مدخل
از گذشته تا کنون، پیوند میان سرزمین و قدرت در تاریخ نظامهای سیاسی، همواره تحت تأثیر اندیشهها، به شدت و ضعف در اشکال مختلفی معنا و تحقق یافته است. این مطلب مبین این واقعیت است که درک و فهم هویت سیاسی هر قدرت بدون رویکرد به عنصر سرزمین و اهمیت آن در ساختار اندیشهای همان نظام نادرست و غیر واقعبینانه به نظر ميرسد. از این رو، سرزمین را ميتوان بنیادیترین عنصر ساختی یک قدرت نامید. مطابق این عقیدۀ عمومی این پرسش در خصوص صفویان وجود دارد که آنان به عنوان یک گروه سیاسی و متفاوت از زمامداران پیشین که با بهرهمندی از اندیشههای صوفیانه و تشیع امامی اساس حکومت نوینی را در ایران گذاشتند چگونه نسبت به مفهوم سرزمین و یا ایران زمین مياندیشیدند؟ و چگونه نویسندگان و مورخان عصر صفوی این نگرش را انعکاس دادهاند؟ در پاسخ به این دو پرسش مهم که اساس این پژوهش را تشکیل ميدهد و به دلیل کوتاهی این نوشتار تنها برخی از منابع ملاحظه شدهاند، بررسیهای نخستین نشان ميدهد که صفویان در نگاه به سرزمین متأثر از باورهای قدیم ایرانیان بودند و در بازسازی آن با فراز و نشیب تکاپوهای همه جانبهای را دنبال نمودند. در این مسیر هر چند که در حوزۀ سرزمین مفاهیم جدیدی همانند سرزمین قزلباش و سرزمین فرقـﮥ ناجیه رواج یافت، اما هیچ کدام سبب از میان رفتن اصلیترین مفاهیمی که با همان اندیشـﮥ کهن پیوندی ناگسستنی داشت، یعنی ایرا ن و ایرانشهر نگردیدند، بلکه بتدریج آن مفاهیم تازه وارد در برابر مفاهیم باستانی رنگ باختند.
مقدمه
پدیداری مفهوم هویت سیاسی یک جامعه بدون وجود و وابستگی به یک گسترۀ مشخص جغرافیایی تصوری ناممکن خواهد بود. از دیرباز تمامی دولتها در مفهوم تاریخی آن همواره در درون قلمرو جغرافیای معینی تحقق یافتهاند، و بدین طریق امکان هرگونه اعمال قدرتی را برای خود فراهم ميساختهاند. این قلمرو تنها متشکل از خاک و آب و فضا نیست و نیز آن عناصر، سازندۀ مفهوم قلمرو نبودهاند، بلکه وجود اجتماعات انسانی با مجموعهای از منابع اقتصادی است که در کنار هم موجب پیدایش قلمرو گردیده و در موازات آن، همان نفوس و اجتماعات انسانی بنابر نیاز فطری برای سامان سازی مناسبات اجتماعی در درون یک حوزۀ جغرافیایی تشکیل نهاد دولت را فوق تکاپوهای اجتماعی خود قرار دادهاند.
این نگاه عمومی مبین این واقعیت است که قلمرو یا سرزمین با مرزهای مشخص، چه آن را محصول فرایندهای تاریخی و فرهنگی بدانیم و چه سیاسی، یکی از الزامات مهم هویت سیاسی و فراتر از آن هویت اجتماعی- ملی یک جامعـﮥ انسانی را تشکیل ميدهد. اما گاه آنچه موجب برجستگی آن عنصر در یک جامعـﮥ گردیده، جدا از آنچه که تودههای جامعه نسبت به آن مياندیشیدهاند رابطـﮥ نزدیکی با جایگاه سرزمین در اندیشـﮥ حکومتی یا ساختار سیاسی حاکم بر یک جامعه دارد. تلاش برای حفظ یک قلمرو معین با مرزهای تعریف شده که گاه ریشههای تاریخی داشته و یا محصول یک قرارداد با همسایگان بوده است، و نیز تکاپوهای همه جانبه برای گسترش سرزمین که با اهداف توسعه طلبانه و جهان گشایی همراه ميشده معیارهایی هستند که ميتوان برپایـﮥ آن به جایگاه سرزمین در منطق اندیشـﮥ ساختار سیاسی یک جامعه پی برد.
بر اساس این فرض عمومی دولت صفوی را ميتوان از جمله دولتهایی معرفی کرد که بر مبنای اندیشهای مشخص و در قلمروی معین که ریشه در فرهنگ اجتماعی و سیاسی گذشتـﮥ ایرانی داشت برای نخستین بار در دورۀ اسلامی و در گسترۀ در خور نگرشی عنصر سرزمینی را در ساختار و هویت سیاسی خود برجسته و نمایان ساخت. در اینجا دو پرسش مهمی که وجود دارد این است که ایران زمین در اندیشـﮥ سیاسی دولت صفوی از چه اعتبار و اهمیتی برخوردار بود؟ و این موضوع در منابع صفوی چگونه و در قالب چه مفاهیمی انعکاس یافته است ؟
بی شک، در برابر این دو پرسش، برای دست یافتن به نتایج دقیق علمی، لازم است که مجموعهای از منابع صفوی که در موضوعات مختلف تاریخی، جغرافیایی، دینی، ادبی، دیوانی و غیرو نوشته شدهاند، به صورتی روشمند مورد بررسی همه جانبه قرار گیرند. اما مسلم است که انجام این کار فرصتی فراتر از این نوشتار کوتاه را ميطلبد. از این رو، نگارنده در این نوشته و در چهارچوب این دو پرسش، تنها برخی از منابع صفوی را اساس این پژوهش قرار داده و نتایج آن که در ذیل آمده و در اختیار علاقه مندان قرار ميگیرد هرچه باشد مقدمه و بسترساز تحقیقات بیشتری ميشناسد.
منابع صفوی و مفاهیم کاربردی سرزمین
در چشمانداز کلی به تاريخ ايران در عصر صفوی چنين استنباط ميشود که صفويان در کنار مذهب نمیتوانستهاند برای حصول به يک هويت واحد، وجود مرزهای سياسی معين را به ويژه در مقابل دشمنان خارجی خود ناديده بگيرند.
بیشک در نگرۀ آنها مذهب اگر چه جايگاه بلندی در جداسازی خود از همسايگان داشته، اما اين برتری در حوزۀ حاکميت بدون تعين بخشيدن به مرزهای سياسی نمیتوانسته است به تنهايی عنصر کارآمدی در تحقق آرمانها تلقی شود. بنابراین به نظر ميرسد که صفويان در نگاه به دين و سرزمين به يک ميزان ميانديشيدهاند. بلکه تحقق عملی عنصر نخستين را به وجود چهار ديوارۀ مشخصی وابسته ميديدند. البته نبايد تصور کرد که صفويان در نگاه به مرزهای سرزمينی همانند مذهب برای تبيين آن به يک رشته تلاشهای فکری و نظری روی آوردند. از اين جهت عنصر سرزمينی در نوشتارهای فکری، مذهبی و تاريخی عصر صفوی به عنوان يک پديدۀ مستقل بازتاب وسيعی نيافته، اما وجود اشارات پراکنده در مفاهيم و عناوين مختلف چون ايران، ايران زمين، سرزمين قزلباش و سرزمين فرقـﮥ ناجيه که عموماً در برابر بلادی که تحت حاکميت اهل سنت قرار داشت بکار رفته، نشان دهندۀ اين مهم است که نسبت به آن نيز بیتفاوت نبودهاند.
از ميان مفاهيم فوق، مهمترين و اصلیترين اصطلاح سرزمينی که در وقايع نگاريهای عصر صفوی نسبتاً کاربرد وسيعی يافته«ايران» و « ايران زمين» است. در واقع از بررسی منابع تاريخی چنين استفاده ميشود که مفهوم سرزمين ايران به عنوان يک کشور مستقل، و جداگانه بودن نسبت به محيط اطراف نه بر پايـﮥ ويژگيهای جغرافيايی از قبيل رشته کوهها، درهها و يا قوميت و زبان، بلکه بر مبنای يک عقيدۀ مذهبی جلوه يافته است. آنان انديشـﮥ منطقهگرايی صفويان را بر اساس انگيزهای که به دنيای روحانی مربوط ميشد و نه جهان فيزيکی، مبتنی ميديدند و به همين لحاظ همواره در اهميت ايران زمين به عنوان کانون اسلام و شريعت که به همت آن دودمان تحقق يافته تأکيد ورزيدهاند و بر استمرار آن تا ظهور حضرت مهدی (ع) آرزو نمودهاند.1
اين مفهوم در تاريخ ايران دورة اسلامی تازگی داشت و سرزمين ايران هويتی قداست گونه بدست آورد که برخی نظير آن را به عهد ساسانی حوالت دادهاند.2 اين مفهوم نوين کمک کرد تا در برابر همسايگان متخاصم به ويژه عثمانيها ديوار سترگی بوجود آيد تا در همه حال از موجوديت سياسی و هويت مستقل آن پاسداری نمايد.
به نظر ميرسد که در اين فرايند، مفهوم ايران زمين به عنوان يک واحد سياسی-مذهبی مشخص، هر چه زمان سپری گشت ابعاد معنايی روشنتری به خود گرفت، و به همان ميزان واژۀ ايران در نوشتارهای تاريخی و ديوانی کاربرد وسيعتری يافته است. اين نکته بدين معنی نيست که آن واژه در نگاه مورخان نخستين صفوی
واژهای ناشناخته و بیاهميت بوده است. بلکه وجود آن را در منابع اوليه همانند نوشتارهای تاريخی پيش از صفوی که تا عهد مغول قابل شناسایی است ميتوان ملاحظه کرد، اما مسلماً اين مفهوم به لحاظ توصيفی نيز در ادامـﮥ نگرۀ گذشته قرار داشت و نياز به زمان بود تا ايران به عنوان يک قلمرو منسجم با وحدت سياسی و دينی در نظر آنها معنا يابد. به عبارت روشنتر برداشت اوليـﮥ مورخان صفوی از مفهوم ايران همانند پيشينيان به منزلـﮥ يک واحد سياسی بود که دربارۀ قلمرو تمامی قدرتهای کوچک و بزرگی که بر پارهای از اراضی ايران سلطه يافته بودند بکار ميرفت. چنانکه يکی از پژوهشگران از اين فرايند و با استناد بر کتاب نزهة القلوب مستوفی که نخستين بار در دورۀ اسلامی مفهوم ايران زمين را با تکيه بر مرزهای تاريخی آن زنده ساخت، نتيجه گرفته است که گويی از سدۀ هفتم هجری در ميان ايرانيان يک احساس ملی گرايی بر مبنای سرزمين رو به شکل گيری بوده است.3 اين تعبير هر چند که درست است، اما مسلماً نمیتواند در انطباق با مفهوم ملیگرایی امروزی باشد.
از سوی ديگر گرايش ساکنان ايران به استقلال سياسی و در قلمرو ايران زمين پيش از مغول و در سراسر قرون نخستين اسلامی نيز وجود داشت و نمیتوان آن را برآمده از حيات فکری و سياسی ايران در عهد مغول دانست. اما ميتوان گفت که با استيلای مغولان اين انگيزه تقويت شد و در همان زمان با وجود حاکميت بيگانگان بر ساختار سياسی به گونهای وحدت سرزمينی و سياسی ايران تحقق پيدا کرد. اما با سقوط ايلخانان مغول اين وحدت از هم گسست و سرزمين ايران ميان حکومتهای کوچک و بزرگ متعددی تقسيم گرديد، سپس بار ديگر در آغاز قرن دهم هجری اين وحدت سرزمينی و سياسی با اتکا بر پشتوانـﮥ فکری پويايی عينيت يافت و شکلی ثابت و ماندگار در تاريخ قرون جديد ايران پيدا کرد.
منابع تاريخی عصر صفوی در همـﮥ ادوار آن از کلمات مرکبی چون،«ولايت ايران»، «ممالک ايران»، « سلطنت ايران»4 «پادشاه ايران»، «شاه ايران»، «شهريار ايران»5 «ايران زمين»6 «عرصه گاه ايران»، «ملک ايران»7به کرات استفاده کردهاند که به منزلۀ پيوستگی قدرت با مرزهای تحت سلطه است که به وسيلـﮥ دين قوام يافته بود. در اين معادله هر چند که قلمرو تحت سلطـﮥ حکومت به ميزان توانایی نظامی، سياسی و ضعف رقبا و دشمنان آن بستگی داشت، و گاه در گذر زمان حدود آن تغيير يافت، اما سرانجام با پيمودن و فراز آمدن بر همـﮥ چالشها قلمرو ايران حدود مشخصی بدست آورد و مبنايی برای مرزهای ملی، مذهبی و سياسی از آن دوره به بعد گرديد.
اشاره به اين مطلب ضروری مينمايد كه سرزمينی را که صفويان مدعی آن بودند در وقايع نگاريهای رسمی تنها به نام ايران و يا ايران زمين شهرت نيافته است، مملکت قزلباش، قلمرو قزلباش و در نهايت سرزمين فرقـﮥ ناجيه از جمله مفاهيم و اصطلاحات ديگری است که در مجموعـﮥ آثار تاريخی نسبتاً کاربرد فراگيری يافتهاند، و نبايد تصور کرد که هر يک از آن مفاهيم در دورهای از تاريخ سياسی صفويه رواج داشتهاند. حضور آن مفاهيم را به شدت و ضعف در متون تاريخی مقاطع مختلف صفوی ميتوان ملاحظه کرد.8 اين نيز ساده انگارانه خواهد بود که چنين بينديشيم که صفويان در صدد دگرگونی نام ايران زمين به قلمرو قزلباش و يا سرزمين فرقه ناجيه بودهاند. اما اين واقعيت پذيرفتنی است که قزلباش و فرقه ناجيه که معرف تفکر و انديشـﮥ مذهبی جداگانهای در برابر ساير فرق اسلامی بودند در پيوند با ايران زمين هويت انديشهای و جغرافيايی متفاوتی را در نسبت با گذشته آشکار ساختند. به عبارت روشنتر و چنانکه پيش از اين نيز گفته شد، ايران به عنوان يک واحد جغرافيايی کانون پرورش و توسعـﮥ انديشهای بود که به صفويان قزلباش به عنوان فرقـﮥ ناجيه تعلق داشت،9 و سپس در فرايند تحولات سياسی ـ تاريخی مراد از فرقـﮥ ناجيه پيروان مذهب شيعـﮥ امامی گرديد که در سرزمين ايران اسکان داشتند و پادشاهانی از تبار امامان شيعه(ع) بر آنها حکومت ميکردند. تعبير فرقـﮥ ناجيه از صفويان قزلباش و شيعی مذهبان تقريباً از ابتدای دولت صفوی مفهومی شناخته شده و رايج بود. 10 اما به نظر ميرسد که رفته رفته در نيمـﮥ دوم حکومت و پس از تضعيف شدن اقتدار قزلباش در ساختار سياسی، اين مفهوم تنها معرف شيعيان بوده است. باز تاب وسيع آن مفهوم در آثار مکتوب، به ويژه در نوشتههای مذهبی که اساساً به استناد يکی از احاديث مشهور نبوی که بر فرقـﮥ ناجيـﮥ شيعه به عنوان برترين قوم مذهبی در ميان هفتاد و سه فرقـﮥ اسلامی تأکيد دارد مبين تحولی مهم در ساختار دولت از انديشهای صوفيانه به عقيدهای مذهبی مينمايد، و به تبع آن، ايران زمين نيز خاستگاه چنين فرقهای شناخته شد و مفهوم سرزمينی دولت و دين ابعاد کاملتر و روشنتری بدست آورد.11
اما در آثار مذهبی و در نگاه فرهيختگان شيعه سرزمين فرقـﮥ ناجيه ماهيتی فرا جغرافيايی يافته است، در نتيجه هيچکدام به توصيف حد و مرز آن نپرداختهاند، هر چند که با توصيهای که آنان به شيعيان (فرقـﮥ ناجيه) در دفاع و حمايت از سلاطين شيعی صفويه نمودهاند به نحوی ايران زمين را جغرافيای فرقـﮥ ناجيه شناختهاند. اما اين برداشت هيچگونه کمکی به پژوهشگر در آگاهی يافتن به حدود واقعی سرزمين فرقـﮥ ناجيه از نگاه آنان نمیکند. ولی در مقابل، مورخان صفوی در نوشتههای خويش کوشيدهاند مفهوم سرحدات تاريخی ايران زمين را با دولتی که بوسيلـﮥ سلاطين صفوی در آن تشکيل يافته و مذهبی که بنياد دولت آنها بر آن استوار شده بود و جمعيت شيعی مذهبی که در اين قلمرو متابعت از آنها را بر خود پذيرفته بودند، در هم آميزند. به بيان ديگر در انديشـﮥ تاريخنويسان صفوی ايران زمين با تحقق يافتن وحدت مذهبی در آن هويتی متمايز از اعصار گذشته بدست آورد و حيات تازهای را در بستر تاريخ آغاز نمود.
این عقیده پذیرفتنی است که در عصر صفوی نوع ديگری از مفهوم «ميهن» و دوستداری آن علیرغم کثرت قوميتها، نه بر پايـﮥ نژاد، بلکه بر مبنای باورمنديهای مذهبی شکل گرفت و ستيز با ازبکان و عثمانيهای سنی مذهب به نحوی تداعی بخش برخوردها و چالشهای ايرانی با انيرانی بود که به دليل نپذيرفتن و يا خصومت با مذهب حقه، يعنی تشيع، نام تورانيان و روميان قديم را به خود گرفتهاند. در لابلای متون تاريخی اين دوره همواره در توصيف تصادمات ميان صفويان با ازبکان و عثمانيان به ايرانی و تورانی و رومی تعبير شده است، که در عين حال حقانيت و مشروعيت سلطنت و سروری را از آن دودمانی دانستهاند که نسب به خاندان پيامبر(ص) برده و در مفهوم تاريخیاش نژاده و اصيل بودند. 12
جدا از مطالب پراکنده دربارۀ مفهوم ايران و ايران زمين که در نوشتههای تاريخی آمده است، منابع انگشت شماری را از آن عهد ميشناسيم که با نگاه تخصصیتری به توصيف آن مفاهيم پرداختهاند. در اين آثار جغرافيايی وجه تمايز «ايران زمين» عصر صفوی با گذشته به لحاظ ابعاد و حدود جغرافيايي نيست، بلکه به لحاظ ويژگيهای سياسی و مذهبی آن است که به وسيلـﮥ خاندان سيادت نژاد صفوی تحقق يافته و نظام متمرکزی در شهرياری و شريعت پروری بوجود آوردند. شايد بتوان گفت که هدف آنان از تحرير مجدد اقاليم هفت گانه و توجه به ولايات ايران زمين که دراقاليم سوم و چهارم واقع شده بود، و اغلب نيز بر پايـﮥ رسالـﮥ نزهـﺔالقلوب حمدالله مستوفی، اثر خود را نوشتهاند، آن بوده است که حدود ايران زمين را به دنبال تحولات جديد عصر صفوی برهمگان واقف و آگاه سازند. چنين معنايی را ميتوان از نوشتههای عبدالعلی بيرجندی در ديباچـﮥ کتاب ابعاد و اجرام او دريافت. اثری که به نظر ميرسد قديمیترين نوشته عصرصفوی دربارۀ جغرافيا است و درسال (929ق/1522م) به نام غياث الدين خواجه حبيب الله ساوجی وکيل دورميش خان حاکم هرات تأليف شده است. وی انگيزۀ خود را در تدوين آن رساله تغافل و تساهل حکما و علمای علم هيأت «در مساحت سطح ارض و سطوح اقاليم » بيان نموده، و ميافزايد که:
ملهم غيبی در خاطر فاطر و ضمير ذکاء قاصر القاء نمود که در اين ايام خجسته فرجام مختصری مشتمل بر مساحت سطوح و اجسام و مقاديرابعاد و اجرام و تحقيق مبادی اقاليم و نهايات آن و مواضع و اعجوبات هر يک از آن در قيد تقرير و در سلک تحرير مرتبط و منخرط ساخت بر وجهیکه قريب و بعيد از آن مستفيذ میتواندشد...13.
هم زمان با همين اثر، کتاب ديگری در تاريخ و جغرافيا به وسيلۀ مورخ بلند آوازهای چون خواندمير نوشته شد. اين کتاب ارزشمند که خاتمـﮥ آن به شرح اقاليم هفتگانه اختصاص يافته، مؤلف در بخشی از آن به تشريح جغرافيای ايران زمين با نگاهی عمومی به ساير اقاليم هفتگانه پرداخته است. توجه خواندمير به اين موضوع گمان نميرود که از روی تصادف بوده است. بلکه به نظر ميرسد که او ميان وقايع سياسی زمان حياتش که از مايههای مذهبی پويايی برخوردار بود با مفهوم ايران زمين که در درون آن تحقق يافته بود رابطهای ميديد که در نتيجـﮥ آن ايران زمين هويت جديدی بدست ميآورد که توصيف مجدد آن در سدۀ دهم هجری از ديد وی ضرورت داشت.14
ايران زمين با ويژگيهای سياسی ـ مذهبی عصر صفوی در ميان شاعران و تذکره نويسان نيز اهميتی قابل توجه بدست آورد. امين احمد رازی نمونـﮥ مهمی از آن طبقه است که از منظر ديگری، با پيوند دادن ايران زمين و شاعران شيعی به تعريف آن مفهوم اهتمام نموده است. او تنها نمونـﮥ شعرا و اديبانی است که در عصر صفوی با چنين نگرهای به شرح وضع ادبی ايران در سدۀ دهم هجری پرداخته و اثر معروف خود را که به تذکرۀ هفت اقليم شهرت دارد شعر، جغرافيا و تاريخ را در هم آميخته است. توضيحات او دربارۀ جغرافيای ايران زمين و جايگاه آن در اقاليم هفت گانه هيچگونه تفاوتی با آثار پيشين ندارد و همين نکته است که ميتواند مبين تجديد مرزهای ايرانی بدست صفويان در سدۀ دهم هجری و اهميت آن در زمانی بنمايد که امين احمد درآن ميزيسته است.15
رسالـﮥ مهم ديگری که ميشناسيم و منحصراً به شرح ايران زمين و ولايات آن اختصاص يافته، کتاب مختصر مفيد، نوشتۀ محمد مفيد مستوفی است که در سال (1091/1680) نگارش آن به اتمام رسيده است. محمد مفيد اين اثر را زمانی که در هند اقامت داشته نوشته است، با اين مقصود که ايران زمين و حدود آن را که به وجود«شاهنشاهان مرتضوی خصال» مزين بوده به کسانی که درک روشنی از آ ن نداشتهاند بشناساند.16در اثر او برخلاف ساير آثاری که در اينجا نام برديم« ايرانشهر »در کنار«ايران زمين» اهميت قابل توجهی يافته است. شايد اين توجه خاص به دليل حضور او در کشور بيگانه بوده است. اما نمیتوان اين واقعيت را هم ناديده گرفت که در سالهای پايانی حکومت صفوی ويژگيهای مفهومی ايران تا اندازۀ زيادی برجسته شده بود، و بدون ترديد محمد مفيد نيز تحت تأثير همان قرار داشت، و حضور او در هند سبب شده بود تا ايرانشهر به عنوان جلوۀ ديگری از مفهوم ايران زمين در نوشتـﮥ او اهميت بيشتری بيابد.
در ديباچـﮥ کتاب او مذهب و ايرانشهر رابطـﮥ جداناپذيری يافتهاند. از ديد وی منشأ چنين تحولی در جامعـﮥ ايران، شاهان صفوی بودهاند. به همين سبب در همان بخش از کتاب، مختصراً نقش هر يک از آنان در استوار سازی «دين احمدی » وترويج قوانين شريعت در «ايرانشهر» را شرح داده است.17
به هر روی مجموعـﮥ اين آثار در بيان ايران زمين و جايگاه آن در ميان اقاليم و نيز ارتباط آن با ساير اقاليم يا سرزمينهای مجاور و نيز شهرها و ولايات مهم آن و همچنين خصوصيات جغرافيايی آن از قبيل تعداد رودها و درياها و کوهها بر پايـﮥ گفتههای مشترکی قرار دارد که مؤيد استفاده از منابع واحدی است که در دوران اسلامی تدوين شدهاند، که خود تماماً ريشه در جهانشناسی کهن جغرافيايی ايران باستان و برخاسته از متن باورهای دينی ايرانيان قديم دارد.18
در نگاه آنان ايران زمین در مرکز عالم و در معنی دقیقتر در مرکز ربع مسکون قرار دارد. یعنی تنها بخشی از کرۀ زمين که از عمارت و آبادانی برخوردار است. 19 اما بر خلاف انديشمندان قديم ايرانی، همچون ابوريحان بيرونی در کتاب التفهيم لاوايل صناعة التنجيم و حمدالله مستوفی در نزهـﺔالقلوب که در توصیف ایران زمین چندان توجهی به نظام سياسی يا نهاد دولت در عصر خويش نداشتهاند، 20 نویسندگان صفوی با رويکرد به نهاد قدرت و مذهب در عصر خويش به تبين ايران زمين پرداختهاند.
با وجود این، مفهوم ايران زمين در نوشتههای آنان از سطح و ارزش يکسانی برخوردار نیستند. چنانکه خواندمير عليرغم دقت در توصيف برخی ولايات ايران زمين چندان توجهی به مفهوم ايران يا ايرانشهر نداشته است. او بدون آنکه نامی از آن به میان آورد ایران را«عمدۀ ممالک روی زمین»معرفی ميکند، قلمروی که حدود آن از «کنار آب آمویه تا نهایت دجله»گسترده بود، و در نتیجـﮥ تشکیل سلطنت صفوی و به «یمن دولت ابدی الاتصال و حسن معدلت بیزوال» آن، این قلمرو آباد و معمور شده است.21 وی در عباراتی اغراق آمیز ميافزاید که «حکام ربع مسکون و سلاطین عالم کن فیکون سر بر خط فرمان واجب الاذعانش نهاده هیچ صاحب شوکتی خیال مخالفت به پیرامون ضمیر نمیگذارد». اما از تأکید خواندمیر بر «ممالک محروسه» ميتوان فهمید که مقصود از «حکام ربع مسکون»تنها حکامی است که در «ممالک محروسه» ایران وجود داشتهاند نه تمامی ربع مسکون. تردیدی نیست که وی بدین عبارات خواسته است در برابر سایر سلاطین عالم، عظمت و اقتدار«پادشاه مرتضوی خصال» صفوی را نشان دهد، چنانکه برآمدن وی سبب شده تا «مبانی ظلم و ظلال» و «مراسم خذلان و نکال» در«ممالک محروسه» ایران از میان برود. 22
مفهوم ايران زمين در تذکرۀ هفت اقليم در مقايسه با حبيب السير اهميت بيشتری يافته است. اين تأکيد از آن روی ميباشد که در نوشتههای خواندمير در بخش شرح ربع مسکون، اصطلاح ايران زمين را نمیتوان ملاحظه کرد، و نام ايران نيز تنها يکبار ذکر شده است.23 از طرف ديگر مجموعه ولاياتی را که در قلمرو ايران قرار داشته نام نمیبرد، بلکه تنها به برخی از آنها اشاره دارد.24
رازی سخن خود را دربارۀ اقليم سوم با نام ايران شروع ميکند، و با استناد بر آثار متقدمان تعريف واحدی از نام، موقعيت و حدود ايران زمين در ربع مسکون ارائه ميدهد،25از اين جهت گفتههای او با نوشتـﮥ قدما تفاوتی ندارد. اما آنچه موجب شده تا کار وی مهم جلوه کند تجديد آن مفهوم در اواخر سدۀ دهم و اوايل سدۀ يازدهم هجری است. من تصور ميکنم که رازی بدين شيوه کوشيده است ميان ايران صفوی که در لابلای اثر خود و به اقتضای مطالبی که آورده به شرح ولايات تابعـﮥ آن دولت ميپردازد با مفهوم و حدود ايران تاريخی انطباقی برقرار سازد. به عبارت روشنتر او در عين حال که در ميان اقاليم هفتگانه، ايران زمين را توصيف مينمايد نظری خاص به ويژگيهای جامعه ايران به لحاظ سياسی و مذهبی در عصر حاکميت سلاطين صفوی داشته است، و بدين نحو تلاش ميکند در کنار مرزهای تاريخی، مرزهای سياسی و مذهبی صفويان را نيز برجسته نماید.
توجه محمد مستوفی نسبت به مفاهيم «ايران زمين»، «ايران» و «ايرانشهر»، و کاربرد فراوان آن در اثر نوشتاری خود نشان از تفاوتی آشکار با سايرنوشتههای پيشين دارد. در واقع به استناد اين اثر جغرافيايی که تنها نمونهای مهم از دوران صفوی است، دقيقتر ميتوان به اهميت « سرزمين» و رابطـﮥ آن با ساختار سياسی صفويان پی برد. در واقع محمد مستوفی با رويکرد به واقعيتهای سياسی عصر صفوی به تدوين اثر خويش پرداخته است. اين نکته بدين معنی است که صفويان دولت خود را از قلمرو تاريخی ايران که به«ايران زمين» يا « ايرانشهر» موسوم بوده جدا نمیدانستند. این برجستگی و اهمیت را ميتوان ناشی از حضور محمد مستوفی در سرزمين هند و دربار دکن دانست. وی در دیباچـﮥ همان اثر دربارۀ انگیزۀ خود در تدوین کتاب مذکور مينویسد که در سال (1087ق/1676م) در يکی از مجالس دربار در میان اعيان و اشراف گفتگویی در خصوص «عظمت پادشاه خطا و چين و کثرت عساکر ترک و وسعت مملکت روم و ماچين »پیش آمد و هر کدام عقیدهای را بیان داشتند، اما وی که سخنان آنان را عبث ميپنداشته، برآشفته و در صدد برآمده تا بر حسب وظيفه به بيان احوال و بلاد ايران زمين پرداخته تا بدين طريق ثابت نمايد که سلاطينی را که آنها در عظمت و بزرگی بر شمردهاند «در برابر خورشيد عظمت عالم آرای پادشاهان صفوی نژاد قدر ذره ای» ندارند.26
او نيز همانند جغرافی نويسان گذشته « ايران زمين» را که در «وسط معمورۀ ربع مسکون»قرار داشته از حيث وسعت و آبادانی برتر از ساير سرزمينهای واقع در ربع مسکون ميداند. بر اين اساس حدود ايران زمين را که در احاطـﮥ پادشاهان «فريدون حشمت» و« زبدۀ دودمان مرتضوی »قرار داشته چنين تعيين ميکند:
شرقی ايران ولايت سند و کابل و ماوراءالنهر و خوارزم تا حدود سقسين و بلغار؛ و غربی ولايت روم و تکفور و سيس و شام؛ و شمالی ولايات ارس و آس و تکس و چرکس و فرطاس و دشت خورک مشهور به دشت قبچاق و آلان که فرنگستان گويند، و فرق ميان ايران زمين قلعـﮥ اسکندر و بحر خزر است که دريای گيلان و مازندران نامند؛ و جنوبی بيايان نجد است.27
سپس طول و عرض «مملکت ايران»را بر پايه كتاب نزهـﺔالقلوب مينويسد، طول آن از قونيـﮥ روم تا جيحون بلخ است، و عرض آن از عبادان بصره تا باب الابواب ميباشد،28 و باز در جای ديگر ادامه ميدهد که «ايرانشهر...عبارت از کنارآب فرات است تا شط جيحون».29
حدود ايران زمين قداست و اعتباری تاريخی داشت. بنابراين تغييراتی که در نتيجۀ جنگها و تعرض همسايگان در آن بوجود ميآمد و موجب کوچک شدن آن ميگرديد هيچگاه از اهميت مرزهای تاريخی آن نمیکاست. بلکه در منطق و انديشـﮥ کهن ايرانی حدود ايران زمين غير قابل تغيير بود.30 اين نگرش را ميتوان در کتاب محمد مستوفی نيز ملاحظه کرد. او در زمانی میزيست که در نتيجـﮥ معاهدۀ سياسی ذهاب (1049ق/1639م) حد غربی ايران زمين به نفع امپراتوری عثمانی کوچکتر شده بود، با وجود اين او در تعييين حدود ايران زمين به تعريفی استناد ميکند که گذشتگان برآن تأکيد ميورزيدهاند. در واقع وی از يک سوی به ايران زمين به عنوان يک واحد جغرافيايی با سابقـﮥ تاريخی طولانی ميانديشيده و از سوی ديگر به عنوان يک قلمرو سياسی و تحت حاکميت دولت شيعی صفويان.
از نوشتههای او در ديباچـﮥ مختصر مفيد چنين استفاده ميشود که در زمان وی آنچه که بر اهميت و اعتبار«ايران زمين»بيش از گذشته افزوده وجود سه مشخصـﮥ مهم ميباشد:
نخست وجود دولت شيعی صفوی که نسبت به خاندان پيامبر (ص) ميبردند،
دوم استواری قوانين شريعت که به همت آنان در اين سرزمين رواج يافته، و
سوم ساکنان شيعی آن که به فرقـﮥ ناجيه شهرت يافتند.
او در عبارتی، آشکارا بيان ميدارد که پايداری ايران زمين به بقاء و دوام دولت صفوی مرتبط است، بنابراين«دعای خلود اين دولت ابد پيوند بر عامۀ فرقه ناجيه لازم » و واجب دانسته است.31
در حقیقت نویسندۀ مختصر مفید، ایران سیاسی و مذهبی عصر صفوی را از ایران زمین تاریخی جدا نمیدانست. لذا در شرح ولايات ايران به هر دو حدود سياسی ـ مذهبی و تاريخی آن توجه نموده است، و مسلماً حدود سياسی ـ مذهبی ايران صفوی به مراتب کوچکتر از حدود واقعی ايران تاريخی بود، و به همين منظور برای آنکه حدود ايران سياسی را دقيقاً مشخص سازد نخست به شرح ولايات ايران تاريخی پرداخته و در درون همان، آن ولاياتی را که در قلمرو دولت صفوی قرار داشته مورد تأکيد قرار داده است. به عنوان مثال اشاره ميکند که دياربکر که از ولايت اقليم چهارم بود و بخشی از ايران زمين به حساب ميآمد پس از فتح آن در عهد شاه اسماعيل يکم تنها مدتی جزو قلمرو سياسی دولت صفوی قرار گرفت، اما، پس از جنگ چالدران از ايران جدا شد.32
مفهوم جغرافيايی- تاريخی ايران زمين و اهميت سياسی آن در زمان سلاطين صفوی در آغاز سدۀ دوازدهم هجری نيز ذهن برخی ديگراز نويسندگانی را که در آن عهد میزيستهاند به خود جلب نموده است. در اينجا ميتوان محمد علی قزوينی را مثال زد. او صاحب رسالهای است که به رفيق توفيق شهرت دارد و آن را در سال (1104ق/1692م) به نگارش در آورده است. البته بنابر محتوای اين اثر که با نگاهی اخلاقی به توصيف سياست و سلطنت پرداخته هيچگاه همانند رسائلی که نام برده شد مسألـﮥ احوال ولايات ايران زمين اهميت نيافتهاند. اما در صفحات آغازين نوشتار خود و قبل از آنکه به موضوع اصلی کتاب بپردازد با استفاده از نوشتههای انديشه گران متقدم ایرانی مفهوم «ایران زمین» را تعریف نموده، و آنگاه رابطۀ آن را با دولت صفوی بيان داشته است. توضيحات او هر چند که مختصر است اما مؤيد اهميت اين مفهوم در دوران پايانی حکومت صفوی دارد.او نيز همانند ديگران حدود ايران زمين را که «اکثر ولايات آن از اقليم چهارم و سيوم و دويم است... از رود جيحون...تا لب آب فرات و از باب الابواب تا کنار دريای عمان» تعيين کرده است. وی تحت تأثير شرايط سياسی ـ دينی عصر حياتش ايران زمين را «مقر سلطنت و مستقر خلافت خواقين کامکار و سلاطين جم اقتدار دودمان خلافت و خاندان نبوت» يعنی صفويان معرفی ميکند.33
فرجام سخن
با توجه به شواهدی که در فوق آورده شد چنین مينمایاند که قلمرو و سرزمین ایران در ساخت سیاسی و فکری دولت صفوی نقش و تأثیر چشمگیری داشته است. اين عنصر مهم در سایـﮥ نام صفویان به پيدايش دولت سرزميني با ابعاد جغرافيايي تعين يافته كمك مؤثري نمود. از این رو ميتوان گفت که صفويان تصور روشني از مفهوم سرزميني قدرت داشتهاند، اما بديهي است كه سهم هر یک از سلاطین صفوی در تبيين چنين عنصري يكسان نبوده است. چنانكه ميتوان در اين خصوص براي شاه عباس يكم سهم بيشتري را در نظر گرفت. با اين حال بنا به مفاهيم آمده در متون تاريخي رابطـﮥ قدرت و سرزمين در همـﮥ دوران صفويه در قالب «سلطنت و ايران» و عبارتهاي ديگري كه مبين معناي واحدي هستند كاربرد فراواني يافتهاند. و از طرف ديگر در فرايند تحولات سياسي و مذهبي اين دوره هرچند كه در كنار ايران، ايران زمين و كمتر ايرانشهر مفاهيم ديگري چون سرزمين و مملكت قزلباش و يا سرزمين فرقـﮥ ناجيه در ساختار سرزميني رواج يافتند، اما هيچكدام سبب حذف مفهوم جغرافيايي ايران نگرديدند، بلكه همانها به تدريج اعتبار سرزميني خود را از دست دادند و حتي مفهومي چون فرقـﮥ ناجيه كه مقصود شيعيان يعني ساكنان ايران بود اعتبار خود را در بعد سرزميني و در معناي مستقل از دست داده و در مفهوم ايران زمين مستحيل گرديد، به طوري كه هر كجا نامي از سرزمين فرقـﮥ ناجيه برده شده مقصود همان ايران زمين تاريخي با مرزهاي كهن آن بوده است.
پینوشتها
1. اغلب مورخان، ظهور دولت صفوی را در ایران که با رواج مذهب حق امامیه همراه شد یکی از علایم ظهور حضرت مهدی(ع) دانسته، و در دوام و بقاء آن نیز تا ظهور آن حضرت همواره دعا نمودهاند. به عنوان نمونه، مؤلف گمنام جهانگشای خاقان در این باره مينویسد: «و همانا که در باب علامات ظهور حضرت صاحب الزمان علیه السلام از کلام اعجاز انجام شاه اولیا حضرت امیر المؤمنین و امام المتقین علی بن ابی طالب علیه و علی اولاده الف تحیه والسلام که بر سبیل اخبار از مغیبات آن حضرت منقولست در دیوان شریف منسوب به آن حضرت مسطور و این شاه بیت از آن جاست که فرمودهاند، بیت:
صبی من الصبیان لا رأی عنده و لا عنده جد و لا هو یعقل
از بدایع اسرار غیبی آنکه کلمات معجز آیات مطابق و موافق کلام صدق انجام، ماهو الا شاه اسمعیل بن حیدر الجنید الموسوی است از لجه اسرار نامنتهای حضرت شاه ولایت پناهی لولو دوشیزۀ که در خور آویزۀ گوشوارۀ شاهنشاهی بوده باشد به ساحل شهود رسیده و این برهانیست ساطع و دلیلی قاطع که میانـﮥ این دولت ابدی اتصال و ظهور آن حضرت صاحب الامر صلوات الله و سلامه علیه واسطه نخواهد بود». تاریخ جهانگشای خاقان، ص 128.
2. ایران عصر صفوی، صص26، 176.
3-Frontier Fiction: Iran, Culture, and Shaping the Iranian Nation,1804-1946.
3. درباۀ تعریف مستوفی از ایران زمین و حدود آن نگاه کنید به: نزهةالقلوب، صص18-22.
4. احسن التواریخ، ج2، صص87،603،653.
5. تاریخ عالم آرای صفوی، صص3،109،429.
6. تکملة الاخبار، ص121.
7. جواهرالاخبار، ص239.
8. گاه اسکندربیگ ترکمان از قلمرو صفوی به «سنور قزلباش» یاد ميکند. تاریخ عالم آرای عباسی، ج3، ص1567.
9. نگاه کنید به: حبیب السیر، ج4، ص457؛ ذیل حبیب السیر، صص36،66، 125-126؛ گفتنی است که پادشاهان عثمانی نیز اهل سنت را «فرقـﮥ ناجیه» ميدانستند. نگاه کنید به: اسناد و مکاتبات تاریخی ایران از تیمور تا شاه اسماعیل یکم، صص37-622.
به روشنی نمیدانیم که اصطلاح فرقـﮥ ناجیـﮥ شیعه از چه زمانی در نوشتههای تاریخی صفویه معمول شده است. اما قدیمیترین نشانی که از آن سراغ داریم حسن روملو و قاضی احمد قمی ضمن توصیف مذاکرات و مناظرات قاضی نورالله اندلسی و شیخ محیی الدین احمد شیرازی با شیبک خان بدان اشاره کردهاند. نگاه کنید به: احسن التواریخ، ج2، ص148؛ خلاصة التواریخ، ج1، صص101-102.
10. آقا حسین خوانساری در نوشتۀ کوتاهی که به تعریف «مفاخر و مزایای» سلاطین صفوی پرداخته بخشی از حدیث مشهور حضرت محمد(ص) که ميفرماید: «ستفرق امتی علی ثلث و سبعین فرقه، فرقة الناجیه والباقون فی النار»، طایفۀ امامیه را« بنابر تطابق ادلۀ عقلیه و نقلیه و توافق نصوص خفیه و جلیه» همان فرقـﮥ ناجیه معرفی نموده که به لطف خداوند در سایۀ سلاطین صفوی که «پیوند فرزندی داماد سید انس و جان» را دارند، و « بر سایر سلاطین روزگار و خواقین عالیمقدار که از زیور این فضیلت عاری از حلیه این موهبت عاطلند» قرار گرفتهاند. نگاه کنید به: رسالـﮥ تعریف سلسلـﮥ صفویه، برگهای 123-124. همچنین نگاه کنید به: رسالـﮥ رجعت، تألیف محمد باقر مجلسی.
12. مانند جنگ جام که میان صفویان و ازبکان در سال(935/1528) اتفاق افتاد. در این نبرد که دو جبهـﮥ شیعه و سنی و به نام ایرانی و تورانی در مقابل هم قرار گرفتند عاقبت پیروزی از آن ایرانیان شد. اسکندر بیگ مينویسد: « چشم روزگار محاربهای به آن شدت مشاهده ننموده و در بسیط غبرا میانـﮥ ایرانیان و تورانیان دیگر چنین حادثه وقوع نیافته». تاریخ عالم آرای عباسی، ج1، ص91. و گاه مورخان، سلاطين صفوي را به عنوان «سلاطين ايران»، و ازبكان را به عنوان «سلاطين توران» در دو مفهوم سياسي- مذهبي متفاوت در برابر يكديگر قرار دادهاند. همان، همان جلد، صص 97، 420. در زمان شاه عباس يكم نيز اين دو مفهوم رواج داشت و همواره از اختلاف صفويه و ازبكيه به اختلاف ايرانيان و تورانيان ياد ميشده است. همان، ج 3، صص 1627-1629. اصطلاح «روم»، «رومي» و «سلاطين روم» نيز كه مقصود از آن سرزمين و سلاطين عثماني است مورخان صفوي كراراً اين مفهوم را در مقابل ايران و ايرانيان به كار بردهاند.
13. ابعاد و اجرام، برگ 2 (الف).
14. نگاه كنيد به: حبيبالسير، ج 4، صص 619-650.
15. امين احمد رازي اهل ري بود و پدرش خواجه ميرزا احمد در زمان شاه طهماسب يكم كلانتر ري بوده است. امين احمد به هند مهاجرت كرد و در همانجا مشغول به نوشتن تذكرۀ هفت اقليم شد و آن را در سال (1002ق/1593م) به پايان رسانيد. نگاه كنيد به: تذكرۀ هفت اقليم، تصحيح سيد محمدرضا طاهري «حسرت»، (تهران: سروش، 1378)، سه جلد.
16. مختصر مفيد، ديباچه، ص 3.
17. همان، صص 3-9.
18. نگاه كنيد به: اوستا، قسمت یشتها، کردۀ 5. در این کتاب زمين به هفت كشور تقسیم شده است. كشور مياني خونيرث يعني سرزمين مقدس نامیده شده و مقصود ايران است. خونيرث همان ايرانويج و ايرانشهر است. همچنين، نگاه كنيد به: مباني انديشـﮥ سياسي در خرد مزدايي، صص 186-195.
19. نگاه كنيد به: حبيبالسير، ج 4، ص 619؛ تذكرۀ هفت اقليم، ج 1، ص 6؛ مختصر مفيد، ص 10.
20. نگاه كنيد به: بیرونی، ابوریحان، التفهيم لاوايل صناعة التنجيم، به اهتمام جلالالدين همايي، (تهران: انجمن آثار ملي، 1353)؛ نزهةالقلوب.
21. حبيبالسير، ج 4، ص 602.
22. همان، همان جلد، همان صفحه.
23. همان، همان جلد، ج 4، ص 644.
24. همان، همان جلد، صص 632-633، 657.
25. تذكرۀ هفت اقليم، صص 83-84.
26. مختصر مفيد، صص2-3.
27. همان، ص 12.
28. همان، ص 13.
29. همان، ص 15.
30. شاردن در اين باره ميگويد: «جغرافيدانان ايران همچنان سرزمينهاي از دست شده را جزء ايران ميشمارند و بر اين اعتقادند هيچ عاملي نميتواند به طور دائم آنها را از ايران جدا بكند …» سفرنامه، ج 2، ص 685.
31. مختصر مفيد، ص 2.
32. مختصر مفيد، ص 277. وي ايران زمين تاريخي را شامل 565 ولايت، 225 قلعه، 303 جزيره و 14 بندر برميشمارد، اما از اين مجموعه دقيقاً مشخص نميكند كه چه تعداد در قلمرو صفوي واقع شده بودند، همان، ص 16.
33. رفيق توفيق، برگ 5.
کتابنامه
1. جهانگشای خاقان، به کوشش شمسالله دتا مضطر، (اسلام آباد: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، 1364).
2. سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمۀ کامبیز عزیزی، (تهران: نشر مرکز، 1374).
3. مستوفی، حمدالله، نزهةالقلوب، به اهتمام لسترنج، (تهران: دنیای کتاب،1362).
4. روملو، حسن، احسن التواریخ، تصحیح عبدالحسین نوایی، (تهران: بابک، 1357).
5. ترکمان، اسکندر بیگ، تاریخ عالم آرای عباسی، تصحیح محمداسماعیل رضوانی، (تهران: دنیای کتاب، 1377).
6. شیرازی، عبدی بیگ، تکملةالاخبار، تصحیح عبدالحسین نوایی، (تهران: نشر نی، 1369).
7. قزوینی، بوداق منشی، جواهرالاخبار، تصحیح محسن بهرام نژاد، (تهران: میراث مکتوب، 1378).
8. خواند میر، غیاث الدین بن همام الدین الحسینی، حبیبالسیر، زیر نظر محمد دبیر سیاقی، (تهران: خیام، 1362).
9. خواند میر، امیر محمود، ذیل حبیب السیر، به کوشش محمد علی جراحی، (تهران: گستره، 1370).
10. نوایی، عبدالحسین، اسناد و مکاتبات تاریخی ایران از تیمور تا شاه اسماعیل یکم، (تهران: ترجمه و نشر کتاب،1341).
11. قمی، قاضی احمد بن شرف الدین حسینی، خلاصة التواریخ، تصحیح احسان اشراقی، (تهران: دانشگاه تهران، 1359).
12. خوانساری، آقا حسین، رسالـﮥ تعریف سلسلـﮥ صفویه، کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، میکروفیلم، شمارۀ ثبت2454، برگهای 123-126.
13. مجلسی، محمد باقر، رجعت، به کوشش ابوذر بیدار، (تهران: بینا، 1367).
14. بیرجندی، عبدالعلی، ابعاد و اجرام، کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، نسخۀ خطی، شمارۀ ثبت8426.
15. رازی، امین احمد، تذکرۀ هفت اقلیم (3 جلد)، تصحيح سيد محمدرضا طاهري «حسرت»، (تهران: سروش، 1378).
16. مستوفی یزدی، محمد مفید، مختصر مفید، به کوشش سیف الدین نجم آبادی، (ویسبادن، 1989).
17. اوستا کهنترین گنجینـﮥ مکتوب ایران باستان، ترجمه و پژوهش هاشم رضی، (تهران: بهجت، 1378).
18. رضایی راد، محمد، مبانی اندیشـﮥ سیاسی در خرد مزدایی، (تهران: طرح نو، 1378).
19. بیرونی، ابوریحان، التفهيم لاوايل صناعة التنجيم، به اهتمام جلالالدين همايي، (تهران: انجمن آثار ملي، 1353).
20. شاردن، سفرنامه (5 جلد)، ترجمـﮥ اقبال یغمایی، (تهران: توس، 1372).
21. قزوینی، محمد علی، رفیق توفیق، کتابخانـﮥ مجلس شورای اسلامی، نسخۀ خطی، شمارۀ ثبت575.
22. Kashani-Sabet, Firoozeh; Frontier Fiction: Iran, Culture, and Shaping the Iranian Nation,1804-1946. Yale universit1y, 1997.(PhD. Disseration unpublished).