Menu

بر آن بی بها چرم آهنگران (پژوهشی در جایگاه اجتماعی آهنگران)

نویسنده: یزدان فرخی

مقدمه

دوران پهلوانی و حماسی ایران با حضور چشمگیر آهنگران علیه ظلم و ستم حکومت ضحاک و به قدرت رساندن فریدون آغاز مي‌شود. (صفا، 1363: 208) نخستین جرقه‌هاي قیامی که به تغییر سرنوشت سلطنت در ایران منتهی شد را کاوه آهنگر آغاز کرد. وی به گونه‌اي شگفت انگیز نیروهای مردمی را در بازارگاه گردآورد و سر رشته امور را به دست فریدون سپرد. این حرکت را مي‌توان اعتلا و شکوفایی همکاری‌هاي صنفی و حضور اجتماعی موثر بین پیشه‌هاي ایران در دوران باستانی و بخصوص پیشه آهنگران بحساب آورد. با اینکه دربارة هویت حماسی-تاریخی کاوه و ارتباط وی با درفش کاویانی بحث‌هاي زیادی صورت گرفته است اما به محتوای پیشه وری داستان آن توجه چندانی نشده است. با بازخوانی مجدّد قیام کاوه پرسش‌هاي زیادی را مي‌توان طرح کرد:

اصولاً برای رهبری قیام‌هاي این چنینی چه عوامل و مشخصه­هایی ضروری است و چرا راویان این مشخصه‌ها را در بین آهنگران جسته اند؟آیا وجه و تشخّص اجتماعی این پیشه وضعیت خاصی را برای آنها بوجود مي‌آورد؟ آیا این مساله با جریان تولید کالا و اساساً ماهیت آهنگری پیوند مشخصی ندارد؟

سالها پیش کریستن­سن تحقیقاتی گسترده‌اي درباره کاوه صورت داده اما در مورد جایگاه اجتماعی آهنگران تنها به ذکر این نکته که در دوران باستانی آهنگری «هاله‌اي از جادوگری » بدور خود داشته و صنعت آهنگری را خدایان و دیوان به انسان تعلیم مي‌دادند1 اکتفا مي‌کند. (کریستن سن، 1384: 46) مهرداد بهار نیز با طرح پیوند‌هاي عیّاری داستان و روح عدالت طلبی کاوه نکته‌اي بسیار قابل تامل را اشاره مي‌کند (بهار) از سویی دیگر مطابق تحقیقاتی که به تازگی منتشر شده است پیشینه داستان کاوه و بطور کلی شکل سازمان یافته آهنگران به دوران حضور آریاییان در ایران مي‌رسد که این مساله نظر ذبیح الله صفا که داستان کاوه را جعل تاریخی در دوره ساسانیان دانسته (صفا، 1363: 571) بي‌اعتبار ساخته است. مطابق این دیدگاه در اساطیر ایران «توشتر / کاوه، که آهنگر ایزدان بود، آهنگری واقعی مي‌شود که آن سلاح را برای فریدون ساخت» (دریایی، 1382: 83) با این حساب توسعه و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی و نیز بلوغ سیاسی این پیشه در ایران دارای سابقه بس طولانی بوده است.

پی گرفتن روایتِ آهنگرانی مثل کاوه در تاریخ به پیچیدگی سرنوشت تجددّ در ایران است و «شاه نامه» که قرار هم نیست به «مردم نامه» نویسی بپردازد، کاوه را پس از سپرده شدن نیروها به دست فریدون به یکباره حذف مي‌کند و انگار مي‌بایست حماسه وی در بین عوام شاخ برگ پیدا کند و توسط نقّالان تا قرنها روایت گردد. (دوستخواه، 1370 :122-4)حتی در فتوّت نامه آهنگران سخنی از کاوه آهنگر وجود ندارد و سابقه و پیشینه آنها به عنصری اسلامی یعنی حضرت داوود منسوب مي‌گردد. (افشاری،1382: 228)

از سوی دیگر حضور کاوه و بطورکلی آهنگران در شکل سیاسی خود در قیام‌هاي مردمی علیه حکومت مغولان در خراسان تبلور مي‌یابد و ذیل مجمع­الانساب گزارشی از دو برادر آهنگر به نام‌هاي «صاحب حدّاد»و «پهلوان حسین حدّاد»در راس قیامی در حدود سبزوار دیده مي‌شود. (شبانکاره­ای: 1376، ص347) البته این گزارش بسیار مختصر است و نمي‌تواند از حوادث و نوع رهبری و چگونگی ایجاد قیام اطلاعی بدست دهد. رهبران قیام براحتی و ظاهراً بدون درگیری از موضع خود در مقابل «امیر ولی» کوتاه آمدند و مطابق روایت پهلوان حسین«آن ولایت را با تصرف نواب بندگی حضرت سلطان ولی گذاشت» (همان) گویا آنها نیز مانند کاوه غایت سیاسی نداشتند و در آن شرایط خاص وظیفه رهبری اجتماعی خود را بنا بر موقعیت آهنگران در جامعه ایفا کرده بودند. علاوه بر زمینه‌هاي سیاسی آهنگران در منابع تاریخ اجتماعی وضعیت خاصی دارند.

در صفوة الصفا یا تذکره حیات شیخ صفی الدین(تالیف نیمه قرن 8) که به لحاظ نگرش صنفی و پیشه­وری مولف آن حایز اهمیت است در روایتی استثنایی از نقش «رهبری اجتماعی» آهنگران در بین بخشی از جامعه سخن به میان مي‌آید. مطابق این روایت بدنبال پیوستن یکی از آهنگران به طریقتِ شیخ صفی­الدین اردبیلی بسیاری از مردم محل تحت تاثیر این اقدام به طریقت مي‌پیوندند و راوی در پایان روایت چنین مي‌گوید «جمعی نیز از مردم دیه توبه کردند و اعتقاد پاک آوردند» (ابن بزاز، 1376: 309) بی­تردید آهنگر یاد شده در بین مردم نفوذ بسیار زیادی داشته است. احتمالاً طریقت شیخ صفی الدین اردبیلی نیز به دلیل همین نفوذ اجتماعی آهنگران بود که به آنها توجه ویژه‌اي داشت. زیرا آنها مي‌توانستند در پیشبرد اهداف طریقت و جذب نیروهای مردمی بسیار با اهمیت باشند. بطوری که در صفوة الصفا 13 بار به آنها اشاره شده که در 7 مورد آهنگران از مریدان طریقت بودند (همان128-30، 136، 309، 689، 842، 889، 1153) و 6 مرتبه نیز به ماهیت پیشه آهنگری اشاره شده که با نوعی احترام ویژه‌اي همراه بوده است.(همان: 99، 367، 410-11، 661، 662، 1002)

با همین طرز نگاه و پیش زمینه ذهنی در مورد پیشه آهنگران بود که نگارنده این سطور رهبری قیام 789 ق مردم اصفهان علیه تیمور را به اشتباه به یکی از «آهنگران» نسبت داده است. (فرخی، 1386: 269)3 در شرف­نامه علی یزدی در مورد این قیام چنین آمده است«یکی از جهال رساتیق اصفهان که او را علی کُچَه پا گفتندی و از طهرانِ آهنگران بود در اندرون شهر دُهلی زد» (یزدی، 1336: 312-13) با بررسی دقیق متن مشخص مي‌شود که طهران یکی از نواحی یا از «رساتیق» مجاور اصفهان بوده است که در این دوران برای جلوگیری از اشتباه با «طهران ری»آنرا«طهرانِ آهنگران» مي‌خواندند. در محاسن اصفهان بدلیل اینکه نوعی تاریخ محلی محسوب مي‌شود، نام آن بدون انتساب آهنگران بکار رفته است«دیگر مواضع و متفرجات و مقامات...مانند...قصر صخر بطهران و سایر ابنیه...»(آوی، 1328: 29؛امروزه این بوده است(برخی مناطق نیز مثل شهرستان ولایت غو صرفاً «آهنگران» مشهور بود (مستوفی، 1378: 219)) و نمي‌تواند دلیلی بر آهنگر بودن وی باشد. با این حال نمي‌توان حضور چشمگیر و قدرت آنها را در آن منطقه انکار نمود. از سویی دیگر پطروشفسکی نیز که به مطالعه تاریخ اجتماعی ایران مي‌پرداخت نیز دچار همین اشتباه شده و در این مورد مي‌گوید«پیشه وران و بینوایان شهر تحت رهبری آهنگر جوانی دست به شورش زدند»(پیکولوسکایا، 1348: 431)یا«در شهر اصفهان که بدست آهنگری جوان، آتش شورشی زبانه کشید و گردآورندگان مالیات تیمور را کشتند» (پطروشفسکی، 1359: 70)رنه گروسه نیز حتی با نقل مستقیم متن ظفرنامه یزدی بر این نظر اشاره دارد که علی کچه پا از «سران آهنگران» بوده است (گروسه، 1379: 710) به نظر مي‌رسد که در این مساله علاوه بر «برداشت نادرست» از متن تاریخی، پیش زمینه ذهنی و سایه تاریخی قیام کاوه نیز موثر بوده است. از اینرو اشتباه مذکور را نمي‌توان «صرفاً» قرائت نادرستی از متن تلقی نمود. نوع نگاه و نگرش به حضور اجتماعی این پیشه بسیار حایز اهمیّت است. به عبارتی دیگر وجود عناصری چون «ظلم و ستم حکومت»، «قیام»، «رهبری» و سرانجام واژه «آهنگران» برای ذهنی که در مورد حیات پیشه وری تحقیق مي‌کند، در وهله اول تاویلی بجز آنچه به اشتباه برداشت شده است، باقی نمي‌گذارد. با این حال محققانی چون رویمر با نگاهی «سیاسی» به دوران تیمور، در مورد این قیام که در آن به روایتی «شش هزار نفر» از ماموران حکومتی کشته شده بودند» (ابن عربشاه 1380: 40) چنین مي‌گوید «بدترین مجازات از این نوع در اصفهان اتفاق افتاد که اهالی در سال 789 محصلان مالیاتی را کتک زده بودند» (رویمر، 1380: 91)

 

وصف آهنگر نافرمان!

با این تفصیل مي‌توان فرض کرد که آهنگران به عنوان یک واحد اقتصادی-اجتماعی دست کم در دوره طولانی از تاریخ ایران دارای رفتاری بخصوص و مشخص بودند. این موضوع از یک منظر در دیدگاه مولاناجلال الدین مورد بررسی قرار گرفته است. در مثنوی معنوی هر پیشه دارای یک «فرهنگ»خاصی است که این فرهنگ، هویت اجتماعی افراد حرفه را شکل داده و انتظارات جامعه را از آنها مشخص مي‌سازد:

پـیـشـه و فـرهنگ تـو آید بتو         تـا در اسـبـاب بـگشایـد بتـو

                                                                 (1: 1685)

پـیـشـه زرگر بـه آهنگر نـشـد      خوی آن خوشخو بدان منکر نشد

                                                                 (1: 1786)

این دیدگاه به بخشی از علل واکنش‌هاي سیاسی-اجتماعی گروهها مي‌پردازد. بي‌تردید این پدیده نتیجه فعالیت­هایی است که پیشه وران در فرایند تولید، توزیع و خدمات حرفه‌اي خود انجام مي‌دهد. از این رو برای تحلیل و درک رفتارهای گروههای پیشه وری شایسته است به نوع ابراز تولید، کالای تولیدی و مشتریان و مخاطبان کالا و خدمات توجه نمود و از سوی دیگر حرکت‌هاي اجتماعی و سیاسی و موقعیت خاص آهنگران در جامعه را نیز به این طریق توضیح داد.

البته آنچه توسط مولانا و سنایی و اسیر شاعران در مورد آهنگران زشت شمرده شده است نگاه بخشی از شهرنشینان و بطور کلی«شاعران» است که نخجوانی آنها را در مرتبه «اشراف الناس»قرار مي‌دهد.(فرّخی، 1386: 361) به سخنی دیگر سلوک و رفتار آنها بي‌تردید برای بخشی از طبقات فرودست جامعه و به کلام سنایی«عامه» پرجذبه و الگوپذیر بوده است. سنایی پیشه وران را به دو دسته «عامه» و احتمالاً «خاصه»تقسیم مي‌کند و در بدی و تنفر طبقاتی خود از آنها مي‌گوید:

صحبت عامه هر که هشیارست         مـثـل حدّاد و مـثل عطّار است

گر چه عطار ندهدت مشک او          رسد از ناف مشک او به تو بوی

مـرد حدّاد اگـر به سور آیــد        جـامـه ز انـگشـت او بـیـالاید

صحبت عامه را هر که دیدست        سخت زشت است و ناپسندیدست

(سنایی، 1359، باب التاسع، ص650)

با این حال سعدی فعالیّت اقتصادی و زندگی آهنگران را پر از شرافت مي‌بیند و آنرا با مشاغل حکومتی مقایسه مي‌کند:

بـه دست آهن تفته کردن خمیر          بـه از دست بـر سینه پیش امیر

(گلستان، باب اول، حکایت36، ص83)

در شعرهای شهرآشوب (شهرآنگیز) که فاصله‌هاي طبقاتی در نگاه شاعران کم رنگ است، پردلی، شجاعت، تهور، سرکشی و تمرّد آهنگران را به عنوان نکته‌هاي قابل ستایش، توصیف مي‌شود:

وصـــف آهـنـگر نـافـرمـانـســت            که دلـــــش سخت تر از سندانست

آهنـگر مـن دست مـن و دامن تست           خون دل من چو طوق در گردن تست

آه مـن مبـتلا کـه زنـجیـر بـلاسـت           در گـردن مـن از دل چون آهن تست

(از لسانی شیرازی؛ گلچین معانی1380: 132)

بت آهنگر من گر چه دلش سنگین است        دل او سوزد از آه من اگر آه این است

بر سر و روی من ار پتک زند چون آتش           پیـش او روی دگر داشتنم آیین است

(از سیفی بخاری؛ گلچین معانی: 48)

در تایید نافرمانی آهنگران از جنبه سیاسی ضرب المثلی معروف در کتاب کوچه وجود دارد:

که در شهر خائن شد آهنگری           بـزد قـهـرمان گـردن دیگـری

 و یا

خـطا کـرد در بـلخ آهنـگری            به شوشتر زدند گردن مسگری

                                                                (شاملو،3386)

این مساله که چه موقعیت حساسی به آهنگران امکان خیانت و نافرمانی مي‌داد به کالای تولیدی آنها ارتباط داشته که در بخش فرایند تولید در مورد آن بحث خواهد شد. فردوسی نیز در توصیف صحنه روبرو شدن کاوه با ضحاک انگار با طرح و توصیف قهرمان داستان خود درس شجاعت و پر دلی مي‌دهد:

خـروشیـد و زد دست بـر سـر زشـاه        کـه شــاهــا! مـنـم کــاوه دادخـواه!

کـه گـر هفت کشور بـه شاهی تراست        چـرا رنـج و سختی همـه بهـر مـاست

شـمـاریـت بـا مـن بـبـایـد گرفـت        بـدان تـا جهـان مـانـد انـدر شگـفـت

مـگـر کـز شـمـار تــو آیـد پـدیـد           کـه نـوبـت زگیتـی به مـن چون رسیـد

نـبـاشـم بـدیـن محضـر انـدر گـواه       نـه هــرگــز بـرانـدیـشـم از پـادشــا

                                                                           (ابیات: 203، 206ـ208، 216)

در این حال در میان دربار ضحاک راجع به کاوه بحث براه مي‌افتد و یکی از درباریان در انتقاد از رفتار کاوه مي‌گوید:

چـرا پـیـش تـو کـاوه خـام گـویـی           بـسـان همـالان کند سرخ روی(39)

گویا رفتار و سخنان و نیز جثه و ظاهر کاوه، ضحاک را دچار وحشت کرده بود. بطوری که مي‌گوید:

کـیِ نامـور پاسـخ آورد  زود             که از من شگفتی بباید شنود

که چون کاوه آمد زدرگه پدید              در گوش من آواز او را شنید

میـان من و او ز ایوان درست              توگفتی یکی کوه آهن برست

                                                                        (بیت 41، 42، 44)

در روایت نقالان به صورتی عامیانه چنین آمده که«کاوه خواست به او حمله کند که ضحاک صیحه‌اي زده، غش کرد و دربار بر هم خورد» (دوستخواه، 1370: 130)

حتی خواجه عبدالله پیوستن یکی از آهنگران با نام «عبدالله مهدی باوردی» را به سلک تصوف همراه با حماسه و قهرمانی توصیف مي‌کند:

سبب توبت و دست از کار بازداشتن وی آن بود که آهنگری مي‌کرد وقتی آهن در آتش نهاده بود و نابینایی در دکان وی بگذشتمی خواند «الملک یومئذ الحق اللرحمن» (الایه) عبدالله آن بشنید آن آهن که در دست داشت از دست وی بیفتاد بي‌خویشتن دست برد در آهن تافته برداشت آن شاگرد او آن را بدید بیفتاد و بي‌هوش گشت. وی گفت شاگرد را: چه شدی؟ بنگریست آهن در دست خود دید. گفت: چون بوغستم رستم برخاست و برفت و دکان بگذاشت (انصاری، 1386: 215)

گویا برخورد نامناسب آهنگران با مشتریان پدیده‌اي شایع محسوب مي‌شد بطوری که در فتوت نامه آهنگران بر زدودن آن تاکید شده است«...و به روی خریدار سخن تند نگوید...» (افشاری، 1359: 58)شاید بررسی هر گونه نظر و نگاه به آهنگران بدون اینکه به فرایند تولید و عرضه کالا توسط آنها اشاره شود، ناقص خواهد ماند. از این رو تلاش مي‌شود به فعّالیت­هایی که در کارگاه آهنگری انجام مي‌شد، پرداخته شود.

 

هنگام زخم درای!

آهنگران از آغاز پیشرفت پیشه خود در عصر آهن تا شروع دوران جدید نقش مهمی در ساخت سلاح‌هاي تعیین کنندة نبرد‌ها و پیشبرد اراده‌هاي مطعوف به قدرت داشتند. بطوری که ساخت و تولید ابزار آهنی مورد استفاده پیشه­وران و سایر گروهها مثل نظامیان مرهون تجربه‌هاي شغلی آهنگران در طول سالیان دراز از دوران باستانی تا عصر جدید است. نیاز شدید همـﮥ گروهها و بویژه حکومت به تولیدات آهنگری موقعیت ویژه‌اي به این پیشه مي‌داد. بي‌شک اگر به شمار تولیدات آنها نظری افکنده شود، شعاع وسیعی از گروههای مرتبط با آنها رسم خواهد گردید. بسیاری از کالاها مثل «قفل» (افشاری، 1358: 56) و «میخ و حلقه و چفت» (دانشنامه فارسی، برگ19 b)مورد استفاده عموم دکان داران، منازل و زندان‌ها بود. کشاورزان برای ابزاری چون «بیل، کلنگ، گاو آهن» (ابن اخوه،1347: 151) «داس» (مهینی، 1386: 173) به آهنگری مراجعه مي‌کردند. ابزاری مثل «کارد، قیچی» (ابن اخوه، همان) استفاده زیادی در بین پیشه‌ها داشت. بنابراین از ابزاری که مورد نیاز نیروهای نظامی و صحراگرد بود چون «تیر، شمشیر، نعل» (افشاری، همان) تا «گز»که آلت مورد نیاز بزّازان، در کارگاه آهنگران تولید مي‌شد.

پـیـش بـزّازان قـز و ادکن بـود         بـهـر گـز بـاشد اگر آهن بـود

                                                                   (مثنوی، دفتر6: 1527)

حتی دزدان و حرامیان نیز برای تامین آلات و سلاح نظامی و باز کردن قفل‌ها و زنجیر‌ها در هنگام دزدی و راهزنی، به آنها نیاز داشتند و شاید تصادفی نیست که در صفوة الصفا از رابطه نزدیک بین یکی از آهنگران با رییس گروهی راهزن سخن به میان مي‌آید:

نظام­الدین زرگر اردبیلی گفت که غریب شاه، حدّادی بود...روزی در فصل زمستان از دیه کارزیر با فرزند خود عزیمت دیه برزند کرد و پیش آدم برزندی که مردی بود که بر راهها دراز دستی کردی. (ابن بزاز،1376: 309)

اینکه در برخی از فرهنگ‌ها «آهن بر»دزد و خانه بر تعریف شده است نشان از نیاز دزدان و راهزنان نیز دارد. (نفیسی:1318)

البته در شهرهای توسعه یافته ایران دوره اسلامی پیشه‌هاي مختلفی از آهنگری تخصص یافته بودند و به نامهایی چون «شمشیرگر» (خواجه رشید الدین،1373: 1513) «تیرگر» (گلچین معانی:211) «نعلبند، سوهانگر» (گلچین معانی:51) غیره مشهور بودند که بطور کلی مي‌توان آنها را تحت عنوان «اهل چکش» معرفی نمود. (دانشنامه فارسی، برگ19a)

از سوی دیگر آهنگری یکی از مشاغل بسیار دشوار محسوب مي‌شد. بطوری که در مورد «دم گیری» که یکی از مراحل فرایندهای آماده سازی آهن برای تولید کالا بود، چنین گفته مي‌شد«...دم کوره آهنگران دمیدن و انواع مشقّت و غایت صعوبت کشیده...» (ابن بزاز،1376 :1002) همچنین هنگامی که ابن بزّاز قصد داشت قدرت شیخ صفی الدین را در مقابل رقیبش نشان دهد، روایتی خیالی در بازار آهنگران را به تصویر مي‌کشد.

شب در خواب دیدم که شیخ را قدس سره که دست من بگرفت و در بازار برد و در صف آهنگران نظر کردم. عبدالعزیز را دیدم که در دکانی استاده و پوست پاره‌اي به رسم آهنگران در پیش بسته و آهن پاره‌اي بس بزرگ به مقدار آهنی که بر در جامع اردبیل است در کوره نهاده و سرخ شده. شیخ قدس سره فرمود به وی که «بیرون آر» او به کلبیتن [انبر آلتی است که آهنگر بدان آهن گیرد، دهخدا،1383] از کوره بیرون مي‌آوردی و بر سندان مي‌نهادندی و شیخ قدس سره کدینه[پتک بزرگ آهنگران، دهخدا، 1383] از زیر دامن مبارک خود بیرون مي‌آوردند و مي‌فرمودی که این را پاره پاره کنیم و کدینه بر آن آهن مي‌زدی آن آهن به دو پاره مي‌شد و یک نیمه قصد عبدالعزیز مي‌کردی. عبدالعزیز از بیم آن کلبتین از دست بینداخت و بگریخت. شیخ قدس سره مي‌فرمود بیا کجا مي‌گریزی؟ عبدالعزیز مي‌گفت که من مرد تو نیستم و بگریخت. چون این خواب دیدم بامداد به حضرت شیخ قدس سره آمدم شیخ در خلوت نشسته بود چون از بیرون در مرا بدید فرمود آری تا به دکان آهنگرانت نبرند اعتقاد نبندی. (ابن بزاز، 1376: 661)

این روایت بخشی از عملیات دشوار آهنگری را توضیح مي‌دهد. علاوه بر این در اعتقادات عامه ضرب­المثل­هایی است که همگی نشان مي‌دهد این پیشه در ردیف کار‌هاي سخت قرار دارد «آهنگری کاری ندارد: آهن پهن کنی بیل مي‌شه دمش بکشی میل میشه» (شاملو، 1377: مدخل3381) یا «صد پتک زرگر یک پتک آهنگر» (همان:3384)

 منبعی تازه­یاب با نام دانشنامه فارسی که توسط مولفی گمنام از کشیشان مسیحی ایران در حدود سالهای 1045-1050 ق نوشته شده اطلاعات خوبی درباره فرایند تولید پیشه‌هاي مختلف از جمله آهنگران در بردارد.(افکاری، 1385: 468) از این رو بدلیل اهمیّت این اثر و پیوستگی آنها با موضوع این پژوهش متن آن در زیر مي‌آید:

 (برگ18a) صفت آهنگر... بدانکه آهن را کانیست و معدن او مانند کوه باشد چون خواهند که آهن را از کان بدر آورند سنگ تراشان را میبرند تا در آن جای سنگ ببرند و چون آهن (برگ18b) از معدن بدر آید کوره بزرگ مي‌سازند و آتش بر مي‌افروزند وآنچه از معدن بدرآمده در آن کوره میریزند و چندان آتش مي‌سوزانند که آهن آب مي‌شود و آنچه سنگ و خاک و گل اوست به یکطرف مي‌رود و آنچه آهن است در یک طرف کوره حوضی ساخته‌اند که کوره راه به آن حوض دارد آب مي‌شود و از آن راه آهسته آهسته به آن حوض مي‌رود و قرص قرص مي‌بندد و همچنین تا تمام آب شود و به بندد و این مال پادشاهست و هر گاه خواهد که قرص‌هاي آهن را پاره کنند و شمش کنند دیگر باره کوره بسازند کوچک تر از کوره اولین و یکقرص یکقرص در اندرون کوره میگذارند و ذوقال درو مي‌ریزند و دم مي‌دهندچندان که آن قرص تفته شود بعد از آن استاد بر مي‌دارد همراه انبر و بر بالای سندان مي‌گذارد و سه چهار کس پتک مي‌کوبند آنقدر که آن قرص شمش شود و چون شمش شوددر اندرون آب گذارند تا سرد شود بعد از آن بردارند و شهرها برند و بفروشند و آهنگران بخرند و هر چه خواهند بسازند اما آهنگران در اول موره مي‌بندد و خاک کوره مي‌باید که از خاک رست باشد و موی حیوانات در وی کنند تا قایم باشد و ترکه از این کل که گفتیم کوره بسازد و کوره مي‌باید که دو در داشته باشد از یکدر شاگرد ذوقال مي‌ریزد و از یک در استاد کار مي‌کند و میان کوره دم نصب کرده‌اند همچنین دم را از چرم گاو میسازند تنوره تنوره و میلی که میان او خالیست در دم قرار مي‌دهند و میل نیم گزست؟! یک سر میل در اندرون دم قائمست و یکسر میل در اندرون کوره محکمست و دو چوب بدر دم چسبانیده‌اند و جای دست بر آن قرار داده‌اند و شاگردی یا مردی ایستاده‌اند و دم میدهند(برگ 19a) و استاد در پیش کوره سندان مي‌اندازد همچنین که کوی مي‌کنند و چوبی بزرگ در اندرون آن کو میگذارند و میان چوب سوراخ دارد و پای سندان در اندرون سوراخ آن چوبست قایم مي‌کنند تا چون چکش بزنند بزمین فرو نرود و پشت سندان گودالی میکنند تا کمر که آنجا جای استاد آهنگرست و او را پاچال گویند استاد آهن گر در اندرون پاچال مي‌ایستد و آتش در کوره میگذارد و شاگرد ذوقال میریزد و دم دم میدهد و استاد شمش آهن در اندرون کوره میگذارد و چندان مي‌دمد که سرخ و تفسیده میشود بعد از آن استاد از انبر آن آهن را از کوره بدر مي‌آورد و بر روی سندان مي‌گذارد و دو مرد پتک میکوبند و آن پارچه آهن را هر چه مي‌خواهند از میخ و حلقه و چفت و ریزه و بیل و زنجیر و خاک انداز و میخ طویله و آنچه میخواهند میسازند و چون تمام شد در اندرون آب میگذارند تا سرد شود و هر گاه قفل گر کلیدی یا قفلی تمام کند سوهان بروی زند چندان که سابیده شود و سفید گردد و اقسام کارهای اهل چکش در کوره بستن و دم و سندان و غیره یکسانند وهر گاه چیزی بسختی آهن داشته دشمن داشته باشد که او را موریانه گویند که اگر آهن را بسیار وقت در جای نمناک بگذارند آخر موریانه در وی افتد و ضایع کند پی انسان که لطیف تر و نیکو تر از همه اشیاست چون تواند از دست دشمنان خود که شیطانند جان بردن و همین روش کسی که دلش سیاه شد و دایم در گناه آلودست مانند آهن موریانه خورده است که به تعلیم نیکوکاران زنگ از او نرود و شیخ سعدی در این معنی میگوید بیت

            با سیه دل چسود گفتن وعظ             نرود میخ فولادین در سنگ

           آهنی را که موریانه بخورد                   نتوان برد ازو بصیقل زنگ

بر اساس این گزارش دوگروه عمده از آهنگران مشخص مي‌شود. دسته اول که به فراهم آوردن آهن خام از سنگ مي‌پردازند و دسته دیگر آهن را به کالاهای مورد نیاز تبدیل مي‌کنند. به نظر مي‌رسد که دسته اول در خدمت «پادشاه» و یا حکّام و... قرار داشتند و دسته دوم از استقلال بیشتری برخوردار بوده و عرصه وسیعی در زمینه تولید و هنرنمایی بر روی آهن داشتند. همچنین مساله بسیار پر اهمیّت در انجام کار و فرایند تولیدات آهنگری، همکاری و همیاری یک گروه چند نفره بود. به عبارتی دیگر انجام کارهای دسته جمعی مي‌توانست در بودِ اجتماعی آنها تاثیر بسزایی داشته باشد و آنها به سمت و سوی تشکّل بیشتر پیش ببرد.

علاوه بر ابزاری که پیشتر مورد بحث قرارگرفت، آنچه که در فرایند تولید اهل این پیشه با آن سروکار دارند و به نظر مي‌رسد شرایط کار آهنگران را به صورت ویژه‌اي درآورده، کار با آتش است. زیرا بنابر یکی از پژوهشهای صورت گرفته درباره تاثیر روانی آتش، در وجود انسانها ترسی از آتش وجود دارد که به آن جنبه اجتماعی مي‌دهد«آتش بیش از آنکه بودی طبیعی باشد بودی اجتماعی است»بر اساس این نظر «پروا داشتن از آتش امری اکتسابی است نه فطری و طبیعی» انسان با این ترس‌ها بزرگ مي‌شود و همواره این ترس همراه وی است «اساس واقعی بیم از آتش اینست که اگر کودک دست خود را به آتش نزدیک کند پدر چوبی به دستش مي‌زند» (باشلار، 1378 :74-5) آهنگران مي‌باید با این ترس کنار بیایند تا فن و حرفه خود پیشرفت کرده و به استادی برسند. از این رو مي‌توان انتظار داشت که آهنگران افرادی هستند که بر این ترس غلبه کرده و با آن خوی کرده بودند. گذشته از اینکه ماهیت آهنگری با نوعی رازداری صنفی در بین کاربدستان همراه بود، نوعی دافعـﮥ ناشی از ترس و خطر انجام کار بین آنها و عامه مردم فاصله ایجاد مي‌کرد زیرا همواره از آن برحذر مي‌شدند. بطوری که در مثنوی معنوی شاعر نوعی  ترس را به مخاطب خود انتقال مي‌دهد:

فعـل آتش را نمي‌دانی تـو بـرد       گـرد آتش بـا چنین دانش مگرد

علم دیگ و آتش ار نبود تو را        از شـرر نـه دیـگ مانـد نـه ابـا

آب حـاضـر باید و فرهنگ نیز     تـا پـزد آن دیـگ سالـم در ازیآز

چـون نـدانی دانـش آهنگـری       ریش و مو سوزد چو آنجا بگذری

                                                        (5/1378ـ1381)

بی­شک مولانا تصویر بسیار زیبایی از کار با آتش عرضه کرده است و با اندکی تسامح نقش همان «پدر»در نظریه «باشلار» را ایفا مي‌کند که «انسان» را از «آتش» بر حذر مي‌دارد. علاوه بر آن بکار بردن افعال سلبی «نمی دانی»، «علم...نبود تو را» «ندانی»همگی نشانه­های قدرتمند از رازدای صنفی و بي‌اطلاعی سایرگروهها از رموز این حرفه است. براستی دشواری‌ها و مشقّت‌هاي کاری را آهنگران و سرانجام خستگی‌هاي ناشی از آن چگونه برطرف مي‌شد؟ چگونه لحظه‌هاي بي‌وقفه صدای ضربات پتک بر سندان و گرمای طاقت فرسای آتش(در مثل برای سختی کار آمده «سقای زمستان و آهنگر تابستان بودن» (شاملو،1377 : 3387)) و...بصورت مداوم قابل انجام بود؟ به هر حال این مساله تاثیرات خود را در رفتارها و برخوردهای خالی از ظرافتی نشان مي‌داد که توسط شاعران و گروههای دیگر مورد سرزنش قرار مي‌گرفت. از سوی دیگر در صفوة الصفا بارها به آهنگرانی برخورد مي‌شود که شراب خواری آنها مورد تاکید قرار گرفته است «غریب شاه حدّادی بود...شارب الخمر...» (ابن بزاز: 309)«عاقبت با جمعی از مصاحبان قدیم خود که شارب الخمر بودند صحبت تازه کرد[منظور یکی از مریدان شیخ است] و با ایشان اختلاط مي‌کرد تا روزی در دکان حدّادی با همدیگر نشسته بودند و ایشان بزم شراب نهاده...» (ابن بزاز: 410)در روایت اخیر از دکان آهنگر به گونه‌اي یاد شده که انگار بزم شراب نهادن در آنجا موضوعی عادی بوده است و کارگاه پاتوق گروههای خاصی بوده است.

کارگاه آهنگری از نظر رجوع مشتریان محل خاصی تلقی مي‌شد و تشخّص اجتماعی ویژه‌اي داشت. به عنوان نمونه اگر مشتریان و مراجعه کنندگان بازار زرگران زنان بودند (ابن بطوطه، 1376: 284)و به قول مولانا «خوشخو»بودند آهنگران مخاطبانی چون کشاورزان، نظامیان، سایر صنعتگران بودند. به نظر مي‌رسد که این مساله نیز به عنوان عاملی موثر در روانشناسی رفتاری آنها مورد توجه قرار بگیرد. از همه مهمتر اینکه ابزار تولیدی این پیشه استعداد خاصی را ایجاد مي‌کرد. بي‌تردید آغاز هر شورش و قیام نیاز به سلاح‌ها و ابزارهایی داشت که در کارگاه آهنگری تولید مي‌شد. اعمالی که در یک قیام انجام مي‌شد مثل باز کردن قفل انبارها، مراکز حکومتی و شکستن زنجیر و تیز کردن سلاح‌ها توسط آهنگران انجام مي‌گرفت. روایتی از اسرار التوحید (قرن6) نیز موید این موضوع است که ماهیت دکّان آهنگری به گونه‌اي بود که به آن امکان آفریدن حوادث خاصی را مي‌داد.

خلاصه روایت از این قرار است که کشاورزی روستایی با «قاضی سیفی»یکی از دشمنان شیخ ابوسعید بر سر موضوعی قضایی اختلاف و دشمنی پیدا مي‌کند و سرانجام در فرصتی که به شهر آمده بود، قاضی را به در شهر به قتل مي‌رساند:

و آن روستایی به شهر آمده بود و داسی به آهنگر آورده و تیز کرده. مي‌شد تا با روستا شود. قاضی سیفی از حمام بر آمده بود و مي‌شد تا مجلس گوید روستایی بر در حمام فرا رسید. او را تنها دید و آن کینه در دل داشت. داس بزد و شکم قاضی سیفی بدرید. (مهینی، 1386: ج1، 173)

با این که آهنگر در این روایت نقش فرعی و بي‌اهمیتی دارد اما حضور وی در بافت روایت به گونه‌اي است که گویی بدون ذکر نام او آن روایت ناقص مي‌ماند. بخصوص که مقتول قاضیِ «ظالم» و ضارب شخصی است که مورد ظلم و ستم قرار گرفته است.

 

نتیجه

هدف این مقاله مشخص و متمایز ساختن تفاوت‌هاي اجتماعی و اقتصادی آهنگران در بین سایر حرفه‌ها و پیشه­ها بود. با اینکه این پیشه خط سیر پیشرفت خود را از دوران باستان طی کرده و دارای فراز و نشیب­هایی بوده است اما به نظر مي‌رسد حضور اجتماعی آنها همواره تحت تاثیر کالای تولیدی و فرایند تولید آنها قرار داشته که این عوامل بر رفتارها و واکنش‌هاي اجتماعی افراد نقش تعیین کننده‌اي داشته است. موضوع نقشی که کاوه در دنیای اسطوره‌اي ایران ایفا کرده بي‌تردید مبتنی بر واقعیت‌ها جامعـﮥ ایران بوده است. سایه وی بر ذهن محققان به اندازه‌اي است که آنها را وادار به تکرار آن در طول تاریخ قیام‌ها دیده‌اند. بي‌تردید کالاهای تولیدی و نوع فعالیت اقتصادی آهنگران نقش مهمی در موقعیت اجتماعی آنها مي‌گذاشت. دشواری کار با ابزاری چون پتک وخایسک و آتش مي‌توانست در روحیه جمعی آنها شجاعت و شاید گستاخی (=آهن روی)نافرمانی را بوجود آورد. همچنین بسیاری از گروههای جامعه به تولیدات آنها نیازمند بودند. تولید ابزار طغیان و تمرد مي‌توانست در کارگاه‌هاي آهنگری تولید شود.

علی­رغم نظر شاعران که آهنگران را بابت رفتار و بطور کلی حضور اجتماعی آنها سرزنش مي‌کردند، در بین طیف وسیعی از طبقات پایین جامعه از تشخّص و جایگاه خوبی برخوردار بودند و حتی به عنوان الگوهای رفتار اجتماعی مثل پیوستن به طریقت‌هاي تصوف مورد توجه بودند. نتیجه این پژوهش ضرورت تحقیقات بیشتر و مطالعات موردی بر روی پیشه‌ها و مشاغل را نشان مي‌دهد.

 

پی­نوشت­ها

1. البته بازماندة این اعتقاد در ایرانِ قرن بیستم دیده مي‌شود و مردم برای دور ساختن موجودی شیطانی به نام «آل»از آهن ـ ماده خام آهنگران ـ استفاده مي‌کردند. (شاملو، 2539)و یا معتقد بودند که با استفاده از براده‌هاي آهن در ترکیب با دم شیر مي‌توان حیوانات و سایر موجودات را ترساند. (همان: 3374)

2. آخرین نمونه بارز آن را مي‌توان در انتخاب«کاوه»به عنوان نام مجله‌اي ملی گرا با اندیشه‌هاي احیای ایران بزرگ دنبال نمود

3. از دکتر محسن جعفری مذهب برای تذکر این مساله و راهنمایی­هایش در جای­جای مقاله صمیمانه سپاسگزارم.

منابع

  1. آوی، حسین بن محمد بن ابی الرضا، 1328، محاسن اصفهان، عباس اقبال، تهران، شرکت سهامی چاپ (ضمیمه مجله یادگار)
  2. ابن اخوه،1347، آیین شهرداری (معالم القربه فی احکام الحسبه)، ترجمه جعفر شعار، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
  3. ابن بطوطه،1376، سفرنامه، ترجمه محمد علی موحد، تهران،آگه.
  4. ابن عربشاه، 1381، زندگی شگفت­انگیز تیمور، ترجمه نجاتی، تهران، علمی فرهنگی.
  5. اردبیلی، ابن بزّاز، 1376، صفوة الصفا، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، زریاب.
  6. افشار، ایرج، 1359، فتوت نامه آهنگران، فرخنده پیام استاد غلامحسین یوسفی. مشهد. فرهنگ ایران زمین.
  7. افشاری، مهران،1382، فتوت نامه‌ها و رسایل خاکساریه، تهران پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
  8. افکاری، فریبا، 1386، دانشنامه فارسی، نامه بهارستان، سال 6و7، دفتر 11و12.
  9. انصاری، خواجه عبدالله،1386، طبقات الصوفیه، دکتر محمد سرور مولایی، تهران، توس.
  10.  باشلار، گاستون، 1378، روانکاوی آتش، ترجمه جلال ستاری، تهران، توس.
  11.  پطروشفسکی،ا.پ،1359، تاریخ ایران در سده‌هاي میانه، سیروس ایزدی و حسین تحویلی، تهران، دنیا.
  12.  پیگولوسکایا،ن.و؛ و دیگران،1348، تاریخ ایران، ترجمه کریم کشاورز، تهران، پیام.
  13.  بلخی.جلال الدین،1378، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد نیکلسون، تهران، ققنوس.
  14.  بهار، مهرداد، 1381، اساطیر ایرانی در پهنه تلفیق فرهنگی آریایی ـ بومی از اسطوره تا تاریخ، گردآورنده و ویراستار: ابوالقاسم اسماعیل پور. تهران، چشمه.
  15.  دانشنامه فارسی، میکروفیلم‌هاي کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ش8893؛ کتابخانه ملّی فرانسه، persian143 .
  16.  دریایی، تورج،1382، کاوه آهنگر: صنعتگری هند و ایرانی؟ تهران، معارف، دوره بیستم، ش1، فروردین-تیر، ش پیاپی58.
  17.  دوستخواه، جلیل،1370، کاوه آهنگر به روایت نقالان، ایران­نامه، سال دهم، شماره 1.
  18.  دهخدا،1383، لغت­نامه فارسی، نسخه نرم افزاری
  19.  رشيدالدين فضل الله همداني،1373، جامع التواريخ، به تصحيح محمد روشن، تهران، نشر البرز، چاپ اول، ج2.
  20.  سعدی،1384، گلستان، غلامحسین یوسفی، تهران، خوارزمی.
  21.  سنایی غزنوی(1359) حدیقةالحقیقه و الطریقةالشریعه، مدرس رضوی، تهران، دانشگاه تهران.
  22.  شاملو، احمد، 1377، کتاب کوچه، تهران، مازیار.
  23.  شبانکاره ای،محمد بن علی،1376، مجمع الانساب، تصحیح میر هاشم محدث،تهران، امیر کبیر.
  24.  صفا، ذبیح الله، 1347، حماسه­سرایی در ایران، تهران، امیرکبیر.
  25.  گلچین معانی،احمد،1380، شهر آشوب در شعر فارسی، به کوشش پرویز گلچین معانی، تهران، روایت.
  26.  گروسه، رنه، 1379، امپراطوری صحرانوردان، ترجمه عبدالحسین میکده، تهران، علمی فرهنگی.
  27.  فرخی، یزدان،1386، پیشه و فرهنگ، آیینه میراث، دوره جدید، سال پنجم، شماره سوم، پاییز، پیاپی38.
  28.  فرخی، یزدان،1386، نقد و بررسی دستورالکاتب، آیینه میراث، دوره جدید، سال پنجم، شماره چهارم، زمستان، پیاپی39.
  29.  فردوسی، ابوالقاسم،1386، شاهنامه، به کوشش سعید حمیدیان، تهران، قطره.
  30.  کریستن سن، آرتور، 1384، کاوه آهنگر و درفش کاویانی، ترجمه منیژه احد زادگان آهنی، تهران، طهوری.
  31.  مستوفی، حمدالله،1381، نزهةالقلوب، به اهتمام سید محمد دبیرسیاقی، تهران، حدیث امروز.
  32.  معین، محمد،1383، فرهنگ فارسی، تهران، امیر کبیر.
  33.  مهینی، محمد بن منور، 1386، اسرار التوحید، تصحیح محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، آگاه.
  34.  نفیسی، علی اکبر، 1318، فرهنگ نفیسی، تهران، کتابفروشی خیام.
  35.  وصاف. عبدالله بن فضل الله (1338) تاریخ وصاف الحضره. تهران، کتابخانه ابن سینا (چاپ افست رشدیه).
  36.  یزدی، شرف الدین علی، 1336، شرف­نامه، تصحیح محمد عباسی، تهران، امیر کبیر.
  37.  رساله قشیریه در صفحه368 مطالبی در مورد آهنگران دارد.
دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
دی ان ان