Menu

آذر گشنسب و تخت سلیمان

نویسنده: هلموت هومباخ؛ ترجمه: احسان شواربی

نسخه PDF نوشته:
| آذر گشنسب و تخت سلیمان |

روبرت گوبل (Anz. Öst. Ak. Wiss., phil. hist. Kl., 1964, 49–51) از وجود تعدادی اثرِ مُهر (گِل‌مُهر) با نبشته‌هایی ظاهراً ساسانی در میان یافته‌های کاوش مؤسسۀ  باستان‌شناسی آلمان در پاییز 1963 در تخت سلیمان خبر داد. وی هم‌زمان در گزارش علمی اوّلیه‌ای که از پژوهش‌های خود منتشر ساخت، اثرِ مهری را معرفی کرد که جمعاً نوزده نمونه از آن در دست است و این اثر در میانۀ خود حامل نام آتش آتورِ گُشنَسپ (Ātur i Gušnasp) است.1 بر این اساس، گوبل معتقد است که در یکی دانستنِ تخت سلیمان و محل آذر گشنسپ (آتور گشنسپ) تقریباً تردیدی باقی نمی‌ماند، چنانکه راولینسون نیز قبلاً اشاره کرده بود (JRGS 10, 1841, V, 65ff.).

خوشبختانه رودُلف ناومَن در گزارش کاوش خود (Archäol. Anz. 1965, 619–665)، این مجال را یافت تا بازخوانی‌های گوبل از نوشته‌های حاشیۀ این مهر را منتشر کند. آن خوانش چنین بود: magupat i bagīā ī ātur-i gušnasp «موبدِ جایگاهِ مقدسِ آتشِ اسبِ نر». اما در اینجا موارد مشکوکی وجود دارد، به طوری که یک متخصص زبان پهلوی بی‌درنگ متوجه آن ها می‌شود: نخست آنکه bagīā به معنای «جایگاه مقدس» نیست، دوم آنکه در پهلوی اصلاً واژۀ  bagīā وجود ندارد، و سوم آنکه اصولاً در پهلوی نمی‌توان توجیهی برای ساختارِ این واژه پیدا کرد. خوشبختانه به یاری تصاویر 11 و 12 گزارش ناومن (op. cit. 647f.) تشخیص خوانش درست این نوشته چندان دشوار نیست: mgwpt ZY BYT’k ZY ’twly ZY gwšnspy = magupat i xānak i ātur i gušnasp «موبدِ خانۀ آذر گشنسپ»2. گوبل، به‌رغم خوانشِ اشتباهش، اصل نوشته را به درستی درک کرده است.

   تخت سلیمان محلی است با چشمه‌دریاچه‌ای عمیق که آب آن در تمام طول سال گرمای تقریباٌ ثابتی دارد و نیز خالی از موجودات زنده است. دربارة این فرضیه که آذر گشنسپ در تخت سلیمان نگهداری می‌شده، یکی از مدارکی که نباید از نظر دور داشت، مطلبی است در وزیدگیهای زادسپرم که به تازگی به اهتمام بهرام‌گور تهمورس آنکلِساریا چاپ شده و به آسانی قابل دسترسی است3. در اینجا روشن است که این مکان با نام‌های شیز Šīz < چیچ Cīc یا چیس Cīs < چیچَسCēcas < چَیچَستَه Caēcasta خوانده می‌شده.4 در زادسپرم 3، 24 (Anklesaria, p. 26, 2) چنین آمده است:

pas 2 cašm i zrayā bē ō zamīk ‹u› višāyēhēt 1 xvānēhēt cēcast var i zu[f]r i garmak-āpak yūt-gyān kē-š pat bār nišīnēt ātur i gušnasp i pērōžgar 5

«سپس دو چشمه‌دریاچه در زمین پدیدار شد. یکی از آن ها دریاچۀ چیچست است، عمیق، با آب گرم، بدون حیات که بر کرانه آن، آتشِ پیروزمندِ گشنسپ جای دارد.»6

   البته من قصد ندارم این احتمال را که چیچست/ شیز در اصل نام دریاچۀ ارومیه یا شهر ارومیه بوده منتفی بدانم.7 در این صورت، محل اصلی آذر گشنسپ نیز احتمالاً در ارومیه (= گَنزَک ؟) بوده است و این گمان نیز مطرح شده که شاید این نام با جابجا شدنِ محل آتش، بر جای جدیدی اطلاق شده باشد. بدین ترتیب توجیه قابل قبولی برای ناهمگونی‌های روایات مورخین اسلامی دربارة  محل شیز حاصل می‌شود.

   با فرض چنین انتقالی، باید نظر ولادیمیر مینورسکی (BSOAS 11, 1943–46, 248ff.) را، مبنی بر اینکه نام مناطق واقع در شرق گنزک، Βιθαρμαΐς (Men. Prot., ed. Dindorf, p. 25Βεραμαΐς (Theophyl. V, 14) و Θεβαρμαῒς (Theophan., ed. Bonn, I, 471)، از دیگر اسامی تخت سلیمان بوده، بپذیریم. در واقع آنچه قابل تردید است، توجیهی است که مینورسکی (p. 250) با پیش کشیدنِ ārmati- اوستایی دربارة  Βιθαρμαΐς ارائه می‌دهد. Βιθ- بر خلاف آن چه که مینورسکی بیان می‌کند، بر «جا/ بیت» در زبان آرامی دلالت دارد. این بدان معناست که اگر ما همچنان در خاک ماد باشیم، عملاً ارومیه، یا بهتر است بگوییم مناطق پیرامونش، تنها جایی است که به ذهن می‌رسد. این نام لابد از آن مکان به صورت آرامیش به تخت سلیمان انتقال یافته است. البته مدارکِ حاضر بسیار ناچیزتر از آنست که بتواند نظر مینورسکی را تأیید کند، به ویژه که خودِ این نظر هنوز در برابر این پرسش به آزمون گذاشته نشده که چگونه Βιθαρμαΐς را می‌توان با Bēϑ Aramāyē، نام آرامیِ سوریه، ربط داد.8

اثرِ مهر شمارۀ 46/63 حاوی نام آذر گشنسپ، یافته‌شده در تخت سلیمان؛ تصویر افزودۀ مترجم از: Robert Göbl, Die Tonbullen vom Tacht-e Suleiman, Berlin, 1976.

پی نوشتها:

1. یک دهه پس از انتشار مقالۀ حاضر، گوبل کاتالوگ کامل و دقیق گِل‌مُهرهای تخت سلیمان را در مجموعۀ گزارش‌های مؤسسۀ باستان‌شناسی آلمان به چاپ رساند. در آن کتاب 25 نمونه از اثرِ مهر موردِ بحث معرفی شده است:

Robert Göbl, Die Tonbullen vom Tacht-e Suleiman: Ein Beitrag zur spätsāsānidischen Sphragistik, Berlin: Dietrich Reimer Verlag, 1976: S. 149–150. (م.)

2. آوانویسی این نوشته به شیوۀ مکنزی بدین ترتیب است: *mowbed ī xānag ī ādur ī gušnasp (م.)

3. از آنجا که مقالۀ حاضر در دهۀ 1960 نوشته شده، بدیهی است که نگارنده به چاپ آنکلساریا از وزیدگیهای زادسپرم، به همراه برگردان انگلیسی، رجوع کرده. از این متن پهلوی، بعداً دو چاپ دیگر نیز منتشر شد: یکی با ترجمة فارسی به کوشش محمدتقی راشد محصل (تهران، 1366) و دیگری با برگردان فرانسوی به اهتمام فیلیپ ژینیو و زنده‌یاد احمد تفضلی (پاریس، 1993). (م.)

4. در این واژه‌ها نیز همگونی‌ها و ناهمگونی‌های مشابهی را می‌توان مشاهده کرد: چیز  cīz (فارسی نو) <  cīš (فارسی میانۀ کتابی) یاtīs  (فارسی میانه تورفانی) <  cišciy(فارسی باستان). همچنین بسنجید با: تاشکند Tāškent < چاچ C’c (سغدی).

5. این متن در چاپ اخیر وزیدگیهای زادسپرم با تفاوت‌هایی ذکر شده که قابل چشم‌پوشی نیست و بدین جهت در اینجا نقل می‌شود:

pas dō *čašmag ī zrēh be ō zamīg wišāyīhist ī xwānīhēd Čēčast war ī *sōr ī garmōg a-tag ī ĵud-dad kē-š pad bār nišinēd ādur ī Gušnasp ī pērōzgar (Anthologie de Zādspram, éd. et tr. Ph. Gignoux et A. Tafazzoli, Studia Iranica. Cahier 13, Paris, 1993: p. 44) (م.)

6. *zufr به صورت zwr نوشته شده است؛ بسنجید با یشت 5، 49: varōiš caēcastahe jafrahe. آنکلساریا *dūr را معادل «دور» می‌پندارد و در صفحۀ هفتاد و پنج عبارتی را به صورت «آنکه دور است» ترجمه می‌کند. garmak-āpak به شکل glmwk' ’tk' نوشته شده (p از سمت چپ مشابه t است) و سپس در یک بخش از این روایت به صورت glmwk w’tk' آمده است. وِست (SBE V, 173) بر این اساس آن را «آنکه باد سردی ندارد» دانسته. آنکلساریا ywyt wyt را در اینجا به‌اشتباه «جداگانه» معنا کرده است (مانند اشتباه وست). ولی در بندهش 12، 3 (= fol. 48a = p. 92, 2)، آنکلساریا (Bdh. trsl., p. 11) آن را درست خوانده: var i cēcast pat āturpātakān garmāp yut-gyān ku cēš-ic gyānōmand andar nē bavēt «دریاچۀ چیچست در آذربایجان، با آب گرم، بدون حیات، یعنی در آن موجود زنده‌ای نیست». چنانکه ک. م. دستور جاماساپ آسا به من گفت، استفاده از yt به صورت شکسته به عنوان نشانۀ اختصاری، پیش از واژۀ gy’n = gyān متداول بوده. این مورد در زادسپرم نیز برای wyt به کار رفته است.

7. این نام طبعاً به نظر می‌رسد که از جایی در شرق ایران آورده شده باشد.

8. بسنجید با Nöldeke, Tabarī, 153 و Marquart, Ērānšahr, 21.

مزدک نامه 7 | موضوع : تاریخ

نوشته قبلی : تاثیر ساختار سیاسی سنتی ایران بر تحولات دوران مشروطیت | نوشته بعدی : تاریخ وقایع دارالسلطنه اصفهان

مشاهده : 1072 بار | print نسخه چاپی | لینک نوشته |

دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
دی ان ان