يا بهصورت ظريف و نرم، وقتي u با يك حرف صدادار همراه ميشود و يا وقتي كه به دنبال a يا ā، u بيايد يا ā در كنار a قرار بگيرد (← به شمارۀ 11)، مثل zuwa به معني «پسر»، cawun به معني «مالِ آنها» و gāwun به معني «گاوها».
7. كشيدگي بعد از a براساس واجشناسي است؛ مقايسه كنيد با ca به معني «مالِ او و يا مالِ آن» و ca: به معني «چيست»، ra به معني «لبه (ميز، پرتگاه و غيره) يا رگ و رگه» و ra: به معناي «تگرگ». كشيدگي گاهي جاي صداهاي حذف شده را ميگيرد كه اغلب h يا [?] است، برای مثال، Ba:rām (در فارسي بهرام)، a:ri به معني «سابقاً ميخورد» (مقايسه كنيد با har/hard به معني «خوردن»)، za:la به معني «صفرا و كيسه صفرا» (در فارسي ضهرا)، da:va (واژۀ عربي- فارسي دعوا) به معني «جدال»، ba:zi (كلمۀ عربي- فارسي بعضي) به معني «برخي» و na: به معني «نُه» (و همينطور na:nu به معناي «گهواره»).
7-1. وقتي بهدنبال a، يك a ديگر بيايد، معمولاً بهصورت a: تلفظ ميشوند، مثل: a save به معني «آن يك سبد است» و əm cəmən ka: به معني «اين خانۀ من است».
8. محل تأكيد آوايي قابل پيشبيني و براساس واجشناسي است. به عنوان مثال: paš¢muni به معني «پس فردا»، pašmu¢ni به معني «ندامت و پشيماني»، ¢harde به معني «نوشيد» و har¢de به معني «نوشيده است». در اسامي و عبارات اسمي، تأكيد هميشه بر روي سيلاب آخر قرار ميگيرد و شناسههاي اسمي همه با تأكيد بيان ميشوند.
8-1. وقتي اسمي با اسم ديگر توصيف يا مضاف ميشود، تأكيد اولي در دومي ادغام ميگردد و از اين رو عبارت به صورت يك اسم مفرد درميآيد، مثلاً ženbərā به معني «زنِ برادر» و angešta-ba-¢gav (يك عبارت اسمي) به معني «انگشت به دهان و متحير» (← به شمارۀ 16. 2. 1.).
8-2. در افعال، تأكيد براساس قوانيني كه اجزای آن را شكل ميدهد، تعيين ميشود. در جملات سئوالي، شرطي و مبهم، تأكيد آوايي تلفظ بر تأكيد مربوط به خود كلمه رجحان دارد.
9. اشكال كوتاه شدۀ كلمات همانند فرمهاي كامل آنها وجود دارد، مانند: zün/züvun به معني «زبان»، bāj/bavāj به معني «بگو!» و bauna < ba-aun-na به معني «با او» (براي مثالهاي بيشتر ← به شمارۀ 30. 3.).
9-1. در افعال امري مفرد يك r اغلب در پايان فعل ميافتد، ولي در حالت جمع يا در مضارع شرطي مجدداً ظاهر ميشود، مانند ba (:) و حالت جمع ba:r-an به معني «بخوريد»، ba(:)r-um به معني «[اي كاش كه] بخورم»، vi-ge و حالت جمع vi-ger-an به معني «بلند کنید!» (اما be-xer به معني «بخر» و da-bir به معني «بِبُر(قطع كن!)» چنين نیستند). لهجۀ ناورودي اغلب پسوند -an در حالت امري جمع را به a كاهش ميدهد، مثل be-dara به معناي «بدهيد!».
10. وقتي حرف بيصدايي كه تلفظ نميشود با حرف بيصداي ديگري همراه شود، آن حرف بيصدا هم تغيير صدا ميدهد يا آهسته و ضعيف تلفظ ميشود، مثلاً ida šav tamum ārab به معني «در شبِ جشن به پايان ميرسد»، savsar به معني «فردا»، esba/espa به معني «سگ»، isbi/ispi به معني «سفيد»،6 gav/gaf به معني «دهان». به طور كلي در مواردي كه يك حرف بيصداي تلفظ شده و نشده با هم همراه ميشوند، عدم تلفظ حرف بيصدايي كه تلفظ نميشود، يك قانون است.
11. در زبان اسالمي تمايلي براي استعمال آواهاي حلقي بين دو حرف صدادار وجود ندارد. آنها با استفاده از صداهاي ارتباطدهنده از اين امر سر باز ميزنند. اين صداها عبارتند از: y كه صدادارهاي e يا i را به صدادار بعدي و يا ā را به -e ارتباط ميدهد، w كه حرف صدادار گرد يا ā را به a يا u وصل ميكند،7 M كه به ندرت در كیلهسرا به عنوان صدای رابط استفاده ميشود، ولي در ناورودي به جاي w قبل از هجاي نشانه غيرمستقيم جمع يعني -un ميآيد و r كه بيشتر اوقات در افعال، حرف صدادار آخري يك پيشوند فعلي يا يك بُن فعلي را به a بعد از آن متصل ميكند. به عنوان مثال ra-y-e به معني «رگهها يا رگها (جمع مستقيم)»، gā-y-e به معني «گاوها»، da-ni-y-a-mard به معني «[آتش] ازبين نميرود»، a-w-un به معني «آنها (جمع غيرمستقيم)»، gā-w-un به معني گاوها، كیلهسرايي kuku-w-un/kuku-m-un به معني «قمريها»، ناورودي esba-m-un به معني «سگها»، gula-m-un به معني «كوزهها»، neyra-m-un به معني «مَشكها»، bə-da-r-um به معني «[كه] ميدهم»، vi-r-a-ger-im به معني «من داشتم ميخريدم»، pe-r-a-p-i به معني «او داشت بلند ميشد»، bə-da-r-a(n) به معني «بدهيد (جمع)»، be و جمع آن be-r-an به معني «بياييد»، ra-da-r-aviyar به معني «رهگذر» (كه ادبي آن «مسافر جاده» است،
da-viyarde به معني «گذر كردن از»).
نكتۀ مهم: در مثالهاي زير w و y خفيف و نرم معمولاً در نوشتن حذف ميشوند، لذا مينويسيم gāun، kia، naimard، مگر وقتي كه به آساني نتوان حدس زد صوت ارتباطي وجود داشته است.
12. موارد همگوني صداي حرف صدادار، بيشتر در پيشوند قيدي bə وجود دارد و ممكن است در فرمهاي bi/ba/bu/b نيز بسته به موقعيت مطرح شود. مثلاً bə-kar-i به معني «[كه] انجام ميدهد»، bubu به معني «[كه] باشد»، bi-vrij به معني «بدو».
12-1. استعمال پسوند منفي ne- يا ni- مثل همين حالت است. از اين نوع ne-m-a-š به معني «نميروم»، vi-ni-š-a-gat به معني «نميخري»، و همينطور əm به معني «اين» كه غيرمستقيم آن imi و ضمير ملكي آن cimi است. تغيير بيان از لبها، دندانها در ən-ta(r) به معني «[در] اين روش» (<əm~، مقايسه كنيد با a-tar به معني «آن روش») موارد ديگري از همگوني آواها هستند.
صرف و نحو
اسامي
اسامي ذات
13. صرف اسامي ذات براساس جمع و مفرد و در حالت مستقيم و غيرمستقيم انجام ميشود. شكل گرامري آن مشخص نيست. براي اسامي ذاتي كه به يك حرف بيصدا ختم ميشوند، نشانه صرفي كه همگي مؤكد هستند، عبارتند از:
مفرد جمع
مستقيم هيچ -e
غيرمستقيم -i -un
بهطور مثال:
مفرد مستقيم: xerdan virita به معني «بچه دويد»؛
مفرد غيرمستقيم: xerdan-i sar kara dāj due به معني «سرِ بچه درد ميكند»؛
جمع مستقيم: xerdan-e virtin به معني «بچهها دويدند»؛
جمع غيرمستقيم: xerdan-un ma-vāj به معني «به بچهها نگو».
13-1. وقتي كه اسم ذاتي به يك حرف صدادار ختم شود، علامت مفرد غيرمستقيم حذف ميشود:
ka-kā به معني «داخل اتاق»؛
xədā kārun به معني «كارهاي خدا»؛
vayu-rā به معني «براي عروس».
هرچند در حالت جمع پايانهها حذف ميشوند، اما به حرف صدادار انتهايي با يك تغيير تدريجي صدا متصل ميشوند، مثل:
asta-y-e, asta-wun به معني «استخوانها (مستقيم و غيرمستقيم)»؛
vayu-(y)-e, vayu-wun به معني «عروسان8».
13-2. به هنگام صحبت كردن سريع، a، ə، e، u و ā پاياني به علاوۀ هجاي غيرمستقيم جمعِ -un بهصورت يك شبه مصوت صدادار تغيير ميكند.
14. حالت مستقيم براي موارد زير استفاده ميشود:
الف. فاعلي، مانند:
cam-e vicinistin به معني «چشمها بسته شدند».
ب. گزارههاي اسمي، مانند:
səra esba zarda šaqāli barāwa به معني «سگ قرمز برادر شغال زرد است» (يك ضربالمثل).
ج. مفعول بيواسطه مستقيم در ساختار عاملي، مانند:
pas-e hardin9 varg-i به معني «گرگها ميشها را خوردند».
د. مفعول بيواسطه تعريف نشده، مانند:
pas-i vaš bə-da به معني «به ميش علف بده» (مقايسه كنيد با vaš-i pe-ge به معني «اين علف را بكن»).
ه . متمم مكاني، مانند:
Hasan-i-na šim bāzār به معني «با حسن به بازار رفتم».10
و. متمم اسمي فعل، مانند:
vaya-na-m gaf ža به معني «با عروسم حرف زدم»؛
qam ba: به معني «وايسا!، تكان نخور!» (از مصدر qam harde).
ز. اصوات، مانند:
ey zamin, gav-i āka به معني «اي زمين، دهان بگشا».
ح. متمم حرف اضافه bi- (و احتمالاً بعضي حروف اضافه ديگر، ← به شمارۀ 15).
و) ک
15. حالت غيرمستقيم (با واسطه) براي موارد زير استفاده ميشود:
الف. ملكي، مانند:
cin-i šā به معني «شاه چين»؛
xərdan-un partāl به معني «لباسهاي بچهها»؛
ب. جزئي از يك ساختار عاملي، مانند:
varg-i gā harda به معني «گرگ گاو را خورد»؛
gāun bošqāb-e cāknəstin به معني «گاوها ظرفها را شكستند».
ج. مفعول مستقيم تعريف شده، مانند:
tā varg-e pas-un-eš na:rum به معني «تا گرگها ميشهاي او را نخوردند».
د. مفعولهاي غيرمستقيم، مانند:
šā dəzd-i xalat dua به معني «شاه به دزد خلعت داد11».
نكتۀ مهم: ممكن است در زيرساختهاي معنيشناسي اين تقسيم را نپذيرفت و آن را در دسته مفعولهاي مستقيم طبقهبندي کرد. اما اين حقيقت كه در ساختار عاملي يك مفعول در حالت مستقيم است و ديگري در حالت غيرمستقيم، باعث ميشود در ساختارهاي دستوري از هم متمايز باشند، مانند:
var-eš šanda cama alāljar-i به معني «او برف را روي باغچۀ گلها ريخت12».
ه . مفعول پسوندهاي زير:
-kā به معني «از، روي، ميان، در و نسبت به»، مانند:
ocokon divār-i-kā به معني «بچسب به ديوار!»؛
danāma jif-i-kā به معني «[آن را] در جيب ميگذارم»؛
siā xāki bən-i-kā به معني «در تَه زمين سياه».
-na به معني «با»، مانند:
ispia asb-i-na āma به معني «او سوار بر [ادبي «با»] اسب سفيدي آمد».
-rā به معني «براي»، مانند:
āxerat-i-rā i kāri bakaru به معني «[كه] كاري براي آخرتش كند».
و. مفعول حرف اضافه ba به معني «به»، مانند:
šā əm partāl bašesta ba əštan vazir-i به معني «شاه اين خلعت را به وزيرش بخشيد».
ز. مفعول حرف اضافه bi به معني «بدون»، وقتي كه مفعول ضمير است، مانند:
bi-camən maš به معني «بدون من نرو».
bi-ca به معني «بدون او» اما در حالات زير:
bi təfang niab jang še به معني «بدون تفنگ نميتوان جنگيد»؛
bi pul momkin ni(a) به معني «بدون پول ممكن نيست».
بايد توجه داشت كه təfang و pul در اين جا تعريف نشده هستند؛ من مثالي از همراهي bi با مفعول تعريف شده ندارم كه به خوبي با غيرمستقيم، همانطور كه در مورد ضماير گفته شد، از پي بيايد.13
16. اسالمي حرف تعريف ويژهاي ندارد، اما در مورد مفعول مستقيم (بيواسطه)، پسوند غيرمستقيم مشخص بودن را نشان ميدهد، (← به شمارۀ 15. ج) و يك تغييردهندۀ اسمي براي محدود كردن طيف استعمال اسم تغيير داده شده، عمل ميكند. به خصوص صفات اشاره «اين» و «آن» (شمارۀ 4.20) اغلب براي تعريف به كار ميروند تا اشاره.
16-1. ¢ila/igla (< igəla به معني «يك عدد»، مقايسه كنيد با yak dāna «يك دانه» فارسي) كه قبل از اسم ميآيد، و i (بدون تأكيد) به معني “a”، كه با مقدار عددي “one” يكي است و نشانۀ نامعين بودن اسم است و معمولاً بعد از اسم ميآيد، اما قبل از آن هم ميتواند بيايد و بعد از آن نيز تكرار شود، مثلاً:
¢ila zua(-š) hesta ba به معني «او يك پسر داشت»؛
¢igla dār dur-i-kā paydā (ā) ba به معني «دختي از دور پيدا بود»؛
i ruz-i kā-ba pasma rəšte به معني «روزي پشم ميريسيد».
16-2. در عبارات اسمي، وقتي كه تأكيد اصلي روي آخرين جزء عبارت قرار دارد، اسم تغييردهنده قبل از اسم تغييريابنده ميآيد و اولي به دومی با يك پسوند -a متصل ميشود، مثل vəla bəna به معني «بوتۀ گل»، ju-a kanārun-kā به معني «دركنار جوي آب»، šā cāk-a zua به معني «پسر خوب شاه»، xemār-a zamin ba به معني «در سطح زمين [بود]». اگر جزء تغييردهنده اسم خودش يك عبارت اسمي باشد، همين قاعده اعمال ميشود و پسوند -a بيشتر از يك بار استفاده ميشود، مثل xas-a baxt-a rujun به معني «روزهاي خوش يُمن».
16-3. عبارت اسمي ممكن است يك اسم تركيبي به وجود آورد، مثل: sif-a dāre به معني «درختان سيب»، tum-a kira به معني «زمين نشاكاري (منظور زميني است كه دانهها قبل از نشا كردن در آن كشت ميشوند)»،14 sar ahar به معني «سَرخور» (ناسزا).15
صفات
17-1. در ساختاري كه اسمي با اسم ديگر يا صفتي تعريف ميشود، تعريفكننده اول ميآيد و پسوند -a به دنبال آن ذكر ميشود، مثل səva asb به معني «اسب قرمز»، isbi-ya asb به معني «اسب سفيد»، cuwa asb به معني «اسب چوبی»، məs-a pātil به معني «پاتيل مِسي» (نيز ← به 2.16).
17-1-1. وقتي كه تعريفكننده به -a ختم ميشود، دو -a درهم ادغام ميشوند، مثلvara pašma به معني «پشم بره» و kara rowan به معني «كره خالص (روغن حيواني)».
17-2. صفت در تعداد و جنس با اسم مطابقت نميكند، مثل sər-a asb-un danəšan به معني «سوار (جمع) اسبان قرمز شويد!». هرچند وقتي كه صفتي به صورت اسم به كار ميرود، از صرف اسمي پيروی ميکند، مثل: cāk-un-kā-š bəda به معني «از خوبهاش به [من] بده» و cāk-e savsar buman به معني «خوبها فردا ميرسند».
17-3. براي مقايسه صفات پسوند -kā به معني «نسبت به، از و غيره» با صفات ساده به كار ميرود، مثل hickas ca-kā cāk nun niapat به معني «هيچ كس بهتر از او (زن) نان نميپزد» و cəmən dār əštə dār-i-kā cāka به معني «درخت من از درخت تو بهتر است».16
17-4. صفات عالي ممكن است در گويش متأثر از فارسي با پسوند «ترين» درست شوند، ولي به طور كلي ساختار متفاوتي براي بيان صفات عالي به كار ميرود، مثلcəmən asb-i-kā dunyā-kā cāk asb nia به معني «در دنيا هيچ اسبي به خوبي اسب من وجود ندارد».
اعداد
18. اعداد ثابت هستند.17 اسمي كه با يك عدد تعريف ميشود، با آن عدد فقط وقتي كه مشخصاً و درست بعد از آن باشد، تطابق ميكند: dəbera-y-e-š به معني «دو برادر او»، اما در بيشتر موارد واحد شمارنده g(ə)la18 پس از اعداد ميآيد و بعد از آن اسم شمرده شده مفرد باقي ميماند، مثل sə-gla xālā də-gla bərā-š hest ba به معني «او سه خواهر [و] دو برادر داشت».
قيود
19. قيود يا بيشتر عبارات قيدي به صورتهاي زير ساخته ميشوند:
الف. با تكرار يك اسم، صفت و يا يك اسم فعلي، مانند:
tika tika āv āba به معني «تكه تكه ذوب شد (ادبي: آب شد)»؛
cəla cəla viba به معني «قطره قطره ريخت»؛
virita 19tend tendina به معني «او شتابان رفت»؛
xuruste xuruste/xrustina əštan kar-eš karda به معني «او خنده خنده كارش را كرد».
و ب. با اضافه كردن حرف اضافه -na به معني «با» به يك اسم فعلي، مانند:
xuruste-na-š bamə-kā vigata به معني «او با خنده آن را از من گرفت»؛
barameste-na-s-ādam-e xar ākardin به معني «با گريه مردم را خر كردند (ادبي: مردم را فريب دادند)».
هرچند قاعدتاً اين قيود يا مفعولهاي غيرمستقيم از آنچه كه با ساير صفات عالي ساخته ميشوند، متفاوت نيستند، مانند:
xelek-i-na-š zamin kenda به معني «او زمين را با بيلچه كند»؛
ispi-a asb-i-na āma به معني «او با يك اسب سفيد آمد».
ضماير
20. پنج دسته ضماير شخصي وجود دارند كه چهار نوع آنها غيرمتصل هستند و عبارتند از مستقيم، غيرمستقيم نوع اول، غيرمستقيم نوع دوم و ضماير ملكي، و يكي هم ضمير متصل است:
متصل
|
ملكي
|
غيرمستقيم
نوعدوم
|
غيرمستقيم
نوعاول
|
مستقيم
|
|
-m
|
cəmən
|
bamən
|
mən
|
az
|
1 مفرد
|
-r
|
əštə
|
batə
|
tə
|
tə
|
2
|
-š
|
ca(yi)
|
ba(ri)
|
20a
|
a
|
3
|
-mum
|
cama
|
bama
|
ama
|
ama
|
1 جمع
|
-run
|
šəma
|
bašəma
|
šəma
|
šəma
|
2
|
-šum
|
caun
|
baun
|
aun
|
aye
|
3
|
نكتۀ مهم: ضمير سوم شخص با ضماير اشاره دور يكي است (← به شمارۀ 4.20).
20-1. ضماير مستقيم (بيواسطه) در موارد مستقيم به كار ميروند (← به شمارۀ 14. ب).
ضماير غيرمستقيم نوع اول به عنوان مفعولهاي بيواسطه و به عنوان عواملي در ساختار عاملي به كار ميروند (← به شمارۀ 15)، مثلاً:
mən ba təcə karda ba? به معني «من به تو چه كرده بودم؟»؛
aun cama raya-te durafandin hafs به معني «آنها دهقانهاي ما را حبس كردند»؛
tə cəmən zua ža ba? به معني «آيا تو پسر مرا زده بودي؟»؛
a…xāv ākarun به معني «او را فرستادند بخوابد».
20-2. ضماير ملكي به عنوان صفات ملكي هم بهكار ميروند. مثلاً:
cəmən šavi kiāra? به معني «پيراهن من كجاست؟»،
مقايسه كنيد با əm cəmən-a به معني «اين مال من است».
20-3. وقتي ضماير پيوسته (متصل) بعد از اسمي كه به حرف بيصدا ختم ميشود، ميآيند، با -e- به آن وصل ميشوند، مثلاً: yād-e-r-a ki harrz aviš cama ka? به معني «آيا به ياد داري (ادبي: در خاطرات هست) كه هر روز به خانه ما ميآمدي؟»
20-3-1. ضماير متصل به صورت موارد زير به كار ميروند:
الف. ضماير ملكي، مانند:
i pā-š əm dinyā-kā-rā به معني «در حرفش ثابت قدم است»؛
xasa-r bā به معني «سلامت باشي»؛
agar viragənerun pā-run acaki به معني «اگر افتاده بوديد، پاهايتان شكسته بود» (هر دو فعل ناقص هستند، (← به شمارۀ 33).
iya-š vang-a xərā-kā-š jang-a به معني «صدايش اين جاست، جنگش در هروآباد (خلخال)» (يك ضربالمثل).21
ب. فاعل در ساختار عاملي. همانطور كه ممكن است آنها خود را به فعل بچسبانند (معمولاً فقط وقتي كه اجزای ديگري در جمله وجود ندارند)؛ عموماً به مفعولهاي ممكن چه يك اسم باشد يا يك ضمير، يا به يك صفت، يك قيد و يا يك پسوند ميچسبند. بهعنوان مثال:
pata-m ba به معني «من پخته بودم»؛
danā-m-a jifi-kā به معني «من [آن] را در جيب گذاشتم»؛
zun-əš ākarda به معني «زبان باز كرد (به عبارت ديگر: شروع به حرف زدن كرد، براي كودكان)»؛
pā-š gata به معني «راه افتاد (ميتواند روي پاهايش بايستد، بيشتر در مورد كودكان به كار ميرود)»؛
xayli vaxta tə-m vinda ni به معني «مدت مديدي است [كه] نديدمت»؛
hazār owliāun-kā-s xāsta ba به معني «او از هزار مقدس [امامزاده] براي [آن] درخواست كرده است»؛
pā-na-m ratākarda به معني «با پايم آن را كنار زدم»؛
hani-š arsi karda به معني «دوباره عروسي كرد»؛
20-4. ضماير اشاره شامل ضماير اشاره به دور و نزديك هستند. ضماير اشاره به دور به عنوان ضماير شخصي هم بهكار ميروند.
ضماير اشاره به نزديك
ملكي
|
غيرمستقيم نوعدوم
|
غيرمستقيم نوعاول
|
مستقيم
|
|
cəmi/cimi
|
bimi
|
əmi/imi
|
əm
|
مفرد
|
Cumun
|
bumun
|
əmun
|
əme
|
جمع
|
ضماير اشاره به دور
ca(yi)
|
ba(yi)
|
a
|
a
|
مفرد
|
Caun
|
baun
|
aun
|
aye
|
جمع
|
مثالها:
əm cəmən-a به معني «اين مال من است»؛
a-ki به معني «كسي كه، آنچه»؛
əmi pege به معني «اين را بلند كن»؛
bimi dades به معني «به اين نگاه كن»؛
cimi-kā səvā به معني «[چيزي] غير از اين»؛
ba-kā ba به معني «در آن بود»؛
ba-na به معني «با آن»؛
az cimi bun-na xaš nim به معني «از بوي اين خوشم نميآيد».
20-4-1. ضماير مستقيم و ملكي اشاره به عنوان صفات اشاره هم بهكار ميروند، مثلاً:
az əm miva-na xaš nim به معني «از اين ميوه خوشم نميآيد»؛
ba tə əm kāre daninav به معني «اين كارها به تو نميآيد»؛
22daka əm tāsi dila-kā به معني «بريز در اين كاسه».
20-5. به معني «[او] خودش مرد (ادبي: براي خودش مرد)»؛
əšta-rā-š fekr karda به معني «به خودش فكر كرد».
20-5-1. əštan-əštan-i (əštan دوم پايانه غيرمستقيم -i ميگيرد) همان نقش əštan را دارد، مثلاً:
əštan-əštan-i-š əm kār karda به معني «خودش اين كار را كرد».
20-5-2. əštan وقتي صفت باشد، حالت ملكي دارد:
əštan partāl-es šušta به معني «او لباسهاي خودش را شست»؛
mən əštan asb varda به معني «من خودم اسب را آوردم».
افعال
21. سامانۀ فعلي بر دو ريشه استوار است، نوع اول و دوم، كه عبارتند از پيشوند وجهي bə- و پسوندهاي a، ā، i، e و دو نوع اصلي شناسههاي شخصي نوعهاي اول و دوم. اين دو ريشه منطبق با ريشه مضارع و ماضي زبانهاي رايج غرب ايران هستند، اما استعمال كنوني آنها در اسالمي اجازه نميدهد كه دقيقاً مثل آنها طبقهبندي شوند؛ تمام زمانهاي مضارع بر ريشه مضارع (نوع اول) و تمام زمانهاي ماضي بر ريشه ماضي (نوع دوم) بنا نميشوند.23
22. جملات شرطي، امري، شرطي مضارع، استمراري و استمراري شرطي بر روي ريشه نوع اول بنا ميشوند. آنها در ساختار عاملي به كار نميروند (← به شمارۀ 44). مضارع اخباري، ماضي ساده، ماضي نقلي، ماضي شرطي، شرطي كامل، شرطي بعيد و ماضي بعيد از ريشه نوع دوم ساخته ميشوند. اگر فعل قابليت پذيرش مفعول بيواسطه را داشته باشد، تمام زمانها به غير از مضارع اخباري را براي بيان ساختار عاملي ميتوان به كار برد؛ به عبارت ديگر ساختار عاملي در افعال ماضي متعددي از ريشه نوع دوم به كار ميرود.
22-1. هرچند كه ريشههاي نوع اول و دوم فعل به هم مربوطاند، ولي در اين سطح از زبان، قواعد مشتق شدن اين ريشهها از هم به آساني قابل پيشبيني نيست، به جزء در موارد محدود و در ساختارهاي ثانوي، يعني ساختار ريشه نوع دوم فعل در زمان گذشته و سببي (← به شمارههاي 46 و 47).
22-2. ريشه ممكن است ساده باشد يعني فاقد پيشوندهاي فعلي باشد، مثلاً kar-/ kard- به معني «انجام دادن»، ge(r)-/ gat به معني «بردن، به زور گرفتن»، يا مركب باشند يعني پيشوند فعلي داشته باشند، مثل ā-kar-/ ā-kard- به معني «باز كردن»، vi-ger(r)-/ vi-gat- به معني «به دست آوردن، گرفتن، خريدن».
22-3. در صرف افعال، پيشوند فعلي bə است.
23. يك گروه از پيشوندها با ريشههاي ساده فعلي تركيب ميشوند تا ريشههاي تركيبي بوجود آيند. همچون اين پيشوندها:
الف. ā-، به عنوان مثال:
ābe به معني «شدن، باز شدن (لازم)»؛
acakəste به معني «شكستن، افتادن»؛
acəkəste به معني «چسبيدن (لازم)»؛
ādašte به معني «دوختن، وصله كردن»؛
ādue به معني «فرستادن»؛
āgardəste به معني «بازگشتن (لازم)»؛
āgənəste به معني «فرو ريختن»؛
āhašte به معني «ترك كردن»؛
ākarde به معني «باز كردن (متعدي)»؛
ānašte به معني «تمايل داشتن، ميل شديد داشتن (در مورد ميل شديد و عجيب زنان حامله به كار ميرود، ويار فارسي)»؛
ānue به معني «ملحق کردن (متعدي)، قرار دادن نوك چيزي مقابل چيز ديگري (مثلاً قرار دادن نوک ميخ روي چوب)»؛
āsue به معني «ماليدن، استعمال، به كار بردن (ضماد، ماليدني)».
ب. da-، به عنوان مثال:
dabāxte به معني «باختن (در بازيها)»؛
dabaste به معني «بستن، گره زدن»؛
dabe به معني «زدن، برخورد پيدا كردن»؛24
dabirde به معني «بريدن (چوب)»؛
dacie به معني «روي هم انباشتن (برنج پوست كنده، برگهاي چاي)»؛
dadəste به معني «نگاه كردن»؛
dafande به معني «ريختن»؛
dagənəste به معني «قرار گرفتن، پخش شدن (صدا و شايعه)»؛
adhašte به معني «انداختن»؛
dakarde به معني «پوشيدن، ملبس شدن»؛
dakašte به معني «فرو نشاندن»؛
damarde به معني «خاموش شدن (آتش، چراغ)، فروكش كردن»؛
danəšte به معني «سوار شدن (اسب و غيره)»؛
danue به معني «قرار دادن، گذاشتن»؛
daparkiste به معني «ترساندن، شوكه شدن»؛
daparsəste به معني «پرسيدن»؛
dapəšte به معني «تا كردن (بقچه، روميزي، بسته)، بستن (كتاب)»؛
darāsnəte به معني «نقل كردن، گستراندن، بخشيدن (اخبار، غذا، كمك، پول)»؛
daraste به معني «رسيدن به، شنيدن»؛
dašande به معني «پراكندن (دانه)، كاستن، غربال كردن»؛
daše به معني «داخل شدن، غرق شدن»؛
davašte به معني «(ناگهان) به داخل دويدن يا به داخل پريدن»؛
daviarde به معني «گذشتن از كنار»؛
daxaltəste به معني «لوله كردن»؛
daxande به معني «فرا خواندن، برانگيختن (الاغ)»؛
daxoste به معني «تنه زدن».
ج. dar، در چند فعل پيشوند فعلي dar- ديده ميشود:
darafande (در كنار dafande) به معني «انداختن، داخل كردن»؛
darme (dar-āme، به علاوه dar-ā (در سوم شخص مفرد شرطي) به معني «وارد شدن»؛
darvarde به معني «آوردن، عمل آوردن خمير».
اين كه dar فرم توسعه يافته da با يك -r- ارتباطدهنده است، كه گاهي قبل از يك حرف بيصدا (كه بسیار اتفاق ميافتد) ميآيد و يا يك پيشوند فعلي جداگانه،25 احتياج به بررسي بيشتری دارد.
د. pe- به عنوان مثال:
pegate به معني «چيدن، بلند كردن»؛
pekarde به معني «بيدار كردن»؛
penue به معني «پختن (به عبارتي بار گذاشتن [اجاق يا منقل]، با nue به معني «گذاشتن» (= نهادن فارسي)؛
pepe به معني «بلند شدن، بيدار شدن».
و. vi، به عنوان مثال:
vibe به معني «ريختن (لازم)، جاري كردن»؛
viciniste به معني «به هم خوردن، بسته شدن (لازم)»؛
vidue به معني «پرت كردن (سنگ و غيره)»؛
vigete به معني «گرفتن، خريدن»؛
vigənəste به معني «زمين خوردن»؛
vikarde به معني «به هم زدن، بستن (در و مانند آن، متعدي)»؛
vimarde به معني «خاموش شدن (شعله، چراغ)».26
24. بعضي قيدها تقريباً مثل پيشوندهاي فعلي با فعل تركيب ميشوند. موارد زير يافت شدهاند:
الف. ji (كه به نظر ميرسد شكل خلاصه jir «پايين و زير» باشد. مقايسه كنيد با jir-)
varde به معني «پايين آوردن (از سقف يا درخت و غيره)»، به عنوان مثال:
jidue به معني «زير چيزي قرار دادن، گذاشتن بچه يا بره براي مكيدن شير»؛
jikarde به معني «پخش كردن، پهن كردن (فرش)»؛
jivašte به معني «بيرون پريدن (از جاي يا كمينگاه)».
ب. far به معني «دور».27
fərādue به معني «بيرون يا دور انداختن»؛
fərāse به معني «بيرون يا دور انداخته شده».
25. از پسوندهاي فعلي، پيشوند شرطي bə- (همينطور b / bu / ba / bi بسته به متن) در موارد شرطي، امري، مضارع شرطي و استمراري شرطي به كار ميرود. هرچند در افعال مركب، مشخصهاي كه اين پيشوند را از ساير پسوندهاي فعلي مجزا كند، وجود ندارد.
26. پسوندهايي كه در ساختن زمان و حالت افعال به كار ميروند، عبارتند از:
الف. a، در استمراري، استمراري شرطي و مضارع اخباري مشخصكننده طول مدت است (در دو تاي آخري با bə- تركيب شده و به ba- تبديل ميشود).
ب. -i- در استمراري.
ج. -ā در مضارع شرطي.
د. -e در استمراري شرطي. به صرف افعال در زير توجه كنيد.
27. پسوند بازدارنده ma- است (مثل da:vā ma-ge به معني «دعوا نكن»). ma- با پيشوند bə- نميآيد.
28. پسوند منفي nə- است. منفي شدن فعل باعث بازآرايي اجزای مختلف فعل مضارع ميشود (← به شمارۀ 1.36). nə- با پيشوند bə- نميآيد. در ماضي مطلق و استمراري پسوند منفي قبل از ريشه فعل ميآيد؛ در ماضي نقلي بعد از ريشه فعل و در ماضي بعيد قبل از فعل كمكي و بعد از فعل اصلي ميآيد، مثلاً:
nə-maš به معني «نميروم» (به عبارت ديگر ne-m-a-š، مقايسه كنيد با b-a-ši-m به معني «ميروم»)،
(ni-n-a-dā) ninadā به معني «نميدهند (مضارع)»؛
hāzer nə-biš به معني «حاضر نبودي (ماضي مطلق)»؛
pe-n-a-pi به معني «بيدار نميشد (استمراري)»؛
nešta nim به معني «نشسته نيستم (نقلي)»؛
ša-nə-ba به معني «او نرفته بود (بعيد)».
29. دو دسته شناسه شخصي اصلي نوع اول و دوم وجود دارد. به اينها دو دسته ديگر هم ميتوان افزود: اول (نوع دوم الف) وجود اسم فعل (رابط فعلي) است كه شناسههاي نوع دوم را دارد و به عنوان شناسه مخصوص مضارع اخباري و ماضي ساده به كار ميرود، و دوم (نوع دوم ب) فرم اصلاح شده شناسههاي نوع دوم است كه در مضارع اخباري افعال مركب ديده ميشود (← به صرف افعال در شمارۀ 30 و بعد از اين).
نوع دوم ب
|
نوع دوم الف
|
نوع دوم
|
نوع اول
|
|
-m
|
-im
|
-m
|
-um
|
1- مفرد
|
-š
|
-iš
|
-š
|
i
|
2-
|
وجود ندارد
|
-a
|
وجود ندارد
|
-u
|
3-
|
-mun
|
-imun
|
-mum
|
-am
|
1- جمع
|
-n
|
-irun
|
-run
|
-an
|
2-
|
-n
|
-in
|
-n
|
-un
|
3-
|
نكتۀ مهم: در شناسههاي نوع دوم ب، شناسه دوم شخص جمع معمولاً مثل شناسه سوم شخص جمع ميآيد، اما گاهي نيز در فرم اصلياش به صورت -run ظاهر ميشود.
زمانها و حالات
i. زمانهايي كه ريشه نوع اول را به كار ميبرند.
30. با افزودن پيشوند bə- به ريشه ساده نوع اول فعل و با شناسههاي نوع اول، فعل شرطي ساخته ميشود. تأكيد آوايي كلمه روي bə- است و اگر bə- نداشته باشد روي پيشوند ديگر فعل ميآيد.
در افعالي كه ريشه آنها به يك حرف صدادار ختم ميشود، حرف صدادار ريشه و شناسه با هم تركيب ميشوند و يا با يك صدای واسطه كه معمولاً يك -r- (← به شمارۀ 11) است، بههم وصل ميشوند. به عنوان مثال:
مفرد: اول شخص bi-vrij-um، دوم شخص bivriji، سوم شخص bivriju.
جمع: اول شخص bivrijam، دوم شخص bivrijan، سوم شخص bivrijun، به معني «[كه] بخرم» و غيره.
منفي: مفرد: اول شخص ni-vrijum، دوم شخص vinəgeri، سوم شخص vinəgeru و غيره.
مفرد: اول شخص vi-gar-um، دوم شخص vigəri، سوم شخص vigəru.
جمع: اول شخص vigiram، دوم شخص vigiran، سوم شخص vigirun، به معني «[كه] ميگيرم».
منفي: مفرد: اول شخص vi-nə-ger-um، دوم شخص vinəgeri، سوم شخص vinəgeru و غيره؛ vātəša ki tə kitābun bi-vin-i dümla ba-mən bə-vāj-i به معني «او گفت كه تو كتابها را ببيني [و] سپس به من بگويي».
30-1. در وجه شرطي āme به معني «آمدن»، -u- در اول شخص مفرد ميافتد، -i در دوم شخص مفرد تبديل به -y ميشود و يك -r- متصلكننده بين حرف صدادار ريشه و مابقي شناسهها ميآيد؛ در اول شخص و دوم شخص مفرد ā- ريشه كشيده است و به جاي آن در اول شخص مفرد يك -r- ريشه را به شناسه وصل ميكند:
مفرد: اول شخص bā:m / bā-r-um، دوم شخص bā:y، سوم شخص bā.
جمع: اول شخص bə-r-am، دوم شخص bə-r-an، سوم شخص bə-r-un، به معني «[كه] ميآيم» (مقايسه كنيد با شمارۀ 3.30).
منفي: مفرد: اول شخص nā:m، دوم شخص nā:y، سوم شخص nā.
جمع: اول شخص nā:wam، دوم شخص nā:wan، سوم شخص nā:n . 28
30-2. در مقابل فعل «رفتن» صرف با قاعدهاي با ريشه -š- دارد:
مفرد: اول شخص bəšum، دوم شخص bəši، سوم شخص bəšu.
جمع: اول شخص bəšam، دوم شخص bəšan، سوم شخص bəšun، به معني «[كه] بروم».
منفي: مفرد: اول شخص nəšum، دوم شخص nəši، سوم شخص nəšu و الي آخر.
30-3. گاهي اوقات اشكال كوتاه شده وجهشرطي در كنار اشكال كامل فعل ديده ميشود، مثلاً:
bə-dar-r-um / bə-da-m به معني «[كه] بدهم»؛
vi-ger-um / vi-ge-m به معني «[كه] بگيرم، ببرم»؛
bə-vāj-u / bāj-u به معني «[كه] بگويد».
مقايسه كنيد با agar bāj-i (كه در آن bāj-i مخفف bə-vāj-i است) به معني «اگر گفته بودي (مفرد)».
30-4. وجه شرطي در مواقعي كه حالت درخواست و خواستن وجود دارد نيز به كار ميرود. به عنوان مثال:
xədā caun ka bə-suj-u به معني «خدا خانهشان را بسوزاند»؛
xədā nə-karu به معني «خدا نكند»؛
moqaddari baba bimeru به معني «پدر سرنوشت بسوزد»؛
mən xədā vigeru به معني «خدا مرا مجازات كند».
31. وجه امري مانند وجه شرطي ساخته ميشود، فقط شناسه دوم شخص مفرد نميآيد، به عنوان مثال:
bə-bram / bə-braman به معني «گريه كن!، گريه كنيد!» (مفرد و جمع)؛
bi-vrij /-an به معني «بدو!، بدويد!»؛
bu-xrust /-an به معني «بخند!، بخنديد!»؛
pe-ge /-geran به معني «بلند كن!، بلند كنيد!»؛
qam-ba /-baran به معني «بگير!، نگهداريد!»؛
bə-b / bə-ban به معني «باش!، باشيد!»؛
bə-š / bə-šan به معني «برو!، برويد!»؛
pe-p / pe-pan به معني «بلند شو!، بيدار شويد!».
32. مضارع شرطي از ريشه نوع اول، با پيشوند bə- (كه با تأكيد بيان ميشود)، شناسههاي نوع دوم و نشانه شرطي مضارع كه -ā است و قبل از شناسه ميآيد، ساخته ميشود:
30agar bəšām به معني «اگر بروم»؛
Agar iyā bəbāš به معني «اگر تو اين جا باشي»؛
Pucu har-jur vivafanāš dastun sara bum به معني «گربه را هر جور رها كني، چهار
دست و پا فرود ميآيد».31
نكتۀ مهم: الف و ن دلالت دارند بر اين كه مضارع شرطي بيشتر داراي مفهوم شرطي نامحتمل است.
32-1 هرچند بيشتر اوقات وجه شرطي به جاي مضارع شرطي بهكار ميرود، مثلاً:
Agar bəšum به معني «اگر بروم»؛
Agar bəbi به معني «اگر بايد باشي».
33. صيغۀ استمراري با اضافه كردن پسوند نشانۀ مدتِ a- به ريشه نوع اول، به علاوۀ نشانه -i بعد از آن و سرانجام پايانههاي نوع دوم ساخته ميشود. تأكيد روي نشانه -i است، به عنوان مثال:
مفرد: اول شخص a-vriji-m، دوم شخص avrijiš، سوم شخص avriji.
جمع: اول شخص avrijimum، دوم شخص avrijirun، سوم شخص avrijin.
به معني «قبلاً ميدويدم، ميخواستم بدوم» و الي آخر.
مفرد: اول شخص da-r-a-ras-i-m، دوم شخص dararasiš، سوم شخص dararasi.
جمع: اول شخص dararasimun، دوم شخص dararasirun، سوم شخص dararasin.
به معني «قبلاً ميرسيدم» و الي آخر.
مفرد: اول شخص a-š-i-m و الي آخر، به معني «قبلاً ميرفتم» و الي آخر.
منفي: مفرد: اول شخص n-a-š-i-m و الي آخر.
مفرد: اول شخص a-v-i-m و الي آخر، به معني «قبلاً ميآمدم» و الي آخر.
منفي: مفرد: اول شخص n-a-v-i-m و الي آخر.
az pārsāl faqat ruzi də daifa xərāk airim به معني «سال گذشته فقط دو بار در روز غذا ميخوردم»؛
har sāl Mohammadi avini به معني «قبلاً هر سال محمد را ميديد»؛
məzā akari به معني «قبلاً بازي ميكرد»؛32
baqun ašin به معني «قبلاً به باغهاي ميوه ميرفتند».
33-1 در افعال مركب پسوند نشانه مدت a- بعد از پيشوند فعلي ميآيد و اگر پيشوند فعلي به حرف صدادار ختم شود، يك -r- متصلكننده بين آن دو قرار ميگيرد؛ چند مثال ديگر عبارتند از:
ā-r-a-cək-i به معني «اين قبلاً چسبيده بود، ميخواست بچسبد»؛
sas ā-r-a-dar-i به معني «او به صدا[ها] جواب ميداد» (ادبي: پاسخي ميفرستاد)؛
āradari bəjār 33Hasan har ruz əštan zua به معني «حسن سابقاً پسرش را هر روز به مزرعه ميفرستاد»؛
vi-r-a-gən-i-m به معني «داشتم ميافتادم» (vi-gənəste يعني «فرو ريختن»)؛
da-r-a-ras-i به معني «قبلاً ميرسيد»؛
مقايسه كنيد با a-mer-i به معني «او داشت ميمرد، ميخواست بميرد»؛
a-mun-i به معني «او قبلاً ميماند، ميخواست بماند».
34. استمراري شرطي با اضافه كردن پيشوند bə-، پسوند نشانه مدت a (كه در تركيب با bə- به ba- تبديل ميشود) و نشانه -e به ريشه نوع اول فعل و پس از آن پايانههاي نوع دوم ساخته ميشود؛ تأكيد روي -e قرار دارد. مثالها:
مفرد: اول شخص b-a-vrij-e-m، دوم شخص bavriješ، سوم شخص bavrije.
جمع: اول شخص bavrijemun، دوم شخص bavrijerun، سوم شخص bavrijen. به معني «اگر ميبايد بدوم» و الي آخر.
منفي: مفرد: اول شخص n-a-vrij-e-m و الي آخر.
مفرد: اول شخص da-ka-ras-e-m، دوم شخص dararaseš، سوم شخص dararase.
جمع: اول شخص dararasemun، دوم شخص dararaserun، سوم شخص dararasen.
به معني «اگر ميبايد برسم» و الي آخر.
منفي: مفرد: اول شخص da-n-a-ras-e-m و الي آخر.
مفرد: اول شخص pe-r-a-p-e-m، دوم شخص perapeš، سوم شخص perape.
جمع: اول شخص perapemun، دوم شخص peraperun، سوم شخص perapen.
به معني «اگر ميبايد بلند شوم» و الي آخر.
مفرد: اول شخص b-a-š-em، دوم شخص bašeš، سوم شخص baše.
جمع: اول شخص bašemun، دوم شخص bašerun، سوم شخص bašen.
به معني «اگر ميبايد بروم» و الي آخر.
مفرد: اول شخص a-v-e-m، دوم شخص aveš، سوم شخص ave.
جمع: اول شخص avemun، دوم شخص averun، سوم شخص aveen.
به معني «اگر ميبايد بيايم» و الي آخر.
agar az bavrijem dadam daivā a-ger-i, agar təba-vrij-e-š hiči na-vāj-i به معني «اگر ميدويدم، پدرم مرا دعوا ميكرد، [اما] اگر تو ميدويدي، چيزي نميگفت».
نكتۀ مهم: توجه داشته باشيد كه در مثال بالا و دو مثال بعدي نتيجه كار ناكامل (غيرواقع) است (مقايسه كنيد با شمارۀ 42).
agar ama ba-v-emun šəma ni a-v-i-run? به معني «اگر ما ميآمديم، تو هم ميآمدي؟»
فعلهاي متعددي هم از همين قاعده پيروي ميكنند، مثلاً:
agar tə xərāk b-air-e-š cak ā-r-a-bi-š به معني «اگر غذا خورده بودي، بهتر ميشدي»؛
agar b-a-vāj-e bimir به معني «اگر او احتمالاً گفت، بمير!».
نكتۀ مهم: در مثال زير شرطي كامل به دنبال بعد از «بايد» با يك تأكيد التزامي به كار ميرود:
albatta basi i nafar əm kāri b-a-kar-e به معني «البته كه بايد كسي اين كار را بكند».
ii. زمانهايي كه در آنها ريشه دوم فعل بهكار ميرود.
35. چون در تمام اين زمانها فعل كمكي «بودن» به كار ميرود، ممكن است جملات طولاني به نظر برسند كه شامل مضارع اخباري و ماضي مطلق هستند، هرچند در اين دو زمان فعل كمكي حالت رابط بودن (فعل ربطي) خود را از دست داده است و به خصوص به صورت پايانهها (پايانههاي نوع دوم الف) عمل ميكند.
36. مضارع كه هم براي آينده و هم براي حالات عادت (روزمره) به كار ميرود، با افزودن پيشوند bə-، پسوند نشانه مدت a (كه اين دو در تركيب با هم به ba- تبديل ميشوند) و پايانههاي نوع دوم الف به ريشه نوع دوم ساخته ميشوند.34
36-1. در افعال مركب، وجود پيشوند فعلي پايانهها را تغيير ميدهد كه -m، -š و حذف آن،35 -mum، -n، -n (پايانههاي نوع دوم ب) ميشوند و باعث بازآرايي عناصر صرف فعل به صورت زير ميگردند: 1. پيشوند فعلي 2. پايانهها 3. نشانه a و 4. ريشه فعل (← به نمونههاي زير).
نشانه منفي nə همان تغييرات ايجاد شده به وسيله يك پيشوند را اعمال ميكند، مثلاً:
ba-dā-n به معني «آنها ميدهند»؛
ni-n-a-dā به معني «آنها نميدهند»؛
vi-ni-a-mard به معني «خاموش نميشود (شعله چراغ)»، بنابراين تركيب فعل به اينصورت است:
مفرد: اول شخص b-a-vrit-im، دوم شخص bavritiš، سوم شخص bavrita.
جمع: اول شخص bavritimun، دوم شخص bavrit(i) run، سوم شخص bavritin. به معني «ميدوم» و الي آخر.
منفي: مفرد: اول شخص ni-m-a-vrit، دوم شخص višavrit، سوم شخص niavrit.
جمع: اول شخص nəmunavrit، دوم شخص 36ninavrit، سوم شخص ninavrit. به معني «نميدوم» و الي آخر.
مفرد: اول شخص b-a-ši-m، دوم شخص bašiš، سوم شخص baši.
جمع: اول شخص bašimun، دوم شخص baširun، سوم شخص bašin. به معني «ميروم» و الي آخر.
مفرد: اول شخص b-u-ma-m، دوم شخص bumaš، سوم شخص bumay.
جمع: اول شخص bumamun، دوم شخص bumarun، سوم شخص buman. به معني «ميآيم» و الي آخر.
مفرد: اول شخص ā-m-a-b، دوم شخص āšab، سوم شخص ārab.
جمع: اول شخص āmunab، دوم شخص ānab، سوم شخص ānab. به معني «ميشوم» و الي آخر.
مفرد: اول شخص pe-m-a-p، دوم شخص pešap، سوم شخص 37perap.
جمع: اول شخص pemunap، دوم شخص 38penap، سوم شخص penap.
منفي: مفرد: اول شخص pe-nə-m-a-p، دوم شخص penəšap، سوم شخص peniap.
جمع: اول شخص penəmunap، دوم شخص 39peninap، سوم شخص peninap.
37. ماضي ساده با افزودن پايههاي نوع دوم الف به ريشه نوع دوم فعل ساخته ميشود و تأكيد آوايي روي سيلاب آخر ريشه قرار ميگيرد:
مفرد: اول شخص virit-im، دوم شخص viritiš، سوم شخص virita.
جمع: اول شخص viritimum، دوم شخص viritirun، سوم شخص viritin.
به معني «دويدم» و الي آخر.
منفي: مفرد: اول شخص nə-virit-im و الي آخر.
مفرد: اول شخص pe-p-im، دوم شخص pepiš، سوم شخص pepa.
جمع: اول شخص pepimun، دوم شخص pepirun، سوم شخص pepin.
به معني «بلند شدم» و الي آخر (pepe به معني «بلند شدن»).
منفي: اول شخص pe-nə-p-im و الي آخر.
مفرد: اول شخص šim، دوم شخص šiš، سوم شخص ša.
جمع: اول شخص šimun، دوم شخص širun، سوم شخص šin.
به معني «رفتم» و الي آخر.
مفرد: اول شخص āmin و الي آخر، به معني «آمدم» و الي آخر.
منفي: مفرد: اول شخص nāmim و الي آخر.
در مورد زمانهاي گذشته افعال متعددي ساخته شده براساس ريشه نوع دوم ← به شمارۀ 44.
38. [ماضي] نقلي از ريشه نوع دوم فعل، نشانۀ مؤكد زمان كامل -a (كه از اين به بعد روي هم ريشه مطلق فعل ناميده ميشوند40) و شناسههاي شخص نوع دوم ساخته ميشود.
مفرد: اول شخص virit-a-m، دوم شخص viritaš، سوم شخص virita.
جمع: اول شخص viritamun، دوم شخص viritarun، سوم شخص viritan.
به معني «دويدهام» و الي آخر.
منفي: مفرد: اول شخص virit-a nim، دوم شخص virit-a-niš، سوم شخص virit-ani و الي آخر.
مفرد: اول شخص a-gardəst-a-m و الي آخر به معني «برگشتهام (لازم)» و الي آخر.
منفي: مفرد: اول شخص a-gardəst-a-nim و الي آخر.
مفرد: اول شخص pe-pa-m و الي آخر به معني «بلند شدهام» و الي آخر.
مفرد: اول شخص š-a-m و الي آخر به معني «رفتهام» و الي آخر.
مفرد: اول شخص āma:m و الي آخر به معني «آمدهام» و الي آخر.
39. وجه شرطي كامل با ريشه مطلق و وجه شرطي فعل «بودن» به عنوان فعل كمكي، البته بدون پيشوند bə- ساخته ميشود، مثل:
a basi ša bu به معني «او بايد رفته باشد»؛
aye basi isa šari darasta bun به معني «آنها بايد تا حالا به شهر رسيده باشند»؛
a bāti ki aye basi tā isa marda bun به معني «او ميگويد آنها بايد تا حالا مرده باشند».
40. ماضي بعيد با ريشه مطلق و گذشته فعل «بودن» ساخته ميشود، مثل:
مفرد: اول شخص virit-a bim، دوم شخص virita biš، سوم شخص virita ba.
جمع: اول شخص virita bimun، دوم شخص virita birun، سوم شخص virita bin.
به معني «دويده بودم» و الي آخر.
منفي: مفرد: اول شخص virita nə-bim و الي آخر.
مفرد: اول شخص pe-p a bim و الي آخر به معني «بلند شده بودم» و الي آخر.
منفي: مفرد: اول شخص pepa nəbim و الي آخر.
41. ماضي مطلق شرطي مانند ماضي بعيد ساخته ميشود، جز آن كه فعل كمكي «بودن» در زمان مضارع شرطي ميآيد ولي پيشوند bə را ندارد:40 bām، bāš، bā، bāmun، bārun، bān (مقايسه كنيد با شرط غيرممكن در شمارۀ 42)، مثل: agar az ša bām xədā man vigeru به معني «اگر رفته باشم، خدا مرا بكشد (ادبي: تنبيه كند)»، (مقايسه كنيد با agar az ša be:m xədā mən vi-r-a-gar-i به معني «اگر رفته بود، خدا مرا تنبيه كرده بود»).
42. شرطي غيرممكن از ريشه مطلق و شرطي استمراري فعل «بودن» (هر دو با و بدونba-) ساخته ميشود، بدين صورت: beš / bem، be / babem، bemun / babeš، berun / babe، ben / babemun، baben / baberun .42 نتيجه چنين شرطيهايي عموماً در يك حالت استمراري بيان ميشود، به عنوان مثال:
agar az āma bem / babem tə mən a-vin-iš به معني «اگر آمده بودم، تو مرا ديده بودي»؛
ce cāk be ki tə zü darasda babeš به معني «چه قدر خوب بود اگر زود آمده بودي»؛
agar i sāl cemi ba-na marda bane / be ənta nabi به معني «اگر يك سال زودتر مرده بود، چنين نميشد».
نكتۀ مهم: شرطي غيرممكن را ميتوان به وسيله [ماضي] شرطي استمراري نيز بيان كرد، مثلاً:
agar b-a-xurust-e tə da-r-a-ras-iš به معني «اگر خنديده بود، [صدايش] به تو ميرسيد».
43. مضارع و ماضي استمراري. اين زمانها با كمك فعل كمكي (r)kā ساخته ميشوند.43 در مضارع استمراري بعد از فعل كمكي، پيواژۀ مضارع فعل «بودن» و سپس مصدر فعل اصلي ميآيد، به عنوان مثال:
kār-im še ka به معني «دارم ميروم خانه»؛
kār-iš bəraməste? به معني «داري گريه ميكني؟»؛
šəma ka dila-kā kār-irun marde به معني «تو داري درون خانه ميميري».
در گذشته استمراري، مضارع فعل «بودن» به جاي ماضي مطلق آن ميآيد، مثل:
Kā(r) bim še به معني «داشتم ميرفتم»؛
kənta ke kā(r) be xuruste luk-eš gerista به معني «وقتي داشت ميخنديد، غذا پريد در گلويش»؛
ama kā bimun cu erište به معني «داشتيم چوب ميبريديم»؛
tə ceci kā biš karde? به معني «چه كار داشتي ميكردي؟».
نمونۀ كامل عبارتست از:
مضارع: مفرد: اول شخص kār-im virite، دوم شخص kār-iš virite، سوم شخص kāra virite.
جمع: اول شخص kār-imun virite، دوم شخص kār-irun virite، سوم شخص kā-rin virite.
به معني «دارم ميدوم» و الي آخر.
منفي: مفرد: اول شخص kār-nim virite و الي آخر.
گذشته: مفرد: اول شخص kā(r) bim virite و غيره به معني «داشتم ميدويدم».
منفي: مفرد: اول شخص kā(r) ni bim virite و الي آخر.
زمانهايي كه فعل كمكي (r)kā دارند در ساختار عاملي قرار نميگيرند.44
ساختار عاملي
44. افعال متعددي ماضي مانند مشابههاي لازمشان از ريشه نوع دوم فعل ساخته ميشوند، به جزء آن كه در افعال متعددي وقتي كه فاعل جمله در حالت نامشخص باشد، ساختار عاملي (يا مجهول) به كار ميرود و در اين حالت مفعول بيواسطه متصور (كه از نظر دستوري فاعل است) در حالت بيواسطه به كار رفته و فعل با مفعول متصورش مطابقت ميكند، به عنوان مثال:
(مفرد) əm nana ni vigata (مفرد غيرمستقيم) muqaddari به معني «دست سرنوشت مادر را نيز گرفت»؛
(مفرد) pāstar ža (جمع غيرمستقيم) səra asbun به معني «اسبهاي سرخ لگد زدند»؛
(جمع) dakardin (جمع غيرمستقيم) libāse-š به معني «او لباسهايش را پوشيد»؛
(مفرد) gušd harda (جمع غيرمستقيم) esbaun به معني «سگها گوشت را خوردند».
44-1. در عمل افعال متعددي ماضي كه براساس ريشه نوع دوم فعل ساخته ميشوند، تمام زمانها را دارند، اما در دو حالت سوم شخص مفرد و جمع، براساس آن كه آيا مفعول متصور مفرد يا جمع است، صرف ميشوند. مثالها:
Hasani az ža: به معني «حسن مرا زد»؛
Hasani a: ža: به معني «حسن او/آن را زد»؛
Ali ama kəšta به معني «علي ما را كشت»؛
(جمع) hardin (جمع مستقيم) pase (مفرد غيرمستقيم) vargi به معني «گرگ ميشها را خورد»؛
hardain (جمع) vargi pase به معني «گرگ ميشها را خورده است»؛
mən a gafe-m mastain به معني «من آن حرفها را شنيدهام»؛
(جمع) hamma xədā āfria bin به معني «خدا همه چيز را خلق كرده بود»؛
hašta (مفرد غيرمستقيم) aci ke ila ženi به معني «هر آن چه كه يك زن باقي گذاشته باشد».
گاهي در ساختار عاملي حذفهايي صورت ميگيرد، مثل:
Hasani mən vinda: به معني «حسن مرا ديده است»، (به جاي az vinda:).
براي مثالهاي بيشتر از ساختار عاملي ← به شمارۀ 45.
45. فاعل اغلب يك ضمير متصل (نامشخص) است يا با چيزي خلاصه شده است. ضمير متصل وقتي جزء ديگري در جمله نيست، به فعل ميچسبد. وقتي كه مفعول متصور وجود دارد و يا متمم يا مفعول با واسطه براي فعل هست، ضمير به آنها متصل ميشود، اما ضمير ميتواند به يك ضمير ديـگر، كلمه پس از فعل و يا به يك پيشوند فعلي نيز متصل شود.
نكتۀ مهم: وقتي كه ضمي متصل به فعل ميچسبد و مفعول متصور مفرد است، شناسه سوم شخص مفرد -a (به عنوان رابط) بعد از آن ميآيد.
مثالها:
الف. اتصال به فعل: vinde-š-a به معني «او ديد»؛
šin ca sar, gate-šun-a به معني «بر سرش ريختند و غارتش كردند»؛
vāt-əm-a به معني «گفتم».
ب. اتصال به مفعول متصور: var-eš šand-a cama alālajāri به معني «[سرنوشت] برف را بر گلستان لالۀ ما گستراند».
ج. به متمم اسمي فعل: pā-š-gata به معني «ريشه گرفت (يا بر پاهاي خود ايستاد. مصدر آن pāgate است)»؛
pāra-šun karda به معني «آن را پاره كردند» (pāra karda، ادبي، به معني «آن را قطعه قطعه كردند»).
د. به ضمير: a-š quj āgata به معني «او را در آغوش گرفت».
ه . به كلمۀ الحاقي: vayuun-na-m gat ža به معني «با عروسها صحبت كردم».
و. به پيشوند فعلي: ā-m-dua به معني «باز كردم»، ā-m-nə-dua به معني «باز نكردم» (ādue به معني «باز كردن»).
گاهي تغييراتي ديده ميشود، به خصوص در مواقعي كه فاعل در حالت مستقيم قرار دارد، مثلاً:
izaram nun pata (مستقيم) az به معني «من ديروز نان پختم» (مقايسه كنيد با mən
əštan xərāk harda ba به معني «من غذايم را خورده بودم»).
مثالهاي بيشتري از ساختار عاملي در زمانهاي مختلف:
الف. ماضي ساده.
وقتي كه ضماير متصل فاعلهاي افعال هستند و به ريشه فعل وصل ميشوند، به دنبال آنها شناسه -a ميآيد. بنابراين:
مفرد: اول شخص vind-ə-m-a، دوم شخص vindəra، سوم شخص vindəša،
جمع: اول شخص vindəmuna، دوم شخص vindəruna، سوم شخص vindəšuna،
به معني «ديدم» و الي آخر.
منفي: مفرد: اول شخص nə-vind-ə-m-a و الي آخر. مقايسه كنيد با حالاتي كه ضماير غيرمستقيم فاعل هستند:
مفرد: اول شخص mən vind-a، دوم شخص tə vinda، سوم شخص a vinda،
جمع: اول شخص ama vinda، دوم شخص šəma vinda، سوم شخص aun vinda،
به معني «ديدم» و الي آخر.
منفي: mən nə-vinda-a و الي آخر.
ب. ماضي نقلي:
xərāk-ləm harda به معني «من خوردهام»؛
mən vinda ki ba tə kār-im vāte به معني «من ديدهام كه دارم به تو ميگويم».
ج. ماضي نقلي شرطي:
tə basi əm mivaye cia bun به معني «تو باید اين ميوهها را چيده باشي»؛
mən basi əm šet henta bu به معني «من ميبايست شير را نوشيده باشم»؛
aun basi caun pul baun dua bu به معني «آنها بايد پول آنها را داده باشند».
د. ماضي بعيد:
mən əštan xərak harda ba ki tə āmiš به معني «من غذايم را وقتي تو آمدي، خورده بودم»؛
tə hic əm bərzi-kā vinda ba به معني «آيا تاكنون برنجي اين چنين ديده بودي؟»؛
əm bərzi-kā-r bərzi pəlā penua ba به معني «تو از اين برنج پلو پخته بودي»؟؛
45agar qonaqe āma ben isa da: dafa əm xərāk harista ba به معني «اگر مهمانها آمده بودند، غذاها تا به حال ده بار خورده شده بود».
ه. شرطي غيرممكن:
agar mivaye-m dāri-kā cia ben isa gāun aye harda nə bin به معني «اگر من ميوهها را از درخت چيده بودم، گاوها آنها را اكنون نخورده بودند».
ريشههاي ثانويه
46. ريشۀ نوع اول مجهول با افزودن نشانه مجهولي، كه يك -i مؤكد است، به ريشه نوع اول فعل ساخته ميشود و ريشه نوع دوم مجهول با افزودن -st به ريشه مجهولي نوع اول پديد ميآيد، مثلاً:
معلوم: har- / hard به معني «خوردن»؛
مجهول: hari- / harist به معني «خورده شدن»؛
معلوم: suj- / sut- به معني «سوزاندن (متعدي)»؛
مجهول: suji- / sujist به معني «سوزانده شدن».
حرف افعال مجهول با افعال غيرمجهول تفاوتي ندارد:
vier virit-kā faqat camuše ba-zer-ist به معني «از دويدن زياد فقط كفشها پاره ميشوند» (فعل مفرد براي فاعل نوع 1- ج-).
در بعضي موارد مجهول با فعل متفاوتي بيان ميشود، مثل:
āv vi-ka به معني «آب را بريز دور!»؛
āv vi-ba به معني «آب دور ريخته شد»؛
fer ādue به معني «پرتاب كردن»؛
fer āše به معني «پرتاب شدن».
47. سببي [متعدي] ريشه نوع اول با افزودن -ān به ريشه نوع اول فعل ساخته ميشود و ريشه نوع دوم با اضافه كردن -əst به ريشه سببي نوع اول شكل ميگيرد، مثل:
xur-ān- / xur-ān-əst- به معني «خنداندن»؛
har-ān- / har-ān-əst- به معني «غذا دادن»؛
xəs-ān- / xəs-ānest- به معني «به رختخواب بردن، براي خواب فرستادن».
بعضي استثناءها در ساختار سببي وجود دارد:
vaz به معني «بپر» كه سببي آن vāzən ميشود؛
beram- به معني «گريه كن» كه سببي آن berāmen- ميشود؛
tāj- به معني «چهارنعل برو» كه سببي آن tājun- ميشود.
اسامي فعلي
48. مصدر با افزودن يك - e مؤكد به ريشه نوع دوم ساخته ميشود، به عنوان مثال:
harde به معني «خوردن»؛
xuruste به معني «خنديدن»؛
beraməste به معني «گريه كردن»؛
ā-vate به معني «بيرون كشيدن»؛
Qam-(h)arde به معني «نگه داشتن»؛
sujiste به معني «سوختن»؛
hariste به معني «خورده شدن»؛
xurāneste به معني «خنداندن»؛
توجه كنيد:
še به معني «رفتن»؛
be به معني «بودن»؛
āme به معني «آمدن»؛
due به معني «دادن»؛
piste به معني «خواستن كه».
49. وجه وصفي معلوم با اضافه كردن a- به ريشه نوع اول ساخته ميشود و فشار بيان كلمه روي هجاي آخر ريشه قرار ميگيرد. در افعال مركب a پيشوند فعلي ميآيد و يك r رابط بين اين دو قرار ميگيرد، مثلاً:
axun به معني «خواننده [متن]»؛
apaj به معني «كسي كه آشپزي ميكند»؛
amas به معني «شنونده»؛
ahar به معني «خورنده»؛
navruznuma-avāj به معني «حافظ نوروزنامه»؛
sar-avaj به معني «رهبر سرايندگان [نوروزنامه]»؛
da-r-a-ras به معني «رسيده [ره يافته]»؛
pe-r-a-ger به معني «بلندكننده»؛
rāda-r-a-viar به معني «رهگذر (ادبي مسافر جاده، da-viarde به معني «عبور كردن از»)».
50. وجه وصفي مجهول مانند ريشه مطلق با افزودن يك -a مؤكد به ريشه نوع دوم ساخته ميشود، مثلاً:
da-marda به معني «فروكش كرده، سرخورده»؛
ā-hašta yurd به معني «قرارگاه متروك»؛46
larzesta dastun-na به معني «با دستان لرزان».47
افعال ويژه
51. فعل بودن. دو پايه براي فعل «بودن» به كار ميرود: ah- و bav-. دومي پايه فعل «شدن» نيز است كه گاهي اوقات شكل فعل «بودن» را دارد، اما معمولاً از آن با يك پيشوند فعلي ā- مشخص ميشود (← به شمارۀ 52).
مضارع فعل بودن يك صرف با اتصال به شناسههاي شخصي نوع دوم دارد:
مفرد: اول شخص -im، دوم شخص -iš، سوم شخص -a،
جمع: اول شخص -imun، دوم شخص -irun، سوم شخص -in، به عنوان مثال:
az nāzāz-im و الي آخر به معني «من مريضم»، الي آخر.
مضارع فعل بودن به عنوان فعل ربطي عمل ميكند و شناسههاي مضارع اخباري، ماضي ساده و مضارع استمراري را ايجاد مينمايد. (← به اين زمانها در بالا).
51-1. فرم منفصل hest- نيز بر همان پايه است كه از آن مضارع، با افزودن اشكال متصل فعل «بودن» به صورت شناسههاي شخصي به hest- ساخته ميشود، بنابراين:
مفرد: اول شخص hest-im، دوم شخص best iš، سوم شخص hesta،
جمع: اول شخص hestimun، دوم شخص hestirun، سوم شخص hestin،
به معني «من هستم، وجود دارم» و الي آخر (براي مثالهايي از زمانهاي ديگر با مفهوم «داشتن» ← به شمارۀ 55).
اين فرم مستقل فعل بودن بيشتر در مفهوم «وجود داشتن» به كار ميرود، اما براي بيان حس مالكيت هم استفاده ميشود (← به شمارۀ 55 در زير). صرف فعل در اين حالت با قاعده است به جز آن كه پيشوند bə- را نميگيرد، بنابراين:
xədā ni-y-a (يعني tə iš) jur ki təš يا a jur kit tə hestiš xədā ni hesta به معني «خدا خيلي بيش از آن كه تو وجود داري، وجود دارد»)؛
az əštə xədmati kā hestim به معني «من در خدمت شما هستم».
51-2. زمانهاي ديگر فعل «بودن» بر پايه hav- ساخته ميشود كه شامل مضارع اخباري (منطبق با «ميباشم» فارسي و الي آخر) است و از قواعد ساخت زمانها پيروي ميكند (← به زمانهاي مربوط در بالا)، بنابراين:
الف. وجه شرطي (التزامي): bəbum، bəbi، bəbu (يا bubu)، bəbam، bəban، bəbun.48
ب. مضارع: babim، babiš، babi، babimun، babirun، babin.
منفي: həmab (يعني he-m-a-b)، hišab، niab، həmunab، hinab، hinab.49
ج. ماضي ساده: bim، biš، ba، bimun، birun، bin.
د. مضارع شرطي: bəbām، bəbāš، bəbā، bəbāmun، bəbārun، bəbān.
ه . ماضي شرطي: (ba)bem، (ba)beš، (ba)be و الي آخر (شناسهها مانند قبلي است).
و. ماضي نقلي: ba:m، ba:š، ba:، ba:mun، ba:run، ba:n.
ز. ماضي نقلي التزامي: babām، babāš، babā، babāmun، babārun، babān.
ح. صيغۀ ناقص: abim، baiš، abi، abimun، abirun، abin.
ط. ماضي بعيد: ba:bim، ba:biš، ba:ba، ba:bimun، ba:birun، ba:bin.
52. فعل «شدن» نيز از پايۀ فوق استفاده ميكند و معمولاً با پيشوند فعلي ā- تركيب ميشود، اما گاهي هم بدون آن ميآيد:
الف. وجه شرطي (التزامي): (cāk) ābum به معني «[ كه خوب] بشوم» و الي آخر.
ب. مضارع شرطي: ābām و الي آخر به معني «[اگر] بشوم» و الي آخر.
ج. مضارع: āmab (ā-m-a-b)، āšab/v، āvab، āmunab، ānab، ānab به معني «ميشوم» و الي آخر.
د. صيغۀ ناقص: ārabim، ārabiš، ārabi و الي آخر، يا abim، abiš، abi به معني «داشتم ميشدم، قبلاً بودم» و الي آخر.
و. ماضي ساده: ābim و الي آخر به معني «شدم» و غيره.
ه. ماضي نقلي: ābam و الي آخر به معني «شدهام» و غيره.
ز. ماضي بعيد: āba bim و الي آخر به معني «شده بودم» و غيره.
فعل دوم، perme (يعني pe-r-me كه -r- صورت رابط عمومي است، مقايسه كنيد با āme به معني «آمدن») به معني «بلند شدن، رشد كردن» است و در معني «شدن» نيز به كار ميرود.
الف. وجه شرطي (التزامي): perum، peruy، peru، peruam، peruan، perun.
ب. مضارع شرطي: perām، perāš، perā، perāmun، perārun، perān.
ج. مضارع: (يعني i.e.pe-m-a-v)50 , penav51pešav, pemunav, penav
د. صيغۀ ناقص: (يعني pe-r-a-v-im) peravim، peraviš، peravi، peravimun، peravirun، peravin (منفي: penavim، peraviš، penavi و الي آخر).
و. ماضي ساده: 52permim، permiš، perma، permimun، permirun، permin.
ه. ماضي نقلي: permam، permaš، perma و الي آخر.
ي. ماضي بعيد: permabim، permabiš، permaba و الي آخر.
53. «بايد» و «ميبايست» يك شكل ثابت دارند: basi. اين واژه حالت وظيفه، اجبار و الزام را بيان ميكند:
cərā basi əntar bubu? به معني «چرا بايد اين طوري باشد؟»؛
ama basi bəšam uwa (ناورودي) به معني «بايد به آن جا برويم».
54. «خواستن كه»، pi- / piste، به جزء در بعضي لهجههاي زبان تاتي و گويشهاي مركزي از قواعد عادي ساخت زمان پيروي ميكند. مثالها:
bapistima bušum به معني «ميخواهم بروم»؛
pistaš ba bā amma šāstaš nəba به معني «ميخواست بيايد اما توانش را نداشت»؛
pistəma qarz vigerum ammā nədāša به معني «ميخواستم قرض كنم اما او نداد»؛
apimba bušum Gəlun ammā nāxuš pərmim nəšāstəma به معني «ميخواستم به گيلان بروم، اما مريض شدم [و] نتوانستم»؛
bapitiva az ba-tə-na bāim? به معني «آيا ميخواهي با تو بيايم؟»؛
talāqər ada rim (يا babe) agar pistar be به معني «اگر تو ميخواستي، طلاقت ميدادم».
54-1. در صيغۀ ناقص اين فعل ba پس از شناسهها ميآيد، اما نشانۀ طول مدت زمان a- در جلوي ريشه باقي ميماند، مثلاً:
a-pi-m-ba به معني «ميخواستم كه، قبلاً ميخواستم كه»، a-pi-ba به معني «او ميخواست كه».
55. فعل «داشتن». هيچ ريشهاي در زبان اسالمي مختص فعل «داشتن» وجود ندارد. اين مفهوم با واژۀ hest بيان ميشود كه ريشه منفعل فعل بودن است (← به شمارۀ 1.51) و فاعل متصور آن به صورت غيرمستقيم بيان ميگردد (بنابراين اگر بخواهيم بگوييم كه «X دارد»، به جاي آن ميگوييم «براي X هست»).
به بيان ديگر، زمانهاي ساخته شده بر پايه hest، در اين مفهوم مانند افعال متعدي ماضي عمل ميكنند؛ آنها در تعداد با فاعل مستقيم مطابقت دارند (يعني با آن چه كه در تملك فاعل است)، به عنوان مثال:
rā sara dāj ahest (مفرد غيرمستقيم (Hasani (a- نشانه طول مدت زمان است)؛
rā xāsiat aghest 53a liva به معني «اين گياه (برگ) خاصيت دارويي دارد».
55-1. در اين مفهوم زمانهاي مختلفي با ريشه hest طبق قاعدۀ عادي ساخته ميشوند، به عنوان مثال:
i tika kara-ruan hest-əm-a به معني «من كمي كره خالص دارم» (نشانه طول مدت زمان بعد از ضمير فاعلي آمده است)؛
deli-kā-š hey hest-ba به معني «او دلي قوي داشت»؛
agar nun-ər pata be isa hest-er ba ki ba:ri به معني «اگر تو نان پخته بودي، اكنون براي خوردن [نان] داشتي».
پسوندها
56. به غير از پسوندهايي كه در اسامي فعلي ديده ميشوند، پسوندهاي زير نيز وجود دارند:
الف. اسمساز:
-a، مثل: xura به معني «خندان [كسي كه ميخندد]» (از xuruste به معني«خنديدن»).
-una، مثل: jān-kanduna به معني «عذاب مردن» (مقايسه كنيد با jān-kande به معني«جان كندن»).
-li (براي محبت كردن و عزيز داشتن)، مثل: xərdanli به معني «بچه كوچك يا عزيز»،
gec-li-li (با پسوند مكرر) به معني «چيز كوچك بياهميت» (gec به معني «كوچك، ناچيز»).
ب. صفتساز:
-(e) j، مثل: asālem-əj به معني «اهل اسالم (اسالمي)»، xərā-j به معني «اهل هرا (يعني دهروآباد، مركز خلخال)، arda-j به معني «اهل ارده (روستايي در تالش)، nā-j به معني «اهل ناو (روستايي در اسالم).
-in، مثل: cərb-in-a kavā به معني «پيراهن كثيف»، nāzayna zua به معني «پسر دوست داشتني» (از nāz به معني «ناز»)، rahmin به معني «دل رحم (از واژۀ عربي فارسي رحم)».
ج. قيدساز:
-ina، مثل: tend-tendina به معني «با عجله»، xuruste-xururstina به معني «با خنده».
-la، مثل: dümla به معني «بعداً، پس از اين» (düm به معني «دُم، آخر»).
حروف ربط
57. تركيبات زير وجود دارند:
va, o به معني «و»،
tā به معني «تا، تا زماني كه»،
ki به معني «كه»،
ni به معني «همچنين».
پینوشتها
1. براي يك توصيف قابل فهم از زبان تالشي ايران ← به گزارش توصيفي مارسل بازن به نام: Le Tâlech, rune région ethnique au nord de l’Iran, 2 vols., Institut Français d’Iranologie de Téhéran, Paris, 1980 و در مورد وضع زباني منطقه به خصوص ن.ك به جلد دوم، صص 69-70 و اشكال 94 و 95 و متعاقباً 189. همچنين ← به علي عبدلي، تالشيها كيستند، بندر انزلي، 1984 و همان نويسنده، نظري به جامعه عشايري تالش، تهران، 1992.
2. Talyšskij Jazyk, MOSCOW, Akad. Nauk, 1953.
3. “Le dialecte Tâleši de Mâsule”, Studia Iranica 7/2 (1978), pp. 251-68,” Textes en Tâleši de Mâsule”, ibid, 8/1 (1979), pp. 36-66, “Glossaire Mâsulei”, ibid, 8/2 (1979), pp. 269-75.
به كتابشناسي تالشي در M. Bazin, op. cit., vol. II, p. 263 چند اثر ديگر را ميتوان اضافه كرد: علي عبدلي، فرهنگ تاتي و تالشي، تهران، 1984؛ همان نويسنده، ترانههاي شمال، تهران، 1989، صص 35-152 (با آوانويسي به الفباي لاتين)؛ همان نويسنده، «ترانههاي شاليزار» در صداي شاليزار، ويراستار ر. چراغي، رشت، 1989، صص 102-103.
4. در فرهنگ جغرافيایي رزمآرا، جلد دوم، «كُله سَرا»، در تلفظ دهَابيهي (← به پایینتر) «كَلاسِرا» و در Bazin «كَله سرا» مطابق رسمالخط رسمي فارسي در Village Gezeteer / فرهنگ آباديهاي كشور، جلد 16، 1970. من در ناميدن روستاها از تلفظ نظامي (← به پایینتر) پيروي ميكنم.
5. در سال 1986، 838/32 سكنه داشته است.
6. مع هذا، در بيان صحيح، gav به معني «دهان» و gaf به معني «صحبت» است.
7. مطالب من براي آن كه وضع ارتباط ساير حروف صدادار را مشخص كند، كافي نيست.
8. از اين به بعد، همچنان كه اشاره شد، به جاي -awun، -āwun، -uwun و غيره، -aun، -āun، -uun و غيره نوشته ميشود و تغيير تدريجي صدا حذف ميگردد.
9. pas-i مفرد غيرمستقيم (به جاي جمع) است، اما اسعد نظامي دريافت من از اين جمله را تأييد ميكند و اين تغيير معنوي دستوري را مورد قبول ميداند.
10. مع هذا مقايسه كنيد با bahešt-i bāq-un ašin به معني «آنها به باغهاي بهشت ميرفتند»، كه مفعول تغيير كرده است. توجه كنيد كه bāzār šie به معني «رفتن به بازار» مفهومي حاوي يك فعل تركيبي دارد و «بازار» تقريباً نقش متمم و مكملي براي فعل را بازي ميكند (← به شمارۀ 14.ن).
11. اگر xalat due به معني «خلعت افتخاري دادن» از طرف گوينده به عنوان فعل واحدي در نظر گرفته شود، مفعول آن dəzdi، ممكن مفعول مستقيم گردد.
12. اين مصرعي از يك دوبيتي معروف است.
13. bana به معني «قبل از» و badüm به معني «بعد از» در واقع كلمات مركب هستند: ba به معني «از»، na به معني «بيش» و düm به معني «دم، پشت، پس». مقايسه كنيد با ka:¢na به معني «جلو خانه»، šavi¢na به معني «جلو پيراهن»، šavi¢na dašta va am šəla¢r-i-na tə-ra ādua به معني «من جلوي پيراهن را ميدوزم و با شلوار برايت ميفرستم». بنابراين مفعولهاي آنها مانند مثالهاي زير درواقع مضاف هستند:
az Hasan-i bana āmim به معني «من قبل از حسن آمدم»؛
az Hasan-i badüm āmim به معني «من بعد از حسن آمدم».
توجه كنيد كه na به معني «جلو» به صورت غليظ ادا ميشود، درحالي كه na به معني «با» اين طور نيست.
14. هرچند، -a، به متمم اسمي فعل متصل نميشود، مثل dasmāl darfan به معني «دستمالانداز» (به معني كسي كه در جشن سنتي چهارشنبه آخر سال دستمال پرت ميكند). در āftāv-i nešte به معني «غروب خورشيد» جزء اول علامت غيرمستقيم (كه نشانه اضافه شدن است) را دارد و بنابراين به طور دستوري دو كلمه يك تركيب اسمي ايجاد نميكنند. در havā-y-a gulla به معني «گلولۀ هوايي» اسعد نظامي توضيح ميدهد كه havāy تلفظ سريع كلمه فارسي «هوايي» (مربوط به هوا) است.
15. a در ahar يك پيشوند فاعلساز است از sar harde به معني «سر [ماهيها] را خوردن». مقايسه كنيد با abar به معني «حامل»، adar به معني «دهنده»، avāj به معني «گوينده»، Ali abar ni به معني «علي حمال نيست».
16. در گويش متأثر از فارسي از پسوند -tar گاهي استفاده ميشود: cāk-tar به معني «بهتر».
17. اعداد عبارتند از: i، də، se، cār، penj، šaš، haft، hašt، na:، da، yānza، dānza، vist…sinza = 20، 200 = də-sad. ساير اعداد عملاً مشابه اعداد فارسي هستند.
18. مشابه «تا» يا «دانه» فارسي. مقايسه كنيد با شمارۀ 1.16.
19. مقايسه كنيد با hic jur-ina به معني «به هيچ وجه». براي پسوند توصيفي -ina ← به شمارۀ 56.ج.
20. در گويش ناو، ai است.
21. در اسالمي «بودن» به جاي «داشتن» در ساختاري مشابه ساختار عاملي به كار ميرود (← به شمارۀ 55). بنابراين ضربالمثل را ميتوان به صورت «اينجا صدا دارد، آن جا جنگ و دعوا» ترجمه كرد كه در
آن -š (ضمير سوم شخص ملكي) فاعلي است. اين ساختار در مثالهايي از اسعد نظامي هم ظاهر ميشود و در تمام آنها مفعومي از ادامه يافتن فعل وجود دارد:
bəlbəlun nāl-a به معني «بلبلان ميخوانند»؛
gāun vang-a به معني «گاوها مينالند (زماني گفته ميشود كه چيز غيرعادي اتفاق افتاده باشد)»؛
asbun zəhər-a به معني «اسبان شيهه ميكشند»؛
xerdanun jər-a به معني «بچهها گريه ميكنند».
توجه كنيد كه فاعل متصور در اين حالات تعريف نشده است. مقايسه كنيد با kārin vang karde (جمع مستقيم) gāye به معني «گاوها ناله ميكنند». در اين راستا veši-m-a به معني «گرسنه هستم» را ميتوان «گرسنگي دارم» معني كرد و veši-š-a به معني «او گرسنه است».
22. از اين مثالها نمايان است كه با اسامي غيرمستقيم، صفات اشاره به كار ميرود. به علاوه صفات اشاره مفرد با اسامي جمع به کار ميروند. مقايسه كنيد با əm karge āgla(un) به معني «تخم(هاي) اين مرغ»، əm kargun āglaun به معني «تخمهاي اين مرغها».
23. اين مطلب در مورد گويشهاي شمال و مركز تالش و لهجههاي ايراني شمال آذربايجان نيز صادق است.
24. مثلاً: dastəm daba nāmahrami nəmazəm ša به معني «دستم به نامحرم ميخورد و نمازم قبول نيست».
25. اسعد نظامي، همچنان كه من باور دارم، با اولي موافق است (مقايسه كنيد با شمارۀ 27).
26. مطابق نظر اسعد نظامي پيشوندهاي فعلي بالا حاوي مفاهيم مخصوصي هستند؛ a-: حركات در جهات مخالف يا از پايين، da-: حركات به داخل، pe-: حركات به بالا، vi-: حركات به پايين كه ميتوان آنها را، به عنوان نمونه، در تركيبشان با ريشه كلمه «آمدن» به صورت ārme به معني «سرايت و انتقال (بيماري)، darme به معني «به داخل آمدن و وارد شدن»، perme به معني «رشد كردن، بزرگ شدن»، virme به معني «پايين رفتن (مـثلاً از پشتبام، درخت يا كوه)» كه همه با رابط عمومي -r- آمدهاند، نيز ديد (← به شمارۀ 11 و 23.ج).
27. ji)r) و -fer در ساير حالات ممكن است به سادگي به صورت قيد به كار روند. به نظر ميرسد sar به معني «سر، ابتدا» در عبارت مصطلح sar-ā-gənəst (āgənəste به معني «افتادن») به معني «فهميدن، سر و ته چيزي را درآوردن» از همين دسته است، هرچند به تنهايي قيد نيست.
28. نمونه «آمدن» از اسعد نظامي است و من از استعمال طول آواي او پيروي كردم.
29. در گويش ناورود اغلب -n امري جمع حذف ميشود، مثل: bə-da-r-a به معني «بدهيد»، bāja به معني «بگویيد»، bə-duš-a به معني «بدوشيد». در ماسالي، گويش همسايه تالشي در جنوب، شناسه جمع معمولاً
-a است.
30. توجه داشته باشيد كه با جابهجايي تأكيد آوايي به طرف سيلاب آخر، bəšām به معني «اگر بايد بتوانم» خواهد بود.
31. در اين مثال يك مفهوم شرطي احساس ميشود («اگر گربه رها شود»).
32. در اينجا به احتمال زياد məzā kade به معني «بازي كردن» بايد يك فعل مركب در نظر گرفته شود و məzā (كلمه عربي فارسي məzāh به معني «جوك، شوخي») بيشتر يك متمم فعلي است تا مفعول مستقيم.
← به شمارۀ 14. ن.
33. براي درك علت نبودن پايانۀ غيرمستقيم در ب ← به شمارۀ 1.13.
34. گاهي يك آواي – e / a از پي شناسۀ اول شخص و دوم شخص مفرد و سوم شخص جمع در شق تالش دولاب زبان تالشي ميآيد.
35. براي افتراق از ادغام شناسۀ سوم شخص مفرد و نشانه.
36. اما ميتواند nərunavrit هم باشد.
37. -k رابط است.
38. همينطور pe-n-a-p-erun با شناسه دوگانه صحيح است.
39. در بعضي موارد دوم شخص جمع شناسه سوم شخص جمع ميگيرد كه عموماً در افعال مركب ديده ميشود.
40. ريشه مطلق معادل وجه وصفي مجهول است (← به شمارۀ 50). توجه داشته باشيد كه در حالت كامل حرف صدادار مياني فعل ربطي در نشانه مطلق ادغام و محو ميشود و شناسههاي نوع الف II را به شناسههاي نوع دوم تبديل ميكند.
41. يا بعضي ممكن است بگويند -ə ميافتد و دو تا b در هم ادغام ميشوند.
42. در گفتار دقيق اسعد نظامي حالات كوتاه -e- معمولاً طولاني شده و به e: تبديل ميشوند.
43. مقايسه كنيد با kā به معني «آرزو داشتن». r حرف صدادار رابط است چون اغلب قبل از يك حرف صدادار و به ندرت قبل از يك حرف بيصدا ميآيد و معمولاً در حالت اول به كار گرفته ميشود. kā(r) در زمانهاي استمراري در فارسي به dār / dāšt برگردانده ميشود.
44. در گويش ناورودي، زمانهاي استمراري دو حالت اضافي ديگر نيز ميگيرند: در مضارع به دنبال kāra ممكن است مضارع فعل و در ماضي، جنبۀ ناقص آن بيايد، مثل: kāra vi-m-a-gat به معني «دارم ميخرم، در فكرش هستم كه بخرم»، kāra vi-r-a-gir-im به معني «داشتم ميخريدم»، «در فكرش بودم كه بخرم» (vigat به معني «بردن، گرفتن، خريدن»).
منبع خبري من، آقاي دهابيهي معتقد است كه اين حالت يك عمل قريبالوقوع (در زمان اتفاق افتادن) را بيان ميكند، در حالي كه قبليها بر اعمال رو به جلو (درحال تكميل) دلالت ميكنند. بنابراين kāra bāmam به معني «دارم ميآيم (در شروع حركت هستم)، kārem bāme به معني «درحال آمدن هستم» است.
45. وجه وصفي مجهول منفعل (← به شمارۀ 46). مقايسه كنيد با harda، وجه وصفي مجهول فعال.
46. وقتي بعد از وجه وصفي مجهول اسمي ميآيد كه آن را تغيير ميدهد، تأكيد بياني كلمه به آن اسم منتقل ميشود.
47. وجه وصفي مجهول افعال متعدي معمولاً يك حالت فعال دارد، چنان که در حالت فارسي ديده ميشود.
48. همانند فعل كمكي در حالت شرطي كامل (← به شمارۀ 39)، اينها بدون پيشوند bə- به كار ميروند.
49. دو تاي آخري فرم يكساني دارند (← به شمارۀ 1.36).
50. m پايه به v تغيير كرده است.
51. دوم و سوم شخص جمع درهم ادغام شدهاند؛ در تالش دولابي، فرم دومي يعني (دوم شخص جمع) penavrun وجود دارد كه اين دو را متمایز میکند.
52. در pe-r-m-im و الي آخر، -r- از حالتهايي كه به عنوان صداي رابط عمل ميكند، است و -m- اول حرف بيصداي مياني پايه فعل است.
53. ← به شمارۀ 1.13 براي حالاتي كه شناسه غيرمستقيم براي liva وجود ندارد.