جلوه های مدارا در سخنان سعدی
نویسنده: دکتر احمد کتابی
به یاد آنکه:
پاک آمد
پاک زیست
و پاک رفت.
به هیچ باغ نبود آن درخت مانندش
که تندباد اجل بیدریغ بر کندش
... به لطف خویش خدایا روان او خوشدار
بدان حیات بکن زین حیات خرسندش
سعدی (مراثی)
آدمی در طول حیات خود در این «محنتسرا» پیوسته در معرض انواع مصائب قرار دارد ولی بیگمان، هیچ مصیبتی برای انسان به دردناکی و جانسوزی دریغاگویی پدر و مادر در غم از دست دادن جگرگوشه خود نیست. این مصیبت، به تحقیق، اعظم مصائب جهان است: فاجعهایست که به راستی کمر آدم را میشکند، روزگار وی را، به معنای واقعی کلمه، «سیاه» میکند و ادامه زندگی را برای او نه تنها پوچ و بیمعنی که آکنده از رنج و درد میسازد.
واقعـﮥ شوم و تکاندهندهای که سال گذشته، تقریباً در همین روزها، برای دوست بزرگوار و گرانقدرمان ـ جمشید کیانفر ـ روی داد و موجب پرپر شدن وجود نازنین تنها پسر او، مهندس مزدک کیانفر، در عنفوان جوانی گردید، از همین گونه بود.* عظمت و مهابت این مصیبتِ توصیف ناشدنی به درجهای بود که دوست ارجمند ما، با وجود توانایی جسمی و روحی فوقالعادهای که داشت، مدتها از پا افتاده بود و اکنون نیز، بعد از گذشت قریب به یک سال، هنوز نتوانسته است از زیر بار خردکننده آن کمر راست کند. این حال و روز پدر است احوال پریشان مادر که جای خود دارد.
***
نگارنده این سطور، در امتثال امر پدر بزرگوار و داغدار مهندس مزدک کیانفر، بر آن بود که به رغم بضاعت مزجات و قصور قلمش، مقاله مبسوطی به یادبود آن عزیز از دسترفته برای درج در مجموعه مقالاتی که قرار است به مناسبت یکمین سال درگذشت وی انتشار یابد، بنگارد ولی متاسفانه به واسطه گرفتاریهای روزمره از انجام این وظیفه بازماند. با وجود این، به مصداق «مالایدرک کله لایترک کلمه» بیمناسبت ندانست، با استجازه از جناب کیانفر، یکی از مقالات گذشته خود را، که شاید تا حدودی مناسبت شأن والای آن فقید سعید باشد، به این مجموعه اختصاص دهد.
در خاتمه، ضمن عرض تسلیت صمیمانه به محضر پدر و مادر و خواهر داغدار مهندس مزدک کیانفر، اجازه میخواهد گزیدهای از یکی از مرثیههای شیخ اجل سعدی را که گویی در توصیف این مصیبت سروده شده است، پایان بخش این مقدمه قرار دهد؛ باشد که بدین وسیله، تا حدودی، جبران ناتوانی و شکستگی قلم نگارنده در عرض همدردی به مصیبت دیدگان این فاجعه شده باشد.
ای نفس پاک منزل خاکت خجسته باد!
... تلخ است شربت غم هجران و تلختر بر سروقامتی که به حسرت جوان برفت
چندان برفت خون به جراحت به راستی کـز چشم مـادر و پـدر مهـربان برفت
خوردیم زخمها که نه خون آمد و نه آه وه! این چه نیش بود که تا استخوان برفت؟
هشیـار سـرزنـش نـکـنـد دردمنـد را کـز دل نشان نمیرود و دلنشان برفت
مـا کـاروان آخرتـیـم از دیـار عـمـر او مـرد بود پیشتـر از کـاروان بـرفـت
... دانند عاقلان به حقیقت که مرغ روح وقتی خـلاص یافت کزین آشیان برفت
زخمـی چنـان نبود که مرهم توان نهاد داروی دل چـه فایده دارد چوجان برفت
شـرح غمـت تمـام نگفتـیـم همچنـان این صـد یکی است کز غم دل بر زبان برفت
سعـدی همیشه بار فراق احتمال اوست ایـن نوبتش ز دست تحمـل عنان برفـت
جلوههای مدارا در سخنان سعدی
در گذشته من از دوست خود روی برمیتافتم، اگر کیش وی را همسان عقیده خویش نمییافتم ولیکن امروز قلب من پذیرای هر نقش شده است: چراگاه آهوان، صومعه راهبان، بتکده، کعبه، الواح تورات، مصحف قرآن و ... من به این وحدت عشق سرسپردهام.
محیالدین ابن عربی
درآمد
مدارا و تساهل، از دیرباز، از ثمرات و دستآوردهای تمدن مغرب زمین به شمار میآمده است، ولی دور از انصاف خواهد بود اگر سهم و نقش سایر تمدنها و فرهنگها ـ به ویژه تأثیر انکارناپذیر فرهنگ پربار ایران زمین ـ در اشاعه مدارا و تحمل افکار مخالف و همزیستی مسالمتآمیز با اقوام و ادیان مختلف، نادیده یا دست کم گرفته شود.
نباید فراموش کرد که همزمان با حاکمیت مطلق تاریکاندیشی و خشونت بر اروپا در قرون وسطی، بسیاری از فیلسوفان، اندیشمندان، و سخنوران ایرانی در آثار خود، با صراحت، از آزادی اندیشه و ضرورت احترام به آراء و معتقدات دیگران دفاع کردهاند. آثار اکثریت قریب به اتفاق صوفیان و عارفان ایران زمین، بارزترین گواه این مدعاست.
در این مقاله، کوشش شده است تجلی اندیشه مدارا و تساهل در نوشتههای یکی از برجستهترین متفکران و سخنسرایان پارسی ـ شیخ مشرفالدین مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی ـ ردیابی و تحلیل شود.
مدارا و تساهل از دیدگاه سعدی
در میان اندیشمندان طراز اول ایران زمین، کمتر کسی را میتوان یافت که به اندازه سعدی برای مدارا ارج قایل شده باشد. البته، این سخن به معنای آن نیست که در سراسر آثار منثور و منظوم این سخنور، کلام یا شعری که منافی با آزاداندیشی و مباین با مدارا باشد، نتوان یافت؛3 بلکه منظور نگارنده بیشتر طرز تفکر غالب در این آثار ـ با توجه به شرایط زمانی و محیط زندگی و زمینههای تربیتی و تحصیلی سعدی ـ است.4
از آنجا که مفهوم مدارا بسیار گسترده و دارای جنبههای متعدد و شاخصهای متنوعی است، جای آن دارد که دیدگاه سعدی نسبت به هر یک از آنها، جداگانه و تحت عنوانی خاص، بررسی و تحلیل شود. اما، برای آنکه این بررسی نظم و ترتیب منطقیتری پیدا کند، بهتر است نخست به طبقهبندی شاخصهای مدارا پرداخته شود.
شاخصهای مدارا
این شاخصها را میتوان تحت دو عنوان یا دو گروه دستهبندی کرد:
ـ شاخصهای مربوط به انگیزهها و زمینههای مدارا.
ـ شاخصهای مربوط به جلوهها (مظاهر) و آثار (نتایج) مدار.
تردیدی نیست که این تفکیک، به هیچ وجه، با مربوط بودن شاخصهای مزبور با یکدیگر و در مواردی، متداخل یا لازم و ملزوم بودن آنها منافات ندارد. در واقع، برخی از این شاخصها میتوانند در ذیل هر دو عنوان یا گروه گنجانده شوند. از آن جمله است نوع دوستی که آن را میتوان هم انگیزه و زمینهساز مدارا به شمار آورد و هم از مظاهر و نتایج آن.
1. انگیزهها و زمینههای مساعد مدارا
1ـ1. خودشناسی و خودآگاهی
«من عرف نفسه فقد عرف ربه»5 (حدیث نبوی)
خودشناسی والاترین و ارجمندترین فضیلت آدمی و در عین حال، مقدمه و زمینه بروز بسیاری از فضایل دیگر انسانی نظیر تواضع، گذشت، انصاف، و به ویژه مداراست.
خودشناسی، طبعاً، مستلزم آن است که آدمی خویشتن را ـ با همه تواناییها و ناتوانیها و محاسن و معایبش ـ به درستی شناسایی و ارزیابی کند و به نقاط قوت و ضعف خویش در زمینههای گوناگون وقوف یابد که این خود از جمله دشوارترین کارها و صعبالوصولترین هدفهاست. زیرا آدمی به مقتضای غریزه خودخواهی و خودپسندی وافری که در فطرت او سرشته است، ذاتاً متمایل به آن است که خوبیها و توانمندیهای خود را بزرگ و بزرگتر کند، و در مقابل، عیبها و کمبودهای خویش را کلاً بپوشاند یا لااقل کوچک و کوچکتر بنمایاند.
در این میان، آنچه بر دشواری کار به مراتب میافزاید، آن است که این جریان غالباً در وجدان مغفول (ناآگاه)6 انسان و به کمک برخی از مکانیسمهای دفاعی ـ به ویژه «خودفریبی»7ـ صورت میگیرد. به این ترتیب که آدمی، با توسل به مکانیسم یاد شده، ناآگاهانه میکوشد بر معایب خود سرپوش گذارد و در مقابل، نقاط قوت خود را برجسته کند. بدینگونه است که میبینیم افراد، تقریباً در تمام طول حیات، به فریب دادن خویشتن مشغولاند. همانطور که بسیاری از صاحبنظران و روشناندیشان متقدم و متأخر ـ از مولوی گرفته تا فروید ـ با واقعبینی دریافته و یادآور شدهاند، آدمیان، به مراتب بیش از آنکه دیگران را فریب بدهند، خود را میفریبند.
در واقع، مشکل و مانع اصلی در اینجاست که انسان هنگام قضاوت درباره خود و متعلقاتش ـ اعم از فرزندان، اندیشهها، باورها، و غیره ـ غالباً در معرض نوعی پیشداوری جانبدارانه و «تصور کمال» قرار میگیرد که سعدی از آن به «پرده پندار» تعبیر کرده است:
نـبـیـنـد مـدعـی جـز خـویشـتـن را کــه دارد پــردة پــنــدار در پـیـش
گـرت چـشـم خـدابـینـی بـبـخشنـد نـبـیـنی هیچ کس عاجزتر از خویش8
در باب هشتم گلستان، سعدی، ضمن داستان منازعه مسلمان با یهود، این پیشداوری و حب نفس آدمی را با شیوایی و رسایی بیشتری توصیف کرده است. به کلام سحرآسای او توجه کنید:
یکـی جهـود و مسلمان مناظرت کردند چنانکه خنده گرفت از حدیث ایشانم
بطیـره9 گفت مسلمان گـر این قباله من درسـت نیسـت خدایـا جهود میرانم10
جهود گفت: به تورات میخورم سوگند وگـرخلاف کـنـم همچو تـو مسلمانم
گـر از بسیـط زمیـن عقـل منعدم گردد به خود گمان نبرد هیچکس که نادانم11
به رغم اشعار یاد شده، سعدی خودشناسی را هدف دستنیافتنی نمیداند، بلکه بر آن است که آدمی باید، تا آنجا که میتواند، در طریق شناخت عیوب و نقاط ضعف خویش بکوشد؛ باشد که بر اثر وقوف بر آنها، از توجه به معایب و نقایص دیگران و مطرح ساختن و بزرگ کردن آنها باز ماند و در عوض، در مسیر تکامل خویشتن و رفع کمبودهایش گام بردارد.
با توجه به نقش بسیار مؤثری که خودشناسی در ایجاد روحیه مدارا دارد، بیمناسبت نیست که عوامل موجبه یا تسهیل کننده خودشناسی و نیز موانع آن را جداگانه بررسی کنیم:
1ـ1ـ1. انتقادپذیری، عامل عمده خودشناسی و اصلاح نفس
گـر هـر دو دیده هیچ نبینـد بـاتـفـاق بهتر ز دیدهای که نبیند خطای خویش12
آمادگی آدمی برای پذیرش انتقادها و ایرادهای دیگران و شکل متعالیتر آن، یعنی مهیا بودن وی برای «انتقاد از خود»،13 از جمله عوامل مؤثری است که موجب توسعه و تعمیق خودشناسی در انسان و به تبع آن، سبب فراهم آوردن زمینه برای اصلاح و تکامل وی میشود. زیرا، مادام که آدمی به عیوب و نقایص خود واقف نگردد، امکان رفع آنها متصور نخواهد بود.14
در این جا نخست به ذکر شواهدی چند در خصوص انتقاد از خود میپردازیم. در این مثالها، اسوههایی کمنظیر و حتی غیرعادی از حقگویی و انصافگرایی برخی آدمیان در مقام اذعان به تقصیرها و خطاهای خود ارائه شده است:
... یـکـی را زشتخویـی داد دشـنـام تـحـمل کرد و گفت ای نـیـکفرجـام
بـتـر از آنـم کـه خـواهـی گفتن آنـی که دانم عیب من چـون مـن نـدانـی15
بزرگی را در محفلی همی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه مینمودند، سر از جیب تفکر برآورد و گفت: من آنم که من دانم.
شخصم به چشم عالمیان خوب مـنـظـر است
وز خُـبـث بـاطـنـم سـر خـجـلـت فـتـاده پـیـش
طـاووس را به نـقش و نگـاری که هست خلق
تـحسین کننـد و او خجـل از پـای زشت خویـش16
اما مرا که حسن ظن مردمان در حق من به کمال است و من در عین نقصان، روا بود اندیشه بردن و تیمار خوردن 17
گـر آنهـا کـه میگفتمـی کردمی نـکـو سیرت و پارسا مردمی18
در بوستان نیز، ضمن یکی از حکایات، شاهد مثال عبرتانگیزی درباره «انتقاد از خود» ارائه شده است: به موجب این حکایت، مردی گستاخ، در ملاء عام، نسبت به صاحبدلی هتاکی آغاز میکند و با رکیکترین و خشنترین الفاظ و تعابیر، به غیبت از وی میپردازد. صاحبدل نیکخوی، وقتی از این بدگوییهای وقیحانه آگاه میشود، نه تنها برآشفته نمیگردد، بلکه با نهایت بردباری و خوشرویی حق را به جانب فرد هتاک میدهد و گناهان خود را صد برابر آنچه به او نسبت داده شده است، قلمداد میکند:
بـخـنـدیـد صـاحـبـدل نـیـکخـوی که سهل است از این صعبتر گر بگوی
هنـوز آنچـه گفـت از بدم انـدکی است از آنها که من دانم این صد یکی است19
اکنون ببینیم نظر سعدی در باب تحمل انتقادهایی که از ناحیه دیگران متوجه انسان میشود چیست؟ به طور کلی، سعدی انتقاد صحیح و بهجا را از نشانهها و مظاهر دوستی واقعی و در مقابل، مخفی داشتن و تذکر ندادن عیوب و نقاط ضعف دیگران را از علائم عدم صمیمیت و صداقت تلقی میکند. در تأیید این مدعا، شواهد متعددی در آثار سعدی وجود دارد که به چند مورد مشخص آنها اشاره میشود:
در گلستان، سعدی ضمن داستان خطیب کریهالصوت بدصدادشمن[ مخور و غرور مداح مخر25 که این دام زرق ]نهادهمادر[ ده نه چندان که ]انتقام[ از حد بگذرد که آنگه ظلم از طرف تو باشد ]و دعوی از قِبَل خصمهایانبابمحمود[ چندین بنده صاحب جمال دارد که هر یکی بدیع جهانیاند، چون است که با هیچ یک ]از ایشان[ میل و محبتی ندارد چنانکه با ایاز ]کهتوجه کن نه به گوینده آن).
گلستان، ص 104.
ور: گرچه، هرچند که.
گلستان، باب پنجم، ص 136.
همان، ص 133.
ناخوبی: زشتی، کراهت.
هور: خورشید.
گلستان، ص 128؛ در زمینه تأثیر پیشداوری بر قضاوتها و برداشتهای آدمی، مطالعه داستان معروف دلبستگی مجنون به لیلی در گلستان (باب پنجم، ص 144) بسیار آموزنده است.
اعراف: برزخ، محلی حایل بین بهشت و دوزخ.
گلستان، ص 65.
همان، باب اول، صفحات 76ـ75.
بوستان، ابیات 3280ـ3234.
بدیهی است که در اینجا فقط به جنبه منفی اختلاف برداشتها اشاره شده است.
بوستان، ابیات 3575ـ3476.
خنک: خوشا به حال
بوستان، ابیات 3802ـ3787.
زین قبل واپسی: از این جهت از قافله عقب ماندهای.
Tolerance.
از آن جمله است اندیشه یهودستیزی anti-semitism سعدی که چنانکه قبلاً یادآوری شد در چند جای گلستان و بوستان و نیز سایر بخشهای کلیات مشاهده میشود.
Idealism.
Realism.
Humanitarism.
* نظیر این فاجعه گریبانگیر شماری از سخنوران بزرگ فارسی از جمله فردوسی، سنائی، خاقانی و حافظ هم شده است. در اینجا، به عنوان نمونه، ابیاتی چند از سرودة فردوسی را، در سوگ درگذشت پسر سی و هفت سالهاش، میآوریم:
... مـرا بود نوبت بـرفت آن جوان ز دردش مـنـم چـون تنی بیروان
شتـابـم همـی تـا مـگر یابمـش چـو یـابـم بـه بـیغـاره بشتامـش
کـه نـوبت مـرا بـود بیکـامِ مـن چـرا رفـتـی و بـردی آرام مــن؟
ز بـدها تـو بـودی مـرا دستگیـر چـرا راه جستـی ز هـمـراهِ پـیـر؟
... برفت و غم و رنجش ایدر بماند دل و دیدة مـن بـه خون درنشانـد