Menu

نوغان، نوقان؛ پژوهشی درباب پیشینه و ریشه دو واژة فارسی

نویسنده: دکتر محمد حسن ابریشمی

مدخل

واقعیت آنکه، طی سال‌ها مطالعه، به منظور تدوین تاریخ کشاورزی ایران، به پژوهش در باب مباحثی از آن، چون پسته، زعفران، زیره، خربزه، خرما، و برخی پدیده‌های طبیعی و فلاحتی مثل جنگل،‌ باغ و بهشت و گل و گیاه و سرو در فرهنگ ایرانی، و پاره‌ای مواد استحصالی چون ابریشم، انگبین، سقِّز، انغوزه و غیر آن پرداخته است. تحقیق دربارة ابریشم، با توجه به آگاهی‌های اکتسابی از پیشة نوغانداری اجدادی خود، و حاصل چند سال بررسی و تحقیق، پیرامون چگونگی کشف کرم پیله و پیدایی صنعت نوغانداری، به تألیف مقالة «شناخت ابریشم ایران» در سال 1368 منجر شد، که در مجلة تحقیقات تاریخی (ش4 و 5، بهار و تابستان 1369، ص 123-152) به چاپ رسید. دو ماه بعد تلخیصی از آن در سمینار بین‌المللی «کوشانیان و راه ابریشم» در افغانستان (کابل 28-29 عقرب / آبان 1369) در سخنرانی مؤلف ارائه شد. در پی آن، طی 22 سال گذشته تا کنون (آذر 1391) با دستیابی به مستندات و شواهد بیشتر، مندرجات آن مقاله را در پنج موضوع : «دیبا»، «پیله»، «پیلسته»، «تنبور» و همچنین واژة ناشناختة «نوغان» تفکیک نمود، و تألیفِ پنج مقالة مستقل در باب موضوعات مزبور را آغاز کرد. چهار موضوع به ترتیب با عناوین: 1. «پژوهشی در باب القاب تهمورث: زیناوند؟ دیوبند، دیباوند، زیباوند»1، 2. «پیل و پیله در زبان فارسی و منشأ ایرانی ابریشم»2، 3. «پیلسته (پیل + استه) به چه معنا بوده است؟»،3 4. «تنبور: دستان یا چنگ؟ و ...»4 تألیف و در فاصله سال‌های 1382 تا کنون چاپ و منتشر شده است. اما پژوهش پیرامون کلمة ناشناختة «نوغان» و ریشه و اصل آن به طول انجامید و با مطالعه و جستجوی بسیار وقت‌گیر دریافتم که در متون کهن فارسی، به جز یک مورد، تا دورة قاجاریه کلمة نوغان، مصطلح کنونی در صنعت تولید ابریشم، نیامده است. اما همین کلمه در وجه «نوقان» به عنوان وجه تسمیة‌ یکی از شهرهای کهن و عمده طوس در قرن سوم و «یکی از بزرگترین و آبادترین شهرهای خراسان» در قرن چهارم به شمار آمده، که اکنون ظاهراً موضع شهر نوقان، یا احتمالاً دروازة منسوب به آن به بافت شهر مقدس مشهد پیوسته و به محلة نوغان مشهور شده است. در این مقاله ضمن نقل شواهدی به پژوهش پیرامون معانی و ریشه لغوی کلمات ناشناختة «نوغان» و «نوقان» و نیز «نوقانه» یا «نوغانه» پرداخته است که تقدیم پژوهشگران و خوانندگان می‌شود، تا چه در نظر آید؟ و با مرحمت و لطف، از اظهارنظر و راهنمایی دریغ نفرمایند.5

1. نوغان، پیشینه و معنی کاربردی آن

کلمة نوغان به معني «كرم ابريشم»، «پيله» و نيز «صنعت پرورش كرم ابريشم» يا به اصطلاح «نوغانداري» در هيچ يك از فرهنگ‌هاي فارسي قديم تا پايان عهد قاجاريه نيامده، و در فرهنگ‌هاي معتبر معاصر (چون لغت‌نامه، فرّ هنگ فارسي، و فرّ هنگ سخن) بدون شاهد و بی‌اشاره به اصل و ريشه آن کم و بیش چنین معنی شده است: «نوغان. بزر، تخم نوغان، پيله، كرم ابريشم»؛ شايد قديم‌ترين تعريف از آن سيدمحمدعلي داعي‌الاسلام لاريجاني در فرهنگ نظام (تأليف 1313 شمسي در هند) باشد «نوغان (فارسي): موسم و وقت هر چيز (تك :زبان تكلّمي پرورش کرم ابریشم خوب بود[ به یک مرتبه یک جمع ] نوغان کار یا پرورش دهندة کرم پیله[ را دو جمع ]دو برابر[ کردند و حال از این زیادی خراب شد حالت نوغان هم مشخص است؛ یکی ]دیگر: یک سوم[ و آن بی‌حسابی‌های هر ساله که به کلی دست رعیت و ارباب از کمک کوتاه بوده و هر چه می‌شد آنها می‌بردند. تخم ]پیله[ زیاد و خوب آوردند و نفروختند... از آن طرف وقتی رعیت می‌دید هر چه حاصل می‌شود ارامنه می‌برند اصلاً دل نمی‌سوزاند بلکه اخلال و دزدی می‌کرد. حال مال خود اوست جانسوزی می‌کند. این عمده اسباب تهیة نوغان بود... یکی هم مساعدت هواست که همة گیلانی]ها[ متفق هستند که هیچ سال این طور هوا مساعده نبوده... تا حال از هیچ جا جز حرف خوبی نوغان و انار علامت نیکی ظاهر نشده است (نمره 65، ص 18).

... حالا به واسطة بی‌نوغانی، و عدم ضبط چند سال کار گیلانی عموماً این طور شده که از ابتدای نوغان هر چه شود آنچه ممکن است رعیت از ارباب می‌دزدد به انواع مختلفه، هر چه بماند ارباب بروز نمی‌دهد و اغلب در میان تلف می‌شود و عمدة ضرر عاید دیوان است. علاجی بهتر از آن به نظر نمی‌رسد که ... قبل از این که حق دیوان و ارباب معین شود در سر هر بازار ابریشم فروخته یا معاوضه شود ضبط نموده یا خبر بدهند... اگر قبل از معین شدن حقوق دیوان و ارباب و رعیت در خانة رعیتی ابریشم پیدا شود ضبط و صاحبش تنبیه خواهد شد معذالک به همین قدر نمی‌شود اکتفا کرد. ]بلکه[ در موقع باید، ان‌شاء‌الله تعالی،‌ آدم‌های ظاهر و مخفی در بازارها و محال زیاد گذاشت و به قدر مقدور ضبط کرد. از همه مشکل‌تر کار ]نواحی[ «خالصه‌جات» و «لشته نشاء» و «تولم» است که دهات دیگر اقلاً ارباب‌ها به واسطة حق خود می‌پایند، لیکن اینجاها پاینده ندارد. تولم را قرار دادم پسر میرزا عبدالوهاب خودش با آدمهای زیرک برود... ان‌شاالله در سرِنوغان هر قدر آدم بخواهد از هر قبیل به او داده شود (نمره 68 ، ص 70-71).

چون غالب مردم این ولایت از قدیم به رعایای خارجه مقروض بوده و هر کس هم که امسال تخم نوغان از آنها به مثالثه یا مرابعه ]یک چهارم[ گرفت، چنانکه در سال‌های سابقه هم معمول بود، تدریجاً و به دفعات برای مخارج خود و تلنبار ملک از صاحب تخمِ]پیله[ دستی گرفته تا حالا که حاصل آنها به دست آمد، و رعیت این ولایت هم چنان مقهور خارجه بودند که هیچ گوشزد ایشان نشده بود که بتوان با وجود قرضِ خارجه مالیات داد و مالیات را مقدم بر قرض خارجه داشت... رعایای خارجه قدری شکایت آمدند، چون اغلب آنها رعایای روس بوده... (نمره 138، ص 121، 122).

... امری که زیاد لازم است حضور عالی عرضه دارد فقرة تخم نوغان سال آینده است که عشر ]یک دهمدیگرناحیة[ كرگانرود، به واسطه ارتفاع ]بیشتر[، بالنسبة به ساير]منطقه کوه‌پایه[ است، هم برنج و ابریشم محصول دارد، هم گندم و جو و مزارع و مواشی، و متصل به خاک قزوین...

بلوک ماسوله. زراعت، برنج و نوغان ندارد، جو و گندم است...

طوالش. از توابع گیلان ] است[ و قراء قشلاقی و ییلاقی دارد. و زراعت و محصول املاک قشلاقی آن برنج و نوغان است، و محصول املاک ییلاقی آن گندم و جو ... و ]پنج بلوک آنای[ که دولت در اردیبهشت ماه امسال‌] 1304است[. وعده معتنابهی از اهالی این مملکت به‌وسیله محصول این صنعت با رفاهیت و آسایش امرار معاش می‌نمودند. در داخلة مملکت ایران به قدر حوائج ملی تخم نوغان به عمل می‌آمد. ولی از شصت سال قبل ]1244ش[، یعنی از موقعی که صنعت ابریشم 

به واسطه امراض کرم ابریشم به کلی فاسد و ضایع گردید، ایران مقدار لازم تخم نوغان را از خارجه وارد نمود...»‌ بعد اضافه می‌کنند که در نتیجة آزادی ورود و تجارت «تخم نوغان» خارجه یک لطمه بزرگی به صنعت ابریشم ایران وارد شده ] است[، یعنی دلال‌ها و منفعت طلبان «تخم نوغان»‌های معیوب و پست را با شرایط مساعد ظاهرفریب به ایران داخل کرده‌اند ... نظر به ملاحظات فوق‌الذکر دولت به مجلس شورای ملی پیشنهاد نموده است که تولید و تهیه «تخم نوغان» و ورود آن به ایران تا مدت بیست و هفت سال ] تا1331‌ش[ در تمام مملکت منحصر به دولت باشد تا این که دولت بتواند «تخم نوغان» مرغوب و بی‌عیب، با شرایط عادلانه برای پرورش‌دهندگان «کرم ابریشم»، تهیه کند... از قرار معلوم دولت در نظر دارد بعد از تحصیل این انحصار، مباشرت عملیات اجرای انحصار، را به یک شرکت فرانسوی، که مخصوص تولید «تخم نوغان» و «پرورشِ‌کرم ابریشم» باشد واگذار نماید. این تصمیم عملی به نظر می‌آید ولی در موقع واگذاردن امتیاز به کمپانی فرانسوی بایستی برای حفظ حقوق اتباع داخله شرایط محکمی به کمپانی قبولاند ...

مرحوم جمال‌زاده در سال 1305‌ش نوشته است؛ «ايالات ايران ... تخم نوغان را خودشان به عمل مي‌آورند... اولين اروپايي كه به گيلان براي خريد تخم نوغان آمد يكي از اهالي ايتاليا بود در سال 1275ق ] 1237 ش[ ... در سال 1286ق ]1248‌شصفر 1310[ در رفسنجان نيست، اول نوغان ترياك پنج تومان مي‌دادند»، «مظنه مغز بادام و پسته را فرموده‌ايد... به سلف خريدن و در نوغان خريدن تفاوت دارد»، «كتيراي كلي سمت لاله‌زار و بردسير عمل آيد و امتياز هم دارد، و حاليه ]14 صفر 1315كه در[ آنجا درشت و سفيد است، در سنه ماضي ]سال 1314 ه‍ : مهاباد کنونی[ بندری است پرداد و ستد، و در فصل نوغان که عبارت از قلب الاسد]: وسط تابستان، مرداد ماهنم: رطوبتحسین تریاکی[، که لوله کردن تریاک معمولِ تریاک مال‌های اصفهان نبود، ]در[ اوایل نوغان ] آغاز برداشت محصول تریاک[، تریاک‌ مال‌های یزدی جهت این کار به اصفهان می‌آمدند و زود مراجعت می‌کردند... این شخص] که[ به این شغل می‌پرداخت و هم تریاک لوله می‌فروخت، به این سبب، شهرت به «تریاکی» ] پیدا یاقوت حموی، قرن ششم: المسالک و الممالک، تألیف مهلبی، قرن چهارم تألیف ابن اثیر قرن هفتم، تلخیصی از الانساب تألیف سمعانی، در سال 550 علیه‌السلامعلیه‌السلام؟[ و نوقان که مشهد علی بن‌موسی‌الرضا رضوان الله علیهما و گورهارون الرشید آنجاست به چهار فرسنگی شهر» (مسالک و ممالک، ص 205). صاحب این قلم در صحت کلمة بزدغور به عنوان نام شهر تردید کرده به همین دلیل نشان پرسش ]؟رادکان[، طبران ]طابران[، نوقان و تروغوذ] ؟[ است. قبرعلی‌بن‌موسی الرضا علیهما السلام در بیرون شهر نوقان است... در کوه نوقان معدن قدور البرام] سنگِ هرکاره: دیگ سنگی سنگی سخت و تیره مایل به سرخی Santaluml [ و دَهنَج ]مالاخیتنیشابوری؟ رادکان[ و طبران ]طابران[ و تروغور] تروغود: تروغبد: طرقبة کنونی[ و شهر «نوقان» نیز از مهمترین بلاد آن سامان است. بازاری دارد و بارویی مستحکم از خاک، مردمش مرفه و توانگرند، تاجراند یا صنعتگر یا کارگرند. قلعه‌ای سخت استوار دارد. در آنجا مرقد علی بن موسی الرضا ]ع:اطاعت[ پیش می‌آمدند ابقای کرد و هرکس سرکشی می‌نمود مستأصل می‌گردانید. قرای شرقی طوس، «نوقان» و آن رَبع ایل شدند،‌ حالیا خلاص یافتند، و از آنجا به شهر ]؟ ظاهراً «طوس»؟ یا «نوقان»؟[ رسولی فرستادند بر مزاج جوابی ندادند، در شهر ودیه‌ها که در جوار آن بود قتل به افراط کردند، و چون به «رادگان» رسید خضرت] سرسبزی[ مرغزار، و انفجار عیون ]جوشش چشمه‌ها[ سُبتای را خوش آمد آن جماعت را آسیبی نرسانید، و شحنه آنجا بگذاشت. و چون به «خبوشان» رسید] به[ سبب عدم‌التفاوت کُشش بسیار کردند و از آنجا به «اسفراین»، و «ادکان»20، نیز قتل کردند. ویَمه از راه جوین سوی مازندران عنان برتافت... در مازندران خلق بسیار بکشت، به تخصیص در آنجا کُششی عام کرد...

جوینی در ذیل عنوان «ذکر واقعه نیشابور» شرح ویرانگری‌ها و کشتارهای عظیم اهالی نیشابور، سبزوار، نوقان، طوس و اُستُوَا (خبوشان، ناحیة قوچان) و دیگر بلاد خراسان را نقل کرده است. برابر نوشته او جماعتی از حَشَریان (سپاهیان اجیر) طوس به تحریک «سراج‌الدین ـ لقبی که عقل ازو هزار فرسنگ دور بود ـ شحنه ]داروغه، کلانتر شهر[ خویش را بکشتند، و سر او به نیشابور فرستادند و ندانستند که، بدان یک سر، سرِ خلقی عظیم بریدند و شَرّی بزرگ برانگیختند»؛ خبر آن به «قُشتمور»،21 سردار مغول در اُستُوَا رسید و بی‌خبر و سریع، از «اُستُوَا به طوس آمد با سیصد سوار، و سراج‌الدین راـ که با سه هزار مرد در طوس، دربارگاهِ امارت، نشسته بودـ مغافصهً  ]باحملة ناگهانی[ فروگرفت و اغلب ایشان را بکشت و تا رسیدن لشکر بزرگ] به فرماندهی «تولی» فرزند چنگیز[ حصارهای طوس را خراب می‌کرد. و چون تغاجارگورکان، که داماد چنگیزخان بود... در اواسط رمضان ]618 ه‍ قتل[ عام کرد چنانکِ هفتاد هزار خلق در شمار آمده بود که دفن کردند؛ و دیگر نیمة لشکر به مدد «قُشتَمور» به طوس آمدند، و بقیه حصارهایی که لشکر قُشتمور آن را مستخلص نتوانستند کرد بگرفتند، و اگرچه ارباب «نوقان» و «قار] ؟ فاز: پاژ[22»، مقاومت بسیار نمودند ونهمار] بی‌اندازه[ تجلد] جلدی و چابکی[ها کرد هم عاقبت کار بگرفتند و تمامت را بکشتند و «نوقان» و سبزوار را در بیست و هشتم ]رمضان 618[ بگرفتند و قتل کردند... ]در پی آن[ «تولی» از کارِ ]قتل عام و انهدام در متن چاپی به اشتباه «ارکان»[ و بیش از هزار دیه دارد، و در اطراف آن کان‌های زر، نقره، مس، آهن، فیروزه، برام ]جمع «بَرَمَه»: دیگ سنگیسال 408، اما در برخی منابع سال 410ق‌ مالاخیت لسترنج در حاشيه‌ مي‌افزايد:ساختن[ «منصوریه» و قصور آن، که اِندِراس‌] خرابی فرزند تیمور[ گورکان»، و لشکرهای خراسان با «امیرآقبوقا» و سایر امرا، به حرب حاجی بیگ مذکور به طوس و گرفتن ]شهر[ بعد از گریختن حاجی‌بیگ، و قتل دوازده هزار از مردم طوس ... و بعد از این واقعه کوفتن بعضی از شهربند]: حصار، باروی شهرایرانشاه[ حکم فرمود بقیه‌السیف]: جان بدر بردگان[ را امان دهند و فتح نامه به اطراف خراسان فرستاد... و «یونس جاونی قربانی» را، که بی‌اجازت کسان خود را به «مشهد» فرستاده بود، حکم قتل فرمود...

حاصل سخن آنکه شهر باستانی «نوقان» از توابع طوس، پس از شکل‌گیری آبادی اولیة شهر مقدس مشهد در موضع «سناباد» یا نزدیک به آن در قرن سوم هجری، پس از توسعة بافت شهر، و ایجاد حصار و دروازه در پیرامون آن، برخی از دروازه‌ها وجه تسمیة خود را از شهرها و روستاهای طوس گرفته‌اند. از آن جمله «درب» یا دروازه‌ای که از شهر مشهد به سوی شهر نوقان می‌رفته‌اند، در تداول عامه به «دروازة نوقان» موسوم شده است. پس از انهدام شهر نوقان توسط مغولان در سال 618 هجری نیز، نام «دروازة نوقان» تا اواخر عصر قاجاریه در افواه عمومی استمرار داشته است. در عین حال گاهی در متون کهن نیز، ضمن شرح وقایع تاریخی، یا دیگر رویدادهای نواحی طوس و مشهد مقدس، برحسب اقتضا از «دروازة نوقان» و گاه «درب نوقان» یاد شده است. از باب نمونه میرزا بیگ جنابدری ]: گنابادیحاکم مشهد[ با سپاه گرانِ خراسان از مشهد به خارج میل نموده در درب صیدگاه لشکر قرار دارد. خوانین عالی‌شأن در خارج درب نوغان ]: نوقان: برپایی[ خیام ]خیمه‌ها[ پرداختند» (همان، ص 610). جنابدی از دو دروازة دیگر شهر مشهد در عصر صفویه، چون «درب میدان» و «درب میرعلی»، نیز نام برده است (همان، ص 662-685). مقارن همان ایام، اسکندربیگ ترکمان، در عالم آرای صفوی (ص‌561) از «دروازة میرعلی آمو» یاد کرده، و مؤلف عالم آرای نادری در شرح وقایع دوران حکومت نادرشاه افشار (1148-1160 ه‍‌) اسامی درب و دروازه‌های مشهد را ـ چون «درب خیابان بالا»، «درب عیدگاه»، «دروازة دستگرد»، «دروازة میرعلی یمان]؟ آموی؟قرایی[ سردار تربت حیدریه و اسماعیل خان هزاره و میرکریم داودخان تیموری مفوض ]شدتالابی:نوغان[ مي‌نويسند، از قراء معظم طوس بوده و اكنون يكي از محلات عمدة شهر مشهد مي‌باشد».

در عصر قاجاریه نیز محله و دروازة منسوب به نوقان در شهر مشهد شهرتی داشته که در بیشتر منابع، به پیروی از متون قدیم‌تر، در وجه «نوقان» آمده، اما گاهی به ندرت، شاید به دلیل سهو کاتب در پاره‌ای از نگارش‌ها در وجه «نوغان» ثبت شده است. گاهی هم اسامی برخی از شهرها، مندرج در متون کهن، که از نظر تلفظ یا املایی با نام شهر «نوقان» وجه تشابهی داشته، موجب اشتباه، بعضی از شارحان و نویسندگان بعدی شده است؛ مثلاً اعتمادالسلطنه در یکی از آثار خود در دام این وجه تشابه افتاده، چون از قول حازمی]‌؟خازمی، ابوبکر محمدبن موسی، وفات 584‌‍ انغوزه[ افکندست و آب تباه کرده، پس به راه دیگر برفت تا رسید به نوقان ] ؟ نوقات: حاج خلیفه نویسنده و مورخ ترک 1017-1067ه‍ بی‌نیاز[، نزدیک بلدة نوقان، چه دروازة نوقان در همین زمان ]1300قمریشهر مروحکومت771-807 ق [ویرانه ساخت، و همان‌ جایگاه مخروبه‌ای است که اکنون آرامگاه سخندان نامور فردوسی در آنجاست؛ و نوقان که به صورت «نوغان» و «نوکان» هم آمده است از کوی نوغان کنونی مشهد تا خواجه‌ ربیع امتداد داشت، که هم‌اکنون بخشی اندک از آن به نام کویی در مشهد است. گویا اصل کلمه «نوگان» یا «نوکن» باشد، همچون «رادکان» و «شادکن» یا «تبادکان» و مانند اینها؛ رجوع به «طوس» و «نوقان» در سرزمین‌های ] خلافت[ شرقی ]تألیف لسترنجساخته لای روبی[ شود و ممتد گردد تا مقابل قلعة قصاب ]12 کیلومتری جنوب سرخس و به نوقانة کندک‌لی وصل شود... (ص 31)

محمدحسین مهندس در گزارش خود ضمن اشاره به حاصلخیزی خاک و استعدادها کشاورزی و اقتصادی ناحیة‌ سرخس، از کمی جمعیت و ویرانی روستاهای آن سخن گفته است. وی پیشنهاد می‌کند که با احداث جوی(نوقان)هایی آب هریرود را می‌توان به روستاهای خرابه منتقل کرد و موجبات جلب جمعیت و آبادی و توسعة کشاورزی ناحیه را فراهم آورد (ص‌31-32):

حاکم خراسان باید[ هر قدر ممکن است خانوار این محل را متزاید فرمایند و خانه‌های متعدد جهت رعیت ساخته شود و قلعة آنها تعمیر گردد... و می‌توانند باغاتی طرح نمایند و درختی غرس کنند... این امتیاز در دولت آباد است نه سایر توابع سرخس. قلعه قصاب و آسیاباد و قلعه نو هم که از توابع سرخس محسوب می‌شود، در کنار هریرود، بین دولت‌آباد و سرخس واقع است؛ و به جز آسیاباد ـ که به ملکیت محمدتقی میرزای مترجم، کارگزار سرخس، مرحمت شده است و چند خانواری سکنا داشته ـ دو موضع دیگر مخروبه و بی‌سکنه است و ]با[ استعداد آبادی ... اگر دو هزار خانوار بخواهند زراعت نمایند گنجایش دارد. زیرا که زراعت سرخس بهاره است و در فصل طغیان آب؛ و معلوم است به توسط نوقان‌های متعدد می‌توان به مقدار زیاد از رودخانه آب جدا نمود و تا زمان احتیاج به آب،‌ که آخر‌ماه جوزا] خرداد[ باشد، مقدار آب‌ «هری‌رود» نقصان کلی نمی‌پذیرد و میزان آب در کمال طغیان در هر موضعی از نقاط سرحد سرخس که تقریر شود قریب به هزار سنگ ]هر سنگ حدود 14 لیتر در ثانیه[ می‌رسد که اگر خمس یاسدس ]یک پنجم یا یک ششم‌: خضاب‌چارپایان‌؟ درست آن «جویک»: شیاردر متن چاپی به اشتباه «بابک»[ به ولایت‌زاوه و محولات ] از توابع شهرستان تربت حیدریهماه بهمن[ ده روز ] تا اول حوت: اسفند[ در آب نموده در زمینی که «آفتاب روی] آفتاب‌گیر[» و «پناه باد» و «نوگیر» باشد «شدیار] شیار[» نموده «پل] کرت‌بندی[» نمایند که نهال ]بادنجان[ در «زمین نوگیر» زود و خوب می‌رسد. و اگر «زمین نوگیر» میسر نشود هر جا که «پناه‌باد» و «آفتاب] گیر[» باشد تواند بود... اما باید که انبار ]: کود حیوانی[ بسیار در زمین خُراک ]زمین مزروعی چند سال کشت نشدة آفتابگیر[ و شدیار که باذنجان زراعت خواهند نمود نریزند که چون در زمین جویه ساخته نهال کارند ریشه آن که نازک است سوخته به تمام سبز نمی‌شود و آنچه سبز شود خوب روش]: نمو، رشد[ نمی‌کند. غرض که انبار در پیش نهال که در «جویه» کاشته باشند ریزند که مناسب است، و رسیدن باذنجان پانزدهم جوزا] خردادمعرب «کهن‌دژ»ناوک[ به معنی مطلق «تیر» شهرت گرفته؛ و بعضی برآنند که در اصل به معنی «تیر» است و ]حرفرها کنندشمسی؟[ قزوینی گمان دارند که تصحیف رادکان باشد (دهخدا)...». شادروانان محمدقزوینی و علی‌اکبر دهخدا، با توجه به عدم دسترسی به بسیاری از متون کهن و منابع معاصر، که بعد از وفات آنان چاپ و منتشر شده است، «ادکان» را تصحیف «رادکان» گمان برده‌اند، اما روستای «ادکان» از دهستان «زرق آباد» شهرستان اسفراین، در فرّ هنگ آبادی‌های ایران (سرشماری 1355، مرکز آمار ایران، ج 21، ص 8)، و نیز در فرّ هنگ آبادی‌ها و مکان‌های مذهبی کشور، دکتر محمدحسین پاپلی یزدی (مشهد، آستان قدس، 1367، ص 52) در شمار توابع اسفراین آمده است. حافظ ابرو «قریه ادکان» را در شمار توابع ولایت اسفراین، در عصر تیموریان ثبت کرده است (ص 108). حق و انصاف این بود که آقای دکتر احمد خاتمی به منابع مزبور، که در دسترس است، مراجعه و استناد می‌کرد، و به رفع مشکل می‌پرداخت.

21 مرحوم محمد قزوینی در حاشیه نوشته است «قُشتمور» یعنی «مرغ آهنین» مرکب از «قوش» به معنی «مرغ» و «تمور» یعنی «آهن».

22 به نوشتة مرحوم قزوینی در یکی از نسخ خطی کلمه در «قار» بی‌نقطه آمده و نسخه دیگر این کلمه را ندارد. به گمان صاحب این قلم «قار» تصحیفی از «فاز»، نام شهرکی در شمال خاوری حومة مشهد، بر سر راه کلات نادری، و همان روستای باستاتی «پاژ» زادگاه حکیم فرددوسی طوسی است. در سال 1329، در فرّ هنگ جغرافیایی ایران (ج 9، ص 278، انتشارات دایره جغرافیایی ارتش) این تعریف آمده «فاز. ده از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد، 22 کیلومتری... سکنه 1175»؛ گفتنی است که آقای دکتر خاتمی، حتی نام موضع «قار» را ثبت نکرده، و رفع مشکل را برعهده خوانندگان تاریخ جهانگشای گذاشته است، در حالی که ایشان می‌شاید به عنوان مؤلف، برای نشان دادن دقت و توجه خود، با ثبت کلمة «قار» در توضیح آن جمله«شناخته نشد» را می‌آورد.

23 شمس‌الدین‌محمد‌انصاری‌دمشقی، نخبة‌الدهرفیعجائبالبرّوالبحر، ترجمة سیدحمید‌طبیبیان، تهران، فرهنگستان، 1357.

24 تاریخ حافظ ابرو، ج۲ُجغرافیای خراسان، به کوشش‌]خانم کردندمسلمان کشتن آیین کرد چشم نامسلمانش / [ به نوکِ ناوکِ مژگان که پر زهر است پیکانش ]دیوان عثمان مختاری، ص 237؛ مجمع الفصحاء، چاپ تهران، ج 1، ص 2105[، پس اگر نسخه غلط نباشد معلوم می‌شود خیال من باطل بوده است (تحقیق همة این مطالب موقوف به رجوع به مظان ]جمع «مَظنَّه»: جای گمان بردن[، و مخصوصاً به نسخه صحیحی از اصل دیوان مختاری است ]مصرع مزبور، توسط مرحوم قزوینی به درستی نقل شده، چون در دیوان عثمان مختاری، که به اهتمام شادروان جلال‌الدین همائی، با مقابله چند نسخه خطی چاپ شده در همان وجه آمده است.

 

منابع

آذری اسفراینی   دیوان

آصف‌الدوله، اسناد میرزاعبدالوهاب خانآصف الدوله(گزیدة اسناد گیلان)،‌ به کوشش عبدالحسین‌نوایی، نیلوفر کسری، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1377.

الابانه   دبیر سیاقی

ابن‌خرداد به، المسالک و الممالک، ترجمة حسین قره‌چانلو، تهران، مترجم، 1370.

ابن‌حوقل، صورة‌الارض، ترجمة جعفر شعار، تهران، بنیاد فرهنگ، 1345.

ابوالفداء، عمادالدین اسماعیل، تقویم البلدان، ترجمة عبدالمحمد آیتی،‌ تهران، بنیاد فرهنگ، 1349.

اسرار التوحید، محمدبن منورمیهنی، به کوشش دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، آگاه، 1347، 2ج.

اصطخری، ابی‌اسحاق ابراهیم، مسالک الممالک (متن عربی)، چاپ دخویه، بیروت، 1927.

اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، مرآة البلدان، به کوشش عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران، دانشگاه تهران، 1367.

----- مطلع‌الشمس، تهران، فرهنگسرا، 1362.

افغانی‌نویس، عبدالله، لغات عامیانة فارسی افغانستان، به کوشش حسین فرمند، کابل، مرکز زبانها و ادبیات، 1364.

اکبری شالچی، امیرحسین، فرّ هنگ گویشی خراسان بزرگ، تهران، نشر مرکز، 1370.

ایران در کتاب ....! نزهت المشتاق

برومند سعید، جواد، واژه‌نامه گویش بردسیر، کرمان، مرکزکرمان‌شناسی، 1370.

بهار عجم، اثر: لاله تیک چند بهار، به کوشش کاظم دزفولیان، تهران، انتشارات طلایه، 1380.

تاج الاسامی، از مؤلفی ناشناخته، به کوشش علی اوسط ابراهیمی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1367.

تاریخ سیستان، مؤلفی ناشناخته (تألیف 445-725 ه‍‌)، به کوشش ملک الشعراء بهار، تهران، کلاله خاور، 1352.

تبریز در اسناد امین الضرب، به اشراف ایرج افشار، به کوشش نرگس پدرام، مژده مهدوی، تهران، انتشارات ثریا، 1387.

جمال‌زاده، سیدمحمدعلی، گنج شایگان یا اوضاع اقتصادی ایران، برلین، 1335 قمری.

حاکم نیشابوری، ابوعبدالله (321-405 ه‍‌)، تاریخ نیشابور، ترجمة محمدبن حسین خلیفه نیشابوری (حدود 690-750 ه‍‌) به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، آگاه، 1375.

حبیش تفلیسی، ابوالفضل، قانون ادب، به کوشش غلامرضا طاهر، تهران، بنیاد فرهنگ، 1350.

حدود العالم من المشرق المغرب، از مؤلفی ناشناخته، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، دانشگاه تهران، 1340.

حسینی‌فراهانی، سفر نامه میرزامحمدحسین حسینفراهانی، به کوشش مسعود گلزاری، تهران انتشارات فردوسی، 1362.

خسروی، محمدرضا، جغرافیای تاریخی ولایت زاوه، مشهد، آستان قدس، 1366.

دبیرسیاقی، سیدمحمد، فهرست السامی فی‌الاسامی، تهران، بنیاد فرهنگ، 1354؛ به انضمام الابانه‌/‌شرح السامی فی الاسامی، چاپ عکسی از نسخه خطی.

دهخدا، میرزاعلی اکبرخان، لغت‌نامه، تهران، مؤسسة لغت‌نامه، 1346.

دیوان آذری اسفراینی، به کوشش محسن کیانی و سیدعباس رستاخیز، تهران، کتابخانه مجلس شورای اسلامی، 1389.

دیوان اشعار ابن یمین فرّ یومدی، به کوشش حسینعلی باستانی راد، تهران، سنائی، 1344.

رجایی بخارایی، احمدعلی، لهجة بخارایی، مشهد، دانشگاه فردوسی، 1375.

السامی فی‌الاسامی، ابوالفتح احمد میدانی نیشابوری، چاپ عکسی از نسخه خطی، تهران؛ بنیاد فرهنگ، 1345.

صرافی، محمود، فرّ هنگ گویش کرمانی، تهران، سروش، 1375.

علی عبدلی، فرّ هنگ تطبیقی تالشی، تاتی، لنکرانی، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1380.

فرّ هنگ خراسان (در هفت مجلد)، عزیزالله عطاردی، تهران، انتشارات عطارد، 1381.

فرّ هنگ سخن، هیأت مؤلفین، زیرنظر حسن انور، تهران، سخن، 1381.

فرّ هنگ فارسی، محمد معین، تهران، امیرکبیر، 1353.

فرّ هنگ نظام، سیدمحمد حسنی (داعی الاسلامی لاریجانی)، حیدرآباد دکن، 1310-1318.

قاسم بن یوسف ابونصر هروی، ارشاد الزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران، امیرکبیر، 1356.

-----رسالة طریق قسمت آب قلب، به کوشش مایل هروی، تهران، بنیاد فرهنگ، 1347.

قدامة بن جعفر، کتاب الخراج، ترجمة حسین قره‌چانلو، تهران، نشر البرز، 1370.

قراگوزلو همدانی، عبدالله خان دبیر نظام، مجموعة آثار، به کوشش عنایت‌الله مجیدی، تهران، میراث مکتوب، 1382، از جمله مشتمل بر گزارش سرخس (ص 79-109) و کتابچة مرو (ص 103-139)

کتاب البلغه، ادیب یعقوب کردی نیشابوری، به کوشش مجتبی مینوی و فیروز حریرچی، تهران، بنیاد فرهنگ، 1355.

کرمان در اسناد امین الضرب، به اشراف اصغر مهدوی، به کوشش نرگس پدرام، ایرج افشار، تهران، 1384.

لسترنج، سرزمین‌های خلافت شرقی، ترجمة محمود عرفان، تهران، 1364.

متین دفتری، احمد، کلید استقلال اقتصادی ایران، تهران، مصبعه مجلس، 1304.

مجمع‌الفصحاء، رضاقلی‌خان هدایت، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، امیرکبیر، 1382.

محمدحسین مهندس، نمائی از سرخس، گزارش محمدحسین مهندس به مؤید الدوله، منضم به: سفرنامه رکن‌الدوله به سرخس، به کوشش محمد گلبن، تهران، انتشارات سحر، 1356.

محمدی خمک، جواد، واژه‌نامة‌ سکزی / فرّ هنگ لغات سیستانی، تهران، سروش 1379.

مستوفی، حمدالله، نزهت‌القلوب، به کوشش گای لسترنج، لیدن، 1915 م (افست شده در تهران، دنیای کتاب، 1362).

مصطلحات الشعرا، تألیف سیالکوتی وارسته، لکهنو، 1305ق‌/‌1887م، افست شده در تهران، مؤسسه پژوهش‌های فرهنگی، 1364.

مقدسی، ابوعبدالله محمد، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمة علینقی منزوی، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان، 1361.

میرزا ابراهیم، سفرنامه استراباد و مازندران و گیلان، به کوشش مسعود گلزاری، تهران، سبنیاد فرهنگ، 1355.

نصیحة الملوک، امام محمد غزالی، به کوشش استاد جلال‌الدین همایی، تهران، نشر هما، 1367.

نزهت المشتاق فی اختر الافاق، برگزیدة آن تحت عنوان: ایران در کتاب نزهت المشتاق، ترجمة عبدالمحمد آیتی، تهران، بنیاد ایران‌شناسی، 1388.

نفیسی، سعید، صنعت تخم نوغان در ایران، تهران، 1298‌ش.

نوری، محمدتقی، اشرف التواریخ، به کوشش سوسن اصیلی، تهران، میراث مکتوب، 1386.

هدایت، مهدی‌قلی (مخبرالسلطنه)، گزارش ایران، به کوشش محمدعلی صوتی، تهران، نشر نقره، 1363.

یاقوت حموی، برگزیدة مشترک (المشترک)، ترجمة محمد پروین گنابادی، تهران، 1347.

معجم البلدان، بیروت، 1399‌ه‍/1979م.

معجم‌الادباء، ترجمة عبدالمحمد آیتی، تهران، سروش، 1381.

یزد در اسناد امین‌الضرب، به کوشش اصغر مهدوی، ایرج افشار، تهران، طلایه، 1380.

یعقوبی، احمد‌بن‌ابی‌یعقوب، البلدان، محمدابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1343

 

 

دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
دی ان ان